چهل سال سوختن و ساختن؛ ایران در انتظار برخاستن از خاکستر خود

شنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۷ برابر با ۰۹ فوریه ۲۰۱۹


۲۲ بهمن ۱۳۵۷ روز شومی برای ایران است. برخی با وجود اینکه هزینه‌های سنگینی در این سال‌ها پرداخته‌اند، از زندان و شکنجه تا مهاجرت اجباری و تبعید، هنوز این روز را جشن می‌گیرند و آن را «شکوهمند» می‌دانند. اما بسیاری از مردمی که علیه نظام حاکم در آن زمان به خیابان آمده بودند نتوانستند تحقق هیچکدام از خواست‌هایشان، درست یا اشتباه، را در پیروزی ۲۲ بهمن ببینند، و نه تنها چیزی به دست نیاوردند، بلکه بسیاری از حقوقی را که داشتند نیز از دست دادند.

در آن زمان صحبت از دمکراسی نبود. در هیچکدام از شعارهای سازمان‌های سیاسی وقت چنین خواستی دیده نمی‌شود. صحبت از «آزادی» بود، آزادی سیاسی. این آزادی نیز عمر بسیار بسیار کوتاهی در جمهوری اسلامی داشت. در حقیقت با برگزاری همه‌پرسی‌ای که چند هفته پس از تشکیل دولت موقت برگزار شد، مانند حبابی ترکید و محو شد. همزمان با این آزادی مبهم‌ که به دست هم نیامد، آزادی‌های دیگر که سال‌ها به عنوان حقوقی بدیهی در جامعه به شمار می‌رفتند، محو شدند. این آزادی‌ها آنقدر «بدیهی» بودند که کسی گمان نمی‌کرد ممکن است از دست بروند. همان آزادی‌های فردی و اجتماعی که چه بسا مهمتر از آزادی سیاسی هستند. شاید نمادی‌ترین آزادی‌ای که از دست رفت و سال‌هاست بسیاری برای به دست آوردن مجدد آن تلاش می کنند، آزادی پوشش است. روسری با توسری و خشونت، جانشین حق بدیهی‌ای شد که با برخورداری از آن، مادران چادری در کنار دختران بدون حجاب‌شان، و زنان با حجاب و بی‌حجاب در کنار یکدیگر در خیابان‌ها رفت و آمد می‌کردند بدون اینکه کسی مزاحمتی برای آنها ایجاد کند.

آزادی‌هایی که یواشکی شدند

البته فهرست آزادی‌های فردی و اجتماعی که با این انقلابی که امسال قدم به چهلمین سالگرد خود می‌گذارد، از بین رفتند یا «یواشکی» شدند و محدود به چهاردیواری خانه ماندند، بسیار است؛ اگرچه باید برای آنچه در خانه می گذرد نیز پاسخگو بود. آزادی سیاسی اما مقوله‌ای است که هرگز در دستور کار نظام کنونی قرار نداشت و قرار نیز نگرفت. این آزادی اگر هم به صورت قطره‌چکانی گاهی بروز یافت، یا تنها برای خودی‌ها بوده و هرگز غیرخودی‌ها را شامل نشده یا برای عوامفریبی و جمع کردن آرا بوده است. در این روزها برخی از مقامات بار دیگر از برگزاری انتخابات در جمهوری اسلامی صحبت می کنند. اگر از انتخابات اولین مجلس شورای ملی پس از انقلاب بگذریم، انتخاباتی هم اگر زمانی «آزاد» بود، برای کسانی «آزاد» بود که کلیت غیرآزادِ نظام را پذیرفته باشند! به راستی هم، زمانی که رؤسای جمهور سابق همین نظام از صافی شورای نگهبان عبور نمی‌کنند، صحبت از «انتخابات» طنزی بیش نیست.

