پوران وفادار هنرمندی که پس از ۶۰ سال سکوت سخن می‌گوید: من عاشق آواز خواندن بودم…

- یک روز من داشتم ضبط می‌کردم آقای مشیر آمدند یک تکه‌اش را عوض کردند؛ گفتم «چرا هر دفعه این کار را می‌کنید؟» خیلی ناراحت شدم و گریه کردم، آن موقع ۲۴- ۲۵ سالم بود. از استودیو که بیرون آمدم خانم دلکش به من گفتند «تو ۲ ساله که داری می‌خونی، اگر مهمونی و عروسی و کنسرت نمی‌خوای بری، خب برای چی می‌خونی؟ رادیو واسه تبلیغه!»
- ترانه معروف «مرا ببوس» را که آهنگش از مجید وفادار عمومی من است، برای اولین بار خانم پروانه در فیلم «اتهام» اجرا کرد و بعد گل‌نراقی آن را خواند.
- من دوست ندارم فقط برای خانم‌ها بخوانم و تعجب می‌کنم از خانم‌هایی که در ایران به این مسئله تن می‌دهند.

یکشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۸ برابر با ۰۵ مه ۲۰۱۹


فیروزه رمضان‌زاده (+عکس، صدا، ویدئو) چند روز پیش قرار شد که به  تلفن خانه‌اش در تهران زنگ بزنم؛ با آن لحن شفاف و دلنشین‌اش از پشت تلفن تاکید می‌کند که «در یک خانواده هنری به معنای واقعی کلمه به دنیا آمده است.» به راستی چنین است. او فرزند پرخیده خواننده و دوبلور معروف و از زنان پیشگام  تئاتر و سینمای ایران و حمید وفادار نوازنده‌ی تار و همچنین برادرزاده‌ی مجید وفادار آهنگساز بنام ایرانی است.

پوراندخت وفادار با نام هنری «فیروزه» به دلایلی  تنها به دو سال آواز خواندن اکتفا کرد ولی با آنکه در حال حاضر ۸۴ سالگی را رد کرده قصد دارد آواز خواندن، سودای ناتمام سال‌های جوانی خود را ادامه دهد.

مجید وفادار که عموی فیروزه است به او تعلیم می‌دهد

چندی پیش فرصتی دست داد تا کیهان لندن با این هنرمند که پیشتر در هیچ رسانه‌ای ظاهر نشده به گفتگو بنشیند.

-خانم وفادار، در خانواده شما مادر، پدر و عمویتان همگی هنرمندان مشهوری بودند، قاعدتاً علاقه به هنر در شما هم وجود داشته اما چه شد که بین موسیقی و هنرپیشگی، آواز خواندن را انتخاب کردید؟

-من در یک خانواده هنری به معنای واقعی کلمه به دنیا آمدم؛ مادرم نورالهدی مظفری با نام هنری پرخیده، پدرم حمید وفادار نوازنده تار و عمویم مجید وفادار آهنگساز و نوازنده ویولون بود؛ البته دایی‌های من هیچ وقت معروف نبودند ولی آنها هم ویولون می‌زدند و هم می‌خواندند، منظورم این است که وقتی می‌گویم خانواده هنرمند، همه‌شان هنرمند بودند. مادرم در سال ۱۳۱۰ روی سن بود آن زمان که خانم‌ها اصلاً جرات نداشتند از خانه بیرون بیایند، او هم هنرپیشه بود هم خواننده و هم دوبلور. در آن زمان که البته سینما نبود مادرم حدود شصت هفتاد تا شاید هم بیشتر تئاتر بازی کرد و همین مقدار هم فیلم دارد، منتها زمانی که سینما به ایران آمد سن‌ او یک مقداری بالاتر رفته بود و بیشتر رل‌ مادرها را در سینما بازی می‌کرد ولی قبل از آن همیشه رل‌های اصلی را در نمایش داشت و خیلی هم مورد توجه بود در آن زمان.

حمید وفادار پدر پوران، نوازنده تار بود

پدرم  و عمویم هم از کودکی به خاطر اینکه پدرشان (میرزامحمدخان وفادار) در تهران ناظم مدرسه آمریکایی‌ها بود با دکتر جردن کار می‌کردند و آنها سرودهایی برای بچه‌ها تنظیم می‌کردند با ساز پیانو. عمویم چون خیلی کوچک بود خود خانم دکتر جردن پیشنهاد می‌کند که برایش یک ویولون از خارج بیاورند چون آن موقع در ایران نبوده، عمویم از آن زمان شروع می‌کند. پدرم هم کمی‌ بعدتر پیش درویش خان موسیقی را شروع می‌کند.

