«بحران اپوزیسیون» و بحران «درون‌موقعیتی» گروه‌های مخالف

پنج شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۸ برابر با ۲۰ ژوئن ۲۰۱۹


سهیل اشرفی – تردیدی وجود ندارد که شرایط سیاسی ایران بیش از پیش بحرانی است و واژه‌ای که بیش از همه در افواه عمومی و رسانه‌ها شنیده می‌شود، «بحران» است. «بحران» کلیدواژه هر بحث و مقاله سیاسی است و منشأ آنهم بی‌درنگ به وجود و حضور رژیم جمهوری اسلامی ارتباط داده می‌شود که سلطه بر تمام وجوه زندگی مادی و معنوی مردم ایران دارد. اینها گزاره‌هایی هستند که تقریبا در صحت و درستی آنها لااقل از نقطه نظر بخش بزرگی از جامعه ایران و افراد و گروه‌های مخالف رژیم شکی وجود ندارد. ولی آیا این تمام حقیقت است؟ بخشی از حقیقت که در میان تبادل واژه‌ها در گفتار هر روزه و روزمره پنهان می‌ماند آنچیزی است که تنها از طریق مداقه و تأملات فلسفی در اجزا و مفاهیم پنهان پدیده‌ها خود را نشان می‌دهد. «بحران» چیست؟ واژه‌ای که هر روز شنیده می‌شود، و ما مردم ایران به شنیدن آن دیگر عادت کرده‌ایم، بحران سیاسی، بحران جنگ، بحران آب و محیط زیست، بحران اعتیاد و کودکان کار و غیره همه و همه اشاره به شرایطی خاص و وضع واقع (status quo)  غیرعادی دارند. درک ما از این پدیده‌ها و رخدادها  غالبا به صورت ضمنی و از طریق فهم عمومی و زبان روزمره می‌باشد، فهمی‌ بر پایه از پیش دانسته‌های فرهنگی و بازی‌های زبانی. ولی به راستی به چه شرایطی شرایط بحرانی گفته می‌شود؟ و منظور از شرایط بحرانی که امروز نقل مجلس هر دورهمی‌و میزگرد سیاسی در کوچه و پس کوچه‌های رسانه‌ای است چیست؟

سقراط، خردورز همه دوران‌ها، میراث خود را در قالب پرسشگری دیالکتیک به جامع بشری ارائه کرد. اصل ساده و بنیادین اندیشه سقراط طرح پرسش در مورد موضوعات روزمره و مفروضات بدیهی است، پرسشگری از مفاهیم و رخدادها پیش از آنکه از سر عادت به صحت آنها اطمینان پیدا کنیم و ادامه این کار تا جایی که سلسله‌ای از پرسش‌ها ما را به سوالات و گزاره‌های دقیق‌تر هدایت کند. با همین روش ما هم در این مقاله مقوله «بحران» را زیر لنز پرسشگری سقراطی می‌گذاریم تا با کند و کاو در مفهوم آن به کُنه موضوع در دست که بن‌بست سیاسی ایران و راه برون‌رفت از آن باشد بپردازیم.