یکی دیگر از خواست‌هایی که در هفته‌های قبل از انقلاب از آن در خیابان‌های تهران و دیگر شهرها صحبت می‌شد، عدالت بود. نظامی که ساعاتی پس از به قدرت رسیدن دادگاه‌های بدون قاضی و وکیل مدافع برگزار کرد و احکام اعدام چند دقیقه‌ای صادر و این احکام را در پشت‌ بام مدرسه رفاه اجرا کرد، از همان ابتدا نشان داد که ارزشی برای عدالت قائل نیست. مقوله‌ی عدالت در نظام کنونی که بنیاد آن بر تبعیض قرار گرفته، اصولا جایی ندارد، حتا برای خفظ ظاهر هم هیچ عدالتی رعایت نمی‌شود. این نظام از همان اولین ساعات، انتقام را جانشین عدالت کرد و هنوز پس از ۴۰ سال مرز بین عدالت و انتقام در جمهوری اسلامی و حتی قوانین کیفری آن مخدوش است. نه تنها مخالفان سیاسی نظام حاکم بر ایران حقی از عدالت و دادگستری نبرده و نمی‌برند، بلکه قوانین جزائی مبتنی بر احکام شرع که قصاص یکی از آنهاست، به انتقام رسمیت و مشروعیت حقوقی بخشیده است.

عدالتی که اجتماعی نشد

۴۰ سال پیش، نظام قبلی متهم به عدم رعایت عدالت اجتماعی می‌شد. بدون شک در آن نظام اختلاف طبقاتی وجود داشت و عدالت اجتماعی، گستردگی لازم را نداشت. برای پی بردن به کمرنگ‌تر شدن عدالت اجتماعی در این ۴۰ سال احتیاج به آشنایی با مقولات اقتصادی و آمار و ارقام نیست. حضور روزانه طبقات فرودست، و قشرهایی که تا چندی پیش از رفاهی نسبی برخوردار بودند، در خیابان‌ها، برای درک وضعیت معیشتی مردم کافی است. در سال‌های قبل از انقلاب ۵۷، نیروهای چپ و و مدعی سوسیال‌دمکراسی از آزاد نبودن سندیکاها در ایران گله می‌کردند. امروز اعتراض‌های مزدبگیران نه برای بهبود وضعیت اقتصادی‌شان بلکه برای دریافت حقوق  عقب افتاده، که در برخی موارد به ۶ ماه می‌رسد به شدت سرکوب می‌شوند. فعالان سندیکایی و صنفی، اگر مثل اسماعیل بخشی، جعفر عظیم‌زاده و بسیاری دیگر بازداشت، شکنجه و زندانی نشوند، مورد تهاجم نیروهای انتظامی و گروه‌های ضربت بسیج قرار می‌گیرند.

احمد بارکی‌زاده kayhan.london©

قبل از انقلاب بدون شک حقوق بشر در ایران در برخی موارد زیر پا گذاشته می‌شد. قبل از انقلاب، بجز وابستگان گروه‌های مسلح و یا افراد و گروه‌های وابسته به بیگانه که در هر کشور دیگری نیز مورد پیگرد قرار می‌گرفتند، کسانی نیز به خاطر مخالفت با نظام وقت سر و کارشان به زندان می‌افتاد و تحت فشار قرار می‌گرفتند. ولی نگاهی به آماری که در همین روزها مبتنی بر مدارک رسمی قوه قضائیه از سوی گزارشگران بدون مرز منتشر شده است، نشان می‌دهد که در این زمینه نیز نه تنها هیچ، و بر این «هیچ» باید تکیه کرد، بهبودی حاصل نشده، بلکه وضعیت چنان بدتر از گذشته شده است که گاهی برخی از وابستگان همین نظام هم مجبور به اعتراف به آن هستند. در سال ۱۳۸۸ کوریره دلا سرا، معتبرترین روزنامه ایتالیایی، گفتگویی با مهدی کروبی که هنوز در حصر نبود انجام داد. کاندیدای ریاست جمهوری و رئیس سابق مجلس شورای اسلامی گفت: «در زمان شاه وقتی به دلایل سیاسی دستگیر می‌شدی، پس از محکومیت و در دورانی که در زندان بودی کسی روزانه به حرمت انسانی‌ات تعرض نمی‌کرد، در حالی که امروز اینچنین نیست و حتا در دوران گذراندن دوران محکومیت هم مورد تعرض مداوم قرار می‌گیری.»