من آواز را پیش مادرم ولی بیشتر خودم یاد گرفتم. شب‌هایی که دلکش می‌خواند من با او آواز را می‌خواندم و فردای آن روز از مادرم می‌پرسیدم «این در چه دستگاهیه؟»  و اگر ایرادی داشت مادرم یادآوری می‌کرد. منتها وقتی با عمویم رفتم در آن دو سال کار و آواز را تکمیل کردم عمویم نکته‌های زیادی به من یاد داد.

-از چه زمانی آواز خواندن را بطور جدی شروع کردید؟

-واقعا یادم نیست که از کی می‌خواندم چون خیلی خیلی بچه بودم؛ بیشتر تمرین‌ها در خانه ما بود و آهنگ‌هایی که آنها می‌زدند که خواننده‌ها یاد بگیرند من زودتر یاد می‌گرفتم. ۱۰ سالم که شد مادرم آنموقع ساعت ۴ بعد از ظهر می‌رفتند برای تمرین تئاتر و تا ساعت ۱۲ شب هم نمی‌آمد در نتیجه من آهنگ‌ها را یاد می‌گرفتم و برای او می‌خواندم. اینجوری بود که به خواندن خیلی علاقمند شدم، منتها بعد از اینکه دیپلم در سال ۳۳ گرفتم ازدواج کردم و نتوانستم تحصیلاتم را ادامه بدهم ولی یکی دو سال بعد خیلی شروع کردم به اینکه آواز را پیش مادرم ادامه بدهم و بعد هم در سال ۳۷ بود که به عمویم گفتم «میشه من با شما به رادیو بیام؟» او هم گفت «چرا نمیشه»‌ و توسط عمویم به رادیو رفتم؛ البته از من امتحان گرفتند و با نمره خیلی بالا قبول شدم. دو سال با عمویم کار کردم. در رادیو با اسم هنری «فیروزه» می‌خواندم؛ این اسم را عمویم انتخاب کرد و گفت چون خانم شاپوری با اسم پوران می‌خواند دو تا پوران نمی‌شود و من با اسم «فیروزه» شروع به خواندن کردم. منتها نمی‌دانم چه جوری بگویم که خیلی اذیت شدم در رادیو برای اینکه مرتب به من می‌گفتند «چرا با عمویت کار می‌کنی؟ چرا با ما نمیایی کار کنی؟» زمانی که می‌خواستم ضبط کنم خیلی اذیت می‌کردند. به هر حال بعد از دو سال خودم از رادیو بیرون آمدم.

پرخیده هنرپیشه سرشناس تئاتر مادر فیروزه

البته این را بگویم که خانم دلکش باعث شدند که استعفا بدهم، چون یک روز داشتم ضبط می‌کردم؛ آقای مشیر آمدند یک تکه‌اش را عوض کردند، من گفتم «چرا هر دفعه برای من این کار را می‌کنید؟» خیلی ناراحت شدم و گریه کردم، آنموقع ۲۴- ۲۵ سالم بود. از استودیو که بیرون آمدم خانم دلکش به من گفت «تو ۲ ساله که داری می‌خونی، اگر مهمونی و عروسی و کنسرت نمی‌خوای بری خب برای چی می‌خونی؟ رادیو واسه تبلیغه» گفتم «من اهل این حرفا نیستم و فقط دوست دارم بخونم» از آن روز به بعد دیگر نرفتم. آنموقع سال ۱۳۲۹ بود که در وزارت اقتصاد استخدام شدم. چند سال بعد چون شوهرم رفت به جنوب در سازمان آب و برق مشغول به کار شد ناچار شدم از تهران به جنوب بروم و ۳۰ سال در جنوب بودم البته در جمع‌های خانوادگی و دوستان می‌خواندم.اما در همان دوره دو ساله آنقدر مورد توجه قرار گرفته بودم که بیشتر مجله‌های مطرح آن زمان عکس من روی جلدشان بود مثل تهران مصور، امید ایران، اطلاعات هفتگی.

