در نقد یک بیانیه با عنوان «نه! به جنگ، نه! به جنگ‌افروزان»

جمعه ۳ خرداد ۱۳۹۸ برابر با ۲۴ مه ۲۰۱۹


نیکروز اعظمی – لازم به توضیح است، این مقاله هر چند به بهانه انتشار «بیانیه جمعی برای امضا» نوشته و تنظیم شده اما پیام نقدگونه‌اش از مرز نویسندگان و امضاکنندگان بیانیه یادشده فراتر می‌رود. و سخن «بیانیه» را از منظر چیرگی و نفوذ ایدئولوژیِ پست‌مدرنیست‌های وطنیِ  ضد‌آمریکایی که بر جان ذهن ایرانی خلیده و فضای سیاسی و فکری را به بند خود کشیده و دلیلی شده تا ایرانی پس از چهاردهه از تجربه فاجعه بزرگ جمهوری اسلامی، نتواند در یک همبستگی ملی، خود را از فضاحت این حکومت شیعی برهاند، می‌سنجد. در ضمن نوشته پیش رو، موضع و رفتار سیاسی آمریکا را نسبت به جمهوری اسلامی سبک و سنگین کرده و از خلال آن می‌خواهد نقص «بیانیه» را  راجع به جنگ‌افروز خواندن آمریکا در قبال حکومت ایران نشان دهد و نه بیش از این و نوع رابطه و رفتار آمریکا را نسبت به کشورها و مناطق دیگر.

بیانیه‌ای با عنوان «نه! به جنگ، نه! به جنگ‌افروزان» با امضای گروهی از ایرانیان منتشر شد که حاوی بهم گوریده شده و گم بوده‌ی سرنخ‌های دشمن اصلیِ ایران و ایرانی است. آنچه از موضعگیری سیاسی غالب بر این «بیانیه» آشکارا پیداست، بینش پست‌مدرنیستِ وطنی حاکم بر بیانیه است که ظاهراً برای بیانیه‌نویسان گلزاری بوده مملو از غنچه‌های ضدآمریکایی تا به وسیله آن بتوانند گُل وجود پرپر شده‌ی مبارزه «ضدامپریالیستی»شان را، از نو در فرم تازه‌اش شکوفا و بدین ترتیب باغ هویت تازه خود را از آمریکاستیزی عطرآگین کنند. لازم به یادآوری است که آمریکاستیزی پست‌مدرن، ذهن ایدئولوژی‌زده‌ی «روشنفکر»یِ دینی و غیردینی ایرانی را می‌سازد و حاکمان شیعی با اصلاح‌طلبان دینی‌اش به نحو احسن از آن به نفع مطامع حکومتی/ دینی خود سود می‌برند. ادعای کذایی در مستقل دانستن جمهوری اسلامی از قدرت‌های بزرگ، (بخوان جدا ماندن این نظام فرتوت و به آخر خط رسیده از جامعه جهانی و مقید نبودن به حقوق بشر)، از همین فضای آلوده‌ی حاکمِ پست مدرنیستِ وطنی مایه می‌گیرد.

درواقع نویسندگان «بیانیه»، لباس مندرس «ضدامپریالیستی» را هنوز از تن در نیاورده و دور نریخته که به لباس مندرس پست مدرنیست وطنی ضدآمریکایی ملبس شدند. تو گویی بحران فزاینده و شکننده‌ی هویت «ضدامپریالیستی» خود را در پست مدرنیست وطنی «ضدآمریکایی» باز یافته و لابد پنداشتند که با جاخالی از آن اولی و جایگیری در این دومی‌ گام در پله ارتقاء روند هویت جدید خویش نهادند! نویسندگان و تنظیم‌کنندگان «بیانیه»با طبع آمریکاستیزی که بخشاً معطوف است به نوع سیاست‌های دولت آمریکا نسبت به حکومت شیعی ایران، پنبه در گوش فرو برده و ظاهراً باب میل‌شان نیست تا بشنوند این شعار سنجیده و با معنای داخل ایران را که می‌گوید: «دشمن ما همینجاست دروغ میگن آمریکاست». در هر حال، بیانیه‌ی یادشده اینگونه می‌آغازد: «عفریت جنگی دیگر بر فراز ایران و منطقه بال گسترده است. دولت ایالات متحده آمریکا در ادامه‌ی تلاش‌های خود برای دیکته کردن اراده خود بر همه کشورهای جهان از یکسو، و رژیم ارتجاعی و سرکوبگر جمهوری اسلامی ایران با رفتار و سیاست‌های فتنه‌انگیزانه و ماجراجویانه خود در ایران و کشورهای پیرامون از سوی دیگر، خلیج فارس را به انبار باروتی تبدیل کرده‌اند که به کوچک‌ترین بهانه‌ای آتش جنگی خانمانسوز از آنجا شعله‌ور خواهد شد.»

