انقلاب اسلامى ‌بهمن ۵٧؛ انقلاب ارتجاعى روشنفکران علیه ایران و مردم ایران

دوشنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۸ برابر با ۲۹ آپریل ۲۰۱۹


پویا مهرفر-  انقلاب اسلامى ‌به راستى در همه ابعاد آن انقلاب ارتجاعى روشنفکران علیه ایران و ایرانى بود. آن رویداد یک انقلاب بود. یعنى تحول کلى بود. انقلاب اسلامى ‌در همه ابعاد در جهت خلاف نظام شاهنشاهى پهلوى حرکت کرد.

  • اولین اقدام انقلاب اسلامى ‌علیه اقتصاد آزاد بود. این خواست اکثریت قریب به اتفاق انقلابیون آن زمان بود. این عمل با مصادره‌ها آغاز شد و با دخالت بیشتر دولت در اقتصاد ادامه یافت و با تعاونى‌هاى بسیار متعدد و گسترده به اوج رسید. نظام شاهنشاهى برخلاف انقلاب اسلامى ‌و برخلاف انقلابیون از اقتصاد آزاد حمایت مى‌کرد و در توسعه آن تلاش بسیار داشت. توسعه اقتصادى و روابط تجارى مناسب بین‌المللى در ارزش پول ملى نمایان بود و ریال ایران از سوى برخى کشورها به عنوان پشتوانه پول ملى آنها به بانک جهانى معرفى شده بود و نیز ریال ایران به عنوان ارز معتبر در کشورهاى غربى تبدیل مى‌شد.
  • دومین اقدام انقلاب اسلامى ‌علیه آزادى‌هاى مدنى بود و اکثریت قریب به اتفاق انقلابیون در مورد آن یا موافق بودند یا نه تنها خود سکوت کردند بلکه همه را به سکوت وادار کردند و اهمیت آن را نادیده گرفتند. این اقدام با ممنوعیت کراوات آغاز و با حجاب اجبارى و ممنوعیت آستین کوتاه پوشیدن مردان ادامه یافت و با ضرورت ریش داشتن و چادرى بودن و شرکت اجبارى در نمازجمعه‌ها براى کارکنان دولتى به اوج رسید. نظام شاهنشاهى در توسعه آزادى‌هاى مدنى بسیار کوشید و به همین دلیل شاه فقید تهمت‌هاى انقلابیون ضد بشرى و یا نادان را به جان خرید و در مقابل همه آنها ایستاد.
  • سومین اقدام انقلاب اسلامى ‌علیه مدنیت و مدرنیته و روابط با جهان متمدن و پیشرفته و به ویژه آمریکا بود. این اقدام نیز خواست اکثریت قریب به اتفاق انقلابیون آن زمان بود. این اقدام با شعار «نه شرقى و نه غربى» آغاز و با شعار «مرگ بر آمریکا و اسرائیل و انگلیس و شوروى» ادامه یافت و با اشغال سفارت آمریکا به اوج خود رسید و سرانجام به جنگ عراق و ایران و ویرانى کشور و در نهایت به ویرانى خاورمیانه انجامید. نظام شاهنشاهى با همه کشورهاى جهان رابطه مناسب داشت و از این رو پاسپورت ایرانى یکى از پاسپورت‌هاى معتبر جهان محسوب مى‌شد و ایرانى شخصیتى مورد پذیرش در جهان بود.

