(+عکس، ویدئو) هنرمند در قبال شهرتی که دارد در جامعه مسئول است و وقتی همصدا با حکومت بازیگر فیلمنامهای میشود کارگردان و تهیهکننده آن سیاستهای آلوده را رپرتاژ میکنند، با ذبح واقعیت همسفرهی مستبدین میشود و چوب حراج به اعتبارش میزند.
میترا جشنی، هنرمند، نقاش و مترجم از اعضای شبکه «فرشگرد» در گفتگو با کیهان لندن دیدگاه خود در مورد رفتار سلبریتیهای حکومتی را بیان کرده و میگوید آنها محصول یک جامعه تحت فشارند که هنرمندان و شهروندان آن دچار خودسانسوری و ترس و وحشت هستند.
-خانم جشنی، حتماً میدانید که گروهی از هنرمندان و چهرههای ورزشی یا به قول معروف «سلبریتیهای حکومتی» بر موج احساسات جامعه سوار شدند و با انتشار فیلمی از یک کودک رنجدیده مبتلا به سرطان حرفی با کُد «تحریم دارو» در عمل مجری سیاستها و دروغپردازیهای نظام شدند. در این مورد چه فکر میکنید؟
-این اقدام، جوسازی هدفمند برای جریحهدار کردن احساسات شهروندان است. اینکه هنرمند همسو با جمهوری اسلامی با خواست درونی این کار را کرده و یا بنا به دلایل ناپیدا مجبور به انجام آن شده، در ماهیت عمل تغییری به وجود نمیآورد. وقتی از تصویر یک کودک بیمار به عنوان ابزاری جهت ایجاد ترحم و دلسوزی و بیان یک دروغ استفاده میکنیم عملاً اغتشاش و شک را در اذهان عمومی تزریق کردهایم. به زبان ساده این یک ماشین تولید مزخرفات و پروپاگانداست که جامعه را به سمت انحطاط خبری میبرد. یک نوع سوء استفاده از احساسات برانگیخته شده جامعه برای یک هدف سیاسی است. یک بازی عوامفریبانه که توسط رژیم طراحی شده و سلبریتیها بازیگران آن هستند.
باید توجه کنیم وجود کودکان مبتلا به سرطان و مشکلات آنها مانند بقیه مبتلایان سرطان مسئله جدیدی نیست. سالهاست موسسات و انجمنهای زیادی در این حوزه فعالیت میکنند که اتفاقاً اکثر آنها از بخش خصوصیاند و همیشه از عدم حمایت دولت و مسئولان شکایت دارند! یا مشکلات مربوط به داروهای خاص اعم از کمبود و گرانی آنها عمری به درازای جمهوری اسلامی دارد و دلیل آن مشخصاً فساد در سیستم مدیریتی پخش دارو در دولتهای مختلف است. همه ما احتکارهای متعدد دارو توسط آقازادهها را بارها در خبرها شنیدهایم؛ اینها با تحریم ارتباطی ندارند. مردم آگاهاند. تولید شایعه و دروغ بازی قدیمی و پوسیدهایست. منفعتطلبی و نان به نرخ روز خوردن در این چهار دهه به ویژه با ترویج بیش از حد فساد در ۱۰ سال اخیر توسط رژیم تقویت شده. فساد منتهی به مزدورپروری میشود. کدامیک از سلبریتیها در مورد سناریوی مشکوک قتل فرشید هکی موضع گرفتند؟ حتی جرات نکردند دربارهی آن صحبت کنند. حال آنکه هنرمند و سلبریتی در قبال شهرتی که دارد در جامعه مسئول است.
ویدئوی بالا مربوط به کیهان ملکی از هنرمندانی است که در داخل کشور با وجود فشارهای زیادی که روی او و دیگر هنرمندان مستقل وجود دارد همواره تلاش کرده همصدا با مردم باشد.
