پس چرا هیچکس کاری نمی‌کند؟!

- برای توصیف جماعت لوناتیک و ماه‌زده‌ای که ریش خمینی را در قرآن و صورتش را در ماه می‌بینند، بجز جنون از چه واژه‌ای می‌توان استفاده کرد؟

دوشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۷ برابر با ۰۴ فوریه ۲۰۱۹


نیک یسنا – درست می‌شود! لبخندی می‌زند و نان را به دست مشتری می‌دهد. نجواکنان می‌گوید شاهزاده تا سه ماه دیگر می‌آید و همه چیز دوباره درست می‌شود!

انگار نه انگار که چهل سال گذشته! چهل سال!

جنبش دی‌ماه ۹۶ نقطه عطفی در تاریخ معاصر ایران پدید آورد. آنقدر این جنبش بزرگ و غیرمنتظره بود که جمهوری اسلامی‌را می‌توان به بعد و قبل از آن تقسیم کرد

ایران چهل سال است که کشوری با آینده نامعلوم است. جامعه ایران سال‌هاست که در تردید و ابهام دست و پا می‌زند. چهل سال است که همه طبقه‌های اجتماعی ایران از دهک‌های بالا گرفته تا ضعیف‌ترین قشر جامعه، زندگی خود را بر اساس تقویم کوتاه‌مدت سه چهار ماهه تنظیم می‌کنند. هر کسب و کاری تنها می‌تواند برای سه ماه آینده قابل پیش‌بینی باشد. در میان تلاطم‌های این اقیانوس خروشان، همه عادت کرده‌اند کشتی‌شان را در مسیری هدایت کنند که دچار کمترین خسارت شود با این حال همه می‌دانند خسارت قطعی است. همه می‌خواهند تا جایی که می‌توانند دوام بیاورند تا غرق نشوند. همه منشاء این سونامی‌را می‌دانند! همه خسته و شوکه و وامانده‌اند! با این حال هیچکس نمی‌خواهد به آینده فکر کند! هیچکس از نظمی‌ که ناگزیر باید جایگزین شود حرفی نمی‌زند. هیچکس نمی‌خواهد دوباره اشتباه کند! هنوز هم زیر آن اشتباه چهل ساله کمرشان خمیده است.

این نوشته در نظر ندارد دوباره به تکرار مکررات بپردازد، خواننده را با تحلیلی ثقیل سرگرم کند و یا با واژه‌های نامانوس علوم سیاسی، فرضیه دور از ذهنی را  نتیجه‌گیری کند. این نوشته می‌خواهد سوالات کلیدی را با مخاطب در میان بگذارد و از او بخواهد عمیقا به راه حل فکر کند. نگارنده در ابتدا دو آلترناتیو اصلی حکومت ایران را بازگو می‌کند و سپس به جنون انقلابی در سرتاسر دنیا در دهه هفتاد میلادی اشاره می‌کند و در نهایت انفعال طبقه متوسط ایران را توضیح می‌دهد.

بر هیچکدام از ما پوشیده نیست که جنبش دی‌ماه ۹۶ نقطه عطفی در تاریخ معاصر ایران پدید آورد. آنقدر این جنبش بزرگ و غیرمنتظره بود که جمهوری اسلامی‌را می‌توان به بعد و قبل از آن تقسیم کرد. جدا از تمام ویژگی‌هایی که برای این جنبش می‌توان برشمرد باید به مهمترین کارکرد آن نگاه ویژه‌ای داشت. جنبش دی‌ماه در ایران نشان داد طبقه ضعیف جامعه ایران که به دلیل ناآگاهی همواره در چنبره خرافات قشر معمم گرفتار بود توانسته با چیزی شبیه به معجزه خود را از چنگال استثماری به وسعت هزار سال نجات دهد. قشرهای محروم جامعه ایران شاید از تحصیل در سطوح عالی بازمانده باشند اما با گذشت چهل سال خوب می‌دانند که دخیل بستن به امامزاده جمهوری اسلامی‌ دیگر شفا نمی‌دهد. دیگر ما با انقلابی روبرو هستیم که تنها از سوی روشنفکران طبقه متوسط تجویز نشده و با پیروی کورکورانه اقشار ضعیف دنبال نمی‌شود بلکه حاصل چهل سال تأمل و اندیشه و مطالبات برحقی است که در گلو مانده و آماده فریاد است.

