احمد تاج الدینی – « نظام دچار سرطان بدخیم شده است» و اگر« شخص رهبر انقلاب برای اجرای طرح جامع آشتی ملی وارد شوند این سرطان درمان میشود»( حجتی کرمانی، کیهان تهران ۱۳ شهریور ۱۳۹۸ به نقل از اعتماد).
در ۲۵ اسفند ۱۳۹۷ چند ماه پیش از آنکه حجتی کرمانی سرطان بدخیم رژیم را علنی کند، محمد خاتمی به ناتوانی اصلاحطلبان برای مشروعیت خریدن برای رژیم از طریق کشاندن آنها به پای صندوقهای رأی اعتراف کرده بود: «دیگر خیلی سخت است که به مردم بگوییم بیایید رأی بدهید» و در ادامه گفته بود: «کاری نکنیم که اجماعی به نفع ترامپ ایجاد شود».
قدیانی از اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در یادداشتی که در وبسایت کلمه انتشار یافت، عضو سرطانی را افشا کرد و یگانه راه چاره را در قطع آن عضو سرطانی دانست: «تا زمانی که آقای خامنهای بر مسند حکمرانی تکیه زده و بر حکومت نامشروع خود اصرار ورزد، ملت ایران روی آرامش و سعادت نخواهد دید» (یاد داشت ۲۰ مرداد ۱۳۹۸). قدیانی داروی پس از قطع عضو سرطانی را نیز چنین تجویز کرد: ایجاد یک« نظام جمهوری دمکراتیک سکولار» (همان منبع).
قدیانی در نوشته دیگری جبهه سکولاردمکراتها و دشمنان آنها را نیز بیان میکند: «برسر کار آمدن دونالد ترامپ فاشیست در آمریکا و بازچینش کابینه او با افرادی به غایت خطرناک، بیفکر، نژادپرست و وابسته به لابی اسراییل و حامی گروه خائن و منفور مجاهدین خلق و جریان مرتجع و خودفروخته سلطنتطلب زنگ خطری جدی برای تمام کسانی است که دل در گرو این آب و خاک دارند ( نامه مورخ ۱۵ فروردین).
تجویز داروی اشتباه
حجتی کرمانی برای خروج رژیم از انزوای درونی و تقویت بنیه نظام برای مقابله با تهدیدات بیرونی، راه حل درمان سرطان رژیم را، بازگشت به آغاز انقلاب و ایجاد اتحاد بین ایجادگران انقلاب میداند: «اصل این است که ما اعلام کنیم کلیه کسانی را که از اول انقلاب تا به حال از قطار انقلاب پیاده شدهاند [در حقیت بیرون انداخته شده بودند] باید سوار کنیم» و «از نهضت آزادی گرفته تا کلیه گرایشهای سیاسی باید حضور داشته باشند. من معتقد به بازگشت به ۲۲ بهمن هستم. در ۲۲ بهمن تودهایها، مارکسیستها، ملی مذهبیها، ملیها و انقلابیها با هم بودند. اگر بخواهیم انقلاب حفظ شود باید به ۲۲ بهمن باز گردیم. و اتحاد واقعی در مقابل آمریکا و کل غرب و کل دشمن ایجاد کنیم. اگر بخواهیم با دشمن بجگنیم باید با خودمان خوب شویم» (منبع بالا). این عبارت دقیقا تکرار همان جبهه متحد ضد امپریالیستی است که مبتکر و مبلغ آن حزب توده بود.
بلاکشیده طبیب است
پیش از آنکه پایوران رژیم به میدان آیند و از سرطانی شدن رژیم سخن به میان آورند، طبیبان حاذق و کاردان دیگری، بیماری را تشخیص داده و راه حل را نیز با شعارهای خود اعلام کرده بودند. این طبیبان درد کشیده، مردمی بودند که دردیماه ۱۳۹۶ در ۱۶۰ شهر(آمار وزیر کار) به خیابانها آمدند و پایان کار نظام را فریاد زدند. در این تظاهراتها ۶۰ دفتر امام جمعهها مورد هجوم… قرار گرفت (به نقل از امام جمعه همدان. خبرگزاری مهر ۲۲ دیماه ۹۶). ۷۶ درصد از معترضین زیر ۳۰ سال بودند( جلایی پور. ایسنا ۴ اسفند ۹۶). شعار «اصلاحطلب، اصولگرا دیگه تمومه ماجرا» و شعارهای متعدد به سود پادشاهان پهلوی و شعارهای فراوان علیه گرانی و فساد و شخص خود رهبر همه و همه نشان از شکستن تابوها و آمادگی برای گذار از وضعیت سیاسی موجود دارد.