-نقش هنر در نظامهای ایدئولوژیک همواره مورد مناقشه و ستیز است؛ طبیعی است این ستیز بر ذائقهی جامعه نیز تاثیر میگذارد. این تاثیر در کجا بیشتر لطمه زده؟
-اصولاً وقتی درباره هنر در نظامهای ایدئولوژیک صحبت میکنیم باید سه مقوله را در نظر بگیریم. سانسور، شستشوی مغزی، فشار و ارعاب بر هنرمند. در مورد شستشوی مغزی شاید به علت آن فرهنگ غالب ایرانی و روح مبارزی که در میان ایرانیها هست تاثیر چندانی بر هنرمند ایرانی نداشته و ما زیاد هنرمند ایدئولوژیک نداریم. حتی آنها که بعد از انقلاب در کشور ماندند و جوانانی که بعدها وارد عرصه هنر شدند هنرمندان ایدئولوژیک در خدمت نظام نبودند.
مسئله دوم سانسور است. اصولاً ما بدترین شکل سانسور را در مورد هنرمندان و نویسندگان ایران در این چهل سال اخیر تجربه کردهایم. اما پدیده اسفبارتری به نام خودسانسوری بهخصوص از زمان صفار هرندی وزیر پیشین وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در دولت نخست دولت محمود احمدینژاد میان اهل هنر بیشتر رایج شد.
فعالیتهای من در ایران از سال ۸۴ تا ۸۸ خورشیدی گسترده بود و در سال هشتاد و شش رسما مؤسسه فرهنگی و هنری تأسیس کردم که تا قبل از خروجم از کشور فعال بود و در کنار آن به عنوان هنرمند مستقل نیز فعالیت میکردم. به یاد دارم صفارهرندی بیانیهای صادر کرد که هنرمندان و نویسندگان طوری باید مطلب را تنظیم کنند که نیاز به سانسور نداشته باشد!
ببینید، این جنگ روانی و خودسانسوری وقتی برای یک هنرمند ایجاد میشود و تداوم مییابد، باعث نادیده گرفتن یک بخش از وجود خالق به صورت خودکار در پروسه خلق اثر هنری میشود. باید نادیده بگیری و کنار بگذاری و حتی در مواردی به فراموشی بسپاری. در عالم هنر بارها اتفاق افتاده بهخصوص در هنر معاصر کشورهایی که تحت سلطهی کمونیسم بودند. پس از مدتی روح هنر در آن جامعه تغییر میکند. حتی هنرمندان مبارزی که خیلی پُر توان شروع میکنند بعد از مدتی نوع و شکل گفتار آنها متفاوت میشود و بیانی طعنهآمیز و دوگانه پیدا میکند. این مسئله در مورد ژورنالیستها، نویسندگان و شعرای داخل ایران نیز مشهود است.
کانونهای فشار قوی عمل میکنند
ما در سالهای اخیر به تعداد انگشتان دست به ویژه در بخش هنرهای تجسمی، هنرمندی که آثارش بیانگر مبارزه باشد، داشتیم و اغلب آنها هم خارج از کشور بودند. مثل خانم شیرین نشاط. نویسندگانی و شاعرانی که به نوعی قلمشان در مسیر مبارزه با فساد حاکم در جمهوری اسلامی بوده مانند آقای محمدرضا عالیپیام، یا تهدید و زندانی شدند یا حذف شدند و یا مجبور شدند ایران را ترک کنند و در تبعید باشند.
مسئله سوم که فکر میکنم میتواند شامل سلبریتیها هم باشد، مسئله فشار و ارعاب است. مخصوصاً در چند روز اخیر که شاهد آغاز نوعی فعالیت یکسان و تقلیدی در انتشار محتوای دروغ و استفاده ابزاری از یک کودک سرطانی بودهایم. شما اگر به رسانههای آزاد دسترسی داشته باشید کاملاً متوجه میشوید که این افراد همگام و عیناً یکسان با سخنگویان رژیم، توهمات و شایعات را دامن میزنند و بخشی از ماشین پروپاگاندا هستند. قبلاً هم در سال ۹۳ خورشیدی مجید مجیدی در مورد کمپین رخشان بنیاعتماد و سینماگران برای برجام رسماً اعلام کرد که پوستری از طریق وزارتخانه تهیه شده بود که باید سینماگران آن را تایید میکردند. جدا از تمام مسائلی که در ایران وجود دارد ما میدانیم که کانونهای فشار و تولید ترور و وحشت خیلی قوی عمل میکنند. اینها آنقدر قوی هستند که گاهی به اصطلاح پَرشان هنرمندان و فعالین فرهنگی سیاسی خارج از کشور را نیز میگیرد. شخصاً دو بار مجبور به مهاجرت ناخواسته شدم وقتی از ایران به آمریکای جنوبی رفتم از آنجا هم مجبور به مهاجرت دوباره به اروپا شدم.