ساختار مفهومی‌ بحران چیست؟ بحران حاصل تغییر است، تغییری بنیادین با عواقبی خطرناک و بازگشت‌ناپذیر، بحران برآمده از تشدید و نوسان و هیجان است، دلهره‌آور و نگران‌کننده است، تغییر مطلوب به نامطلوب است، تغییری تعیین‌کننده است، خط سیر یک زندگی و یا پدیده در بحران دگرگون می‌شود و یا به سمت دگرگونی پیش می‌رود، همراه با اضمحلال است و یادآور نیستی و عدم است. گمان می‌کنم اشارات بالا تصویرسازی مفهومی‌ است از آنچه ما در دوران بحران تجربه می‌کنیم، و گمان می‌کنم با من موافق باشید که درک عمومی ما از بحران کم و بیش حول و حوش همین تعابیر حرکت می‌کند. بحران معلول است و علت‌اش آن چیزی است که تغییر نامطلوب را موجب می‌شود. بحران در عین حال به عنوان یک رخداد در گستره زمان، علت نیز هست، موجب عواقبی است که گاه از دایره درک و شهود آنی ما خارج است و خود را در درازای زمان نشان می‌دهد. ولی آیا این تعابیر بازگوکننده همه آنچه که یک شرایط بحرانی را می‌سازد است؟ خیر. همیشه اضمحلال به خودی خود، استحاله مطلوب به نامطلوب، به صرف تغییر در وضع واقع موجب و علت بحران نیست. به عنوان مثال اگر فردی از کار بیکار شود و عایدی آن کار را از دست بدهد در شرایط بحرانی قرار می‌گیرد؟ لزوما خیر. چرا که آن فرد ممکن است منابع درآمدی دیگر داشته باشد و توان تأمین مخارج خود و خانواده خود را همچنان داشته باشد. درست است که از دست دادن محل یک درآمد تغییری نامطلوب در زندگی فرد محسوب می‌شود ولی به هیچ وجه منجر به یک بحران نمی‌شود مادامی‌ که فرد گزینه‌هایی دیگر را در اختیار داشته باشد. ولی اگر همین فرد تنها منبع درآمد خود را از دست بدهد آنگاه از کف رفتن درآمد منتهی به یک بحران سخت می‌شود. مثالی دیگر به شفافیت بیشتر موضوع کمک می‌کند. تصور کنید فردی بیمار است و ناگاه این فرد دچار تب و تشنج شدید شود، آیا این تغییر نامطلوب به خودی خود ختم به یک وضعیت بحرانی می‌شود؟ باز هم خیر. فقط در صورتی این تغییر ناگهانی منتهی به یک بحران می‌شود که درمان مورد نیاز در دست نباشد و حال فرد رو به وخامت بگذارد و در نتیجه اوضاع از کنترل خارج شود.

بر اساس آنچه گفته شد، بحران حاصل برهم‌کنش دو عامل درونی و بیرونی است: ۱- تغییر به سمت اضمحلال و وضعیت نامطلوب؛ ۲- نبود راه حل و یا سناریوی جایگزین برای اصلاح شرایط رو به وخامت.

در رخداد بحران و تأویل ما از آن به عنوان شرایط بحرانی عامل دوم نقش مهمتری بازی می‌کند، فارغ از اینکه ما آگاه از آن باشیم و یا نباشیم، در پس ذهن ما بحران با «استیصال در تصمیم‌گیری و عمل» همراه است. بی‌جهت نیست که در زبان انگلیسی واژه بحران  (crisis)حاصل اشتقاق از واژه‌های یونانی krisis به معنی «’تصمیم» و krinein به معنی «تصمیم گرفتن» است. این در حالیست که تمرکز ما در مواجهه با بحران غالبا بر آنچه رخداد نامطلوب است می‌باشد و بنود راه حل و یا سناریوی جایگزین برآمده از «انفعال» افراد درگیر و حاضر در صحنه (agents)  که بطور بنیادین در ادراک و تفسیر پدیده بحران تاثیرگذار است کمتر مورد توجه قرار می‌گیرد. فارغ از پدیدارشناسی رخداد نامطلوب، چرایی و چگونگی آن، آنچه مورد نظر بحث حاضر است، وضعیت بحرانی سیاسی ایران، نکته بسیار مهم و کلیدی در اینجا مسئله انفعال سیاسی کنشگرهای سیاسی و نبود راه حل و یا سناریوی جایگزین برآمده از آن است که در بحران حاضر نقش بنیادین بازی می‌کند. اما پیش از پرداختن به این موضوع باید چند کلمه‌ای در باب انفعال گفت.

انفعال، از یک نگاه کلی، دو گونه است: ناگزیر و داوطلبانه. انفعال ناگزیر به انفعالی اطلاق می‌شود که در آن فرد، و یا افراد حاضر، توانایی تغییر شرایط را ندارند و عموما در شرایط تغییرات طبیعی و خارج از دست انسان همچون بیماری و بلایای طبیعی شاهد ان هستیم. انفعال داوطلبانه در شرایطی اتفاق می‌افتد که در آن فرد توانایی تاثیرگذاری و تغییر شرایط را دارد ولی به دلایلی (شخصی، حزبی، اقتصادی، غیره) از آن امتناع می‌ورزد. تفاوت اساسی این دو گونه انفعال در سویه اخلاقی آنهاست. در انفعال ناگزیر بر فرد و یا افراد منفعل وظیفه اخلاقی مفروض نیست، چرا که انفعال حاصل اراده آزاد آنها نیست. در حالی که در انفعال داوطلبانه فرد و یا افراد منفعل به لحاظ اخلاقی مورد پرسش قرار می‌گیرند چرا که با آگاهی از شرایط وخیم و توانایی تاثیرگذاری اقدامات لازم و کافی را انجام نمی‌دهند (مثال بارز انفعال داوطلبانه انفعال دولت‌ها و شهروندان این کره خاکی در مواجهه با گرمایش زمین است). این وظیفه اخلاقی و نقش بنیادین بازیگران آگاه و توانمند حاضر و بهره‌مند در یک شرایط نامطلوب در جلوگیری از بروز و ظهور بحران بن‌مایه و گزاره کلیدی بحث حاضر است.

