۳۷ روز از ۳۷ سال: هشداری که شنیده نشد!

چهارشنبه ۲۶ دی ۱۳۹۷ برابر با ۱۶ ژانویه ۲۰۱۹


بخش پنجم و پایانی: آمدن خمینی و رفتن بختیار

جواد طالعی – روز ۱۲ بهمن سال ۱۳۵۷ خورشیدی، درگیر احساسی دوگانه بودم: از یکسو انتظار دریافت خبر تولد فرزند دوم خود را از بیمارستان می‌کشیدم و از سوی دیگر به دلیل غوغایی که در خیابان‌های منتهی به فرودگاه مهرآباد برپا شده بود، ناچار بودم بر خلاف کشش شدیدی که به سوی بیمارستان داشتم، به عنوان یک روزنامه‌نگار در میان سیل جمعیت بمانم تا شاهد لحظه‌های بیشتری از یک روز تاریخی باشم.

انقلاب ملایان؛ بهمن ۱۳۵۷

اشتباه نکنید، «تاریخی» بودن یک روز الزاما به معنای مثبت بودن آن نیست. روزهای هشتم و نهم نوامبر سال ۱۹۲۳ هم، در تاریخ ثبت شده اند. دو روز نحس در تاریخ آلمان که در آنها نیروهای تحت فرمان آدولف هیتلر و اریش لودندورف در حزب ناسیونال سوسیالیست کارگران آلمان با الهام گرفتن از رژه موسولینی در رم علیه دولت بایرن دست به کودتایی ناکام زدند. ده سال بعد از این واقعه هیتلر قدرت را در آلمان به دست گرفت و نیمی‌ از جهان را به خاک و خون کشید.

هواپیمای ایرفرانس دربست حامل روح‌الله خمینی و چند دوجین از همراهان شناخته و ناشناخته‌ی او، تازه بر باند فرودگاه مهرآباد بر زمین نشسته بود که در حوالی دانشگاه تهران یکی از همکاران خبر آورد که از بیمارستان تلفن زده و مژده داده‌اند که صاحب یک پسر دیگر شده‌ام. ما هنوز انتظار می‌کشیدیم که خمینی برای ایراد نخستین سخنرانی خود به دانشگاه تهران بیاید.

ماجرای رفراندوم

خمینی در یکی از آخرین روزهای دی‌ماه در پاریس گفته بود که پس از بازگشت به ایران رفراندومی‌ برگزار می‌کند که مردم ایران می‌توانند در آن به ادامه سلطنت یا تشکیل جمهوری اسلامی رأی بدهند. روز اول بهمن در مقاله کوتاهی برای صفحه مقالات کیهان با عنوان «چرا با رفراندوم مخالفم» تصریح کرده بودم که اصولا در طول تاریخ هرگز اتفاق نیفتاده که قدرتی بداند شکست می‌خورد و با این همه رفراندوم برگزار کند. بنابراین، رفراندوم تنها ابزار دست دیکتاتورهایی است که نسبت به پیروزی خود در آن اطمینان دارند و مقدمات آن را هم چیده‌اند.

روح‌الله خمینی و پسرش حاج‌احمد در هواپیمای فرانسوی در راه ایران؛ ۱ فوریه ۱۹۷۹

هنگامی‌که مقاله را تسلیم سردبیر وقت، رحمان‌هاتفی (حیدر مهرگان) کردم، او پس از خواندن آن گفت که مقاله خوبی است، اما تیتر آن تحریک‌آمیز است و بهتر است آن را عوض کنیم. پیشنهاد خودش را پسندیدم که گفت: «مردم برای انتخاب درست فرصت می‌خواهند» (صفحه ۵ یکشنبه اول بهمن ۱۳۵۷).

حالا کسی می‌آمد که اطمینان داشتم چنین فرصتی را در اختیار مردم نخواهد گذاشت. من، اعضای کمیته استقبال از «امام خمینی» را که بعدا همه از شورای انقلاب سر درآوردند و سکان کشتی توفانزده کشور را به دست گرفتند تا آن را غرق کنند، یک‌بار در نشست مشترک آنها با هیئت مدیره سندیکای نویسندگان و خبرنگاران در مسجد «قبا» به امامت شیخ محمد مفتح از نزدیک دیده بودم و با توجه به اصرار آنها برای سپردن ستون‌ها و صفحات بیشتر به خمینی و طرفداران او، دیگر تردیدی نداشتم که در جمهوری اسلامی مورد نظر خمینی، جای چندانی برای مخالف و منتقد باقی نخواهد ماند.