در هر یک از این فاکتورها گروه یا گروهایى موافق نبودند ولى همواره اکثریت آنان در هر یک از این سه بخش موافق بودند. ادعاى آنان در انحراف انقلاب اسلامى ‌از شعارهایش پوچ و مهمل است. به روشنى مى‌توان گفت:

  • چپ‌ها با اولین و سومین اقدام موافق و با دومین اقدام مخالف بودند ولى بیشترشان مخالفتى با این اقدام نکردند و سکوت کردند.
  • مجاهدین با همه اقدامات فوق موافق بودند.
  • روشنفکران مذهبى میانه با همه اقدام‌هاى موافق ولى خواستار کم شدن شدت آن بودند.
  • ملى گرایان یا به قول آن زمان «لیبرال‌»ها موافق هیچکدام از اقدامات فوق نبودند و لیبراال بودن خود اتهام بزرگى بود و معلوم نبود با چه چسبى خود را به انقلاب اسلامى ‌چسبانده بودند. این یک حماقت آشکار در فعل سیاسى بود که عواقب آن هنوز ملى‌گرایان در قالب «جبهه ملى» را رها نکرده است. کینه کور جبهه ملى‌ها از محمدرضا شاه فقید، خرد سیاسى آنان را نابود کرده بود و در تضادى آشکار حامى ‌راى به قول خود اکثریت یعنى حامى‌ راى انقلابیون بودند. یعنى در حرف مخالف ولى در عمل موافق اهداف انقلاب اسلامى ‌بودند. آنان در تظاهرات علیه حجاب اجبارى شرکت نکردند و تا جایى که من می‌دانم همگان را دعوت به سکوت کردند.

اما انقلاب اسلامى ‌مانند همه حرکت‌هاى سیاسى روى دیگرى هم داشت و آن کسب قدرت سیاسى بود. عدم تجربه قدرت سیاسى خمینى را با ترس مواجه کرده بود و به‌خصوص حمایت غرب و به‌خصوص آمریکا از حرکت خمینى از قدرت او بر صدر نشستن کاسته بود. در این زمان جبهه ملى که مورد اعتماد غرب و به ویژه آمریکا بود محلل شد و با یک دولت موقت به رهبرى مهندس بازرگان (راوى داستان‌هاى ملانصرالدین بجاى مدیریت کشور) انقلاب را به قول خودش به صاحب اصلى‌اش سپرد. نقش جبهه ملى با تز آزادى‌هاى ولنگ و باز بیش از نقش یک محلل نیست. این البته به شخصیت ارزشمند بسیارى از افراد جبهه ملى ربطى ندارد. آنان آرمان‌هاى خوبى دارند و در کار تخصصى خود خبره‌اند ولى سیاستمدارى نمى‌دانند و در وجه سیاسى به تمام معنى سیاستمدارانى احمق هستند و کشورى را به نابودى کشانده‌اند. با قدرت گرفتن خمینى تنها شعار انقلاب اسلامى ‌که از بین رفت، آزادى بود. با قربانى شدن روشنفکران سیاسى یک به یک مخالف شدند و جالب اینکه هیچیک از دیگرى حمایت نکردند. یعنى در عمل آنان آزادى خود را علیه آزادى دیگران مى‌خواستند. به عنوان مثال وقتى که مجاهدین خلق ایران سرکوب شد، هیچ گروهى از این گروه حمایت نکرد. سرکوبى مجاهدین خلق ایران یک توطئه از پیش برنامه‌ریزى شده‌ی خمینیست‌ها بود. همچنین در سرکوب جبهه ملى یا به قولى لیبرال‌ها، مجاهدین خلق ایران خوشحال شدند.

اما نوع اقدام انقلاب اسلامى ‌علیه آزادى‌هاى سیاسى نیز یک انقلاب علیه نظام شاهنشاهى بود. در جمهورى اسلامى ‌کسى حق نداشت و ندارد از مدرنیته و مدنیت دفاع کند، در حالی که در نظام شاهنشاهى دفاع از مدرنیته و مدنیت یک شایستگى و امتیاز بود. در نظام شاهنشاهى کسى حق نداشت به مدرنیته و مدنیت حمله کند در حالی که در جمهورى اسلامى ‌حمله به مدرنیته و مدنیت یک امتیاز و شایستگى است. بنا بر این از این جهت نیز اگر چه جمهورى اسلامى ‌به شعار انقلاب اسلامى ‌وفادار نماند ولى انقلابى عمل کرده است.