تردیدی وجود ندارد که شرایط حاضر ایران شرایطی بحرانی است. فشارهای روزافزون اقتصادی، چشم‌انداز یک جنگ محتمل، و وضعیت وخیم اجتماعی و محیط زیستی تنها گوشه‌ای از مشکلات و ترس و واهمه مردم نسبت به حال و آینده است. این وضعیت نامطلوب عمدتا محصول سال‌ها حکمرانی یک نظام ایدئولوژیک اسلامی در پس از انقلاب ۱۳۵۷ است. اما این فقط یک طرف معادله بحران است، تغییر به سمت اضمحلال و وضعیت نامطلوب به عنوان معلول وجود و حضور یک عامل مخرب و زائل‌کننده. اما چنانکه پیشتر گفته شد عامل مهمتر در شکل‌گیری و تشدید روزافزون بحران، نبود راه حل و یا سناریوی جایگزین برای اصلاح شرایط است. سردرگمی‌ و استیصال عمومی جامعه ایران در معنای وسیع آن ناشی از این وجه مفهوم بحران است. به تعبیر سارتر (هستی و نیستی ۱۹۵۶، ص ۴۳۶) آنچه باعث طغیان طبقه کارگر در برابر نظام سرمایه‌داری می‌شود نه وجود شرایط غیرانسانی کار به خودی خود، بلکه آگاهی از امکان تغییر و شرایط جایگزین است. در جامعه امروز ایران آگاهی از امکان تغییر وجود دارد ولی طرح جایگزین همچنان یک گره کور در وضعیت سیاسی- اجتماعی آن است.

انفعال جامعه سیاسی مخالف رژیم از نوع انفعال داوطلبانه است و نه ناگزیر، چرا که با یک پدیده طبیعی روبرو نیستیم که عاجز از درمان و ارائه یک راه حل و امکان اصلاح باشیم، بلکه یک پدیده سیاسی- اجتماعی در کار است، که هر چقدر دشوار و پیچیده، یک تفکر منسجم و نقشه راه نظام‌مند به هیچ وجه خود را، نه بطور منطقی و نه به ضرورت، امری غیرممکن نمایان نمی‌کند. ریشه بحران حال حاضر تنها در عملکرد رژیم جمهوری اسلامی نیست، صرفا معلول اندیشه مخدوش حاکم نیست، بلکه به همان اندازه و چه بسا بنیادین‌تر برآمده از غیبت طرح‌ها و ساختارهای جایگزین عملیاتی است که باعث تداوم این اضمحلال شده است؛ تاریخ این انفعال داوطلبانه به بلندای تاریخ این اضمحلال تاریخی است. این وظیفه اخلاقی، و یا به بیانی دقیق‌تر، این دِین اخلاقی خیل عظیم  ناراضیان است که سال‌هاست به تعویق افتاده و ادا نشده است، و متاسفانه این انفعال، در غالب اوقات، نه در بطن اندیشه و میزگردهای سیاسی بلکه تنها در حاشیه و به شکل گذرا مورد بحث و گفتگو قرار می‌گیرد. هر نظام سیاسی منحط غیر انسانی و غیر دموکراتیک تصویر خود را در آینه آن جامعه‌ای می‌بیند که به آن فرصت بروز و رشد و نمو می‌دهد؛ بحران امروز حاصل تشریک مساعی و برهم‌کنش (فعالیت) رژیم حاکم در ایران و (انفعال) نیروهای مخالف آن است، فارغ از اینکه این حقیقت سبب خشنودی و یا ناخشنودی اصحاب رسانه‌ها و نیروهای مخالف باشد. این همان چیزی است که آن را «بحران اپوزیسیون» در این مقاله تعریف می‌کنم.