خمینی پیش از آنکه با هواپیمای دربست ایرفرانس بر باند فرودگاه مهرآباد فرو بنشیند و خلبان و کمک‌خلبان فرانسوی زیر بازوی او را بگیرند و از پلکان پایین بیاورند، اعلام کرده بود که نخستین سخنرانی خود را در صحن چمن دانشگاه تهران ایراد خواهد کرد که کانون اصلی انقلاب به شمار می‌رفت. اما به محض ورود به تهران، در میان جمعیت انبوهی که راه حرکت را برای اتومبیل حامل او به سختی باز می‌کردند، راه خود را به سمت «گورستان بهشت زهرا» کج کرد.

خمینی و مرگ‌پرستی

ورود خمینی به تهران در مسیر گورستان «بهشت زهرا»؛ ۱ فوریه ۱۹۷۹

خبرهای فرودگاه، در حالی که من در حوالی دانشگاه در سیلاب جمعیت غرق شده بودم، لحظه به لحظه به گروه ما می‌رسید. با رسیدن آخرین خبر، ما، چند خبرنگاری که بر سقف جیپ مؤسسه کیهان نشسته بودیم، بهت‌زده به یکدیگر نگریستیم. برای درک این پیام روشن، نیاز به دانش زیادی نبود. صاحب هر هوش متوسطی در می‌یافت که خمینی، با تصمیم گرفتن در مورد تغییر مسیر از «دانشگاه» به «گورستان» و ایراد سخنرانی در «بهشت زهرا» نشان می‌دهد که به «دین» بیش از «دانش» و به جهان پس از مرگ بیش از جهان زندگان دل بسته است.

سخنرانی او در «بهشت زهرا» تازه به برخی از افرادی که تا پیش از آن به وعده‌ها و ادعاهای فریبنده او در پاریس دل بسته بودند، ثابت کرد که به جای یک عالم عالیقدر با یک آخوند خودشیفته سر و کار دارند که افکار پیشاقرون وسطایی خود را جایگزین ادعاهای پاریس می‌کند.

معروف ترین جمله‌های خمینی در سخنرانی گورستانی‌اش چنین بود: «من توی دهن این دولت می‌زنم»، «من خودم دولت تعیین می‌کنم».

بعد هنگامی‌ که یکی از نزدیکان او در گوشش چیزی گفت که هیچکس نمی‌توانست بشنود، حرف خود را چنین تصحیح کرد: «من با پشتیبانی این ملت توی دهن این دولت می‌زنم!»، «من با کمک این ملت دولت تشکیل می‌دهم».

اما دیری نپایید تا همه دریافتند که او با کمک دولتی که خود تشکیل می‌دهد، قرار است توی دهان این ملت بزند!

خمینی که با جنگ‌افروزی و آدم‌کشی‌های بی‌شمار خود گورهای گورستان‌های ایران را چندطبقه کرد، در همین سخنرانی محمدرضاشاه پهلوی را متهم کرده بود که «گورستان‌ها را آباد کرده است» و بعد هم به تعدادی از افسران ارتش که در کناری ایستاده بودند و خطاب به ارتشی که تسلیم وی شده بود گفت: «ما آمده ایم تا شما را آدم کنیم!»

لحن خمینی در این سخنرانی چنان تهوع‌آور بود که به نظر می‌رسید این مرد اصلا آن کسی نیست که با لحنی شسته رُفته در پاریس در برابر خبرنگاران وعده داده بود که «زنان در انتخاب حجاب آزادند»، «در اسلام دیکتاتوری وجود ندارد» و «مارکسیست‌ها به شرط آنکه توطئه نکنند در بیان عقاید خود آزادند» و…

دکتر شاپور بختیار

لحن او مشابه تمامی آخوندهای مشروعه‌خواهی بود که به قصد انتقام سر از قبر در آورده بود. اما صحنه را چنان آراسته بودند که انگار این سخنان از دهان اکثریت حاضران خارج می‌شود. انگار همه آنها که در «بهشت زهرا» جمع شده بودند، همراه خمینی سر از قبر به در آورده بودند تا زندگان را تحقیر و برای انتقامی‌ خونین به صف کنند. این یکی از صدها صحنه‌ای بود که نشان از توده‌ای بودن انقلاب داشت. الیاس کانتی فیلسوف انگلیسی بلغاری‌تبار و نویسنده آلمانی‌زبان، برنده نوبل ادبیات سال ۱۹۹۱ در شاهکار خود «توده و قدرت» (Masse und Macht, Elias Canetti) از انقلاب ایران به عنوان نمونه‌ای بارز از انقلاب‌های ویرانگر توده‌ای یاد می‌کند.