حال با رسوایی سیاست‌های اصلاحی در چهارچوب ولایت فقیه، دو آلترناتیو به وضوح قابل تشخیص است:

اول) سلطنت مشروطه
دوم) جمهوری دموکراتیک

هر دو این نظام‌ها دارای الگوهای بسیار موفق و البته الگوهای ناکام در طول تاریخ هستند. پادشاهی دانمارک یا هلند دست کمی‌ از جمهوری فرانسه ندارد و جمهوری زیمبابوه اگر بدتر از حکومت پادشاهی عربستان سعودی نباشد، قطعا بهتر نیست. با این حال، نگاهی گذرا به کشورهای توسعه یافته اروپایی حاکی از کثرت نظام‌هایی با سلطنت مشروطه بسیار موفق است. سوالی که پیش می‌آید این است که برای کشوری مانند ایران که در جغرافیای خاورمیانه قرار گرفته، کدام الگو می‌تواند بهتر عمل کند؟ با اندکی تأمل می‌توانیم برای سلطنت مشروطه اعتباری ویژه قائل شویم زیرا تا زمانی که یک نفر ایرانی هست که از شدت فقر و ناآگاهی برگه رأی خود یا بهتر است بگوییم حق تعیین سرنوشت خود را به مبلغی ناچیز، یک بسته خواروبار، حتی یک ساندویچ یا یک وعده آبگوشت طی مبارزات انتخاباتی در مساجد و حسینیه‌ها می‌فروشد، صحبت کردن از جمهوری دموکراتیک اساسا بلاموضوع است. به گفته لامارتین نویسنده فرانسوی قرن  نوزدهم میلادی، چنین حکومتی، دموکراسی نخواهد بود بلکه مدیوکراسی (MÉDIOCRATIE) یا حکومت فرومایگان است. چنین حکومتی لاجرم به فاشیسم ویرانگری همچون فرانکو در اسپانیا، پوپولیسم (عوام‌فریبی) کثیفی همچون مادورو در ونزوئلا و یا هر دو آنها همچون هیتلر در آلمان خواهد انجامید و در هر سه حالت به تخریب تمام زیرساخت‌های مدنی، سیاسی  و اقتصادی ایران منجر می‌شود. نمی‌توان به آسانی از آلترناتیوی به نام سلطنت مشروطه گذشت زیرا در افق سیاسی نه فقط ایران بلکه کل خاورمیانه، هیچ امکانی برای تحقق یک نظام جمهوری دموکراتیک که حاصل آگاهی، بلوغ سیاسی و کنشگری فعال مردم باشد، دیده نمی‌شود. در میان آلترناتیوهای موجود، سلطنت مشروطه جایگزین بسیار جدی است زیرا بر روی دیگر سکه، جمهوری دموکراتیک است که هر ثانیه از بقایش به چشمان تیزبین نهادهای دیده‌بان مستقل و مردم‌نهادی وابسته است که انفکاک آنها از قدرت در کشوری همچون ایران محل تردید جدی خواهد بود!

در این میان، منتقدین سلطنت مشروطه، پرسشی بنیادین  مطرح می‌کنند که باید به آن پرداخته شود: «اگر شرایط آنگونه که  ادعا می‌شود در رژیم پهلوی عالی بود، پس چرا مردم ایران علیه آن انقلاب کردند؟»

پیش از پاسخ دادن به این سوال باید گفت که سال‌هاست شبه‌روشنفکران ایرانی در حال کوک زدن ناشیانه تکه‌هایی از تاریخ‌اند تا شاید انقلاب ایران از نظر علمی‌ قابل قبول و مستدل به نظر برسد. با این حال شرایط ایران در قیاس با کشورهای همسایه و همتراز خود در سال ۱۹۷۹ جایی برای بحث باقی نمی‌گذارد.  تنها یک واژه برای بیان حقیقت انقلاب، کافی است: جنون! در جنون هیچ منطقی وجود ندارد!