البته به نظر من و بر اساس تئورى‌هاى سیاسى من هر یک از این گروه‌ها در شرایط آن زمان چاره‌اى جز اعمال دیکتاتورى خود نداشتند و حتى جبهه ملى نیز اگر مى‌خواست قدرت را داشته باشد و یک محلل براى دیکتاتورى دیگران نباشد، چاره‌اى جز اعمال دیکتاتورى نداشت.

توجیهات سیاسى انقلابیون به‌خصوص جبهه ملى‌ها با قدر مطلق‌گیرى از اعمال دوران شاه فقید و جمهورى اسلامى ‌در زمینه آزادى‌هاى سیاسى در خوش‌بینانه‌ترین حالت جهالت محض و به نظرم در واقعیت حاصل کینه کور است. بی‌شک آرمان جبهه ملى، آرمانى در راستاى مدرنیته و مدنیت است ولى این آرمان باید مرحله‌بندى شده و در هر زمان چنان برنامه‌ریزى شود که شکل اجرایى به خود بگیرد، نه اینکه ما مى‌خواسیتم، ولی نشد و بدتر شد. شما فعل سیاسى انجام دادید و با فعل سیاسى خود ایران را به ورطه سقوط کشاندید! شما نمى‌توانید از این مسئولیت شانه خالى کنید. این نکته براى محکوم کردن جبهه ملى نیست. براى آن است که از این سردرگمى ‌و گیجى بیرون بیاید.  ماکسیم گورگى سخن نغزى براى اهداف و رفتار جبهه ملى‌گونه دارد. او خطاب به این تیپ گفتار و رفتار مى‌نویسد: فقط به درد همخوابى‌هاى شبانه مى‌خورد.

تا اینجا مشخص شد که انقلاب اسلامى ‌به همه هدف‌هاى خود رسیده است و همه انقلابیون از همه اهداف انقلاب اسلامى ‌حتى سرکوب آزادى‌هاى سیاسى به روش خود پشتیبانى کرده‌اند. ادعاى شرکت کنندگان در انقلاب اسلامى ‌که اکنون مخالف جمهورى اسلامى ‌هستند، در بهترین حالت فراافکنى و به نظرم دروغ آشکار است. گفتن صریح این سخنان دردناک است و نمک به زخم پاشیدن است که رسم مردانگى نیست. اما آیا تداوم همان اعمال که کشور را به ورطه سقوط کشانده، رسم مردانگى است؟! من چاره را در عریان‌سازى حقایق و رخدادها (نمک به زخم پاشیدن) مى‌بینم تا براى همه ما آئینه عبرت گردد.

هان اى دل عبرت بین، از دیده عبر (نظر) کن ‌هان
ایوان مداین را، آئینه عبرت دان

شاید شعر دلنشین و آموزنده خاقانى حکیم ما را به خرد رهنمون باشد.

با یک انقلاب و با قوام یافتن جمهورى اسلامى ‌در ابتدا به سرعت و در ادامه قدم به قدم در جهت خلاف نظام شاهنشاهى و مدنیت و مدرنیته چرخش کردیم و اکنون در زاویه‌اى نزدیک به ١٨٠ درجه‌اى آن روزها قرار داریم. اگر طرفدار مدنیت و مدرنیته هستیم باید این چرخش ١٨٠ درجه‌اى را در همه ابعاد باز گردانیم و همانگونه که در جهان پیشرفته، آزادى بیان تروریست‌ها محدود است در زمینه آزادى بیان نیز قوانین مدنیت و مدرنیته را رعایت کنیم.

و این یعنى انقلاب

ما نیازمند انقلابى بزرگ براى چرخش ١٨٠ درجه‌اى از جمهورى اسلامى ‌هستیم. ما انقلابى هستیم. انقلاب حتماً خشونت‌آمیز نیست. انقلاب مى‌تواند بدون خشونت و سفید باشد، مانند انقلاب سفید شاه و ملت. شکل را زمان تحمیل مى‌کند. هیچکس نمى‌تواند از پیش تعیین کند که انقلاب ایران علیه جمهورى اسلامى ‌چگونه خواهد بود.