ده روز پر التهاب

میان آغاز به کار بختیار تا خروج شاه از ایران ده روز گذشت. میان آمدن خمینی به ایران و رفتن دکتر شاپور بختیار از این کشور نگون‌بخت نیز ده روز فاصله بود. اما در این ده روز دوم، ستاد هدایت کشور دیگر نه کاخ نخست وزیری، بلکه «مدرسه رفاه» در شرق تهران بود که خمینی را در آن جا داده بودند.

سیدعلی خامنه‌ای پس از پیروزی انقلاب اسلامی؛ بهمن ۱۳۵۷؛ تهران

حالا، گروه‌های مختلف در دسته‌های چند صدنفری برای دست‌بوسی و پابوسی مردی که پیشتر او را در ماه دیده بودند، به محل سکونت وی گسیل می‌شدند. حتی کسانی هم که به دلیل دانش علمی‌ خود نمی‌توانستند دروغ ماه را باور کرده باشند، مسابقه آستان‌بوسی را رها نمی‌کردند. بعدها، یک دوجین از چهره‌های سرشناس «کانون نویسندگان ایران» نیز به زیارت «آقا» رفتند تا با بی‌اعتنایی کامل به آنها حکم کند که «در راه اسلام قلم بزنند». یک‌بار هم «سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران» صف‌آرایی کرد تا به زیارت «آقا» برود، اما علی‌اکبر‌ هاشمی‌ رفسنجانی به عنوان نزدیکترین یار خمینی ترتیبی داد که آنها از میانه‌ی راه برگردانده شوند و از فیض زیارت «آقا» محروم بمانند!

تبدیل کمیته استقبال به شورای انقلاب

سخنان خمینی؛ روزنامه کیهان؛ ۹ فوریه ۱۹۱۷۹

با ورود خمینی به تهران، «کمیته استقبال از امام خمینی» با اضافه شدن چند چهره به آن به «شورای انقلاب» تبدیل شد که با فرمانبرداری مطلق از خمینی سرنخ امور را به دست گرفت. روزنامه کیهان نوشت که کریم سنجابی رهبر جبهه ملی رئیس شورای انقلاب شده است. اما این خبر از منابع دیگر از جمله از سوی جبهه ملی ایران تایید نشد.

روز ۱۶ بهمن، چهار روز پس از ورود «آقا»، کیهان در صفحه اول خود به نقل از دکتر شاپور بختیار نوشت: «هر کس اکثریت داشت حکومت می‌کند» در همین خبر اضافه شده بود: «اگر حمام خون راه بیفتد، امکان کودتا هست» و «کسانی از طرف من و آیت‌الله خمینی در گفتگو هستند».

اینکه بختیار حق انتخاب را به اکثریت می‌سپرد، نشان می‌داد که او در شرایط سخت و پیچیده آن روزها، دیگر قادر به ارزیابی درست موقعیت خود و همچنین جامعه‌ی نشئه از انقلاب نبود زیرا اکثریت حاضر در خیابان، همان کسانی بودند که اگر ترس کور شدن نبود، ترجیح می‌دادند این بار خمینی را در خورشید ببینند!

دولتی که شوخی بود؟

در صفحه نخست کیهان روز ۱۶ بهمن ۵۷ آمده است: «امام رئیس دولت موقت را احتمالا امروز معرفی می‌کند» و یک روز بعد، تیترهای اصلی کیهان چنین بودند: «اسامی‌ وزرای بازرگان و اعضای شورای انقلاب»، «برنامه دولت بازرگان»، «امام خمینی: مردم باید درباره دولت بازرگان نظر بدهد» و سپس تیتر درشت دیگری به نقل از بختیار که می‌گفت: «دولت موقت را، تا وقتی شوخی است می‌پذیرم».

شاید بختیار حق داشت که دولت موقت را یک شوخی بداند، زیرا این دولت سرانجام به ریاست بازرگان تشکیل شد، اما آنکه سرنخ قدرت را همواره به دست داشت، شورای انقلاب بود که به استثنای دو سه مکلا، بقیه را آخوندهای هفت‌خط و تشنه قدرت مثل بهشتی و مطهری و مفتح و خامنه‌ای و رفسنجانی و… تشکیل می‌دادند.

