فرد صابری – تقریبا بعد از جنگ جهانی دوم و پیروزی متفقین بر آلمان، هرگونه تغیر و تحولات اجتماعی که دارای ترکش وسیع خبری و یا تکانهای عظیم اجتماعی بوده است، در سایه و یا تحت تاثیر نازیسم اروپایی و یا در تقابل و توجیه و یا بهانه مبارزه با این ویروس خطرناک تفسیر و یا حداقل توضیح داده شده است. سرکوب جنبشهای دانشجویی دهه ۱۹۶۰ میلادی در پاریس و مقاومت آلنده در شیلی در مقابل جناح راست پینوشه و یا هر پدیده دیگری بدون آلیاژی از باورهای ضد راسیسم و فاشیسم تصورناپذیر بوده است.
اما این نازیسم جاودان در اروپا جاودانگی خود را مرهون حزب ناسیونال سوسیالیست هیتلر است؛ و یا برعکس، هیتلر خود فرزند خلف ایدههای نژادپرستانه و بهخصوص نطفههای اولیه آن در یهودستیزی کلیسای قبل از رنسانس است. ما در اینجا به دوران پیدایش و ظهور نازیسم در آلمان به کوشش ابداعات هیتلر در کسب موقعیت پارلمانی برای قبضه قدرت سیاسی بسنده میکنیم.
برخلاف دروغهای بیشمار هیتلر در کتاب و یا مانیفست سیاسی خود، گروههای وسیعی از مردم آلمان در طبقات گوناگون اجتماعی تحت تاثیر ارثیه و تعالیم بعضی از رهبران ارتدوکس کلیسا در آلمان و روسیه تزاری قرار داشته و تنفر و انزجار خود را از یهودیت پنهان نمینمودند . شکست آلمان در جنگ جهانی اول و خفت خراجدهی به فرانسه پیروز در این جنگ موجب تشکیل سازمانهای پراکنده به اصطلاح «مقاومت» در آلمان گردید، که با هرگونه فلسفه غیرآلمانی در تعارض و ستیز قرار گرفت.
آدولف هیتلر به این گروهها پیوست و در کافه آبجوفروشی که محل تجمع این عناصر بود رفت و آمدی پیدا کرد، و رفته رفته سطح نفرت اعضای آبجوخور حزب ناسیونال سوسیالیست آبجوفروشی را تا حد «کودتاگر» ارتقاء داد. این کودتا شکست خورد و هیتلر به پنج سال زندان محکوم شد؛ اما با کمک قاضی مشهور و علاقمند به برتری نژادی بیش از نه ماه در زندان راحت و هتلمانند نماند. وی خود میگوید که اولین دانشگاه هزینه شده از طرف دولت احمق را در عرض نه ماه طی کرد. هیتلر در زندان کتاب معروف خویش «نبرد من» را به تحریر درآورد؛ و روزانه با ارنست روم و ویلهم روزنبرگ و دیگر سران نازیست در زندان جلسات گفتگو داشت.
با تاسیس حزب ناسیونال سوسیالیست آلمان در به اصطلاح زندان، هیتلر به عنوان نظریهپرداز جناح «غیرانقلابی» موعظه نمود که «برای کسب قدرت هیچ احتیاجی به انقلاب نیست؛ و فقط لازم است به وسیله انتخابات عمومی به «رایشتاگ» راه یابیم؛ و پس از قبضه قدرت به حساب دگراندیشان خواهیم رسید!» در مقابل این نظریه، ارنست روم اصرار میورزید که «من یک انقلابی هستم، و خوب میدانم که تودهها به مقداری خشونت و دیکتاتوری نیازمندند؛ و نه تنها نیازمند آنند که مطلوب آنها نیز میباشد!» البته روم به دنبال جایگزینی خویش به جای هیتلر بود. سرانجام نظریه هیتلر پیروز گردید ولی مناقشات این دو نفر تا محاکمه و تیرباران روم پایان نیافت.