روگرداندن از دین

مرگ برخی از زندانیان سیاسی- عقیدتی در دوران بازداشت، شکنجه و آزار جسمی و روانی در دوران حبس، متاسفانه به اخبار روزانه تبدیل شده و دیگر استثناء نیست. پرونده نقض حقوق بشر جمهوری اسلامی بدون شک یکی از سیاه‌ترین پرونده‌های این نظام و  همچنین حکومت‌های مشابه است. این نظام اما برای توجیه سیاست‌ها ضدانسانی‌اش خود را پشت مذهب پنهان می‌کند. البته همان مذهبی هم که این نظام هر خطای خود را با آن توجیه می‌کند، در چهار دهه گذشته، به گفته بسیاری از روحانیونی که حساب خود را از روحانیت حاکم جدا کرده‌اند، کم ضربه نخورده است. تغییر مذهب در سال‌های قبل از انقلاب ۵۷ امری بود که به ندرت انجام می‌گرفت، در حالی که امروز، گرویدن به ادیان دیگر و همچنین بی‌دینی، واقعیتی انکارناپذیر است. در دوران قبل از تشکیل جمهوری اسلامی حتا کسانی که خداناباور هم بودند، به نوعی با مذهب مدارا می‌کردند، در حالی که امروز چنین نیست. نادر نیست که مردم در خیابان فردی را تنها به دلیل عبا و عمامه به تمسخر بگیرند و یا مقدسات اسلام و شیعه را به چالش بکشند.

انزوا در منطقه و جهان

قبل از انقلاب ۵۷ ایران حرف اول را در منطقه می‌زد. قدرت و نفوذ ایران در حدی بود که برخی نظام گذشته را «خرده‌امپریالیست» می خواندند. نفوذی که به زور توپ و تانک و اعزام «مستشاران» نظامی به کشورهای منطقه به دست نیامده بود. تنها در یک مورد نظامیان ایرانی به درخواست سلطان قابوس برای مقابله با گروه‌های مسلحی که علیه او و نظام‌اش قیام کرده بودند، راهی کشور دیگری شدند. اما امروز شبه‌نظامیان جمهوری اسلامی ایران در سوریه، عراق و یمن به صورت رسمی حضور دارند. البته برخی معتقدند که اینان در چند کشور دیگر نیز فعال هستند. فعالیت‌هایی که حکومت ایران را به دشمن شماره یک کشورهای منطقه تبدیل کرده که نتیجه‌ی آن انزوای کامل است. چند سال پیش و قبل از گسترش حضور نظامی جمهوری اسلامی در کشورهای منطقه، برای مصاحبه‌ای با ولیعهد ابوظبی به این امیرنشین رفته بودم. قبل از آغاز این مصاحبه از ملیت من پرسید، گفتم ایرانی‌ام؛ گفت زمانی امیران ما برای ملاقات سفیر شما در امارات می‌بایستی وقت بگیرند، امروز رهبران جمهوری اسلامی باید برای ملاقات با دیپلمات‌های ما در صف بایستند! جمله‌ای که به سادگی تغییر جایگاه ایران را در منطقه ترسیم می‌کند.

سخن گفتن درباره انزوای جهانی کشور به ویژه در اروپا و آمریکا به برکت‌ سیاست‌های اتمی و موشکی و حمایت از تروریسم نظام جمهوری اسلامی، مثنوی هفتاد من کاغذ است. دوستان حکومت ایران در جهان جز چند کشور کوچک که از جمهوری اسلامی کمک هزینه می‌گیرند، بقیه عمدتا گروه‌های شبه‌نظامی و یا تروریستی هستند که مانند افراد و نهادهای خود نظام در لیست‌های سیاه قرار دارند. موقعیتی اسفناک که مردم ایران هرگز فکرش را نمی‌کرده و خواهانش نبوده‌اند.