پس همانطور که از مضمون عبارت فوق و نیز تیتر «بیانیه» پیداست «دولت ایالات متحده آمریکا در ادامه تلاش‌های خود برای دیکته کردن اراده خود بر همه کشورهای جهان»، جنگ‌افروزی می‌کند یا جزو «جنگ‌افروزان» است.

معطوف و مربوط به این سخن «بیانیه»نویسان در بیان «دیکته کردن اراده خود به همه کشورهای جهان»، ایران جمهوری اسلامی هم  بایست مشمول «دیکته کردن» آمریکا واقع شده باشد. «دیکته کردن» آمریکا هم دو وجه دارد یکی تحریک ایران (انگار ذات شیعیِ جنگ‌افروزانه حکومت اسلامی نیازمند تحریک دیگری بوده) و دیگری «جنگ‌افروزی» آمریکا و از حیث این دو وجه، هر دو رفتار دولت آمریکا و حکومت اسلامی  را به‌ اندازه هم به مخاطب خویش «جنگ‌افروزان» القاء کردن. بی‌آنکه نویسندگان بیانیه توانسته باشند حتا یک مورد از رفتار «جنگ‌افروزانه» دولت آمریکا را نسبت به حکام ایران نشان دهند.

به عبارت دیگر، «بیانیه» القاء می‌کند که اگر بین ایران و آمریکا جنگی در گیرد به دلیل جنگ‌افروزی هر دو طرف است و نه صرفاً جنگ‌افروزی حکومت شیعی ایران که چهل سال است پرچم آمریکا را می‌سوزاند، خواهان محو یک کشور عضو سازمان ملل است، برای اشتهای سیری‌ناپذیر شیعه‌گستری خود، به دست تروریست‌های شیعی در کشورهای مسلمان پول و مهمات می‌رساند، و نیز بر منافع آمریکا حداقل در منطقه خاورمیانه ضربه وارد می‌کند تا از این راه خود نیز به نان و نوای صدور انقلاب اسلامی خویش برسد. اما با همه این جنگ‌افروزی‌های شیعه‌منشانه‌ی حکومت اسلامی از فراز کوه عُجب خویش به مدت چهار دهه، می‌بینیم دولت ایالات متحد آمریکا دوازده مورد از مسائل را در جهت رفع اختلاف به حکومت ایران پیشنهاد می‌کند که همگی خواست مبرم مردم ایران نیز می‌باشند. اما بیانیه‌ی یادشده و بطورکلی جمهوریخواهان و چپ ایران تا کنون ترجیح دادند تا در خصوص این موارد پیشنهادیِ صلح‌خواهانه‌ی آمریکا در قبال ایران لام تا کام سخن نگویند تا مبادا از جرگه اصلاح‌طلبان دینی بیرون رانده شوند. وقتی دل در گرو اصلاح حکومت دینی باشد و نه صرفاً اصلاح دین (که برآیند آزادی غربی نافی آن اولی بود و در وفاق با این دومی) به‌تبع آزادی بایست به مسلخ حکومت دینی رود و مسخ گردد.

اگر در ویرانه ساختن سوریه، جمهوری اسلامی نقش داشته در ویرانه ساختن ایران از سوی این نظام، همین بس که ما را از ملت شدن به امت تبدیل کرد و جامعه را به شبه‌جامعه. ایران پیش از «سوریزاسیون» خود به ویرانه تبدیل شده بود و با تداوم ویرانگی در همه جهات و ابعادش و ادامه تحریکات جنگ‌طلبی جمهوری اسلامی در وضعیت کنونی، اگر جنگی در گیرد معنایش این خواهد بود که جمهوری اسلامی برای بقای خود و جان سالم به‌در بردن از دست اکثریت قاطع مردم ایران که مطالبات‌شان در تضاد عمیق با آنهاست، به هر منجلابی از جمله «سوریزاسیون» کردن کشور تن خواهد داد. آیا سزاوار است بجای تلاش برای فرو کردن زهر مطالبات مردم در حلقوم حکومت دینی، که این مطالبات در دوازده مورد پیشنهادی آمریکا به رژیم ایران نیز کاملاً منعکس و مشهود است، دولت آمریکا را شریک جرم جنگ‌افروزی‌های جمهوری اسلامی معرفی یا به مخاطب خود القاء کنیم؟ به حتم و یقین نمی‌توان منتقد برخی سیاست‌های مخرب آمریکا در قبال کشورها نبود اما ببینم آیا این آمریکا بود که در جنگ داخلی سوریه رفتار و «تلاش‌های خود را» به ایران دیکته می‌کرد و اراه‌اش را تحمیل یا روسیه؟ آیا این آمریکا بود که از جیب کشور لته پاره و داغان شده‌ی ایران در جنگ با سوریه هزینه می‌کرد یا روسیه؟