جدا از مسئله تاکتیک و تحمیق تودهها برای دستیابی به قدرت، در مسئله نظریهپردازی نیز هیتلر و نازیسم هیتلری سرمشق همه جانیان و آدمکشان مکتبی قرار گرفت. او به روشنی به گوبلز وزیر تبلیغات خود دیکته مینمود که «باید برای پیروزی بر نژاد پستتر از افراد و عناصر دارای ایمان قلبی استفاده کرد. دانش و فهم و تربیت به چه کار ما میآید؟! خودمان داریم. حال باید به دنبال انسانها و عناصر سهلالوصول رفت.» چنین آموزههایی در ظاهر بسیار جذاب و خیرهکننده در عمل به نابودی آلمان در جنگ جهانی دوم و نابودی و سیهروزی نسلی از مردم علاقمند به نازیسم در اروپا منتهی گردید؛ که همزمان با نشخوار چنین تفکراتی، از قافله تمدن و رفاه و سرخوشی که در قاره آمریکا در جریان بود عقب ماندند.
نازیسم نمیآموزد که خطر در رنگ پوست یا فرهنگهای مناطق دیگر جهان نیست؛ بلکه میگوید «تو باید خود را در خطری جدی در مقابل دیگران قرار دهی و نتایج آن را نیز با همه وجود پذیرا باشی». نازیسم و راسیسم موعظه نمیکنند که فلسفه زندگی بشریت، تعالی و شادکامی مادی و معنوی در این دوران کوتاه حیات است؛ بلکه آموزش میدهند که «با ایجاد جنگ و مناقشه و پیروی از نظریه حیوانی داروین به انسانیت خود مهر تحقق و موجودیت بزنیم». هیتلر معتقد بود انقلاب کار اشتباهی است. او معتقد بود باید رفت در دل دمکراسی و از داخل آن قدرت را گرفت. او معتقد بود که به افراد دانا و متخصص و فرهیختهی علمی احتیاجی نیست، بلکه به افرادی احتیاج هست که کورکورانه از ایدئولوژی دفاع کنند.
نزدیک به ۴۰ سال پس از سقوط نازیسم این افکار سر از ایران درآورد. بعد از انقلاب ۱۹۷۹ در ایران رژیم اسلامگرا به سرکردگی خمینی با همین نظریات پا به میدان گذاشت، و تمام متخصصین و فرهیختههای علمی اقتصادی را یا کشت یا از ایران فراری داد، و رسما اعلام کرد که «اقتصاد مال خر است!» و افرادی را بر مسند قدرت نشاند که کورکورانه از نظام اسلامی دفاع کنند، و ۴۰ سال است تلاش میکنند با تمام ابزارهای موجود اسرائیل را نابود کنند.
پس میبینیم که اساس تفکرات هیتلر هنوز ادامه دارد. متاسفانه کشورهای اتحادیه اروپا حاضر نیستند پرچمدار مبارزه با افکار نازیستی، فاشیستی، کمونیستی و اسلامگرایی باشند. مگر بین یک کمونیست و نژادپرست اروپایی با یک اسلامگرای آخرالزمانی در مورد اسرائیل و مردم یهود چه فرقی وجود دارد؟ مشکل در اینجاست که عدهای نمیخواهند قبول کنند که این افکار از «برتریطلبی» میآید. پیام اسرائیل به سیاستمداران اروپا اینست که باید پرچم مبارزه علیه نژاد پرستی و اسلامیسم را در دست گیرد. ولی ضعف بعضی از کشورهای اروپایی مقابل چپگرایان خود است، که تلاش دارند «بالانس قدرت» برقرار کنند، و اعمالشان نشان میدهد که اگر ما با افکار نژادپرستانه و اسلامیستی مبارزه کنیم دولتمان ساقط میشود .اروپا باید وضعیت خود را روشن کند. نمیتوان نه جنگ کرد و نه مشکلات را به کول گرفت.
یکی از پایههای قوی و مرکزی تروریستهای اسلامی در اروپا قرار دارد؛ و آنها با کمک نژادپرستان و چپها انستیتوهای متعددی درست کردهاند، و از کمکهای دولتی تحت لوای فعالیت فرهنگی به افکار ضدیهودی و اسرائیلستیزی خود ادامه میدهند. آن چیزی را که نژادپرستان و اسلامیستها خوب میدانند ضعف قانون اساسی این کشورهاست؛ چون برای تعویض این قوانین کشورهای اتحادیه اروپا استقلالی از خود ندارند، زیر قراردادی را نوشتند که باید این قوانین در اتحادیه اروپا وضع شود، یعنی عملا کشورهای اتحادیه اروپا استقلال خود را از دست دادهاند. از همین جهت است که نژادپرستان و اسلامگرایان در کشورهای اروپایی جولان میدهند. فقط نگاهی به کارخانههای موزیک، که موزیکهای نژادپرستانه تولید میکنند، بیندازید تا درآمدهای چندمیلیارددلاری آنها را ببینید. بعلاوه، افرادی در پستهای کلیدی کشورهای اروپایی با افکار یهودستیزی و اسرائیلستیزی وجود دارند که در رادیو تلویزیونهای دولتی و جراید این کشور به عنوان متخصص ظاهر میشوند.