آنچه در این نوشتار آمد را مردم به صورت تجربى دریافته‌اند. فریاد «رضاشاه روحت شاد» نشان از این ادراک تجربى دارد که اپوزیسیون مخالف نظام شاهنشاهى پهلوى این فریاد رساى مردم را به اسم نوستالژى پهلوى محکوم کردند و با این محکومیت، باز در کنار جمهورى اسلامى ‌ایستادند. این نوشتار بیشتر براى روشنفکران نادان و مغرور و گمراه است. همانهایى که با تحمیل این انقلاب ما را دچار قهر تاریخ کردند.

هرگونه کوتاه آمدن درباره نیازمندى به انقلاب یعنى ماندن در دام جمهورى اسلامى . جمهورى اسلامى ‌تلاش دارد تا آنچه از انقلاب اسلامى ‌در این نوشتار آمد، از نظر پنهان بماند و این تلاش را با هوشمندى انجام مى‌دهد. سیاستمداران جمهورى اسلامى ‌در خرابکارى‌ها استادند.

در زمینه انقلاب علیه جمهورى اسلامى ‌رسانه‌ها نقش مهمى‌دارند. مغز متفکر رسانه‌ها خبرنگاران و روزنامه‌نگاران هستند. وظیفه رسانه روشنگرى است. روشنگرى این است که حجم عظیم اطلاعات، خبرها و رویدادها به وسیله خبرنگاران و روزنامه‌نگاران واکاوى، منظم و طبقه‌بندى شود و هر چیز به سهم خود اهمیت یابد. گاه خبرهاى کم‌رنگ، برجسته گردد و گاه خبرهاى پر رنگ ولى غیراصلى و پرهیاهو کنار گذاشته شود. این هنر روزنامه‌نگارى و خبرنگارى است.

این روزها شاهد آن هستیم که خبرنگارانى فعالیت‌هاى افراد سیاسى درون ایران را برجسته مى‌سازند و به صرف اینکه وى فعال است و در زندان جمهورى اسلامى ‌زجر دیده و مى‌تواند حرف بزند، او مهم مى‌شود! این کار درست عکس وظیفه روزنامه‌نگارى و خبرنگارى است. او برخلاف انتخاب آگاهانه عمل مى‌کند و با این عمل خبرهاى مهم را بیشتر پنهان مى‌کند. مثال مهدی خزعلى براى درک این پدیده، مثال خوبى است. مهدی خزعلى حرف نویى ندارد و همان اراجیف سیدمحمد خاتمى‌ را با لحنى تحلیلى بیان مى‌کند. ضرورت دارد که وى را بشناسیم، ولى در قالب تحلیل وى از زبان تحلیلگران و نه با تحلیل وى از دیگران!

با این وجود همیشه هم این سوال باقى است که چرا امثال مهدی خزعلى به راحتى در جمهوری اسلامی سخن مى‌گویند و امثال جان‌فدا ستار بهشتى با یک وبسایت کم‌بازدید با همه قدرت بدنی زیر شکنجه کشته مى‌شوند؟! به نظرم این سوال اگر چه در ابتدا مهم است ولى براى یک تحلیلگر سیاسى اهمیت اساسى ندارد. اهمیت اساسى گفتار و رفتار و زمان انجام آن است.

بی‌شک ستار بهشتى‌ها برخلاف مهدی خزعلى‌ها بر چهره تاریخ ایران مى‌درخشند و نام وى در کنار ندا آقا سلطان نماد آزادى و سرافرازى ایران است.

جان‌فدا ستار بهشتى در زمان پرتنشى نوشت و احتمال آن داشت که او به یکباره به یکى از نقاط ثقل جنبش بدل شود و مهدی خزعلى همواره در این لحظات در کنار رژیم ایستاده! تفاوت اساسى در این نکته است!