خوابزدگان بیدار میشوند
در پی انزوای سیاسی و اقتصادی بینالمللی رژیم، به ویژه در زمان اعمال سیاستهای دونالد ترامپ و مخالفت عریان مردم با رژیم است که سیاستهای تدوین شده در اتاقهای فکر عمال استبداد که گوشههایی از آن در بالا بیان گردید فعال میگردند. این فعالیتها سلسلهای از اقدامات پنهان و آشکار را از داخل تا خارج در بر میگیرد. از شاخصترین این اقدامات تقسیم جبهه ملی به دو شاخه است، تا یک شعبه آن در خارج آزادی عمل پیدا کند. ایجاد جبهه ملی سامانه ششم توسط آقای کورش زعیم و یاران او جزیی از همین پروژه جمع و جور کردن کسانی است که طی چهل سال از قطار انقلاب به بیرون پرتاب شدهاند و خواهان عبور از رژیم هستند.
پروژه بیانیه ۱۴ نفر از کنشگران داخل و خارج کشور برای عبور از خامنهای و کل نظام نیز حلقهای از این مجموعه پروژههاست. رهبری این جریان در خارج با آقایان حسن اعتمادی، مسعود نقره کار و ستوده است. نتیجه این پروژه تا کنون آن بوده است که تعدادی از اعضای درون مرزی گروه ۱۴ نفره دستگیر و زندانی گردیده اند بدون آنکه فعلا نتیجه محسوسی از آن حاصل شده باشد.
پروژه پر سر و صداتر دیگر پروژه «شورای مدیریت گذار» است که روز شنبه ۶ مهرماه در لندن موجودیت آن اعلام گردید و آقای حسن شریعتمداری را به دبیرکلی خود انتخاب کرد. از کارگردانهای اصلی این پروژه آقای شهریار آهی است. این جریان در عمل از ترکیب جریانهای ناموفق جمهوریخواهی که آقای شریعتمداری سابقا در آنها فعالیت داشت با جریانی به نام «اتحاد برای دمکراسی» که برساخته آقایان شهریار آهی و خادم میباشد، به وجود آمده است. در ترکیب این شورا جریانهای تجزیهطلب، فدرالیست و نژادپرست که در تشکلی به نام «کنگره ملیتهای ایران فدرال» گرد آمدهاند وزن سنگینی دارند. «شورای مدیریت گذار» دارای هیئت دبیرانی است که به گفته دبیرکلاش بخشی از دبیران نیز در داخل کشور حضور دارند. به این ترتیب این تشکل خود را معرف نیرویی میداند که هم در داخل و هم در خارج پایگاه سیاسی دارد و لذا خود را معرف و در موقعیتی میبیند که مدعی گردد که به زودی نمایندگان این شورا باب گفتگو را با همسایگان ایران خواهند گشود. حمایت شیرین عبادی که رابطه نزدیک با اصلاحطلبان و محمد خاتمی دارد و نیز مهر انگیز کار که رابطهاش با اصلاحطلبان پوشیده نیست و نیز وجود محسن سازگارا که با ملی مذهبیها و اصلاحطلبان مربوط است، نشان از ارتباط این جریان با پروژههای شکستخورده اصلاحطلبی دارد. اسماعیل نوری علا نیز از «شورای مدیریت گذار» حمایت قاطعی کرده است و دلیل حمایتاش از این تشکل را در گفتگو با شهرام همایون چنین بیان میکند، که در اسناد این جریان جدیدالتاسیس رد پای تجزیهطلبی مشاهده نکرده است (نقل به مضمون). نوری علا انسان زیرکی است و خوب میداند که چگونه میتوان سند بدون رد پا از نیت واقعی تولید کرد. غلو ایشان در دفاع از این تشکل چیزی بیش از یک حمایت ساده است.