پوران وفادار با نام هنری فیروزه

-چرا آن زمان دنبال هنرپیشگی نرفتنید؟

-اتفاقاً یک کارگردانی بود به اسم سردار ساگر که هندی بود، همان موقع که می‌خواندم با من تماس گرفت گفت «من فیلمی‌ می‌خوام بسازم اصلًا این سناریو را برای تو نوشتم به اسم فردا روشن است». همان فیلمی‌ است که بعداً ویدا قهرمانی و فردین بازی کردند. سردار ساگر این فیلم را به من پیشنهاد کرد، با من قرارداد هم بست و پول خوبی که شاید آنموقع‌ها فقط خانم دلکش چنین پولی می‌گرفت پیشنهاد کرد و پیش‌پرداخت هم داد و مدتی گذشت یک مرتبه دیدم در روزنامه نوشته که «فردا روشن است» با شرکت ویدا قهرمانی و فردین جلوی دوربین رفت. به مادرم گفتم «او که با من قرارداد داشت» مادرم گفت «ولش کن عیب نداره» گفتم «ولی به من پول داده» گفت «من خودم پولش رو پس میدم» روز افتتاحیه فیلم رفتیم آنجا؛ خیلی ناراحت بودم؛ رفتم پیش سردار ساگر گفتم «چرا دنبالم نفرستادند من که تست هم داده بودم» گفت «من از خدام بودم؛ سناریو رو برای تو نوشته بود. ولی مامانت نگذاشت مامانت هم چیزی بگه کسی جرأت نداره روی حرفش حرف بزنه!»

 

-چطور مادرتان که خودش بازیگر بود با فعالیت سینمایی شما مخالفت کرد؟

-یک مقدار هم پدرم و هم مادرم هر دو مخالف خواندن یا بازیگری من بودند. مادرم می‌گفت که خودش خیلی ناملایمات دیده. حالا آن دو سالی که با عمویم خواندم چون عمویم بود پدرم چیزی نمی‌گفت؛ مادرم خیلی مسائل ناجور در آن مدت که بازی می‌کرد دید، اذیتش می‌کردند. می‌گفت «در ایران شهرت بدچیزیست» آن زمان واقعا هم همینطور بود.

-مگر مردم چطور با هنر و هنرمندان برخورد می‌کردند؟

-باور کنید آن زمان به خاطر نوع تفکر مردم و متاسفانه روی مسئله مذهب خیلی توجه می‌شد، آنموقع‌ها بیشتر سختگیری می‌کردند تا بعدها. مادرم می‌گفت «تو اگر الان فرض کن تشنه‌ات بشه می‌تونی کنار خیابون آبمیوه‌ای، نوشابه‌ای بگیری بخوری، من دو دقیقه نمی‌تونم در خیابون بایستم» واقعا هم همینطور بود، من گاهی با مادرم بیرون می‌رفتیم؛ چادر سرش می‌کرد که مردم او را نشناسند، چون می‌ریختند دورش. گفته‌ای از عمویم به یاد دارم که در مصاحبه‌ای گفته بود «برای کوک کردن سازم یک روز باید پیش استادم می‌رفتم آن روز سه بار کتک خوردم برای اینکه ویولون دستش بود! آنموقع مردم هنوز به آن رشد فکری نرسیده بودند که اصلا ًبدانند هنر چیست، موسیقی چیست، تئاتر چیست!

ترانه «مادر و دختر» با صدای پرخیده و فیروزه؛ سال ۱۳۳۷

-وقتی آواز خواندن را کنار گذاشتید هیچیک از هنرمندان، شما را به خواندن تشویق نکرد؟

-من که اهواز بودم. پوران یک سفر به جنوب آمده بود و ما در یک مهمانی خیلی بزرگ دعوت داشتیم و پوران آنجا یکی دو تا آهنگ خواند بعد به من گفت «بیا یکی از آهنگ‌های عمویت را بخوان» من هم گفتم نه، چون آنموقع شوهرم مخالفت شدید می‌کرد؛ ولی پوران اصرار کرد. من هم خواندم. پوران رو به شوهرم گفت «ببین، ماها همه دست به دست هم دادیم کاری کردیم که فیروزه نخونه چون فکر کردیم میاد اوضاع ما رو بهم می‌زنه ولی الان من خودم پشتش می‌ایستم، اگر بذاری بیاد تهرون یکی از بهترین خواننده‌ها میشه» ولی من گفتم «نه دیگه پوران جان، تمام شد دیگه!»