مدتی پیش با فردی صحبت میکردم که در زمان وزارت صفارهرندی در حراست وزارت ارشاد مسئولیت داشت. او از ایران مهاجرت کرده. از مسائلی پرده برداشت که حراست وزارت ارشاد باید در رابطه با هنرمندان پیگیری میکرد و مستقیم در ارتباط با وزارت اطلاعات بود.
بیشتر افرادی که در حراست وزارت ارشاد فعالیت دارند اعضای پیشین سپاه هستند یا به نوعی سابقه عضویت در سپاه و بسیج در ردههای بالا را دارند.
در وزارت ارشاد جمهوری اسلامی هنرمندان پرونده دارند که مسئولان حراست اطلاعات آنها را از تفتیش در زندگی خصوصی و خانوادگی و محیط کاری آنها جمعآوری و یا جعل کردهاند. این اطلاعات برای کنترل هنرمندان و استفاده ابزاری از آنها در مواقع ضروری استفاده میشود.
دغدغههای معیشتی و هنرفروشی
بخشی از این سلبریتیها مجبور به همصدایی با حکومتاند، بخشی از آنها با حکومت همعقیده هستند و برخی منافع و انگیزههای مالی و دغدغههای معیشتیشان آنها را وادار به هنرفروشی و پیروی از الگوهای طراحیشده میکند. این سلبریتیهای حکومتی محصول یک جامعه تحت فشارند که هنرمند و شهروندان آن دچار خودسانسوری و ترس و وحشت هستند و نمیتوانند حرف خود را در داخل و حتی خارج از کشور به راحتی بیان کنند. جامعه باید یاد بگیرد بازیچه دست حکومت نباشد چون آنها از هر ابزاری استفاده میکنند.
-در جوامع دموکرات محبوبیت هنرمندان ممکن است در انساندوستانه استفاده شود. هنرمندان زیادی از این محبوبیت در حوزه سیاسی استفاده میکنند. اما آیا افرادی مثل فرجالله سلحشور کارگردان یا داریوش ارجمند بازیگر و دیگران که در کنار حکومت علیه بخش معترض جامعه هستند هنرمندان ایدئولوژیک نیستند؟
-مسئله مهمی باید توضیح داده شود. افرادی ممکن است به جمهوری اسلامی باور داشته باشند. اگر بخواهیم واژه هنرمند را به شخصی اطلاق کنیم که به اصالت و شرف هنر و استقلال آن باور دارد این واژه شامل آن کسی که هنر را به عنوان ابزاری برای خدمت به ایدئولوژی ظلم و فساد و سانسور استفاده میکند، نمیشود. برای خود من هنر میتواند وسیلهای برای گفتمانسازی و بیانگری باشد مادامی که اصالت مستقل خود را حفظ کند. با هنر قدرت بیانگری چند برابر میشود. هنرمند ایدئولوژیک این را میداند و همزمان زیر چتر حکومت آثارش را خلق میکند. یکی از شاخصهای یک اثر هنری این است که به مرور زمان نه تنها از بین نمیرود بلکه تازهتر و زندهتر میشود.
