مزدک بامدادان – آنچه در این روزها در سپهر همگانی ایران رخ نهان کرده و در پرده فروشده، مفهوم «شرم» است. ما خوابدیدگان آن بهمنِ شوم، اعدامهای پشتبام مدرسه علوی را و افکندن چادر بر سر بانوان و قانونگزاری بر پایه شریعت را چندان مایه شرم ندانستیم و بر آن بودیم که سرکوبهای دهشتناک کردستان و ترکمنصحرا و خوزستان چندان ارجی ندارند که آدمی از بازگویی آنها ننگ داشته باشد. چنین شد که رفته رفته فرستادن کودکان و نوجوانان به کشتارگاه جنگ نیز عرق شرم بر پیشانی ما ننشاند و هنگامی که برای نخستین بار انگشتان مردی را که نانی برای شکم گرسنه فرزندانش ربوده بود بریدند، یا زنی را به گناه عشقورزیدن در زیر آواری از سنگ زنده به گور کردند، تنها سری جنباندیم و گذر کردیم و رسیدیم به روزگاری که دیگر نه از دیدن بینوایانی که نان خود را در خاکروبهها میجویند در شگفت میشویم و نه از شنیدن اینکه صدهاهزار ایرانی برای گذران زندگانی پررنج خود یا تن میفروشند و یا تکهای از آن تن را، کلیه، کبد، چشم، تا امروز خاکستری خود را به فردایی سیاه برسانند.
حکومت اسلامی همه مرزهای آزرم را درنوردیده است، هست و نیست این مردمان بینوا به باد چپاول و یغما میرود و آب و خاک این کشور در برابر بهای ناچیزی به بیگانگان فروخته میشود، تا جیبهای دزدان و غارتگران پُرتر و پُرتر شود. سردمداران حکومت اسلامی شرمی ندارند که بگویند نان از دهان کودکان ایرانی میربایند، تا آن را پیشکش مردم لبنان و غزه و سوریه و عراق کنند.
https://www.youtube.com/watch?v=XbdhUcL6i7Y
آنها دزدیهای سرسامآور خود را «سهمی از سفره انقلاب» میدانند و از اصلاحطلب و اصولگرا در خانههای کاخمانندی مینشینند، که به زور از مردم این کشور ستاندهاند.
آنچه ولی مرا بر آن داشت که در اینباره بنویسم، نه بیآزرمی سردمداران دینفروش، که رفتار بخشی از آن چیزی است که به دروغ بر خود نام «اپوزیسیون» گذاشته است. برای نمونه اصلاحطلبان میتوانند چشم در چشم میلیونها بیننده بدوزند و بگویند: «مردم ایران شعار دادند هم غزه، هم لبنان، جانم فدای ایران!» و یا از روحانی، یکی از امنیتیترین چهرههای رژیم که از همان آغاز در همه سرکوبها دست داشته است، قهرمانی بسازند که با رفتنش به کاخ ریاست جمهوری، هُمای دموکراسی بالهای خود را بر سر ایران میگشاید. آنان از این نیز فراتر میروند و مردم را فرا میخوانند که به دژخیمان کشتار ۱۳۶۷ رأی بدهند و حتا هنگامی که کسی مانند صادق زیباکلام میگوید اگر مردم برای سرنگونی حکومت اسلامی بپاخیزند آنها را به گلوله خواهد بست، باز هم او را انسانی دموکرات و از امیدهای آینده ایران برای رسیدن به دموکراسی مینامند!
شاید این آیین روزنامهنگاری است که گروهی در لندن بنشینند و کارگزار بنگاه خبرپراکنی دولت فخیمه علیاحضرت ملکه باشند و یکی از آنان، زندانی بیپناهی را که دستش از بلندگوی بیبیسی کوتاه است و زن قربانی ترور را که گلویش را سالها پیش تیغ تیز اسلام انقلابی از هم دریده است، اصلاحطلب بخواند و برای فراخواندن مردم جهت رفتن به پای صندوقهای رأی بگوید آنها هم رأی داده بودند.
و دیگری در واکنش به دختران خیابان انقلاب «حمایت از حجاب اجباری را حق اقشار وسیعی از ایرانیان» بداند که باید در ایران آینده در چارچوب سامانهای فدرال به رأی مردم گذاشته شود.
و سومی در روزهایی که فریاد «نه غزه، نه لبنان! جانم فدای ایران!» به آسمان برخاسته است، فرستادن پول مردم ایران برای شیخ حسن نصرالله را زیرکانه به زیر پرسش ببرد.