برای توصیف جماعت لوناتیک و ماه‌زده‌ای که ریش خمینی را در قرآن و صورتش را در ماه می‌بینند، بجز جنون از چه واژه‌ای می‌توان استفاده کرد؟

به آن فردی که در یک رشته مهندسی، لقب پرطمطراق استادی دانشگاه تهران را یدک می‌کشد ولی بجای اینکه در حوزه مطالعاتی خود پژوهش کند، کتاب‌هایی همچون بعثت و تکامل، درس دینداری، دین و تمدن، دل و دماغ و ده‌ها اباطیل دیگر می‌نویسد؛ به کسی که عنوان ملی‌گرایی دارد ولی با کت و شلوار و کراوات انگلیسی، مترجم «ارتجاعی‌ترین ایدئولوژی این سیاره» می‌شود؛ به کسی که در وسط یک آزادراه در کالیفرنیا ناگهان ترمز می‌کند، سجاده‌اش را روی آسفالت پهن می‌کند و به نماز مشغول می‌شود بدون آنکه کوچکترین توجهی به قوانین راهنمایی و رانندگی و خطری که برای دیگر اتومبیل‌ها ایجاد می‌کند، داشته باشد (فالاچی، نیروی خرد، انتشارات روشه، ص ۸۸)، چه باید گفت؟ جناب آقای مهندس مهدی بازرگان را چطور و چگونه می‌توان از نظر سلامت روان ارزیابی کرد؟ آیا بجز جنون واژه دیگری برای توصیف حالات وی وجود دارد؟

به آن متفکر غربی همجنسگرا که سرانجام به دلیل ابتلا به بیماری ایدز از دنیا می‌رود، کسی که برای اهمیت بخشیدن به عقاید فلسفی‌اش با ارتجاع سیاه، که به عنوان همجنسگرا از آن حکم اعدام دریافت می‌کرد، هم‌پیمان شد و به اعتراف دوستانش اثری از دیوانگی در تاریخ فلسفه از خود به یادگار گذاشته (جیمز میلر، The Passion of Michel Foucault، ۱۹۹۳، ص ۳۰۹) چه باید گفت؟ آیا جز با واژه مجنون می‌توان میشل فوکو را با واژه دیگری توصیف کرد؟

به آن کسی که با کت و شلوار و کراوات ایتالیایی در رأس رادیو و تلویزیون جمهوری تازه‌تاسیس اسلامی‌ تکیه زده و به فیروز نادری دانشمند شهیر ناسا که می‌گوید: «من با بورسیه رادیو و تلویزیون ملی در آمریکا تحصیل کرده‌ام. باید سه سال برای این سازمان کار کنم» پاسخ می‌دهد: «این کشور دیگر به پابرهنگان تعلق دارد و به شما هم نیازی ندارد. از ایران بروید!» (مصاحبه با شبکه پارس- ۲۰۰۹)، چه باید گفت؟ آیا صادق قطب‌زاده معدوم را با واژه دیگری جز مجنون می‌توان توصیف کرد؟

چگونه باید چنین نوانخانه یا (بهتر است بگوییم) دارالمجانینی را توصیف کنیم که در آن ملا فرمانده نظامیان باشد، نظامی‌در راس فدراسیون ورزشی، ورزشکار دستفروش باشد، مهندس، علوم انسانی را مهندسی کند، پزشک هم خواننده و ترانه‌سرا، بزرگان ادبیات و فلسفه و حقوق هم در زندان؟ چطور می‌توان دم فرو بست و از این جنون افسارگسیخته هیچ نگفت؟