مهدی بازرگان، روح‎الله خمینی و اکبر هاشمی رفسنجانی

دولت موقت قرار بود ضمن به راه انداختن اقتصاد کشور، زمینه را برای برگزاری یک انتخابات آزاد و تشکیل مجلس مؤسسان فراهم کند، اما اندکی پس از سقوط دولت بختیار و خروج او و برخی وزیرانش از ایران، خمینی فرمان برگزاری رفراندوم را در روز ۱۲ فروردین ۱۳۵۸ صادر کرد و پس از برگزاری آن ادعا شد که ۹۹ و نیم درصد از مردم ایران در این رفراندوم شرکت کرده‌اند. با این ادعا، مخالفان جمهوری اسلامی «نیم درصدی‌ها» نامیده شدند.

بختیار چگونه ایران را ترک کرد؟

اینکه بختیار چگونه توانست ایران را ترک کند، هنوز هم یکی از ابهامات تاریخ معاصر ایران است.

از فردای روز ۲۲ بهمن که دولت بختیار سقوط کرد و کسی نمی‌دانست او در کجاست، این شعار بر سر زبان‌ها افتاد که «بختیار از مرز بازرگان گذشت». در این شعار مردم به دوستی قدیم میان بازرگان و بختیار نظر داشتند و تلقین می‌کردند که بازرگان بختیار را از کشور خارج کرده است.

داریوش فروهر، مهدی بازرگان، عباس امیرانتظام، هاشم صباغیان

جواد خادم وزیر مسکن و شهرسازی دولت بختیار، در مقاله‌ای با عنوان «پرواز مرغ توفان» ضمن شرح توضیحاتی درباره نحوه تدارک خروج آخرین نخست وزیر محمدرضاشاه مدعی شده است که پس از تلاش‌های ناموفق زیاد، سرانجام موساد که در آن زمان هنوز در ایران امکانات زیادی داشت، بدون اطلاع بختیار ترتیب تهیه یک گذرنامه جعلی برای او را داد و او با کمک این گذرنامه ایران را ترک کرد، اما خود از این ماجرا بی‌خبر بود.

اینکه این روایت چقدر درست است یا نیست، جز نقل‌کننده کسی نمی‌داند. جواد خادم در همین مقاله می‌نویسد که پس از افشای ماجرا به وسیله او، بسیاری از دوستان نزدیک شاپور بختیار به او اعتراض کرده‌اند.

روزهای آخر حضور بختیار در ایران، کشور به صحنه خونین‌ترین درگیری‌ها بین گروه‌های مسلح پراکنده و ارتش و همچنین مبادله آتش میان لشکر گارد شاهنشاهی با نیروی هوایی تبدیل شد؛ همه چیز نشان می‌داد که نه دولت موقت کنترل امور را در دست دارد و نه دولت بختیار.

روز ۲۱ بهمن، یک روز پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، صفحه نخست کیهان چهار عکس از قربانیان درگیری‌های مسلحانه و یک عکس از حضور همافران در اقامتگاه خمینی را به نشانه حمایت نیروی هوایی از او منتشر کرد.

در همین شماره به نقل از نورالدین کیانوری نوه شیخ فضل‌الله نوری و رهبر حزب توده می‌خوانیم: «خطر کودتای خائنانه را نباید ناچیز شمرد».  بختیار نیز با اشاره به عکس دیدار همافران با خمینی می‌گوید: «با مونتاژ بچگانه عکس، رژه نظامی ترتیب داده‌اند». اما روزنامه کیهان در صفحه نخست خود تیتر می‌زند: «امام خمینی عکس کیهان را تایید کرد»! حالا دیگر همه چیز با تایید خمینی قطعیت می‌یافت!

روز ۲۲ بهمن ۵۷، روزی که نظام شاهنشایی فرو ریخت و بختیار و وزیران کابینه او ناگزیر پنهان شدند، کیهان صفحه نخست خود را به عکس‌هایی اختصاص داد که یک جنگ خونین و بزرگ را تداعی می‌کردند. بر بالای صفحه این تیتر جلب توجه می‌کرد که «بسیاری از نقاط تهران در تصرف مردم است»؛ تیتر بسیار بزرگتر حکایت از «جنگ تانک‌ها با مردم مسلح در خیابان‌ها» و «صدها کشته و هزاران مجروح» داشت!