بحران اپوزیسیون بخشی از بحران فعلی است که جامعه ایران با آن دست به گریبان است، امری است هستی‌شناسانه و در ارتباط نزدیک با موقعیت تاریخی که در آن قرار داریم، در بطن آنچه هستیم و در تار و پود ارتباط ما با جهانی که در آن محاط هستیم و هویتی جمعی که از کیفیت این ارتباط شکل می‌گیرد. نکته بسیار مهم این است که اپوزیسیون به عنوان یک «موقعیت جایگزین»، تجسم اندیشه انتقادی و اصلاحگر، در ساخت، تولید، و تداوم این وضع واقع بحرانی عنصر فعال است حتی اگر خود این نقش را بر خود مفروض ندارد و یا بر این باور باشد که با آنچه رخ داده همواره مخالف بوده است. «مخالفت» کلیدواژه اپوزیسیون— که نام صحیح‌تر آن «گروه‌های مخالف» است در شکل و ساختاری که تا حال عرضه شده و همچنان می‌شود— است، مخالفت با سیاست‌های رژیم و در بنیاد با ایدئولوژی رژیم همواره شاه‌بیت گفتار گروه‌های مخالف بوده و هست. اما آیا ابراز مخالفت صرف با یک موقعیت سیاسی شرایط لازم و کافی برای ایجاد «نهاد اپوزیسیون» را فراهم می‌کند؟ بحران اپوزیسیون بحران هویتی است، بحران عدم درک صحیح و عمیق از پدیده و کارکرد نهاد اپوزیسیون است، بحران «نبود اپوزیسیون» است. بن‌مایه اپوزیسیون نه مخالفت صرف که سلبی است، و یا انتشار فراخوان تجمع که فقط تصور فعالیت ایجابی را ایجاد می‌کند، بلکه کنش سیاسی معنادار در چارچوب یک برنامه هدفمند و منسجم  در ارتباط نزدیک با طبقات و گروه‌های مختلف جامعه است. اپوزیسیون هویت خود را بر پایه نمایندگی (بخش‌هایی از) جامعه بنا می‌کند، و صدای مردم شدن مستلزم «مشروعیت» است. به این دلیل است که اپوزیسیون یا از درون کار حزبی سر بر می‌آورد و یا به سمت کار حزبی نیل می‌کند. به صرف اینکه اکثریت جامعه ایران مخالف نظام سیاسی حاکم هستند پس مخالفت (رسانه‌ای) ما با رژیم در خارج از کشور ما را به اپوزیسیون نظام تبدیل می‌کند تصوری باطل است. بحران اپوزیسیون بحران «عدم مشروعیت» است. برای خلق نهاد اپوزیسیون باید آن را تعریف کرد، نظریه طرح کرد، و برای تحقق آن نقشه راه و برنامه‌های راهبردی نظام‌مند تهیه کرد، و در راه غلبه بر چالش‌های «گفتمان‌سازی» بر اساس سناریوهای جایگزین، ارتباط‌گیری با جامعه، و کسب «مشروعیت اخلاقی» و ایجاد «اقناع منطقی» به عنوان بنیادهای«قرارداد اجتماعی» (روسو ۱۷۶۲)، اساس نظام‌های سیاسی مدرن، قدم برداشت. بحران اپوزیسیون یک اَبَربحران است، بنیادین و کلان است، و سهیم است در آنچه امروز بر ما می‌گذرد.

فردی در محل کار خود دچار مشکلات فراوان است، به یک معنا در وضعیت بحرانی در محل کار خود است. ولی آیا این فرد اگر بر همه مشکلات فائق بیاید دیگر در وضعیت بحرانی در ارتباط با کار خود قرار نخواهد داشت؟ لزوما جواب مثبت نیست. چرا که فرد ممکن است اصولا در مسیر شغلی مناسب قرار نداشته باشد و از این بابت از موقعیت حرفه‌ای خود رضایت نداشته باشد. حالت اول «درون‌موقعیتی» است، فرد از موقعیت حال که در آن محاط است در رنج است، و حالت دوم «برون‌موقعیتی» است، بنیادین و کلان است، فرد از جایگاه و اعتبار موقعیت حال در زمینه وسیع‌تر زندگی خود احساس ناخشنودی می‌کند. بحران درون‌موقعیتی متناظر با بحرانی است که گروه‌های مخالف با آن دست به گریبانند، این بحران بیشتر، اگر نه به تمامی، بر پایه عدم موفقیت گروه‌های مخالف در رسیدن به یک گفتگو و همکاری سازنده است، برآمده از عدم هماهنگی و اعتماد و وجود تنش ریشه‌دار و مداوم است. بحران درون موقعیتی یک مانع اصلی بر سر راه حل «بحران اپوزیسیون» است، چرا که کنش سیاسی متمرکز بر نهادسازی اپوزیسیون را به دعواها و روزمرگی خالی از اهمیت تقلیل می‌دهد. تفکر، اندیشه، و کنش سیاسی در میان گروه‌های مخالف بایستی در راستای یک چشم‌انداز نظری مستدل و منسجم و همگام با نیازهای جامعه ایران و در «ارتباط پاسخگو» به انواع شکاف‌های گوناگون سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، قومیتی، جنسی، و غیره برای جلب مشروعیت اخلاقی و ایجاد اقناع منطقی قرار گیرد.