نسل انقلاب عبارات زیادی را همچون ساده‌لوحی مردم، دروغگویی و خدعه طبقه روحانیت در توجیه آنچه بر سر کشورمان آمد، عنوان می‌کند. چنین عباراتی در واقع توجیه و ساده‌سازی واقعیت رعب‌آوری به نام جنون است. جنونی که سراسر دنیا در دهه هفتاد میلادی را مبتلا می‌کند و جای بسیار تاسف است که ایران به نقطه اوج این دیوانگی تبدیل شد. دهه هفتاد در دنیا آکنده است از جنبش‌های اجتماعی آرمانگرا و ولع سیری‌ناپذیر برای تجربه یک زندگی اشتراکی. این جنبش‌ها که عمدتا متشکل  از جوانان آرمانگرا و انقلابی‌ است از آمریکا (جنبش اجتماعی هیپی) گرفته تا اروپای غربی و حتی خاورمیانه و آسیای جنوب شرقی گسترش می‌یابند و  در اوج شور جوانی به دنبال رفع سلطه جهانی، مقابله با نیازهای کاذب و مقابله با مصرف‌گرایی هستند. هر کدام از این جریانات در اواسط دهه هفتاد به سرعت هویت معنوی ویژه‌ای برای خود خلق می‌کنند و با تصوری سوررئالیستی از مفهوم آزادی، رهایی از قید و بندهای موجود در جامعه و حتی حذف مالکیت خصوصی را با رویکردی انقلابی فریاد می‌زنند. این جریانات به سرعت به مبارزات مسلحانه روی می‌آورند و از دل آنها انقلاب اسلامی، سازمان مجاهدین خلق، فدائیان خلق،  شبه‌نظامیان خِمِرهای سرخ در آسیای جنوب شرقی و شبه‌نظامیان مارکسیست فارک در سرتاسر آمریکای جنوبی سر بر می‌آورند که نتیجه‌ای برای کشورهای توسعه نیافته بجز نیم قرن نسل‌کشی، نابودی زیرساخت‌های اقتصادی، هرج و مرج و عقب‌ماندگی به همراه ندارد.

حال شاید همه ما این سوال را مطرح کنیم: پس چرا هیچکس کاری نمی‌کند؟!

یک فیلسوف معاصر کانادایی به نام آلن دونو Alain Deneault  به این سوال بنیادی چنین پاسخ داده است: گاهی تلاش‌هایی را می‌بینیم که در جهت بهبود شرایط در حال انجام است با این حال پاسخ ذهنیت عمومی‌  جامعه به این تلاش‌ها، انفعال و تسلیم شدن محض است. همه ما می‌بینیم قوانینی تصویب می‌شوند که همه با آن مخالفند. همه می‌دانند که همگی با تصویب این قوانین  مخالفند با این حال همگی معتقدند کاری برای مقابله با آن نمی‌توان کرد زیرا همه معتقدند ایجاد یک کمپین و یک بسیج عمومی‌ برای مقابله با آن بی‌فایده است. چنین وضعیتی محصول خطاها و اشتباهات متخصصان آن جامعه همچون روانشناسان، جامعه‌شناسان، متخصصان علوم سیاسی و خلاصه روشنفکران جامعه است که در گذشته و به سفارش افراد تشنه قدرت، از جایگاه اخلاقی و روشنفکری خود برای تحریک و اغوای مردم سوء استفاده کرده‌اند. حال چنین جامعه‌ای با مجموعه‌ای از افراد افسرده‌ای روبرو می‌شود که به اصول باور ندارند و در عین حال از شمار بالای همفکران خود نیز آگاهی کامل دارند.  چنین جامعه‌ای ایجاد یک خیزش و تغییر در مسیر تاریخ را بیهوده می‌انگارد! (نقل به مضمون از مجله اینترنتی  – Lux Éditeur مونترال، ۳ octobre 2017).