واکاوى حرف‌های مهدی خزعلى ارزشمند است. نیاز نیست او در رسانه‌هاى اپوزیسیون خود را تبلیغ کند. این وظیفه روزنامه‌نگاران و خبرنگاران و تحلیلگران سیاسى است که به وبسایت او مراجعه و او را بشناسند و تحلیل کنند. این امتیاز دادن به امثال مهدی خزعلى از دانش روزنامه‌نگارى و خبرنگارى به دور است. توجیه این رفتار غلط تخصصى روزنامه‌نگارى و خبرنگارى با ژست آزادیخواهى، یک نوع بى‌نزاکتى حرفه‌اى است.

به هر روی، مهدی خزعلى همچنان وفادار به انقلاب اسلامى ‌است. او دغدغه مردم ندارد. در سخنانش با بیژن فرهودى کلمه‌اى از سختى‌هاى مردم یاد نمى‌کند و همه همت او همین اجراى آزادى (سیاسى) در شعار انقلاب اسلامى ‌است. به تصور او مردم از اینکه شاهنشاهى پهلوى را فریاد مى‌کنند، جاهل هستند و او که انقلاب اسلامى ‌راه انداخته است، داناست! تلاش او این است که بگوید انقلاب ضرورتى ندارد. بیائید با راى، جمهورى اسلامى ‌را تغییر بدهیم! او در تناقضى آشکار هم مردم را به خاطر فریاد «رضاشاه روحت شاد» محکوم مى‌کند و هم مى‌گوید مردم با او هستند و راى مى‌دهند! او زیرکانه آمارهاى دروغین جمهورى اسلامى ‌را معیار سخن خود مى‌گیرد و مى‌گوید مردم با او هستند. او با تبرى جستن از سیدمحمد خاتمى، خود را با همان شعارهاى غیرعملى محمد خاتمى، مرد عمل نشان می‌دهد! من در نوشتارى با عنوان سیاست بازى لخظه‌ها، توانایى سیاستمداران جمهورى اسلامى ‌را به فریبکارى یادآور شده‌ام. مهدی خزعلى با اشاره به وزن کم کردن‌هایش، مى‌گوید که تفاوتش با محمد خاتمى ‌مرد عمل بودن است! من این سخن را مطرح مى‌کنم:

در سلول انفرادى بین شما و زندانبانان ویژه شما چه گذشته است؟!

اگر این سوال شک برانگیز است، اندیشه و رفتار سیاسى شما شکى باقى نمى‌گذارد که شما یک مهره ساختگى اطلاعاتى‌هاى جمهورى اسلامى ‌هستید. تلاش بسیار شما براى توجیه صداقت سیاسى خودتان، دم خروس است. از مهدی خزعلى زیرک این اهمال بعید بود. او به روش‌هاى پستى براى تحمیل خود به اپوزیسیون دست می‌زند و رفتار خواهر و داماد خود را به میان مى‌کشد و این چنین مى‌خواهد خود را تحمیل کند.

او به دروغى زیرکانه خمینى را محبوب مردم می‌داند و از بدرقه خمینى یاد مى‌کند!

آقاى خزعلى، من در تشییع جنازه خمینى با جمعى از دوستان پیاده تا «بهشت زهرا» رفتیم. حجم مردمی را که با اتوبوس آورده شده بودند را دیدیم. ما به آنان که از سر و کول هم براى دریافت خوراکی‌هایی که پخش می‌شد بالا مى‌رفتند مى‌خندیدیم. در راه بازگشت با مدیریت بسیار هوشیارانه جمهورى اسلامى ‌(بخوانید احمقانه) اتوبوس‌ها قفل شده بودند و نمى‌توانستند دور بزنند. از این رو مردم پیاده روانه تهران شدند. در راه بیشترشان به خمینى فحش مى‌دادند و ما مى‌خندیدیم. این داستان واقعى دوست داشتن خمینى است. شما می‌دانید و دروغ مى‌گویید.