پیوند اصلاحطلبان خجول و فدرالیستها در این تشکل با تایید اخیر محمد خاتمی از فدرالیسم در ایران همخوانی دارد. در مجموع شاید بتوان تشکل «شورای مدیریت گذار» را مجموعه درهمی از اصلاحطلبی شکست خورده، فدرالیسم (که با گسترش و تأمین حقوق اشتباه نگردد) و تجزیهطلبی دانست. از این جریان با چنین ترکیبی، هیچ خیری عاید مردم فلکزده ایران نخواهد شد اما این خطر را دارد که کشور را علاوه بر استبداد فاشیستی اسلامگرایان به جنگ داخلی قومی و مذهبی نیز بکشاند. حضور علیرضا نوریزاده با آن پنجره معروفش به سوی خانه پدری که به سوی عربستان سعودی گشوده شده است، و عرقریزان بین کنگره علیا و کنگره سفلای لندن در رفت و آمد بود، و تایید ایشان از این تشکل خود گویای حدیث مفصل است.
یک همزمانی اتفاقی یا از پیش تعیین شده؟
حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات). این حزب پس از انقلاب در سال ۱۳۷۳ توسط داریوش همایون در خارج از کشور تاسیس شد و توانست در راستای باورهای خود اسناد حزبی خوبی را به تصویب برساند و چارچوب حزبی را کم و بیش رعایت کند. این حزب به دلیل کارکردش فراز و فرودهایی را شاهد بوده و پس از یک دوره رشد کمی و کیفی به تدریج دچار روزمرگی گردیده است. حزب مشروطه خود را لیبرال دمکرات میداند، اما در عمل دمکرات بودن را که مستلزم سرزندگی و فعالیت پرشور است کمرنگ کرده و به وجه لیبرال خود تکیه کرده است. این در حالیست که در زمان تسلط استبداد میبایست وجه دمکرات حزب فعالتر گردد و نه برعکس. و شاید به همین جهت باشد که حزب مشروطه تعداد فراوانی از اعضای اولیه را از دست داده و به چهرههای ثابتی بسنده کرده است. همزمانی برگزاری کنفرانس این حزب با اجلاس «شورای مدیریت گذار» اگر واقعا یک بدبیاری تصادفی نبوده باشد، نشان از نوعی همراهی حزب مشروطه با آن شورا دارد. به ویژه که این حزب با شهریار آهی سخنگوی «شورای مدیریت گذار» ارتباط تنگ و قدیمی دارد. رفت و آمد علیرضا نوریزاده بین دو اجلاس حزب مشروطه و «شورای مدیریت گذار» خود بیانگر بسیاری از چیزهاست. سخنان تند و بیپرده رضا تقی زاده در باره «شورای مدیریت گذار» اگرچه تحسین حاضران را بر انگیخت اما کمکی به سیاست یک بام و هوای حزب مشروطه نخواهد کرد.
«وکیل ملت»
در آستانه برگزاری کنفرانس حزب مشروطه و شورای مدیریت گذار، شاهزاده رضا پهلوی در لندن بود. ایشان در مصاحبه با تلویزیون «منوتو» خود را وکیل ملت دانست. معلوم نیست به کار بردن این اصطلاح تا چه اندازه آگاهانه و یا اتفاقی و بر سبیل سیاق کلام بود. شاهزاده رضا پهلوی بنا به یک روش دیرینه در راستای همگرایی نیروهای سیاسی فروتنانه تاکیدی بر نقش موروثی و تشریفاتی خویش نداشته است. این روش از نظراخلاق پسندیده و نیکوست، اما در سپهر سیاسی ایران به ابهامات و سردرگمی دامن زده است. جامعه ما یکبار از شاه به «ولی» نقل مکان کرد و نتیجهاش را چهل سال است که تجربه میکند. حال قرار نیست که این بار از «ولی امت» به «وکیل ملت» توسل جوید. بهتر است ایشان جایگاه سیاسی خویش را بطور روشن آشکار سازند و اراده راستین خویش را اعلام فرمایند. در این سالهای سیاه استبداد، کارکردهای دمکراتیک شاهزاده رضا پهلوی در دفاع از حقوق ملت از ایشان چهرهای محبوب ساخته است. چنین محبوبیت گسترده در غیاب احزاب سیاسی واقعی اهمیت سیاسی مهمی دارد. احزاب، سازمانها و شخصیتهای سیاسی در ایران امروز هیچیک به تنهایی و حتی با جمع شدن به دور یکدیگر قادر به ایفای نقش آلترناتیو نخواهند بود. لذا وجود یک شخصیت وزین پیونددهنده برای منسجم کردن نیروهای اجتماعی ضرورت تام دارد. شاهزاده رضا پهلوی در چنین جایگاه بیبدیلی قرار دارد. و اصولا در چنین جایگاهی وجود ایشان معنا پیدا میکند وگرنه مردمان زنده نیازی به وکیل ندارند.
