شقایق کمالی خواننده ترانه‌های محلی و معاصر: محدودیت موسیقی در ایران نتیجه‌ی عکس داشته است

- «یکی از نکته‌های مهم کار ما این بود که ملودی‌های محلی را با همان زبان یا لهجه و به ویژه بدون حذف ربع پرده‌ها اجرا می‌کردیم.»
- «در حال حاضر در رپرتوار من بیش از ۵۰ ترانه محلی ایران از مناطق گوناگون آماده برای اجرا و ارائه هستند.»
- «پری زنگنه و دیگر خوانندگان این رشته تاثیر بسیاری بر نسل‌های پس از خود داشته‌اند، اما تاثیر و وجود اینترنت و دسترسی به موسیقی کلاسیک و بخصوص اپرا در هر گوشه و کنار این کره خاکی به ویژه برای نسل‌های جوانتر، پیشرفت این رشته را در فرهنگ ما بسیار آسانتر و سریع‌تر کرده است.»
- ««آفتابکاران جنگل» یک ترانه محلی از ارمنستان است و سوء استفاده‌های سیاسی که در این اواخر از این ترانه محلی می‌شد ما را بر آن داشت که جایگاه و ارزش واقعی آن را دوباره زنده کنیم.»

یکشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۷ برابر با ۱۷ ژوئن ۲۰۱۸


فیروزه رمضان زاده (+ویدئو) شقایق کمالی خواننده سوپرانو و استاد آواز و پیانو در تهران به دنیا آمده است و اکنون در آلمان زندگی می‌کند.

او پیش از پیروزی انقلاب اسلامی تحصیلات موسیقی خود را در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران آغاز کرد. پس از پیروزی انقلاب در سال ۵۷ و تعطیلی دانشگاه‌ها در زمان انقلاب فرهنگی برای ادامه تحصیل در رشته‌های موسیقی و آواز به آلمان رفت.

شقایق کمالی: ما نخست با ترانه‌های محلی مشهور ایرانی کارمان را آغاز کردیم

شقایق کمالی در سال ۱۹۹۳ به همراهی سیاوش بیضایی آهنگساز ایرانی، گروه «ترانه‌های محلی ایران» را برای معرفی نغمه‌های اقوام گوناگون ایرانی تشکیل داد.

این گروه بعدها با نام «آنسامبل شهرزاد» همراه با نوازندگانی جدید، اولریش پترمان نوازنده فلوت و کلارینت و انوشا گلستانه نوازنده پیانو به کار خود ادامه داد و تا کنون کنسرت‌های بسیاری در شهرهای مختلف اروپایی اجرا کرده است.

کیهان لندن با این هنرمند ایرانی گفتگویی انجام داده است.

-خانم کمالی، اولین ترانه‌ای که پس از ورود به آلمان اجرا کردید چه بود؟

-بگذارید جواب سوالتان را کمی‌گسترده‌تر بدهم. من همکاریم را با سیاوش بیضایی آهنگساز ایرانی در سال ۱۹۹۱ آغاز کردم. نخستین کنسرت ما در تابستان سال ۱۹۹۲ در شهر مونستر اجرا شد. هدف ما ارائۀ تنظیم‌ها و آهنگسازی‌های جدید بر اساس ترانه‌ها و ملودی‌های محلی ایران  برای معرفی موسیقی ایران در خارج از کشور بود.

ما  نخست، طبیعتا با آهنگ‌های آشنایی چون «دختر بویر احمدی»، «یک گلی سایه کمر» و «تو بیو» آغاز کردیم و در کنار آنها ترانه‌های ناشناخته دیگری را هر چه بیشتر در برنامه‌هایمان گنجاندیم، بطوری که شما در رپرتوار ما ترانه‌هایی را می‌یابید که هیچ خوانندە دیگری تا کنون اجرا نکرده است.

تنظیم ترانه‌ها به وسیلە‌ی اقای بیضایی البته با محتوایی نوتر و در سطحی دیگر انجام می‌گرفت که در عین حال ایده‌هایی جدید را به فرهنگ موسیقی ایران وارد کند و از تکرار مکررات پرهیز شود. تأثیر این ترانه‌ها به ویژه بر روی شنوندگان اروپایی بسیار شگرف بود. آنها کاملاً به وجد می‌آمدند و باور نمی‌کردند که این آثار از موسیقی بومی‌ ایران برگرفته شده باشند.