به این ترتیب، جنبشی که با سودای آزادی و دموکراسی در اواخر سال ۱۳۵۶ خورشیدی آغاز شده بود، با به راه افتادن حمام خون بلافاصله پس از پیروزی انقلاب، به روندی طولانی تبدیل شد که بدون ایجاد هیچ تحول مثبتی در عرصه سیاست و فرهنگ و اقتصاد و حتی دین، به جان فرزندان انقلاب افتاد و آنها را نه تن به تن که هزارهزار بلعید.

سال‌ها از ترور ناجوانمردانه بختیار گذشت تا بیشتر مردم ایران این جمله او را با گوشت و پوست خود درک کنند که «نعلین آخوندها از چکمه نظامیان خطرناکتر است».
[پایان]

*جواد طالعی در آن دوران عضو هیئت مدیره سندیکای نویسندگان و خبرنگاران مطبوعات و همچنین از اعضای هیئت تحریریه کیهان بوده است.
*عکس‌ها و کلیشه‌های روزنامه‌ای این گزارش از «انقلاب اسلامی به روایت تصویر» در وبسایت الف‌ب/ژورنالیست برداشته شده است.

[بخش نخست: تنها در برابر توفان بزرگ؛ از آغاز مأموریت بختیار تا خروج خاندان سلطنتی از ایران]
[بخش دوم: روزی که شاه رفت؛ چگونه «آخوند سرخ» را «امام» کردند؟]
[بخش سوم: وعده‌های خدعه‌آمیز؛ واشنگتن و مسکو نگران ثبات ایران]
[بخش چهارم: تدارک استبداد دینی در پاریس برای ایران؛ تماس‌های پشت پرده خمینی با آمریکا]
[بخش پنجم و پایانی: هشداری که شنیده نشد!آمدن خمینی و رفتن بختیار]

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=142886

23 دیدگاه‌

  1. شاهد زنده ان دوران

    ۳<< و الحق هم که این دختران جانانه در مقابل وحشیان حزب فقط حزب الله رهبر فقط روح الله دفاع میکردند در حالیکه تحلیل رجوی در داخل امجدیه بعد از تهیج مردم و فریاد ببارید ای گلوله ها بر ما آنچنان که بر حسین بارید این بود که ما نمیگذاریم ایران ترکیه شود ایران لبنان خواهد شد وامروزه دیدیم که بدتر از دیکتاتوری آنزمان ترکیه شد ه و چه خونها که بابت این تحلیل غلط ریخته نشد

  2. شاهد زنده ان دوران

    ۲<< مجاهدین هم اولین کاری که کردند ساختمان بنیاد پهلوی واقع در خیابان ولیعهد ( ولی عصر فعلی ) جنب سفارت عراق را اشغال نمودند که به گفته دوستان مقادیر بسیار زیادی پول و دلار در آنجا بود که تصرف انقلابی شد. در مورد سواد سیاسی این گروه باید به متینگی اشاره کنم که در میدان امجدیه برگذار شد در بیرون زنجیره حفاظت مجاهدین که از دختران کم سن و سال هم تشکیل شده بود زیر ضربات زنجیر و گلوله های هوائی و چاقو قرار داشتند,,,,

  3. شاهد زنده ان دوران

    ۱<<کسی که خطاب به من نوشته چه باید کرد مرا وادار نمود که حقایق ان دوران و بیسوادی این گروه های عمده سیاسی را بیشتر بشکافم : چریک های فدائی که ستادشان در دانشکده فنی دانشگاه تهران بود بعد ها در خیابان میکده در بلوار کشاورز در ساختمانی که گفته میشد متعلق به ساواک است مستقر شدند البته این ساختمان قبلا توسط غارتگران و البته گروه های سیاسی غارت شده بود چه از نظر اسلحه چه از نظر دارای های نقدی و آنجا پایگاهی شد برای ارسال اسلحه به کردستان .حزب توده هم همه جا به دنبال اسناد و مدارک بود تا اولا پیشینه افراد خود را که با ساواک همکاری میکردند از بین ببرد و بعد هم اگر از نظر بین المللی قابل توجه بود به سفارت شوروی ارسال کنند .

  4. ۲ اریون ۲

    آریا مهر با مهر آریائی برزانده ترین لقب برای پدر میهن دوست این کشور بود امروزه که به کمک یوتیوپ فیلم های سخنرانی این ابر مرد تاریخ ایران را میخوانیم یا نطق ها و سخنرانیهایش را به عظمت وی و راهی که ایران را به شکوه میرساند پی میبریم . لطفآ کیهان لندن این جایگاه راستین میهن پرستان هم همت کند و در صورت امکان هر بار که امکان دارد ستونی را به اینکار اختصاص دهد . رفتن ایران پدر مساوی شد با جنگ , خونریزی , اعدام , شکنجه , عزاداری هر روزه , زندان , اعتیاد , دزدی , فحشا , و ,,,, روحت شاد که در تاریخ جاودانه میمانی . زنده و جاوید باد سلسله پهلوی .