ما باید ببینیم آثاری که هنرمندان ایدئولوژیک جمهوری اسلامی در جهت اهداف رژیم و برای استفاده ابزاری در این ژانر خلق میکنند مثل بسیاری از فیلمها و سریالهای پرهزینه که در یک مقطع زمانی ابزاری برای تبلیغات آرمانهای حکومتی با الگوی مشخص بودهاند، چقدر ماندگارند؟ این آثار تا چه اندازه قدرت بیان در سطح بینالمللی و بازتاب فرهنگی هنری دارند؟ ما نمیتوانیم بگوییم آثار ایدئولوژیک هنری در سطح جهانی مطرح نمیشود. در حوزه سینما بسیاری از فیلمها را داریم که صرفاً روی مسائل دینی و ایدئولوژیک ساخته شده و آثار جاودانی هستند، اما خروجی سینما و تلویزیون ایران چه بوده که قدرت بیانگری داشته و ماندگار باشد؟ تقریباً هیچ. در جامعه بینالمللی هنر، اثر ایدئولوژیک ماندگار از جامعه هنری حکومتی جمهوری اسلامی نداشتهایم.
اما هنرمندی که به اصالت هنر پایبند باشد مثل فریدون فرخزاد وضعیت متفاوتی دارد. آثار فریدون فرخزاد در ردیف ۱۰ شاعر و نویسندهی سال چاپ شد. «فصل دیگر»، در ردیف آثار گوته و شیللر قرار گرفت. شعر فرخزاد که دربارهی برلین بود نیز جایزهی ادبیات برلین را گرفت.
-سوژه برخی آثار شما زنان و همچنین نوجوانان فاقد جنسیت هستند. در این نقاشیها به دنبال بیان چه مفهومی هستید؟
-این آثار را من در دو مقطع زمانی بین سالهای ۸۳ تا ۸۸ خورشیدی در ایران و بین سالهای ۸۸ تا ۹۳ در آمریکای جنوبی خلق کردم. تلاش من این است که به صورت رمزگونه گذشته خودم را با روابط اجتماعی حاضر در قالب تصویر پیگیری کنم. ایمان دارم آثار یک هنرمند زمانی میتواند شاخص و منحصر به فرد باشد که اول، از درون و گذشته و زندگی شخصی خودش بیرون آید و دوم، دیکته شده و تقلیدی نباشد. دغدغهای که در مسیر خلق آثارم دارم فراتر از موضوعات جنسیتی است اما به دلیل زن بودنم بهخصوص زمانی که در ایران بودم، گاه خطوطی متفاوت و حتی مخالف با جامعه مردسالار خویش را دنبال کردم. تبعیض و جداسازی فضاهای زنانه و مردانه باعث شد من راهم را مخالف با جامعه مردسالار اسلامی که در ایران وجود دارد دنبال کنم. شخصیتهای نوجوان چشماندازی بودند که مرا به گذشته آشفتهی خودم وصل میکرد. آنها در جستجوی حفاظت و به دنبال یک کلّیت از دست رفته بودند.
-شما مطالعاتی هم در شاهنامه داشتید، جمهوری اسلامی به شاهنامه روی خوش نشان نمیدهد. چرا؟
-من شاهنامه را بطور مفصل و تحلیلی برای دوره کارشناسی ارشدم که تحلیل و نقدی بر تصاویر شاهنامه است مطالعه کردم. اثر ویژهای است در نگارگری ایران که تصاویرش قدرت بیانگری دارند و اکسپرسیون هستند. این مطالعات باعث شد علاوه بر داستانها و اشعاری که از شاهنامه خوانده میشود و یادگار دوران کودکی است، نگاهی متفاوت به شاهنامه داشته باشم. روح حماسی شاهنامه و نبرد میان خیر و شرّ و خوانهایی که رستم طی میکند تا در خوان هفتم دیو سپید را مغلوب کند و… همه اینها باعث تداعی شدن روح مبارز و آزادیخواه مستتر در هر ایرانی است که برای ظالم گران تمام خواهد شد.
شاهنامه در زمان خود ویژگی شاخصی دارد که هنوز در میان سطرهای منظوماش قابل دسترسی است. داستان جنگ ایرانیان و تورانیان، این قصهها زمانی در شاهنامه جمعآوری و پرداخته شد که ایران تحت سلطه حکومتهای تُرکنژاد بود. روح شاهنامه برای مبارزه با سلطهگری و پیشبرد فرهنگ غالب ایرانی ساخته شده است. آنچه برای جمهوری اسلامی از شاهنامه نگران کننده است، درس ایستادگی و سرفرازی ایرانیان است که در در شاهنامه بارها به آن پرداخته و تاکید میشود.