 

-در بین آوازهایی که اجرا کردید کدام یک را بیشتر دوست دارید؟

-می‌دانید من کلاً آهنگ‌های عمویم را خیلی دوست داشتم، عموی من الان نزدیک ۴۴- ۴۵ سال است که از دنیا رفته و زمانی هم که بود مریض شد، در نتیجه آهنگ‌ها مربوط به ۶۰ سال پیش هستند ولی الان خیلی از جوان‌های ایرانی که می‌خوانند دنبال این آهنگ‌ها هستند و هفته‌ای نیست که مجوز به آنها ندهم تا این آهنگ‌ها را بر روی سن اجرا کنند. همه آهنگ‌های عمویم را دوست داشتم؛ ولی یک آهنگ هست «به یاد عشق» که بیژن ترقی شعرش را گفته. به خاطر داستانی که بیژن برای ما تعریف کرد از این آهنگ بیشتر از بقیه خوشم می‌آید.

-بعد از انقلاب به چه کارهایی مشغول بودید؟

-سال ۷۳ برگشتم تهران که بازنشسته شدم. اینجا دوباره با هنرمندان ارتباط برقرار کردم؛ سعی کردم کتابی در مورد عمویم چاپ کنم چون مجید وفادار ۴۰۰ آهنگ دارد و بیشتر خواننده‌هایی که معروف شدند آن زمان همه توسط عمویم به شهرت رسیدند، ترانه‌های معروفی مثل« مرا ببوس»، «گلنار»، «عاشقم من» و خیلی‌های دیگر از کارهای معروف و از آثار عمویم هستند. من دیدم حیف است که مجید وفادار کتابی در موردش برای آیندگان نباشد که بدانند که یک هنرمند نابغه‌ای در این مملکت بوده. در این مدت سعی کردم کتاب عمویم را چاپ کنم البته با کمک بعضی از هنرمندان به‌خصوص آقای دکتر علیرضا امینی خیلی به من کمک کرد و شرکت شیناتک قبول کرد برای چاپ کتاب عمویم. خودم برای کتاب اسم «خنیاگر آسمانی» را انتخاب کردم و چاپ شد. بعد پیشنهاد کردم یک کنسرت برای آهنگ‌های عمویم برگزار کنند به اسم «جاودانه‌های وفادار» که خواهش کردم اگر بشود آقای محمد معتمدی را بگویند بیاید و قبول کرد و بعد آقای امینی گفتند «خودت باید حتما آهنگ‌های عمویت را بخونی» من گفتم «۶۰ ساله که کار نکردم!» البته همخوان داشتم آقای مجید حسینخانی، ولی بیشتر صدای من پخش شد که همه فکر کردند صدای خانم‌ها آزاد شده! این کنسرت دو سال پیش خیلی مورد توجه قرار گرفت.

 

-«مرا ببوس» یکی از ترانه‌های ماندگار در موسیقی ایرانی است…

-بله، این آهنگ از معروفترین آهنگ‌های عمویم بود ولی تا مدت‌ها اسمی‌ از عموی من در کنار این ترانه نبود، انقدر مصاحبه کردم و تاکید کردم تا بالاخره این موضوع جا افتاد، شعرش را حیدر رقابی  سرود که از «جبهه ملی ایران» بود، این آهنگ را برای اولین بار خانم پروانه در فیلم «اتهام» اجرا کرد و چون خانم پروانه می‌رفت خانه عموی من که این آهنگ را یاد بگیرد، پسرعمویم هم این آهنگ را یاد گرفته بود و من از پسرعمویم این آهنگ را یاد گرفته بودم و می‌خواندم؛ خیلی قبل از اینکه آقای گل‌نراقی این ترانه را بخواند.