«ماجرا» را باید «تموم» کرد

۴۰ سال گذشت؛ در این چهل سال سرنوشت ایرانیان بسیاری، گاه بطرزی فاجعه‌بار، تغییر کرد. جمعیت کشور در این مدت بیش از دو برابر شده و ایران دارای یکی از جوانترین جمعیت‌های جهان است. همزمان اما ایرانیان از همراهی با سیر تحولات اقتصادی و تکنولوژیک جهان عقب ماندند. اگرچه جامعه هرگز به این تن نداد که خود را از موهبت‌هایی که کشورهای پیشرفته از آنها برخوردار هستند، محروم کند، اما جمهوری اسلامی همواره چون کوچه‌ی بن‌بست، راه را بر مطالبات و رشد کشور بست. شعارهای پوچ و توخالی درباره «اقتدار» و «رهبری مسلمانان جهان» خود ایرانیان را دچار ذلّت و مرارت مزمن کرده است. بیهوده نیست که از یک سال پیش به این سو مردم شعار می‌دهند: «اسلام را پله کردند، مردم را ذلّه کردند!» شاید هیچ تحلیلی درباره چهل سال گذشته، گویاتر از شعارهای کوتاه و ساده‌ی خود مردم در سال ۹۶ و ۹۷ نباشد.

اگرچه مدت‌هاست بسیاری به این نتیجه رسیده‌اند که نظام کنونی قابل اصلاح نیست ولی تعیین تکلیف مردم با کلیت نظام، نقشی اساسی بازی می‌کند. وعده اصلاحات که در دو دهه‌ی گذشته، یعنی بیست سال آزگار، بسیاری را در داخل کشور، و حتا گروه‌هایی را در جامعه مهاجر و تبعیدی، امیدوار کرده بود، به یأس مطلق تبدیل شده است. شعار «اصلاح‌طلب اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا» با کنار هم قرار دادن فقط چند کلمه، عمق این ناامیدی، و در عین حال تعیین تکلیف با نظام را، به خوبی بیان می‌کند. در درون نظام نیز پس از خیزش مردمی دی‌ماه سال گذشته، بسیاری به این نتیجه رسیده‌اند که «دیگه تمومه ماجرا». ولی برای گذاشتن نقطه پایان بر فاجعه‌ی انقلاب اسلامی و نظام‌اش در کشوری رو به رشد که به ویرانه‌ای تبدیل شده است، این شعار تازه نقطه‌ی آغاز است و نه پایان.

ماه‌هاست که زمامداران و مقامات نظام درباره «فروپاشی» و «براندازی» و «به دریا ریخته شدن» خودشان توسط مردم و «کشتی در حال غرق» نظام هشدار می‌دهند. تمام مفاهیمی که تا چند سال پیش تابو به شمار می‌رفت، از جمله درباره سرنگونی و سقوط جمهوری اسلامی، اکنون توسط خود مسئولان به کار می‌رود که نسبت به آن ابراز نگرانی می‌کنند تا جایی که از ترفند «سوریه‌ای شدن» ایران نیز که مدتی بر طبل آن برای ترساندن مردم کوبیده می‌شد، دیگر خبری نیست! جامعه هشیارتر از آن است که نداند «سوریه‌ای شدن» خود سوریه به دلیل دخالت‌ها و حمایت‌های جمهوری اسلامی بوده است و حالا که نه تنها غرب بلکه روسیه نیز در پی کوتاه کردن شرّ این دست خرابکار و ویرانگر از سر سوریه است، چرا نتوان این شرّ را سرانجام از سر ایران و ایرانیان کم کرد؟!