در معنای سیاسی معضل دوران گذار از جمهوری اسلامی، ایجاد یک رهبری سیاسی با اتوریته قوی است تا بتواند وظایف دوران پر مخاطره عبور از استبداد را به گونهای عملی کند که جامعه به آنارشیسم دچار نگردد و گردنکشان داخلی و قدرتهای اهریمنی بیگانه جرات جسارت به خاک پاک میهن نکنند. با تمام احترام و علاقهای که به عنوان یک شهروند معمولی به شاهزاده رضا پهلوی دارم بنا به وظیفه میهنی و ملی و شهروندی به آگاهی ایشان میرسانم که زمان تصمیمگیری فرا رسیده است. نخست آنکه مستقیم و به صراحت با مردم صحبت کنید! سیاستمداران و سیاستپیشگان آزادند تا ازدستشان هر کاری برای کشورشان بر میآید بکنند. بگذارید با صداقت تمام نظرم را برای کسانی که این نوشته پر ضعف را امروز یا در آینده خواهند خواند بیان کنم.
سه راه در پیش شما شاهزاده رضا پهلوی گسترده است:
یک: به مردم اعلام کنید که در پی سیاست نیستید و میخواهید به عنوان یک شهروند به زندگی خصوصی و شخصیتان بپردازید. مطمئن باشید چنین تصمیمی ذرهای از علاقه مردم به شما نخواهد کاست.
دو: میخواهید به عنوان پادشاه مشروطه با تجدید نظر در قانون اساسی مشروطیت سابق و با بهروز کردن آن، نظام قانون اساسی پارلمانی را مستقر کنید. اینکه در این قانون اساسی شما مقامی تشریفاتی خواهید بود، لازمهاش آنست که از همین امروز آستینها را بالا بزنید، از چنین نظامی دفاع کنید، تا مردم خود شان برای استقرار چنان سیستمی خود را بسیج کرده و اگر به صلاح خویش یافتند خودشان آن را مستقر کنند.
سه: چنانچه نظام جمهوری را مناسب وضعیت کشور تشخیص دادهاید، استقرار نظام جمهوری و تدوین یک قانون اساسی دمکراتیک را اعلام کنید و خود را برای تصدی ریاست جمهوری کاندیدا کنید.
روندهای حقوقی تشکیل مجلس مؤسسان و رفراندم متعاقب آن موکول به تصمیمات سیاسی فوق است. اینکه شما شکل نظام سیاسی آینده را بدون تدارک پیشین، موکول به تصمیم مجلس مؤسسان قانون اساسی کردهاید، کار درستی نیست. مجلس مؤسسان به عنوان یک تاسیس حقوقی با وظایف معین به وظیفه سیاسی و حقوقی محوله عمل خواهد کرد، اما خروجی تصمیم سیاسی این نهاد، رابطه مستقیم به مبارزهای دارد که پیش از آن و از همین حالا برای متعاقد کردن مردم باید صورت گیرد. لذا تصمیم امروز شما در معرفی جایگاه سیاسی که برای خود در نظر گرفتهاید تاثیر مستقیم و تعیینکننده در شکلدهی افکار عمومی برای تعیین شکل نظام آینده و در ترکیب نمایندگان مجلس مؤسسان و رفراندم برای تصویب قانون اساسی مصوب مجلس موسسان خواهد داشت.
نگرانی شما از اینکه اعلام نظرتان ممکن است به دو دستگی و تفرقه در جامعه بیانجامد قابل درک است. اما معایب این نگرانی در مقابل محاسن اعلام ارادهتان در تعیین شکل نظام آینده چندان تاب مقاومت ندارد. جامعه ایران نیازمند مرکز ثقلی با پیامهای روشن برای تغییر قانون اساسی فعلی و قانون اساسی است که شکل نظام آن از امروز اعلام گردد و برای استقرار آن تلاش شود.