امروز با گذشت چهل سال از انقلاب ایران شکی باقی نمانده است که آن قطعه پازلی که هر تصور ما از آینده به آن باز می‌گردد، چیزی جز یک حکومت مترقی و متجدد نیست. حکومتی ملی که آرزو و خواست یکایک ماست! حکومتی که غرور ملی ما در آن منعکس باشد! حکومتی که در جنگ با دیگران برای خود هویت نسازد! حکومتی که مردمش را به گروگان نگیرد! جامعه ایران آرزویی دارد، با این حال مردد و منفعل است!

در واقع این طبقه متوسط جامعه ایران است که  بعد از تجربه شکست خورده انقلاب ۱۹۷۹، سال‌هاست میان دو انتخاب یعنی تسلیم شدن در برابر یک حکومت ارتجاعی و یا تغییر آن وامانده است. طبقه متوسط ایران که طی این سال‌ها نتوانسته میزان هزینه- فایده این دو انتخاب را محاسبه کند و در عین حال به متخصصان و روشنفکرانش هم بی‌اعتماد است با توهم اینکه می‌تواند از این انتخاب فرار و یا آن را به آینده موکول کند خود را سرگرم کرده غافل از اینکه انتخاب نکردن، خود یک انتخاب است. نتیجه فرار از این انتخاب سرنوشت‌ساز، نابودی زیست‌بوم، نابودی سرمایه‌های طبیعی و  فرار سرمایه‌های انسانی ایران است.

روزگاری نه چندان دور، خبرنگاری از محمد بن راشد آل مکتوم پرسید: «نمی‌ترسید از اینکه آنچه بر سر برج‌های تجارت جهانی آمد، بر سر برج خلیفه بیاید؟» حاکم دوبی در پاسخ گفت: «چاره‌ای نداریم. اگر به آینده فکر نکنیم، اگر برنامه‌ریزی در کار نباشد، اگر کشورمان را نسازیم، آینده‌ای نخواهیم داشت!»

وقت آن رسیده است که از همسایگان جنوبی خود چیزهایی بیاموزیم. غیرت ملی تنها به بیرق و شعار و برافروختگی صورت و فریاد «ای ایران» نیست. غیرت ملی ما ایرانیان  بیشتر از هر زمان دیگر به انتخاب درست، حساب شده، دقیق، منطقی و عاجل نیاز دارد.

طبقات ضعیف جامعه ایران که طی این چهل سال فشاری خردکننده را تحمل کرده‌اند، انتخابشان را کرده‌اند و در دی‌ماه ۹۶ فریاد زده‌اند. طبقه متوسط باید به زودی انتخاب کند و هزینه انتخابش را هر چه باشد بپردازد. چاره دیگری ندارد!

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=145186

9 دیدگاه‌

  1. شاهین ایران پور

    “شاهزاده رضا پهلوی نماد چندین هزار ساله پادشاهی ایران” که بسیار هم دمکرات هستند و بارها گفته اند که نمی خواهند سیاسی باشند و در سیاست دخالت کنند، و در چهل سال گذشته ثابت کرده اند که ایران سرزمین نیاکانشان را میپرستند، “میتوانند ناجی ایران و ملت فلاکت زده اش باشند”
    شاهزاده رضا پهلوی نماد پادشاهی ایران میتوانند اعلام معزولیت جمهوری اسلامی و کلیت ولایت فقیه بشوند.
    ملت ایران این حرکت تاریخی را از شاهزاده ناجی خود انتظار دارند. واکنش دولت های جهان از این حرکت تاریخیشان چیزی جز پشتیبانی نخواهد بود و ما ایرانیان یک قدم بلند به سرنگونی این رژیم سفاک نزدیک تر خواهیم شد.

  2. شهباز

    بله آقای تیرداد کاملاً حق دراد: تحریم ۲۲ بهمن اهمیت حیاتی دارد!