مجید وفادار

خانواده ما با خانواده انوشیروان روحانی دوره داشت؛ انوش چهار سال از من کوچکتر است، آنموقع آکاردئون می‌زد و با ساز او ترانه «مرا ببوس» را در مهمانی‌ها می‌خواندم. یک شب در یکی از همین مهمانی‌ها یکی از مهمانداران خانم به من گفت «میشه متن این آهنگ رو به من بدین؟» من هم نوشتم و به او دادم و فکر نمی‌کردم او شعر را به کسی بدهد و نمی‌دانستم آقای گل‌نراقی با پرویز یاحقی هم دوست است، منتها آنموقع پرویز یاحقی در کنسرت عموی من ساز می‌زد. اگر من این شعر را نمی‌دادم گل‌نراقی هرگز نمی‌توانست آن را بخواند! به هر حال خواند و مورد توجه هم قرار گرفت و بعدها در یک مصاحبه‌ای گفته بود این ترانه را از برادرزاده مجید وفادار گرفته است. ولی من از این ناراحت می‌شدم که چرا اسم خود مجید وفادار با این ترانه نیست! در یکی از مصاحبه‌هایم گفتم من نمی‌فهمم چرا افتخار نمی‌کنید که یکی از آهنگسازان این مملکت چنین آهنگی ساخته که حتی در کنسرواتوار مسکو آن را اجرا کردند؟ بعد می‌گویند این آهنگ یونانی است! آخر برای چه باید یونانی باشد؟ مگر آنموقع آهنگ‌های خارجی به ایران می‌آمد؟! شما تمام این ۴۰۰ آهنگ مجید وفادار را گوش کنید یک آهنگ هم نیست که تقلید کرده باشد یا حتی الهام گرفته باشد!

-بعد از کنسرت دو سال پیش، آیا قرار است اجرای دیگری داشته باشید؟

-بله، هفته پیش آهنگ «شب‌های تهران» را ضبط کردم با ارکستر آقای احمد مقدسی زاده که آن را بسیار زیبا تنظیم کرده. فعلا این آهنگ را با این کنسرت ضبط کردم چون باید بتوانم آهنگ‌های خودم یا آهنگ‌های دیگر عمویم را دوباره بازخوانی کنم.

-در این کنسرت هم به عنوان همخوان همکاری کردید؟

-نه در این کنسرت تنها خواندم؛ سی‌دی آماده است و منتظریم که یک کلیپ برای آن درست کنند و در فضای مجازی پخش شود.

هفته آینده فکر می‌کنم بزرگداشتی برای پدرم و عمویم برادران وفادار قرار است برگزار شود، به من گفتند «خودت بیا و یک آهنگ بخوان» ولی فکر نمی‌کنم بشود چون الان دوباره دولت دارد برای آواز خواندن خانم‌ها خیلی سختگیری می‌کند.

-آیا فرزندان شما مثل خودتان به آواز و موسیقی علاقمند نشدند؟

-اتفاقا پسرم صدایش بد نبود ولی گفتم  که؛ ۳۰ سال در خوزستان بودم آنها آنجا تقریبا بزرگ شدند؛ کلاسی نبود که آنها بتوانند بروند چیزی یاد بگیرند. نه، هیچکدام دنبال آواز نرفتند، حالا بچه‌های من که هیچی، بچه‌های عموی من هم دنبال آواز نرفتند، چون عموی من اجازه نمی‌داد! باور کنید نسل بعد از خانواده هنرمند وفادار که ماها باشیم فقط من بودم که باز خواندم ولی هیچکدام از بچه‌های آنها به دنبال این هنر نرفتند. الان من دو تا نوه بیشتر ندارم یک دختر و یک پسر، متاسفانه دختر بزرگم را چند سال پیش از دست دادم، الان پسرم یک دختر دارد که بی‌نهایت به موسیقی علاقه دارد و از همین امسال قرار است پیانو یاد بگیرد چون شش سالش شده؛ و نتیجه‌ام که یک سال و نیمه است دیوانه موسیقی است. فکر می‌کنم نسل بعد از ماها در موسیقی کارهایی انجام بدهند.

-به نظر شما آیا الان نگاه خانواده‌های ایرانی نسبت به هنر و موسیقی و آواز تغییر پیدا کرده؟

-الان خیلی راحت‌تر شده، الان بیشتر خانواده‌ها بچه‌های خود را به خواندن یا یاد گرفتن ساز تشویق می‌کنند. درست است که اجازه نمی‌دهند خانم‌ها بخوانند ولی بیایید ببینید در ایران چه دخترانی با چه صداهایی آواز می‌خوانند، واقعا آدم لذت می‌برد، به هر حال اینها دارند تلاش می‌کنند و می‌خوانند و کنسرت‌های بدون آقایان می‌گذارند، به یکی دو تا از این کنسرت‌ها رفته‌ام و واقعا محشرند، خانم‌هایی که ساز می‌زنند بی‌نظیرند، ولی آنموقع‌ها اینطور نبود. شما تاریخ گذشته را نگاه کنید، ما نداریم خانمی‌ در آن زمان بجز یکی دو تا که ساز می‌زدند که مشهور هم نبودند. بعداً که تلویزیون به ایران آمد خانم‌ها رفتند به دنبال اینکه ساز هم یاد بگیرند. آن زمان اگر کسی دنبال هنر بود، می‌رفت دنبال آواز خواندن. ولی من دوست ندارم فقط برای خانم‌ها بخوانم و تعجب می‌کنم از خانم‌هایی که در ایران به این مساله قناعت می‌کنند که فقط برای خانم‌ها کنسرت بگذارند!