کاربرد تکنیک آوازی اروپایی و سازهای اروپایی مانند پیانو، فلوت و کالرینت و‌ هارمونی به ارتقا و انتقال این موسیقی بسیار کمک می‌کرد ولی واکنش ایرانیان متفاوت بود.

در حال حاضر بیش از ۵۰ ترانه محلی از مناطق گوناگون آماده ارائه و اجرا دارم

برخی صداهای جدید‌هارمونی و کنترپوان را زیادی می‌دانستند و تنها همان ملودی تک‌صدایی را می‌خواستند. البته اینگونه افراد که پس از سال‌ها اقامت در اروپا هنوز به عادت‌های گذشته خود پایبند بودند نمی‌توانستند مالک کارها و هدف‌های ما باشند. چون یکی از هدف‌های ما آشنایی همین افراد با موسیقی جدید چندصدایی ایرانی با محتوایی بومی‌ بود.

یکی از نکته‌های مهم کار ما این بود که ما ملودی‌های محلی را با همان زبان یا لهجه‌ها و به ویژه بدون حذف ربع پرده‌ها اجرا می‌کردیم.

در حال حاضر در رپرتوار من بیش از ۵۰ ترانه محلی ایران از مناطق گوناگون آماده برای اجرا و ارائه هستند که خیلی از آنها را در کنسرت‌هایم اجرا کرده‌ام و فکر می‌کنم تعدادی از آنها را شنیده باشید.

همچنین بخشی از ترانه‌های محلی ایران که آقای بیضایی سال‌ها پیش، آنها را در ایران به چاپ رسانیده بودند در بزرگترین و معتبرترین انتشارات موسیقی آلمان به نام «به‌رن‌رایتر» Baerenreiter در سال ۱۹۹۵ نیز به چاپ رسید.

-علاوه بر ترانه‌های محلی ایران به اجرای برخی از شعرها و ترانه‌های معاصر مثل «آفتابکاران جنگل» هم  توجه داشتید؛ دلیل انتخاب این ترانه چه بود؟

-ترانه «آفتابکاران جنگل» هم یک ترانە محلی است، ولی از ارمنستان و هم شعر زیبا و گویای آن که بسیار الهام‌بخش و امیددهنده است و بسیاری با آن خاطره دارند. دلیل دیگر گزینش این ترانه، اجراها و تنظیم‌های نامناسبی بود که از آن وجود داشت. به ویژه سوء استفاده‌های سیاسی که در این اواخر از آن می‌شد ما را بر آن داشت که جایگاه و ارزش واقعی آن را دوباره زنده کنیم.

-آیا تا به حال به زبان آلمانی یا انگلیسی اجرایی داشته‌اید؟

-در دوران تحصیلم بله‌؛ اما پس از آن تمرکز من بر آثار ایرانی بوده است. آثار کلاسیک را همه خواننده‌های اپرا هزاران بار خوانده‌اند و هر شب در سراسر دنیا در اپراهای متعدد اجرا می‌شوند، از همه آنها تعداد بی‌شماری ضبط شده و منتشر شده و می‌شوند و در دسترس همه به صورت سی‌دی یا صفحه یا ام‌پی۳ هستند و به شما اطمینان می‌دهم که همه از خواننده‌های ایرانی آنها را بهتر می‌خوانند چون با این فرهنگ پرورش می‌یابند. اما من ایرانی هستم و با موسیقی ایرانی و زبان‌های ایرانی خو گرفته‌ام و برای نمونه نخستین کسی هستم که تنظیم‌های جدید آثار ایرانی را با تنظیم‌ها و آهنگسازی‌های سیاوش بیضایی در کنسرت‌هایم می‌خوانم.

-کدام ترانه و شعر از زمان کودکی تا به حال در خاطرتان مانده است؟

-من تا سن ۱۵ سالگی که فراگیری ساز پیانو را آغاز کردم مثل بسیاری از هم‌سن‌ و سال‌های خودم ترانه‌های گوگوش را دوست داشتم و با آنها همصدا می‌شدم. ترانه‌ای که ناگهان با سوال شما به یادم آمد ترانه «دو پنجره» با صدای این خواننده است که به نظر من یکی از بهترین ترانه‌های پاپ ایرانی است. زیباترین شعری که در آن دوران از حفظ داشتم شعر «آرش کمانگیر» از سیاوش کسرایی بود و اگر اشتباه نکنم بخشی از آن در یکی از کتاب‌های فارسی دوران مدرسه ما هم آمده بود.