آیا این عبارت که نوشتید: «ادامه تلاش‌های خود برای دیکته کردن بر همه کشورهای جهان» (از سوی آمریکا)، که موردش را در خصوص ایران، بایست در رابطه با جنگ احتمالی میان آمریکا و ایران فهمید، پس چرا بجای عنوان «ایران» نوشتید «همه کشورهای جهان»؟ غیر از این است که برای گمراه کردن مخاطب‌تان در قبال رفتار و سیاست آمریکا نسبت به ایران که پیشنهاد دوازده ماده‌ای به ایران اهم آن است، بوده؟ و مگر نه، این می‌توانست موضوع «دیکته کردن» آمریکا به رژیم ایران را بی‌مورد و بیهوده جلوه دهد به دلیل اینکه دوازده مورد پیشنهادی آمریکا به جمهوری اسلامی خواست مبرم مردم ایران نیز هست و در اعتراضات روزانه‌شان به روشنی بیان می‌شود؟ فشار جامعه جهانی بر ایران برای تن دادن به خواست جامعه جهانی یک واقعیت صلح‌طلبانه است و خارج شدن از «برجام» و پیشنهاد دوازده ماده‌ای آمریکا نیز اهم آنست که در صورت به نتیجه رسیدن می‌تواند به روند و تثبیت صلح و دوری جستن از خشونت زبانی و رابطه حسنه میان ایران و آمریکا منجر شود. آیا شما می‌توانید یک نمونه که نشانگر بیان «دیکته  کردن» آمریکا به ایران باشد، یا جنبه‌ای که حاوی «جنگ‌افروزی» آمریکا در قبال ایران باشد، ارائه کنید؟ اگر خارج شدن آمریکا از «برجام» را حمل بر «جنگ‌افروزی» یا «دیکته کردن» آمریکا به ایران تلقی کنید و به همین قانع باشید، خطا رفته‌اید چونکه ارائه دوازده مورد پیشنهادی دولت  آمریکا به جمهوری اسلامی کاملاً جنبه مذاکره برای حل و فصل اختلافات بینابین دارد. وقتی زورتان نرسد  تا خواست مبرم مردم ایران منعکس شده در آن دوازده مورد را از طریق تلاش برای ایجاد یک نیروی سوم سکولار در حلقوم حکومت اسلامی فرو کنید بدیهی است که یقه حریف‌اش را بگیرید.

اما واقعیت دیگر و مهم اینست: چپ ایران بر اثر ضربه جانانه به هویتِ بخشا‌ً «ضدامپریالیستی»اش که مدت‌ها وی را به خمودی و خبط دماغ کشانده بود، با ظهور اصلاح‌طلبی دینی در حاکمیت شیعی، تلاش کرد تا جهت بیرون آمدن از این خمودگی و سرگشتگی، مستقیم خودش را در چاه بینش پست مدرنیست محافظه‌کارانه‌ی وطنیِ ضدآمریکایی سرنگون کند. و با سابقه‌ی دیرینه‌ی ذهن بارورشده‌اش به «تئوری توطئه» فرهنگی، مناسب با همین پست مدرنیست محافظه‌کارانه ضدآمریکایی، «ترامپیسم» را بزاید. امضاکنندگان این بیانیه نیز در خویشاوندی آشکار و نهان خویش با «روشنفکران» و اصلاح‌طلبان دینیِ پست‌مدرنیست درون و بیرون از حاکمیت اسلامی، در دام‌اش گرفتار آمدند.