    آقای نیک یسنا اسم خوبی برای تصمیم مردم در ۱۹۷۹ گذاشتند جنون. مردم و روشنفکرانی که با حرف یک آخوند خشن و بیسواد که پول نفت را به سفره هایشان میاورد و آب و برق را مجانی میکند واقعاً احتیاج به قیّم داشتند.

    حالا مردم احتیاج به رهبری دارند که داخل و خارج را متحد کند. احزاب معتاد بحث های عقیدتی هستند. حال شنیده میشود که دموکراتها روی مدیریت گذار کار میکنند و جنبش همبستگی روی شورای راهبردی و شاهزاده هم فرا حزبی عمل میکند. کی این تلاشها به هم پیوند خواهند خورد موضوعی است که مسیر آینده ایران را تعین خواهد کرد.

  3. مهرداد

    ایران باید به روش مصر اداره شود۔

  4. صفر هم عدد است

    «کارى نکردن» هم خودش نوعى کار است

  5. خودم

    دست مریزاد. مقاله فوق العاده که خواننده را به فکر کردن وامیدارد.
    در ضمن بیشتر این مجنون‌ها را می‌شناختنم، ولی توضیح دیوانگی شأن بسیار جالب بود، حتی اگر شما فقط چند تا به صورت مشت نشانه‌ای از خروار یاد کردید

  6. ١٣

    جاوید شاه از خراسان تا کیش ❤️

  7. نظر

    طبقاتی کردن مطالبات نگاه معقولی به نظر نمیرسد چون در هر طبقه ای آدمهایی با افکار مختلف وجود دارد.
    این ادعا که اعتراضات دی ماه محصول عملکرد طبقه ضعیف جامعه بوده در خودش اغراق داره.
    این مسلم که در فشار اقتصادی طبقات پایین جامعه زودتر تصمیم میگیرند ولی من فکر میکنم تمام بخشهای جامعه باید تصمیم بگیرند که میخوان ادامه بدن یا نه.
    شاید همین الان هم انتخاب کردند و فقط منتظر روز مناسب هستند.

  8. تیرداد

    تحریم سالگرد انقلاب ساده‌ترین و آسانترین راه مبارزه با رژیم است
    ایرانیها باید تحریم سالگرد انقلاب را به رفراندم “نه” به رژیم تبدیل کنند
    اگر ما در رسانه‌ها تبلیغ کنیم،
    و اگر همهٔ مردم تحریم کنند،
    کارمندان و حقوق بگیران رژیم هم جرات میکنند تا تحریم کنند
    با تحریم سالگرد انقلاب، دنیا راحتتر میتواند از اعتراضات و تظاهرات مردمی دفاع کند
    از ونزویلا بیاموزیم؛ آمریکا، کانادا، اروپا … همه از مردم به خیابان آمده حمایت کردند
    #BoycottIran40

  9. تیرداد

    سرنوشت ایران در نشست و کنفرانس ورشو رقم خواهد خورد
    کنفرانس ورشو ۲ روز پس از چهلمین سالگرد انقلاب ایران در ۲۲ بهمن ۵۷ است
    تصمیم گیران کنفرانس ورشو حتما اخبار و فیلمهایه سالگرد انقلاب در ۲۲ بهمن را قبل از جلسه خواهند دید
    حال، این بزرگترین انتخاب ملت است:
    – یا به خیابان آمده سالگرد انقلاب را جشن بگیرند
    – یا ۲۲ بهمن را تحریم کنند
    سرنوشت ایران در نشست و کنفرانس ورشو رقم خواهد خورد
    کنفرانس ورشو ۲ روز پس از چهلمین سالگرد انقلاب ایران در ۲۲ بهمن ۵۷ است
    تصمیم گیران کنفرانس ورشو حتما اخبار و فیلمهایه سالگرد انقلاب در ۲۲ بهمن را قبل از جلسه خواهند دید
    حال، این بزرگترین انتخاب ملت است:
    – یا به خیابان آمده سالگرد انقلاب را جشن بگیرند
    – یا ۲۲ بهمن را تحریم کنند
    #BoycottIran40

Comments are closed.