  5. ۲ اریون ۲

    شاهد زنده ان دوران شماها از نسل قبل هستید هنوز ترفند های این گروه های سیاسی برای شما روشن نشده اینکه برای شما نوشته راه حل بده منظورش این هست که بنویسی : راه حل اینست که ما مسعود ( که معلوم نیست کجاست ) یا مریم را به رهبری برگزینیم و نگذاریم بعد از رفتن این فرقه تبهکار نسل روسری به سر از بین برود . شما به اینها اعتنا نکن بنویس و آتش خشم ما را به این ملا ها تیزتر کن و ضمنا بفهمیم کدام ابلهانی از خمینی جرثومه بیسوادی و لمپنی دفاع کردند . زنده و جاوید باد سلسله پهلوی .

  6. کی بختیار را فراری داد اگر دستش با خمینی در یک کاسه نبود ؟ چرا خودش تا زنده بود این راز را بر ملا نکرد ؟

    ۴) کی بختیار را فراری داد اگر دستش با خمینی در یک کاسه نبود ؟ چرا خودش تا زنده بود این راز را بر ملا نکرد ؟ حزب توده (شوروی ) و ملاها و سفیر آمریکا و انگلیس و اسراییل چرا پس از۴۰سال که همه اسرار جهان غیر سری و پخش شده اند ، این اتفاق سوخته را پنهان نگه داشته اند
    ۵) بازرگان و بنی صدر و رجوی مسلمان بودند فریب خمینی خوردند و زودتر از فدایی و توده ای از او جدا و رودر روی او ایستادند ، حزب توده و فدایی و کانون نویسندگان چرا با خمینی و رفسنجانی و خوئینی ها و عباس عبدی و محتشمی پور و نبوی و موسوی ماندند و فونداسیون فقاهت روسی را بتن آرمه مارکسیستی لنینیستی کردند ؟ نقش شوروی در تمام این ۴۰سال چه بود؟

  7. کی بختیار را فراری داد اگر دستش با خمینی در یک کاسه نبود ؟ چرا خودش تا زنده بود این راز را بر ملا نکرد ؟

    خنده ام می گیرد برخی یا مزدورند یا ابله و شاید هم چند جانبه ! وقتی مزخرفات پر از دروغ تحویل مردم می دهند به نام تاریخ تا از یک مزدور خودی یک قهرمان بسازند، تناقض موجود در گفتار خودشان را هم نمی فهمند
    ۱) حزب توده آنزمان چه می گفت در مورد ، بختیار ، شاه ، خمینی ، ارتش و همین بازرگان و بنی صدر؟
    ۲) بختیار چرا اصرار داشت شاه فرار کند و سران ارتش کودتا نکنند ؟ چرا می خواست برود دیدن خمینی و اگر منتظری مخالفت نکرده بود و بختیار به جای بازرگان نخست وزیر خمینی هم می شد چه فرقی می کرد؟
    ۳) چرا بختیار با صدام علیه خمینی متحد شد اگر طرفدار مصدق یا شاه یا مشروطه ویا دمکراسی بود ؟
    غلام حسین صدیقی مخالف بختیار و شاه و خمینی بود و مشروطه خواه و ملی مصدقی !

  8. ناشناس

    ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
    دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی

  9. ناشناس

    نه ملی، نه مذهبی! فقط ایرانی
    هر چه میکشیم از حماقت همین ملی مذهبی های دوزاری است.

  10. شاهد زنده ان دوران

    اینها که مینویسند بگویید حالا چه باید کرد جدا یا بیسواد هستند یا مغرض , آخه آقا جون آنهایی که چهل میلیون به قول شما رای میداند البته این رقم را تو و کیهان تهران فقط میگید به من چه ربطی داره ؟ راه حل میخواهی ؟ پاشو بیا اینجا ایران جلو بیفت مرگ بر آخوند بگو من هم پشت سرت . اینهم راه حل من اطلاعات خود از ان دوران را برای روشن شدن میدم تو هم نظرت رو بده به دیگران کار نداشته باش .