پوران وفادار، امروز…

-هیچوقت پشیمان نشدید که آواز خواندن را خیلی زود کنار گذاشتید؟

-چرا! الان باور کنید پشیمانم به‌خصوص که بچه‌های خودم هم به من می‌گویند «چرا گذاشتی کنار؟» وقتی دو سال پیش، کنسرت گذاشتم ۸۲ سالم بود و اصلًا هیچکس باور نمی‌کرد که بتوانم به این راحتی بخوانم، قبلش هم رفتم پیش دکتر تا حنجره‌ام را ببیند گفتند «خوشبختانه حنجره‌ات اصلاً پیر نشده» و این یک قوت قلبی بود برایم که در کنسرت هم آنقدر بدون استرس و تشویق رفتم روی سن که خودم هم باورم نمی‌شد. ولی پشیمانم از اینکه ادامه ندادم…

-بجز خوانندگی دوست داشتید چکاره می‌شدید؟

-من عاشق آواز خواندن بودم، در یک دوره‌ای مادرم در تئاتر کار می‌کرد؛ آقای والا که مدیر تهران مصور بود یک روز به منزل ما آمد گفت «۱۶ تا از خواننده‌های جوان را داریم می‌فرستیم ایتالیا بروند کنسرواتوار آموزش ببینند. بذار پوران بره» مادرم گفت «دست من نیست و پدرش باید اجازه بده» همانجا خودم گفتم «نه، دلم نمی‌خواد اپرا بخونم من دوست دارم ایرانی بخونم» هیچوقت یادم نمی‌رود آقای والا نگاهی به من کرد و گفت «نمی‌دونی چی رو داری از دست میدی!» گفتم «هر چی باشه دوست ندارم اپرا بخونم و نمی‌خوام از مادرم جدا بشم دوست دارم هر چی هست اینجا یاد بگیرم» اگر بعدها آنقدر اذیت نمی‌شدم و  خانم دلکش آن حرف را نمی‌زد شاید ادامه می‌دادم؛ شاید در فیلم‌ها هم بعدا مادرم راضی می‌شد و می‌رفتم بازی می‌کردم ولی بیشتر دوست داشتم بخوانم، همیشه.

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۱۰ / معدل امتیاز: ۳٫۶

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=155080

5 دیدگاه‌

  1. صبر ایوب

    چیز جالبی که در این مصاحبه گیرا به چشم میخورد در مورد ترانه مرا ببوس معروف هست که در کل تاریخ شایعاتی رایج در ایران این ترانه را هم شایعه کرده بودند که یک توده ای برای دخترش هنگام رفتن به پای اعدام گفته و عجیب اینکه اشخاصی هم بودند که با شنیدن این مساله اشک میریختند , حالا که اینجا خواندم که شاعر ان نه یک توده ای بلکه از جبهه ملی که خواه ناخواه راهشان با حزب توده جداست سروده و اصلا این ترانه برای استفاده در فیلمی ساخته شده پی میبرم که چقدر دشمنان پهلوی ها شایعه پراکن و دروغ پرداز بودند مثل تمام شایعات دیگر . جدا ماه زیر ابر پنهان نمیماند .

  2. ناشناس

    با سپاس از کیهانی ها وبا پوزش از کم حواسی ها

  3. ناشناس

    یک مصاحبه بسیار با ارزش و بسیار خاطره انگیز وچه عکسهای دیدنی و یگانه ای .یاد پرخیده و دوران او برایم زنده شد. وفادار ها و آثار و اجراهایشان در رادیو و در فیلمهای دکتر کوشان هم که فراموش نشدنی هستند. ولی چرا نام
    نویسنده و مصاحبه کننده این مطلب بسیار با ارزش را ننوشته اید؟

  4. ناشناس

    درود بر خانم وفادار و ننگ بر مذهب که هر جا پا گذاشت چیزی جز بدبختی به همراه نداشت

  5. دیدبان

    درود بر خانم وفادار و به هنرمندانی که برای موسیقی ایران زحمت کشیده اند.

Comments are closed.