پنجرههایی به سوی شرافت و پاکی
چشمانداز سیاسی کشور قطعا بایستی دمکراسی باشد، اما استقرار دمکراسی منوط به ثبات سیاسی است. دوران گذار از استبداد حاکم، نیازمند یک اتوریته قدرتمند ثبات دهنده است. استقرار دمکراسی بدون چنین اتوریتهای که بتواند ثبات و امنیت اجتماعی و سیاسی را تامین کند خواب و خیالی بیش نیست. وجود مرکز ثقلی که قدرتش را از اعتماد عمومی کسب کرده باشد میتواند چنین اتوریتهای را به اجرا گذارد. نقش شما به عنوان چنین مرکز ثقلی میتواند تاریخساز باشد، به این شرط که مستقیم با مردم سخن بگویید. با مردمی همراه شوید که پنجرههایشان به سوی شرافت و پاکی گشوده میشود. مردمی که برای اجرای نقش تاریخی خویش وقتشان را برای گرفتن بودجه و پول هدر نمیدهند و برای کسب آزادی جان میبازند.
اگر در این نکته شکى بود، آن شک در توضیحات جمشید اسدى بسیار به یقین نزدیک شد.
جمشید اسدى یا نادان است و یا ما را خر فرض کرده است.
ما به هر قیمتى که شده اجازه حرکت بسوى تجزیه ایران را نمى دهیم.
استدلال جمشید اسدى همان استدلالى است که ایران را به انقلاب اسلامى رساند.
اسدى تپیک یک دموکرات کتابى است. او دشمن انسانیت و مردم است.
من به او هشدار مى دهم.
خواسته هاى ما براى آینده آزادى هاى اجتماعى و اقتصادى و رفاه است و هر آزادى سیاسیى باید در این راستا خود را ببیند.
شوراى گذار با وجود اشخاص معمول الحال ضد ایرانى تکلیفش مشخص است.
یک هم میهن فرهیخته درکمنت خود نوشته بود:
« من شاهى قدرتمند براى دفاع از آزادى هاى اجتماعى مى خواهم. التماس من از شاهزاده اداره کشور نیست ولى چنان قدرتى است که جلوى تهدید آزادى هاى اجتماعى را سد کند. این یعنى سطحى از قدرت شاهانه که شدنی است »
به این خواسته ها باید اضافه شود:
منِ ایرانی شاهی میخواهم که نگهبان گنجینه های مادی ومعنوی تمدن و فرهنگ چندین هزار سالهٔ ایرانی ؛ فرهنگ اصیل ، هویت تاریخی ، هنرهای بومی ، زبان پارسی ، نمادهای ملی (جشنها وپرچم شیروخورشید) وآثارباستانی این کشورکهنسال باشد ؛ شاهی باشد که آموزش وپرورش را ازهرگونه تأثیر ایدئولوژیهای مذهبی وسیاسی مصون دارد ، جامعه را به حد برابری کامل حقوق زن ومرد برساند وآبرو واعتبارایران و ایرانی را درجهان پیشرفتهٔ امروزی اعتلا بخشد.
اینها هستند مسئولیت های اساسی که به یک پادشاه ایرانی دریک رژیم مشروطهٔ پادشاهی سپرده میشود
دموکرات هاى کتابى یا به اصطلاح روشنفکران دموکرات دشمن مردم هستند. آنان با درخواست هایى بسیار فراتر از ظرفیت جامعه و دست نیافتنى با همه توان به مقابله با حرکت پیشرو و متمدن مى پردازند. اینگونه بود که شورش یا انقلاب ۵٧ را این گروه آغاز و چون دست نیافتنى بود حاضر شدند کار را بدست ارتجاعى ترین قشر جامعه یعنى خمینى بسپارند.
آنان خائن هستند و جزا باید پرداخت کنند و نه اینکه بر موج دیگرى سوار شوند و اینبار به یکى دیگر از ارتجاعى ترین قشرها تحویل دهند.
مردم باید از این کتابى ها دورى کنند و تا جایى که من میدانم اینان پایگاه مردمى ندارند.
من اجازه نمى دهم شما آینده ایران را نابود کنید.
???
مرگ بر انقلابیون ۵٧
آفرین ، مقاله ای جالب بود و با نویسنده موافقم .