تراژدی-کمدی راسیسم و اسلامیسم
در همین زمینه میتوان به نمونهی بارزی اشاره داشت که در هفتههای اخیر در کشور کوچک سوئد با مردمانی آرام و انساندوست اتفاق افتاده است. شش نفر پیشنماز اسلامگرا از طرف پلیس امنیت این کشور به جرم تبلیغ علیه منافع ملی کشور بازداشت شده و حکم اخراج آنها از طرف دادگاه هم صادر شده و حتی دولت هم به اخراج آنها اذعان داشته. علاوه بر اینکه این کار به خاطر ضعف قانون اساسی کشور انجام نگرفت، حتی دولت سوئد حاضر نشد آنها را در زندان نگاه دارد.
دولت سوئد بنا نهاد کمیتهای تا سال ۲۰۲۳ تاسیس شود که شاید بتواند با توافق این بند قانون اساسی را تعویض نمایند و تا آن زمان این افراد در زندان بمانند، اما امروز آنان به عنوان قهرمانان اسلامگرا در مقابل طرفداران خود در کشورهای اروپایی تلقی میشوند.
مگنوس رانستورپ (Magnus Ranstorp) یکی از محققان در مورد اسلام رادیکال معتقد است که این افراد خطر بزرگی برای امنیت کشور هستند و آزادی آنها میتواند جامعه را به خطر بزرگی مواجه کند. طبق گزارشهای روزهای اخیر پلیس سوئد ۱۸۷ انفجار در یک سال گذشته در این کشور رخ داده، حال چقدر آدم در این میان جان خود را از دست دادهاند هنوز اعلام نشده است. از طرف دیگر یک گروه که با گروه نژادپرست NMR نزدیک است مجوز برگزاری تظاهرات را دریافت میکند و این تجمع در میدان رائول والنبری در مجاورت مجمع یهودیان قرار دارد!
ارون ورستیندیگ (Aron Verständig) رئیس مجمع یهودیان انتقاد شدید خود را به مجوز دادن این تظاهرات اعلام میکند. او میگوید روشن است که ما در سوئد آزادی تظاهرات داریم. حتی افرادی که عقاید مختلف دارند این حق را دارند که تظاهرات برپا کنند، اما فکر نمیکنم جالب باشد افراد و گروهی با افکار نژادپرستانه در میدان رائول والنبری که جان خودش را به دست نژادپرستها و فاشیسم از دست داده، تظاهراتی کنار مجمع یهودیان برگزار کنند.
نمونهی دیگر، رژیم اسلامی در ایران است که جلوی چشم جهانیان قرار دارد. همه بر این آگاه هستند که رژیم اسلامی ایران در پی ساختن بمب اتمی تمام تلاش خود را انجام میدهد و برای نابودی اسرائیل از هر ابزاری استتفاده میکند؛ چه از راه کمک به شبهنظامیان تروریستی در منطقه و چه از طریق فرستادن عوامل خود در کشورهای اروپایی به نام متخصص، تاجر، روزنامهنگار و غیره. آیا با این شیوه اروپا راه صحیح را طی میکند؟ کشورهای اتحادیه اروپا باید دست از تلاش برای ایجاد تعادل قدرت میان نژادپرستی و اسلامیسم برداشته و پرچمدار مبارزه با این گروههای خطرناک علیه بشریت شوند و با قاطعیت با آنها مبارزه کنند. وگرنه نسلهای آینده در کشورهای اروپایی هزینه بالایی برای این اشتباهات فاحش سیاستمداران امروز خود خواهند پرداخت.
موافقم ،
هـمکارى اسلامیست هـا با شخص هـیتلر براى کشتن یهـودیان در این نوشته عنوان نشده
یکى از دلایل وجود گروه هـاى نژادپرست براى ترس و وحشت مردم (کشاندن مردم پاى صندوق راى ) مثل المان
بهـشتى سالهـا در المان بوده و شاید أو پایه گذار فاشیسم اسلامى در ایران است ؟
وقتى موساد اعلام میکند که قاسم سلیمانى ( پاگوندار اقا ) مرتکب خطایی نشده خُب این یعنى چى ؟!؟!؟!??