تدوین این اثر در یکپارچه کردن تیرههای مختلف ایران و تشکیل حکومت و تدارک استقلال نام ایران بسیار تاثیرگذار است. شما در شاهنامه با این قضیه روبرو میشوید که نژادهای مختلف ایرانی در کنار هم با مذاهب مختلف، با قومیتها و خاستگاههای مختلف جغرافیایی گرد هم میآیند و حکومت واحد ایران را تشکیل میدهند. حکومت جمهوری اسلامی از این ترس دارد که ملت سرفرازی خود را به یاد بیاورد. شاهنامه این درس را میدهد که از دست دادن آنچه داشتیم، یک فاجعهی غیرقابل جبران نیست بلکه میتوان دستاوردها را بازسازی کرد.
ویدئوی بالا از ارژنک امیرفضلی است که نشان میدهد هستند بازیگرانی که از هنر خود برای بازگو کردن مشکلات و دغدغههای جامعه استفاده میکنند.
-در سه چهار دههی گذشته کمتر هنرمند شاخصی در جامعه ایرانی داشتیم که در میدان سیاست هم شاخص عمل کند. در خارج سرکوب میشوند و در خارج هم افرادی چون فریدون فرخزاد و پرویز صیاد زیاد نیستند. آیا فکر میکنید جمهوری اسلامی توانسته هنر و هنرمند را در داخل و خارج کشور مرعوب کند؟ یا اینکه مشکل از خود هنرمندان است؟!
-ایجاد ترور و وحشت مسئله بزرگی است و نمیشود نادیده گرفت. از طرفی مردم در تمام دورانی که جمهوری اسلامی حکومت کرده همیشه مشکل معیشتی داشتند. وقتی در بارهی مردم صحبت میکنیم نمیتوانیم از قشر بخصوصی که در حقیقت خودیهای حکومت هستند حرف بزنیم. ریزش طبقه متوسط بسیار زیاد است. هنرمندان حتی در طبقه متوسط هم قرار نمیگیرند. هنرمند واقعی همیشه دغدغه هنر دارد و آثار اصیل در سایهی فرقه تبهکار حاکم بر ایران اجازه بیان ندارند. ما نمیتوانیم بگوییم تمام هنرمندان مزدوران حکومتاند و یا بیرمق شده و سکوت کردهاند. هنرمندان زیادی داریم که در داخل ایران در حال مبارزه هستند چه در کنج استودیوها و چه در کارگاههای شخصی؛ اما تریبونی برای معرفی آنها وجود ندارد و این تریبونی که در اختیار حکومت است به خودی و ناخودی قسمت شده و استقلال فکری و ذهنی هنرمندان را میبلعد.
در سالهای اخیر با موج جوانی از هنرمندان روبرو هستیم که آثارشان قدرت بیان بالایی دارد اما اجازه دیده شدن ندارند. صدای آنها نه تنها به جوامع بینالمللی بلکه حتی به گوش مردم ایران هم نمیرسد. هنرمندانی که روی مسائل اجتماعی مثلاً خشونت و اسیدپاشی زحمت کشیدهاند. فرخزاد یک پدیده متفاوت بود. او شایستگی قهرمان شدن را دارد. فردی که تحصیلات سیاسی داشت. در کنار دانش سیاسی، هنرمندی بود شاغل در رشتهی خود و شجاع. فرخزاد تمام ویژگیهایی را که یک هنرمند اصیل برای ابراز وجود هنریاش نیازمند است دارا بود. او بیانگری هنر را با قدرت تمام در راه مبارزات آزادیخواهانه به کار گرفت.