بحران اپوزیسیون بحران فقدان بنیاد نظری و انتقادی در تعریف و شناخت «شرایط امکان تحول وضع واقع» از طریق «طرح جایگزین» در «ارتباط اخلاقی و منطقی با بستر تاریخی» تحول مورد نظر در جامعه ایران است. بحران اپوزیسیون بحرانی فراگیرنده است که در خلق و تداوم بحران درون‌موقعیتی گروه‌های مخالف عاملی تعیین‌کننده است، چرایی و چگونگی همگرایی و تفاهم سازنده میان گرایش‌های فکری گوناگون تنها و تنها در سایه یک «نظریه اپوزیسیون نهادی» ممکن می‌شود که موضوع بخش دوم این مقاله خواهد بود.

*سهیل اشرفی پژوهشگر و استاد دانشگاه در رشته فلسفه و تاریخ ارتباطات و رسانه است.

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=159809

3 دیدگاه‌

  1. سقراط يك سويه به مرضوع نمى نگرد

    حق مطلب این است که فرد به دقت کل مطلب را بخواند و در باره إن اگر نظرى دارد بدهد.
    من از نویسنده پوزش مى خواهم که چنین نکرده ام.
    در مورد روش نویسنده با وى موافقم که روش سقراط را در پیش بگیریم با این تفاوت که در گفت گویى دو سویه باشیم و البته آن توانایى باشد که گفت و گو را مدیریت کنیم. یادمان باشد که گفته اند سقراط در گفت و گو چیره دست و توانا بود.

  2. بشر

    با خلافت شیعه تضاد و مخالفت ماهوی و نهادینه ندارند و‌ نه تنها انقلاب کرد بلکه برای استمرار آن می کوشد. آه و ناله های آنان در درون مرز و برون مرزی و‌همچنین جنبشهای اصلاح طلبانه رنگارنگ آنان، صرفا یک دعوای خانوادگی است و ربطی به مفهوم اپوزیسیون ندارد. بعید بنظر می رسد، این طبقات رانت خوار و فاسد، در صورت سرنگونی رژیم نیز حاضر باشند مثلا سهم نفت را با بلوچها و‌کردها و عربها سهیم شوند. مفاهیم class struggle, class awareness و همچنین homo economics این رفتار منطقی و طبقاتی آنان را بخوبی توجیه می کنندآ

  3. بشر

    مقاله ایی جالب و خوب است. اما یک نکته پارادوکسیکال در آن وجود دارد. از سویی ، به درستی، می گوید اپوزیسیون به معنای سیاسی و لغوی آن در رابطه با خلافت شیعه وجود ندارد. از سویی دیگر، در مورد بحران اپوزیسیون ایرانی صحبت می کند. وقتی اصولا چیزی وجود ندارد،‌چگونه می توان در مورد صفات و یا بحران آن چیز ( بهتر است گفته شود هیچ چیز) صحبت کرد؟ به هر روی، بنظرم،‌ طبقه مسلط بر دولت- ملت ایران nation-state، یعنی طبقه بازاری و‌نوکیسه و بورژوازی و خرده بورژوازی و لمپن پرولتاریا و اینتلیجنسیای شیعه،‌که در رژیم گذشته با بهرمندی از رانت نفت و همچنین مرکزگرایی سیاسی، فرهنگی، جمعیتی، اقتصادی و اجتماعی رشد کرد و فربه شد و سرانجام نکبت ۵۷ را بر پیکر ایران استفراغ کرد،

Comments are closed.