خمینى به یکى از نزدیکان بیت در در مورد مردمى ‌که براى دیدنش مى‌رفتند و با تکان دست او مى‌گریستند، در همان روزهاى اول و در حضور به قول شما «استاد حجازى» گفته بود: روزى را مى‌بیند که همین‌ها به او فحش مى‌دهند و به همین دلیل شوق مردم برایش اهمیتى ندارد. ببین! من چقدر خوب شما را مى‌شناسم. من به ضرورتى در کنار شما‌ها زیسته‌ام. از شما بسیار آموخته‌ام! تجربه آموزگار دانایى است.

مهدی خزعلى از شاهزاده رضا پهلوى مى‌خواهد از رفتار پدر و پدر بزرگش تبرى بجوید و ادعا مى‌کند که خود چنین کرده است! آقاى خزعلى، شما دروغ بزرگى مى‌گویید. من پدر زیرک شما را مى‌شناسم. از او یک آیت‌الله ساده نسازید. شاید مهدی خزعلى مى‌خواهد با این ترفند از شاهزاده یک انقلابى ۵٧ بسازد، انقلابی‌اى که شرح آن در این نوشتار رفت. آقاى خزعلى، من از ایران عزیز و تمامى‌ ایرانیان براى هر عملى هر چند کوچک که علیه شاهنشاهان پهلوى انجام داده‌ام با تمام وجود عذرخواهى مى‌کنم و با تمامى ‌قوا فریاد می‌زنم:

شاهزاده عزیز ایران!
من با تو هستم. من یار و همراه توام. من راه تو را راه سعادت ایران و خواست تو را ایرانى آباد و آزاد با مردمانى خوشبخت دیده‌ام. غمگین مباش! خزعلى‌ها هیچ بهایی نزد ایرانیان ندارند. امیدوار باش که فرداى ایران قدوم تو را گلباران مى‌کند.

امروز یکى از مشکلات مهم ایران عزیز ناامیدى است که خزعلى‌ها در جان مردم رسوخ مى‌دهند. او مردم را از شدت عمل جمهورى اسلامى ‌مى‌ترساند و مى‌گوید روش او کنار آمدن با جمهورى اسلامى ‌است. او بذر ناامیدى مى‌کارد، تا «سوتى جه»* درو کند. خزعلى‌ها بدانند که در خلاف جهت جریان تاریخ عمل کردن نه خواستى «الهى» و نه مردمى ‌است. او در این تلاش مثل خسرالدنیا والاخره است.

چراغى را که ایزد برفروزد
هر آنکس پف کند ریشش بسوزد

از خزعلى‌ها انتظار ایران‌دوستى و مردم‌دوستى نمى‌رود. ایرانیان و بیش از همه روشنفکران و قبل از آنها سیاستمداران باید هوشیار باشند و روح امید در کالبد خسته ایران و ایرانى بدمند.
لس آنجلس


*«سوتى جه» هرزگیاه کشت دیم گندم است. من آن را به استعاره آوردم که کلمه سوتى هم در واژه خود دارد.

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=154532

یک دیدگاه

  1. ١٣

    ما در ایران چیزى به نام روشنفکر نداریم این افراد قدرت طلب مقلطه کار واپس گرا (عقب مانده ) و افرادى افراطى (مذهـبى و فکرى ) هـستند
    زیرا یک روشنفکر بدنبال ارتجاع نمى رود .
    مشکل اصلى خود شاهـزاده است که با گوشه گیرى نداشتن برنامه مستقل ( گاهـى طرفدار خاتمى و گاهـى سبز ووووو )
    عبور از خط قرمز هـا ما نمى دانیم ایشان رضا پهـلوى و شهـروند عادى است ؟!؟ که در این صورت نماد ملى هـم نیستند و حرفش خریدار نداره
    ویا ایشان وارث یک شاهـنشاهـى هـستند ؟!؟
    مردم را گیج و منحرف کردن بنابراین بچه اخوند خزعلى هـم ……بله !؟!؟!

Comments are closed.