-اینکه یک زن در جامعه مردسالار راه ترقی را طی کند بسیار دشوار است. اما واقعیت ایران نشان میدهد که زنان چطور ایستادگی میکنند. آیا این یک شکست برای حکومت نیست؟
-فرهنگ ایرانی بین ما حفظ شده است بخصوص فرهنگی که از انقلاب سپید تا پیروزی جمهوری اسلامی در ایران شکل گرفت و به صورت گسترده و همگانی به خانوادهها آموزش داده شد. جوانانی که از داخل مدارس جمهوری اسلامی بیرون میآیند قشر آگاهی هستند. آگاهی و رشد اجتماعی آنها گاهی بیشتر از جوانان ایرانی همسن و سال خودشان در خارج از ایران است. آنها زادهی درد و فرهنگ بستهی جمهوری اسلامی هستند. درست است که فشارها و ایجاد وحشت در مواقعی باعث سانسور یا انحراف جنبشها و حرکتهای هنری میشود اما از سوی دیگر برای یک ذهن آگاه و آزاده به شریان خلق آثاری از نوع دیگر تبدیل میشود. همین فشار سبب میشود هنرمند و هنرجو دنبال راه و روش جدید برای خلق و بیان هنری باشند.
آنچه امروز در ایران میگذرد تاثیرات وارونهای است که فشارهای ایدئولوژیک نظام به جامعه وارد کرده است. البته نمیتوانیم نقش رسانههای اجتماعی را نادیده بگیریم. شبکههای اجتماعی ابزاری شد که مردم داخل ایران صدای خود را بیش از قبل به بیرون برسانند و فرصت داده هنرمندان جوان ایرانی خودشان را ابراز کنند. از یک طرف نشان میدهد اساتیدی که در جامعه هنری ایران مشغول فعالیتاند همه تحت فرمان حکومت نیستند و زیر بار ایدئولوژی رژیم نرفتهاند. کم هنرمندانی نداریم که در خفقان هم حرف خودشان را میزنند. هنرمندانی هم بودهاند که در همین چند دهه اخیر استعداد و توان هنریشان را در بیان تازهای از مفاهیم ملی و وطندوستانه به کار گرفتهاند. افرادی مثل ژازه طباطبایی (نقاش و مجسمهساز)، عربعلی شروه (نقاش، سفالگر و مجسمهساز) که از نگاه بصری روی داستانهای شاهنامه کار کردند. در بخش موسیقی هم هنرمندان خلاقی داشتهایم.
فرشگرد، پژواک صدای مردم؟
-شما به عنوان یک هنرمند در شبکه «فرشگرد» چه دیدید که به آن ملحق شدید؟
-بیانیه و مانیفست فرشگرد چیز جدیدی که یک مرتبه از آسمان فرود آمده نیست. در حقیقت به وجود آمدن فرشگرد همدلی، همسویی و همصدایی نیروهای آن بود که در نقاط مختلف دنیا به عنوان تبعیدی پراکنده بودند و خواست و نگاه یکسان داشتند و به دنبال هدف مشترک بودند. در حقیقت ما امضاکننده بیانیهای بودیم که فریاد آزادیخواهانه مردم ایران است و ما هم بخشی از آن هستیم. فرشگرد این اصول را از خودش ابداع نکرده، اصولی که سالهاست مبارزین آزادیخواه ایران در داخل و خارج از کشور فریاد زدند اما از دیماه سال ۱۳۹۶ در خیابانها فریاد کشیده شد و آن سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی و براندازی این فرقه تبهکار است. ما از این صدا حمایت کردیم و رسماً گفتیم که در کنار مردم ایران برای رسیدن به خواست مشترک که گذار از نظام جمهوری اسلامی است، ایستادهایم.
فرشگرد میخواهد پژواک صدای مردم در خارج از مرزهای ایران باشد. ایجاد همدلی و تزریق امید و شجاعت با همیاری جوانان داخل ایران تا شکل گرفتن میدان میلیونی که لحظهی سقوط فرقه تبهکارحاکم بر ایران را رقم میزند. به همین دلیل شعار شبکه فرشگرد هست که «ایران را پس میگیریم و دوباره میسازیم.»
-بخشی از مبارزه برای آزادی ممکن است به دلیل اختلاف عقیده به موانعی برخورد کند که مسیر افراد نیز از یکدیگر جدا شود؛ آیا شما چنین تجربهای دارید؟
-من بر باورم پافشاری میکنم و این به قیمت از دست دادن گروهی از دوستانم تمام شده. دوستانی داشتم که در تمام این سالها میدانستند خواست و نظر من چیست اما به محض اینکه آن را علنی کردم با من قطع رابطه کردند. مبارزه هزینه دارد.