ممنون البته من بیشتر درباره درآمد لبنان نوشته بودم که تصور مى شود حتى خرج عشق و حال لبنانیها از ایران مى آید و اینکه همه درآمد حزب الله هم لزوما از ایران نیست هرچند شاید بخش قابل توجهش باشد. اما خب ظاهرا بعضى دوست ندارند واقعیت را بشنوند و آسمان را به ریسمان مى بافند.
— Nafiseh Kohnavard (@nafisehkBBC) June 27, 2018
ولی اینکه چنین سخنانی در جامعه ایرانی ما آشکار و بیپرده و بیهراس بر زبان گویندگانشان روان میشوند و چنین رسانهای هنوز میلیونها بیننده و خواننده دارد، گواهی استوار بر این سخن است، که شرم از میان ما رخت بربسته است. در پیشروی چنین پسزمینهای دیگر چه جای شگفتی که چریک پیشین و اصلاحطلب امروز در همان بنگاه خبرپراکنی، مردم بپاخاسته در دیماه را «اغتشاشگر» بخواند؟
من در سرتاسر زندگانی خود هیچگاه مارکسیست نبودهام، ولی از کارل مارکس اگرچه کم خواندهام، بسیار آموختهام. آنچه پیرامون رفتارهای ما ایرانیان در رویارویی با رژیمی میگذرد که واپسماندهترین خوانش اسلام را با زشتترین چهره ناسیونالیسم درهم آمیخته است تا ما و خاکمان را به دست خودمان یکجا بر باد نیستی دهد، و به ویژه رفتار و گفتار اپوزیسیون دلبسته، مرا به یاد یکی از نامههای مارکس میاندازد، که برگردان بخش نخست آن میتواند ما را اندکی به آسیبشناسی دردهای بیشمار سرزمینمان رهنمون شود. مارکس این نامه را در مارس ۱۸۴۳ به آرنولد روگه Arnold Ruge نوشته و در آن به مفهوم «شرم» پرداخته است:
«اکنون در هلند در سفرم. تا جایی که در روزنامههای اینجا و روزنامههای فرانسوی میبینم، آلمان در ژرفای پلشتی فرو رفته و بیش از این نیز فروخواهد رفت. باور کنید حتا کسی هم که بویی از غرور ملی نبرده باشد، شرم ملی را حس میکند، اگرچه در هلند باشد. پستترین هلندی در همسنجی با برترین آلمانی از جایگاه شهروندی فرازتری برخوردار است. از داوری بیگانگان درباره دولت پروس میپرسید؟ در اینباره همگان به گونهای هراسآور همسخناند، هیچکس دست به فریب خود در باره این سیستم و طبیعت ساده آن نمیزند. آموزههای نوین چندان هم بیهوده نبودهاند؛ جامه پُرزَرق و برق لیبرالیسم فرو افتاده و خودکامگی دل به همزن، خود را با همه برهنگیاش در برابر چشمان جهان نهاده است.
این نیز خود یک دلآگاهی و مکاشفه است، اگرچه از گونه وارونه آن. این حقیقتی است که پوچی میهنپرستی ما و کژگوهری ساختار دولتمان را به ما میآموزاند، تا چهره خود را [از شرم] دربپوشانیم. شما لبخندزنان به من مینگرید و میپرسید: «با این کار چه به دست میآوریم؟ با شرم که نمیتوان انقلاب کرد!» من پاسختان میدهم: «شرم خود یک انقلاب است، شرم پیروزی انقلاب فرانسه بر میهنپرستی آلمانی است، همان میهنپرستی که آنان را در ۱۸۱۳ شکست داد». شرم گونهای از خشم است، خشمی که رو به درون خود دارد. و هنگامی که یک ملت به گونهای یکپارچه و به راستی شرم بوَرزد، همچون شیری خواهد بود که پیش از پَرِش، تن خود را درهم میفشرَد.»
اگر ایران سال ۲۰۱۸ و آلمان ۱۸۴۳ تنها و تنها در یک چیز همانند باشند، آن همانندی، بدون تردید، نداشتن احساس شرم است. پس ما نیازی به انقلاب، از آنگونه که در سال ۵۷ رخ داد نداریم، «شرم همگانی» برای سرنوشتی که بدان دچار شدهایم، برای سخنانی که در رسانههای امپریالیستی به خوردمان داده میشوند، برای خشکسالی و تنگدستی و تنفروشی و ویرانی این نیاخاک کهن، پیشدرآمد انقلاب آینده ما خواهد بود، که اگر سخن مارکس را بپذیریم، «شرم خود یک انقلاب است»
خداوند دروغ، دشمن و خشکسالی را از ایرانزمین بدور دارد.
mbamdadan.blogspot.com
[email protected]
با سپاس از همه خوانندگان.