برای پایان دادن به چهار دهه روند بی‌امان نابودی کشور اما می‌بایست نوعی همگرایی بین تمام نیروهای مدافع دموکراسی که معتقدند «دیگه تمومه ماجرا» به وجود آورد تا چشم‌اندازی در برابر مردم گشوده شود که بتوانند حضور خود را در میدان توجیه کنند. فرزندان نسل‌هایی که چهل سال پیش کورکورانه و بدون توجه به آنچه گروهی از روحانیون مرتجع و افراطی و سازمان‌های سیاسی کوته‌بین و غیردمکراتیک برای آنها تدارک دیده بودند، به خیابان آمدند، امروز حاضر نیستند آن خطا را مرتکب شوند بلکه می‌خواهند بدانند به سوی کدام آینده رهسپار می‌شوند. نجات ایران و بیرون آوردن کشور از زیر آوار ویرانی‌ها و کوه مشکلات کنونی، نیاز به  یک رهبریِ برنامه‌محور برای گذار و بازسازی دارد.
احمد رأفت

[کیهان لندن شماره ۱۹۸]

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=145779

5 دیدگاه‌

  1. مهرداد به هیات محترم تحریه کیهان لندن

    مقاله بسیارجالبی هست
    آقای رأفت از ژورنالیستهای باسابقه و‌باسواد هستند و‌قلم بسیار خوبی هم دارند.
    ای کاش امکان خبررسانی در این سایت خبری ( کیهان لندن ) را مغتنم بشمارید و اخبار و مقالات بیشتری منتشر کنید.
    واقعا در حق شما اصحاب رسانه و ژورنالیستهای با سواد و باسابقه هم ظلم شد و در اوج ‌ جوانی تمام زحمات فرهنگی شما با انقلاب ۵۷ نابود شد.
    انقلاب ۵۷ سرطانی بود بر پیکر ایران و‌ ملت ایران
    لطفا با شاهزاده بیشتر مصاحبه کنید. با لحاظ تمام تفکرات سیاسی مختلف ، در این برهه ایشان تنها عامل وحدت ملی برای رفع دیکتاتوری آخوند هستند.
    موفق و پایدار باشید.

  2. سیمین

    دست مریزاد جناب رأفت. حق مطلب را ادا کردید.کوتاه ولی جامع و بسیار فراگیر.
    در حقیقت همان خاطره شما از گفتار امیری در امارات فاجعه سقوط ایران در اثر این شورش ننگین را به طور شگفت انگیزی خلاصه بیان میکند. وگرنه جنایاتی که این اشغالگران ایران در حق ایرانیان روا داشتند تنها پس از سقوطشان میتوانند به طور کامل جمع آوری و تفحص شوند.

  3. خسته نباشید بچه های ۵۷

    فرارسیدن چهلمین سال آغاز نکبت , دروغ , اعدام , زندان , شکنجه , جنگ , خودکشی , کشتار جمعی , کشته شدن در جاده ,شلاق خوردن , یا توسری یا روسری , دستگیری ویدیو و فیلم , فرار شش میلیون انسان , فرار سرمایه , فروش دختران , تجاوز به کودکان بی سرپناه و تبدیل شدن ایران به مسجد بزرگ با بلند گوهای مزاحم و صدای کریه پخش اذان در صبح و ظهر و شب و,,,, را به بانیان ان : حزب خائن توده , جبهه ملی حقیر , ملای مفتخور و فروشنده حرف مفت , و پیروانی ساده لوح که خواب آب و برق مجانی در این دنیا و ۷۰ حوری در ان دنیا را میدیدند تبریک فراوان عرض میکنم .

  4. خسرو

    سرگذشت تلخی که برگهای سیاه تاریخ این کشوروهشداری به نسلهای آینده خواهد گردید.
    سپاس ازاحمد رأفت گرامی ، باز گوی صدیق آن رویدادهای فاجعه بار

  5. Surena

    Akhond haayeh vatan-foroosh va bee sharaf, 40 saal ast keh Iran raa raa beh-yek Mos’ta’mareh- yeh Engeliss tabdil kard-eh and. s

Comments are closed.