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=157259

6 دیدگاه‌

  1. بشر

    ادامه،
    اعتقاد به بازگشت به لجنزار خویشتن خویش ( البته نه در مورد خودشان، بلکه برای فرودستان ایرانی)، مذهبی بودن ( البته عیش و طرب و منقل و ویسکی و‌سکس را برای خود مجاز می دانند)، ضریب هوش پایین، شیفتگی مازوخیستی نسبت به آخوندها، عدم مطالعه، بی سوادی، جهالت نسبت به دنیا و مفاهیم نوین، حق به جانب بودن، عصبیت، انجماد فکری، نابردباری نسبت به دگر اندیشان، نژاد پرستی، زن ستیزی، شکوهمند سازی از لمپنیسم ایرانی-شیعه، و بسیاری دیگرصفات ویژه که در این مقال نمی گنجند. خلاصه، این موجودات عجیب الخلقه،‌چندش آورترین حشرات این جهان هستند.

  2. بشر

    دیاثت، وقاحت و بی شرفی، سه واژه کلیدی هستند که بطور جامع و‌مانع و‌کامل و موجز، ماهیت و ذات اکثریت مطلق نخبگان و الیت و تحصیلکردگان و روشنفکران و بطورخلاصه اینتلیجنسیای شیعه ایرانی( از چپهای سرخ تا راست های سیاه) را به بهترین وجه توصیف می کنند.‌البته به عنوان عوارض جانبی، خصائل دیگری را می توان به این طبقه فاسد و تبهکار و بی شرم منتسب کرد: فاشیسم، نسبیت گرایی فرهنگی،‌نسبیت گرایی اخلاقی، شبه پست مدرنیسم، استالینیسم،‌ ریاکاری و تزویر، ضدیت با دستاوردهای تمدن غرب ( البته نه در مورد خودشان،‌بلکه در رابطه با فرودستان ایرانی)، عدم اعتقاد به جهانشمولی و‌مطلق بودن حقوق بشر و آزادی، اعتقاد به توجیه وسیله توسط هدف، یهود ستیزی، آمریکا ستیزی، واپسگرایی،

  3. پويا

    ۴-
    او یا به نا امیدى دامن مى زند و دنیا را کثیف مى بیند و یا در عمل در کنار جنایتکار ترین و ضد بشرى ترین گروه مى ایستد و سدى در مقابل پیشرفت تمدن بشرى مى شود. نمونه بسیارى وجود دارد و برت راند راسل یکى از شاخصه هاست.
    این دو گانگى هم او را عاملى براى پیشرفت تمدن مى سازد و هم عاملى براى تخریب آن و مى شود گاو ده من شیر. او باید کنترل شود و دموکراسى غرب چنین مى کند.

  4. پويا

    ٣-
    او یا راه حلى برایش ندارد و یا راه حلى خیالى و غیر عملى را تصویر مى کند. این فلسفه در ایران پس از انقلاب این چنین عمل کرده است و بحق لقب استمرار طلب گرفته است.
    روشنفکر دو بال دارد. بال انتقادى او ارزشمند است. او ریز بین است. سعى مى کند دقیق ببیند و از این زاویه بدرد بخور است و در سیر تاریخى جامعه نقش بازى مى کند. اما بال فلسفى و سیاسى او تخریبى است

  5. پويا

    ٢-
    سنت اصلى روشنفکرى تقدس گرایى است. او همواره از دایره قدرت دور مى ماند تا مقدس جلوه کند و به همین دلیل ساده تمامى راهکارهایش غیراجرایى و خیالى است.
    او داده هایى درستى را در چشم شما فرو مى کند. حمله آمریکا به ویتنام و عراق و … با بهانه هاى دروغین شروع شد.
    او درست مى گوید اما او در همین جا مى ماند و نمى گوید که اگر حکومت صدام رها مى شد در درون و بیرون جامعه عراق چه رخدادهایى را شاهد بودیم.

  6. پويا

    ١-
    مقاله بطور کلى از نگاه و بافت درستى برخوردار است.
    اما در دو بعد سیر مى کند که در این وسعت از ارزش آن مى کاهد:
    در بعد سیاسى این مقاله موفق است و نشان مى دهد که برخورد آمریکا با جمهورى اسلامى هم جهت با برخورد مردم ایران با جمهورى اسلامى است.
    اما زمانى که وارد بعد دیدگاهى و فلسفى مى شود کم مى آورد و از این رو اگرچه در گرما گرم دعوا خنکایى در درون موافقان تمدن نوین جهانى رسوخ مى دهد ولى از نفوذ به درون اندیشه مخالفان طرف چندانى نمى بیندد.

Comments are closed.