ناشناس گرامی،
آنچه که مارکس در این نامه آورده همانندی شگفت آوری با روزگار امروز ایرانیان دارد. او از اینکه کسی شرم نمی کند در خشم است و من هم از اینکه بی شرمی در میان بخشی از کنشگران سیاسی ایرانی رفته رفته به یک برتری یا فضیلت فرامی روید نالانم.
این نامه می توانست از هر کس دیگر هم باشد، آنچه شایان ارج است این است که رفتار دلبستگان قدرت در برابر فاشیسم، چه دینی باشد بمانند ایران ۲۰۱۸ و چه ملی باشد مانند آلمان ۱۸۴۳، تا چه اندازه همانند است.
دوست عزیز نیمه اول نوشته شما خیلی مستدل است اما شما که مارکسیت نیستید چرا نام نوشته و نیمه پایانی متن را همه از مارکس گرفته اید؟ کشور عزیز ما ایران توسط جهل ۱۴۰۰ ساله اسلامی و ۵۰۰ ساله شیعه و … در هم ریخت و اگر زحمات آن پدر و پسر نبود ما هم معلوم نبود بر کدام کوه جهل آواره بودیم.
چیزی که من از تاریخ میدانم اینست که
تعریف ایران به عنوان یک ملت کار رضا شاه بود.
ساختن ایران به عنوان یک کشور مرفه، با افتخار و با غرور هم کار او و پسرش شاه فقید،
اگر مدرسه ای، دانشگاهی، بیمارستانی هست، اگر زنان برخلاف تعریف اسلامی از آنان حقوق تقریباً برابر با مردها گرفتند، اگر.. همه و همه بخاطر این دو پهلوی بود. مستبد بودند، ولی ایرانساز و ایران دوست.
در ضمن اگر پهلویها نبودند، الان این خانمها ی بی بی سی مثل خیلی از زنان در افغانستان در بورکا بودند.
کسانی که اشغالگران عراقی-تبار را به کشورشان اوردند، چرا آنان را نمیرانند؟ من در تعجبم!
نوشتار خیلی خوبی بود.همچنین کامنت به فکر انداز شرمگین.
تنها مشکل آن مقایسه ایرانیان امروز با مردم آلمان است:.
آیا ایرانیان همین نیستند که هستد؟
شورش ۵۷ نمودار حماقت و قدرناشناسی آنها نیست؟
چند بار در انتخابات اشغالگران جاعش را به قدرت رساندهاند؟ آخرینش همین «روحانی، یکی از امنیتیترین چهرههای رژیم »
تا کی بی آب و بی هوا و بی برق و بی غذا بمانند که میلیون ها به پا خیزند؟
Sharm, dar-GHAMOS-, va, Shakhsiyat, In, Zede IRANIAN, Na Ashnast. Ba, ke, Az- SHARM – Begoyam,,, Ke- Nadaran- Sharmi ?
روشنفکران دروغ و تباهـى که ما را سوزاندن و هـنوز هـم ما را رهـا نمى کنند. تنهـا ((شرم ))کافى نیست ؟!؟!ا
شرم از میان مردم ما رخت بر بسته است !
لعنت به بنگاه دروغ پراکنی بی بی سی که شنیدن مزخرفات انها به ادمی حالت تهوع دست میدهد .
لعنت به اصلاح طلبان و وابستگان مامور انها در خارج از کشور که نامردی را به نهایت حد خود رسانده اند .
لعنت خدا و مردم بر فکل کراواتی عرق خود لامذهب که برای به چنگ اوردن پول ملاها جاسوس و ولایی شده اند .
خاک بر سر اپوزیسیونی که یک عده افراد لش و بی پدر و مادر توانسته اند در میان انها دشمنی بوجود بیاورند .
ادامه مطلب:
به عنوان مثال، کافی است نیم نگاهی به یک سایت به اصطلاح روشنفکرانه و لیبرال مستقر در هلند، به سردبیری یکی از اینتلیجنسیا مرتجع ایرانی بیاندازیم. این سایت تبدیل شده است به تریبونی برای استالینیستها، اسلامیستها، جهادیستها، روشنفکران دینی، اصلاح طلبان حکومتی، ولایت معاشان، شوونیستها، فاشیستها، استمرار طلبان و دیگر گروههای اینتلیجنسیای مرتجع و فاسد ایرانی مستقر در خارج که خود را در کسوت دروغین اپوزیسیون نظام جنایتکار ولایی به مردم غالب می کنند.
نویسنده فرهیخته این نوشتار روشنگرانه را نمی شناسم. ولی باید بگویم در طول چهل سال گذشته، بهترین و عمیق ترین و اندیشمندانه ترین نقد در مورد اینستلیجنسیا و به اصطلاح روشنفکران بی آزرم و به تبع آن جامعه در خود فرومانده ایران است. احساس شرم، انسانی ترین و والا ترین ارزش است.
درود بر شما