  11. آواره ِ خسته

    اسلام به ایران تعلق ندارد۰
    درد ایران ۵۷ خشونت و تروریسم شیعه بود،
    درد امروز ایران لمپنیسم در مقیاس ملی است که مختص ایران است و هیچ جای دیگر نیست۰

  12. ناشناس

    یارب مباد که گدا معتبر شود
    گر معتبر شود از خدا بی خبر شود.

  13. ناشناس

    ما در ایران روشنفکر نداریم. پس باید فقط دست به زانوی خودمان بگیریم و برخیزیم. و این برخاستن، برخاستنی است که نشستن نمی فهمد.

  14. ناشناس

    دروغ‌های زیادی گفته شد و خیلی‌‌ها از سادگی‌ به این دروغ‌ها دل بستند، آمار مشارکت مردم در آن رفراندوم به قول زنده یاد عباس امیر انتظام به ۲۵ در صد هم نمیرسید، متاسفانه این در تاریخ ما ثبت شد ولی‌ نسل‌های آینده از این تجربه تلخ کمال استفاده را خواهند کرد و دیگر ساده لوحانه به کسی‌ دل نمیبندند

  15. به شاهد زنده .....

    بگو الان چه باید کرد ؟
    چرا اپوزیسیون مخالف حکومت با هم دشمن است ؟
    اگر از دهها اشتباه نیرو های دیگر میگویید ،دیگران هم از صدها اشتباه حکومت پهلوی خواهند گفت !
    بفرمایید مردم چرا بلاتکلیف هستند ؟
    اکنون چه باید کرد ؟
    اگر دیگران در سال ۵۷ اشتباه کردند پس چرا میلیونها نفر هم اکنون کار انها را به هر دلیل تایید میکنند ؟
    ( حضور چهل میلیون نفر از جمعیت کشور در انتخابات ریاست جمهوری قبلی و در صف ایستادن تا ساعت ۱۲ شب برای رای دادن به حسن کلید ساز امنیتی ) !
    بفرمایید امروزه روز چه باید کرد !!!!!!!

  16. ناشناس

    ۲- طی قرون مقدس کردن آن بیابانگردهای بسیار بیرحم و غارتگر در ذهن آنان و چاپ رسوم و باورهای آن بیابانگردها بعنوان کتاب مقدس برایشان همه و همه فقط برای غارت آنان و برای غارت کشورشان و عقب ماندگی شدید اندیشه شان بوده است. وقتی آگاهی انسانها یک جامعه رشد و تکامل نکند یا نگذارند تکامل پیدا کند آن جامعه طعمه ای بسیار ساده برای متجاوزان خواهند شد. نهایت درماندگی ذهنی یک جامعه باعث پدیدار شدن مهلک ترین ایدئولوژیها و مرگبارترین و غارتگرترین انسانها در آن جوامع میشود.

  17. ناشناس

    ۱- مردم ایران ۱۴۰۰ سال است که از دست دین بیابانگردها،اسلامگرایان خوفناک و بیرحم و سیاستمداران حیله گر بیگانه که عامل گسترش باورهای بسیار پست بادیه نشین ها صحرای عربستان برای غارت ایران و ایرانیان هستند خون گریه میکنند اما بخوبی نمیتوانند علت اصلی اینهمه درد و رنج بسیار خود را در یابند چون ذهن آنان را از کودکی به آن دین و باورهای پست بیابانی بشدت شرطی کرده اند تا به راحتی غارت شان کنند. اکنون بسیاری از آنها متوجه شده اند که…

  18. شاهد زنده ان دوران

    ۵<< در میان اینهمه نام دهان پر کن گروه های کم عقل سیاسی و حتا کسانی مانند پزشکپور رهبر حزب پان ایرانیست که در مجلس ضد شاهنشاه روزه سیاسی گرفت یا چریک های فدای خلق یا مجاهدین خلق ایران یا حزب تراز نوین طبقه کارگر ایران !!! تنها گروهی که در ورزشگاه امجدیه جمع شدند یعنی حدود ۲۰ تا ۳۰ هزار نفر سواد و شعور آنرا داشتند که چه روز های تیره ای در انتظار این کشور است که خیلی از آنها را هم بیرون امجدیه یا چاقو زدند یا ماشین های آنها پنچر کرده و خط خطی کردند از همه مهمتر اعلامیه های حزب توده بود که بر در و دیوار چسبانده بودند تعدادی فاحشه متینگ شاهی به راه انداخت اند .