-به نظر شما آواز و صدای سوپرانو به زبان فارسی بیشتر تحت تاثیر اجراهای اروپایی بوده یا متأثر از تجربه‌های پیش از انقلاب در ایران و اجراهای آهنگ‌های محلی توسط خوانندگانی مانند پری زنگنه بوده؟

-آواز سوپرانو بسیار پیش از خانم زنگنه هم در هنرستان‌های ایران تدریس می‌شد و ایشان هم از همانجا این تکنیک را یادگرفتند. به باور من خانم پری زنگنه و دیگر خوانندگان این رشته تاثیر بسیاری بر نسل‌های پس از خود داشته‌اند، اما تاثیر و وجود اینترنت و دسترسی به موسیقی کلاسیک و بخصوص اپرا در هر گوشه و کنار این کره خاکی بخصوص برای نسل‌های جوانتر از من، پیشرفت این رشته را در فرهنگ ما بسیار آسانتر و سریع‌تر کرده است.

-در چند سال گذشته نسلی ازخوانندگان ایرانی سوپرانو در کشورهای اروپایی آموزش دیده‌اند که به رونق آواز سوپرانو کمک کرده‌اند، به نظر شما این اجراها چه تفاوت‌هایی با اجرای خوانندگان اروپایی دارد و چرا این اجرا‌ها تنوع زیادی ندارند؟

-تکنیک آواز سوپرانو به شکل کلاسیک خود با هر گونه موسیقی همخوانی ندارد، به ویژه با موسیقی محلی و سنتی ایران؛ و دلیل عدم موفقیت بسیاری از خوانندگان سبک‌های کلاسیک اروپایی را باید در همین موضوع جست. این تکینک را باید با موسیقی ایرانی تطبیق داد. برای مثال می‌دانیم که در زبان فارسی A آ با زبَر و زیر و آ متفاوت هستند و جابجایی آنها معنی کلمات را کاملاً عوض می‌کند؛ برای نمونه «کَر» به «کار» تبدیل میشود، «خَر» به «خار»، «بستنی» به «باستانی» و بسیاری دیگر. حال اگر کسی که با تکنیک غربی آن را فرا گرفته بخواهد شعر «تو را من چشم در راهم» را به صورت «تو را مان چاشم دار راهام» بخواند، سازمان شعر و موسیقی کلاً به هم می‌ریزد. بنابراین باید برخی از فنون آوازی غرب را برای موسیقی ایرانی گسترش داد. به همین ترتیب مسئله نفس کشیدن، تأکیدها و خواندن در مناطق بالا و پایین و مناطق مختلف سر و صورت و سینه نیز مشکلات خود را دارند که برای توضیح آنها نیاز به بحث جداگانه و تکنیکی است.

«آفتابکاران جنگل» یک ترانه محلی از ارمنستان است و سوء استفاده‌های سیاسی که در این اواخر از این ترانه محلی می‌شد ما را بر آن داشت که جایگاه و ارزش واقعی آن را دوباره زنده کنیم.

-آواز سوپرانو در میان زنان در ایران چقدر طرفدار دارد و تا چه‌اندازه شرایط برای یادگیری و آموزش این نوع آواز در ایران فراهم هست؟

-ایرانیان خوشبختانه با وجود محدودیت‌ها و محرومیت‌هایی که وجود دارد اشتیاق فراوانی به فراگیری دانش فرهنگ‌های دیگر دارند، که این جنبه مثبت قضیه است. ولی سیاست‌گذاری‌های فرهنگی نادرست و تا اندازه‌ای آگاهانه برای عقب نگاه داشتن آموزش‌های فرهنگی در ایران و در نتیجه کمبودها و ضعف مراکز آموزشی و کمبود کادر مجرب و دانش‌آموخته، امکان فراگیری و آموزش موسیقی را عمدتا کند می‌کنند. این فشارها و محدودیت‌ها برای خانم‌ها که ظاهرا مو و صدایشان به خاطر تأثیر محرک و معجزه‌آمیزی که دارند ممنوع است، بیشتر احساس می‌شود، البته نه تنها در زمینه موسیقی.

امروزه‌ امکان استفاده از اینترنت و روش‌های آموزشی گوناگون  تا اندازه‌ای کمبودهای آموزشی را جبران می‌کند ولی نه به شکل ایده‌آل، وگرنه هیچکس برای پیشرفت و یادگیری موسیقی جور  این همه زحمت برای استفاده حضوری از استادان و دسترسی به یک آموزش آکادمیک را بر خود هموار نمی‌کرد.