ویدئوی بالا درباره زندهیاد محمدعلی فردین است. در واپسین سالهای زندگی وی فیلمی کوتاه از یک محفل خصوصی منتشر شد که وی در آن گلایه میکرد و از اوضاع روزگار میگفت «ما به خاطر یک روز زندگی، هر روز میمیریم».
-گاهی باورهای درونی انسان درباره برخی چهرهها فرو میپاشد. چه بسا برخی که به آنها علاقمند بودیم معلوم شود آنطور که نمایش میدادند اهل آزادی نیستند. برای شما این تجربه پیش آمده؟
-بله، متاسفانه روی یکی از هنرمندان داخل ایران خیلی حساب باز کرده بودم، بهتر است اسم او را نگویم، اما از همین سلبریتیهایی هستند که همیشه فکر میکردم حکومتی نیست چون با مردم بود. اما خیلی راحت تریبون را به دست گرفت و همصدا با حکومت شد. اما چهرههایی داریم که هنوز کنار مردم ایستادهاند مثلا پرویز صیاد واقعاً یک هنرمند مبارز است و تاوان آن را نیز داده.
برای خریدار یافتن، هنرمند کافیست از خودش نرمش قهرمانانه نشان دهد حتی در خارج از کشور، آنوقت است که بنگاههای معاملاتی رژیم به سمت وی سرازیر میشوند. تجربه شخصی هم داشتم. سال گذشته درگیر برگزاری سمپوزیسیوم نقاشی بودم که یک نفر با من تماس گرفت و رقم بالایی پیشنهاد داد و گفت اگر برگزاری فستیوالی را با محتوای دفاع مقدس در هلند برنامهریزی کنید و بتوانید از موقعیتی که دارید استفاده کنید ما این رقم را برای بودجه و کار واریز میکنیم. رقم وسوسه انگیزی بود. ولی در کار هنر نگه داشتن شرافت و اصالت هنر کار سختی است و تاوان دارد.
میدان هفت تپه
https://www.youtube.com/watch?time_continue=27&v=jHTCjQ9qlgQ
چرا بیانیه شاهزاده رو منتشر نمیکنین؟ در مورد هفت تپه. یعنی حرفای میترا جشنی مهمتره؟ عجیبه ها
https://www.youtube.com/watch?v=tU9sSUjWRkA
کل مطلب برای من جالب بود. بخشی از سخنان خانم جشنی برای من خیلی جالب تر بود: “ایجاد ترور و وحشت مسئله بزرگی است و نمیشود نادیده گرفت”. شرایط را برای هر شخص مورد نظرشان بر حسب خصلت های روانی و اجتماعی او چنان می سازند که بالاخره واژگون شود. آقای نیما راشدان در برنامه چشم انداز ایران اینترناشنال راجع به پرونده باز شده بعد از فروپاشی آلمان شرقی باز کردند و گفتند که چگونه مأموران اطلاعاتی آلمان شرقی ۱۵ تا ۱۷ هزار نفر را به چه مسیر های ناخوشایند مثل طلاق، جدل افراد خانواده و حتی خودکشی رانده اند.
اصلا به این جریان و اعضای فرشگرد اعتماد ندارم.(البته غیر از شاهزاده).بعضی از انها سابقه همکاری با جمهوری اسلامی را در کارنامه خود دارند.اینها فضولات صادراتی جمهوری اسلامی هستند که کارشان به بیراهه کشیدن و بی اعتبار کردن جریان های مخالف هست.
ببخشید بنظر میاد که آثار نقاشی ها، چهره خود خانم میترا جشنی باشد!! آهنگ ای کاروان را اولین بار زنده یاد کورس سرهنگ زاده خوانده است و بعد …نگاه کنید. اما پرسش من از میترا خانم این است که کار پروژه “میدان ــ میلیونی ” به کجا رسیده است؟ مرسی باکو…
https://www.youtube.com/watch?v=yW0TegTFDaw