  19. شاهد زنده ان دوران

    ۴<< وقتی این عکس بازرگان را میبینم که چطور مانند موش مقابل خمینی ایستاده تا حکم بردگی خود را دریافت کند و بعدا با ان افتضاح خانه نشینش کنند بطوریکه بنویسد ما اکنون یک حیات خفیف خائنانه داریم به یاد این میفتم که ایشان در زمان شاه میهن دوست ایران چه شرکت بزرگ ساختمانی داشتند تازه ناراضی و مخالف شاه هم بودند و برای یاد آوری ویلای ایشان در الهیه شمیران را که استخری هم داشت و ایشان مجبور بودند برای ظاهر انقلابی آنرا بعد این شورش سریع بفروشند یکی از بستگان ما به مبلغ ۳ میلیون تومان خرید البته دلار آنزمان ۷۵ ریال بود. ویلای یک انقلابی منتقد شاه میهن دوست .

  20. شاهد زنده ان دوران

    ۳<< همافری در بیرون یقه خبرنگار خارجی دیگری را گرفته و خشمگینانه به وی حمله میکرد که از ما عکاسی نکن که ما ان بیچاره را نجات دادیم عصر همان روز از مسجد امام حسین گروهی حرکت کرده و میگفتند امام فرمان جهاد نداده به خانه هایتان بروید که بعدا فهمیدیم توافقی انجام شده تا این جانوران درنده بر سر کار بیایند بنا برین هر گونه خبری در مورد کشتار صد ها تن و ووو دروغ و قهرمان پروری بیش نیست در این مورد و در مورد غارت پادگان لویزان داستان ها دارم که به تدریج خواهم آورد که ژ ۳ های این پادگان چگونه به غارت رفت و به دفتر سازمان چریک های فدائی خلق در دانشکده فنی دانشگاه تهران رفت و از آنجا به کردستان منتقل شد .

  21. شاهد زنده ان دوران

    ۲<<در آنزمان میگفتند که تیمسار نشاط از فرماندهان گارد شاهنشاهی هم در تانک بوده که کشته شده , فردای صبح آنروز چریک های فدای خلق در زمین چمن دانشگاه تهران متینگ بزرگداشت سیاهکل را داشتند ما که در حوالی پایگاه چکش جمع شده بودیم دیدیم موتور سوارانی را به دانشگاه فرستادند و از آنها کمک خواستند که دقایقی بعد تعدادی مسلح با موتور به محل آمدند در حالیکه در داخل پادگان صدای تیراندازی هم نبود با شلیک های بی هدف اینها که حتا نزدیک بود یک خبرنگار فرانسوی را هم به قتل برسند جو به شدت متشنج شد .

  22. شاهد زنده ان دوران

    ۱<<این دروغ بزرگ را حتما بچه های چپ نفوذی کیهان در ان زمان چاپ کردند که ::«جنگ تانک‌ها با مردم مسلح در خیابان‌ها» و «صدها کشته و هزاران مجروح» داشت! بنده در خیابان شهناز یعنی نزدیک میدان فوزیه زندگی میکردم خبر رسید که همافران پایگاه کوچک هوایی دوشان تپه که پادگان چکش هم نامیده میشد بر علیه فرماندهان شورش کرده اند یک تانک از پل زیر گذر میدان فوزیه به سمت پادگان در حرکت بود که از مسجد امام حسین واقع در میدان گروهی با کوکتل ملتف های بسیار بزرگ و وحشتناک از بالای پل آنرا هدف قرار دادند و سرنشینان آنرا هم به آتش کشیدند .

  23. ناشناس

    به قول قدیمی ها : پهلوان زنده را عشق است !
    قبول داریم که باید از تاریخ وگذشته درس گرفت و اشتباهات را تکرار نکند !
    ولی متوجه شدید که سیاسیون در سال ۵۷ از تاریخ و مخرب بودن ملاها ذیل درس نگرفت و ان شد که همه میدانند !
    ۱ – شیخ فضل الله نوری
    ۲ – ایت الله کاشانی
    ۳- شیطان مفت خور جانی خمینی هندی زاده
    اما از میدان دادن شاه به حوزه ها و اخوندها و منبری ها و بازاری ها و…… هم میگذریم .
    پهلوان زنده را عشق است . امروز بگو ببینیم که چه میخواهید بکنید ؟ کجاست مرد میدان و عمل ؟
    بابک خرم الدین و یعقوب لیث صفاری و نادر شاه و شاه عباس و رضا شاه کبیر زمان ما کیست ؟
    بقول مردم کوچه بازار ، حرف و وراجی هم باد هواست !!!

Comments are closed.