-برخی از جوانان تلاش می‌کنند سازهای ایرانی را با سازهای غربی تلفیق کنند؛ آیا این تلفیق به غنای موسیقی ایران کمک می‌کند؟

-اصولاً هر گونه دانش و تجربه‌ای می‌تواند برای پیشرفت فرهنگی سودمند باشد و محافظه‌کارانی که فریاد وامصیبتا بر می‌آورند بیشتر سنگ دکان خود را به سینه می‌زنند. یک فرهنگ کهن مانند فرهنگ ایران را هیچ چیز نمی‌تواند از راه خود منحرف کند. تحول آن را تنها می‌توان کمی‌ کُند و در آن وقفه ایجاد کرد که البته دست‌هایی با بودجه‌های کلان به این کار مشغول هستند، اما یک کندی و وقفه  برای مثال دویست ساله چه تاثیری بر یک فرهنگ چندین هزار ساله خواهدداشت؟

گذشته از اینکه فرهنگ‌ها از دیرباز همیشه داد و ستد داشته و بر روی هم تأثیر می‌گذارند که پدیده‌ای کاملاً انسانی و مثبت است. هدف بزرگ انسان‌های راستین همیشه همبستگی انسان‌ها بوده است و تلاقی فرهنگ‌ها یکی از راه‌های آن است. فرهنگ‌ها از یکدیگر می‌آموزند و تحول می‌یابند و تأثیر هنرمندان بزرگ همیشه فراسوی مرزهای اقلیمی‌بوده است. ولی نکتە‌ی مهم این است که تقلید صرف از این سبک یا آن سبک راه به جایی نمی‌برد. تاریخ نشان می‌دهد سازهای به اصطلاح غربی کمک بزرگی به تحول موسیقی ما کرده‌اند، بدون اینکه موسیقی و سازهای سنتی ما را به کنار رانده باشند. هیچ چیزی را نمی‌توان به مردم تحمیل کرد وگرنه سردمداران کنونی ایران به جای اینکه برای سرگرمی مردم از صبح تا شب از رادیو و تلویزیون موسیقی پخش کنند، آن را ریشه‌کن کرده بودند.

گذشته از این، سازهای به اصطلاح غربی تنها در غرب تحول یافته‌اند وگرنه هیچکدام به غرب تعلق ندارند. اگر آنها این سازها و حتی موسیقی شان را به این شکل متحول نکرده بودند، روزی خود ما این کار را می‌کردیم.

-سال‌هاست که در رشته آواز تدریس می‌کنید و تجربیات زیادی کسب کرده‌اید، آیا فرصت و امکانی به دست آورده‌اید تا تجربه‌های خود را به دوستداران این رشته در ایران منتقل کنید؟

-من سال‌ها پیش نوشتن یک سری مقاله در زمینه آواز را شروع کرده‌ام و آنها را در اینترنت به طور رایگان در اختیار دوستداران رشته آواز قرار داده‌ام. این مقاله‌ها قرار بوده  وهست که ادامه پیدا کنند و من منتظر فرصت مناسب برای ادامه انتشار آنها هستم.

-شما در طول این سال‌ها چند بار به ایران سفر کرده‌اید  موسیقی و گرایش جوانان در ایران به موسیقی را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

-متاسفانه خیلی به ایران سفر نکرده‌ام شاید دو یا سه بار. اما از گرایش جوانان به موسیقی تا اندازه‌ای با خبر هستم؛ کوشش‌های سیاستمداران ایران که ابتدا ظاهراً سعی بر حذف هنر موسیقی داشتند، نتیجه‌ای کاملاً برعکس داشت. یکی از مهمترین اصولی که در رشته تعلیم و تربیت یاد گرفته‌ام این است که ممنوعیت یک چیز در جامعه باعث رواج هر چه بیشتر آن می‌شود و با خوشحالی باید بگویم که این تفکر زشت و عقب‌مانده، یعنی ممنوع اعلام کردن هنر موسیقی، باعث رواج بیشتر این هنر والا در جامعه ایران شده. حتی در خانواده‌های بسیار مذهبی نیز حداقل یک نفر سازی به دست دارد. در گذشته این همه نوازنده و خواننده و هنرمند به جامعه ایران هدیه نشد که در رژیم اسلامی شد. البته نوازندگان، خوانندگان و آهنگسازان برای رشد کیفی خود نیاز به آزادی در فعالیت و تماس با مردم و با یکدیگر دارند و این تنها چیزی است که آن را با ممنوعیت و جلوگیری از کنسرت‌ها، سانسور، نساختن تالارها و سالن‌های کنسرت، نشان ندادن ساز در تلویزیون، پایین آوردن شدید سطح آموزش عالی، به حاشیه راندن و فراری دادن فرهیختگان و هنرمندان راستین، توانسته‌اند به خوبی فلج کنند.

-اگر قرار باشد روزی در تالار وحدت (تالار رودکی که در سال ۱۳۴۶ افتتاح شد) کنسرت داشته باشید چه قطعه‌ای را برای اجرا انتخاب می‌کنید؟

-پیش از هر چیز، نخستین سرود ملی ایران یا ترانه «وطنم وطنم» را با تنظیم و آهنگسازی سیاش بیضایی و شعر جاودان بیژن ترقی که متأسفانه فردی سودجو آن را با استفاده از غیبت آقای بیضایی و شرایط بحرانی قضایی ایران به نام خود ثبت کرده بوده است.

پس از آن ترانه‌های زیبای «سر اومد زمستون» و «موج» را که محتوایی بسیار گویا و اجتماعی دارند و سپس طبیعتاً ترانه‌های محلی ایران را که خیلی دوستشان دارم و ترانه‌هایی را که از روی اشعار فروغ و مولانا خوانده‌ام.

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۴ / معدل امتیاز: ۳٫۳

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=119341

5 دیدگاه‌

  1. حمید رضا

    این عزیزان نور چشم ملت و کشور عزیزمان ایران هستند.

  2. آئیریک

    ما آخرش نفهمیدیم ترانهٔ «آفتابکاران جنگل» که در واقع همان «ساری سیرون یار» ارمنی است، محتوای سیاسی دارد یا فقط اجتماعی است! چند جا این ترانه را به رویداد سیاهکل نسبت داده بودند و با توجه به «تفنگ و گل و گندم» (که من هیچ ربطی میانشان ندیدم) بعید هم نیست منظور ترانه سرا اشاره به همان داستان باشد (که اگر باشد مایهٔ بسی افسوس است). خانم شقایق کمالی اشاره فرمودند که سوء استفادهٔ سیاسی شده، اما شعری هم که انتخاب شده به نظر بی تأثیر نبوده است. به هر روی من آموخته ام که میان جایگاه هنری افراد و دیدگاه سیاسی ایشان همواره یک ممیز پررنگ بگذارم!
    آئیریک

  3. گیتی

    با درود بسیار به بانوی فرهیخته شقایق کمالی حقیقتا من و خانواده ام همیشه با شنیدن صدای زیبا و حرفه ای ایشان دچار شعف میشویم و به وجود هنرمندانی چون ایشان افتخار میکنیم ، با امید تندرستی و شادکامی این هموطن زیبا و خانم .

  4. پرویز

    من نخستین بار که آهنگی از این هنرمند زیبای ایرانی شنیدم در اوایل سالهای۹۰ میلادی بود که تنها وسیلهٔ دسترسی به موسیقی ایرانی در فرانسه از راه ماهوارهٔ « Eutelsat » و برنامهٔ تلویزیونی یک ساعتهٔ « Dawn » بود که از لندن پخش میشد. من معمولأ این برنامه ها را روی نوار ویدئویی « VHS» ضبط میکردم.
    یکروز در میان آنها آهنگ دل نشین « …زیت بسازم چل ستون چل پنجره» وخوانندهٔ زیبای آنرا کشف کردم. از آن ببعد دوستان ایرانی وفرانسوی من همگی ،زن ومرد، محسور زیبائی وهنر این خونندهٔ ایرانی شدند که نامش را درآن برنامهٔ تلویزیونی نگفته بودند.بعدها فهمیدم که نامش شقایق کمالی است

  5. پیمان جهان بین

    مثل جنگ بین نور و ظلمت و جدال فرشته و شیطان.ایران و ایرانی میمانند ،فرهنگ و هنر در ایران جاودانه است چرا که هنرمندانی چون این بانوی والا و گرامی حافظ گنجینه افتخار ات هنری ایران هستند. باور کنید آن روز نزدیک است که در وقت فرار این غارت گران مرتجع و حیوان صفت ،سرود پر شکوه ،ای ایران، ای مرز پر گهر را ،از نو فریاد خواهیم کشید….

Comments are closed.