مسافران پرواز ۷۵۲؛ آنها فقط می‌خواستند به سر کار و زندگی خود برگردند…

- یک دوست مشترک درباره برخی از جانباختگان سقوط فجیع هواپیمای مسافربری اوکراینی با کیهان لندن سخن می‌گوید.
- برای برگزاری مراسم یادبود «همه کمک کردند. حتی شنیدم برای بچه‌ها در یک کلیسا هم یک مراسم کوچک برگزار کردند، کاملا متفاوت بود با مراسمی‌که در ایران برگزار شد؛ احترام زیادی به بچه‌های ایرانی گذاشتند.»

چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۸ برابر با ۲۲ ژانویه ۲۰۲۰


فیروزه رمضان‌زاده- روز چهارشنبه ۱۸ دی‌ماه درپی سقوط هواپیمای مسافربری خطوط هواپیمایی اوکراین در نزدیکی تهران با شلیک دو موشک از سوی پدافند هوایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی کلیه ۱۷۶ سرنشین آن از جمله ۵۷ تن از شهروندان کانادا جان خود را از دست دادند. شمار زیادی از مسافران این پرواز دانشجویان، استادان و پژوهشگران بیش از ۱۲ دانشگاه در کانادا بودند که برای دیدار با خانواده هایشان به ایران سفر کرده و حالا به سر کار و زندگی خود باز می‌گشتند.

زهرا نقیبی و همسرش محمد عباسپور، حمیدرضا ستاره کوکب و همسرش سمیرا بشیری و پدرام جدیدی در میان مسافران پرواز بی‌بازگشت و از دانشجویان دانشگاه ویندزور کانادا بودند.

زهرا نقیبی؛  متولد ۲۸ فروردین ۱۳۶۶ دانشجوی دکترای رشته مکانیک در دانشگاه ویندزور و همسرش محمد عباس پور متولد ۱ فروردین ۱۳۶۵  مهندس عمران

زهرا نقیبی و همسرش محمد عباسپور

ایمان آذریان دوست و همکار این پنج مسافر کشته شده پرواز هواپیمایی اوکراین به کیهان لندن می‌گوید: «میز زهرا  کنار من بود، در دفتری که کار می‌کردیم، یک سلام و علیک کوچولویی با هم داشتیم، ولی آدم خونگرمی‌بود؛ هیچوقت حرفی نمی‌زد که کسی ناراحت شود؛ آدم فوق‌العاده مهربانی بود، بعدها از طریق یکی از دوستان، رابطه من با زهرا و محمد همسر زهرا خیلی نزدیکتر شد یکبار به خانه من آمدند، یکبار هم من به خانه آنها رفتم. یکبار هم با هم در جایی دعوت بودیم. آن روز که به خانه زهرا و محمد رفتم دوست مشترکمان گفته بود که «امروز ایمان تولدشه» و آنها برای من یک جشن تولد کوچک گرفته بودند. چون هیچوقت تولدم را به کسی نگفته بودم و دوستانم فقط حدودش را می‌دانستند و این جشن گرفتن بسیار مرا غافلگیر کرد و خیلی برایم ارزش داشت.»

آذریان که در ادامه گفتگو چندین بار با ناراحتی و بغض صحبت‌اش را قطع می‌کند ادامه می‌دهد: «زهرا فوق‌العاده آدم خوبی بود و می‌دانستم با یک استاد فوق العاده سختگیر کار می‌کند ولی از پس کارها بر می‌آمد، خیلی از بچه‌های ایرانی نتوانستند با این استاد کنار بیایند، انصراف دادند یا استادشان را عوض کردند. زهرا دوره دکترا را می‌گذراند و با توجه به اینکه داشت روی یک پروژه گلخانه‌ای کار می‌کرد شاید یک برنامه درازمدت برای آینده داشت. همچنین در حال نوشتن فصلی از کتابی در مورد  سیستم انرژی و پدیده‌ی گلخانه‌ای بود؛ می‌دانم درگیر چند تا مقاله بود و چون استادش آدمی‌ بود که از زهرا کار می‌خواست، او نیز کارها را انجام می‌داد و هیچوقت شکایت نمی‌کرد، ولی جدا از کار، هم خودش هم شوهرش، آدم‌های خوبی بودند و فوق‌العاده همدیگر را دوست می‌داشتند؛ واقعاً با محبت بودند.»

ایمان آذریان ادامه می‌دهد: «محمد (عباسپور) هم عمران خوانده بود و اینجا شغلی مطابق با رشته‌اش پیدا کرد و برای یکی از بچه‌های ایرانی شروع کرد به کار کردن. هر دو به آینده خیلی امید داشتند و خیلی شکرگزار موقعیتی بودند که با بیرون آمدن از ایران داشتند. شما وقتی صورت زهرا را می‌دیدید متوجه می‌شدید که از چهره‌اش امید و گرمی‌ بلند می‌شد.»

ایمان آذریان

ایمان آذریان از روز سقوط هواپیما و واکنش دوستان و مسئولان دانشگاه ویندزور می‌گوید: «خبر هواپیمای اوکراین را شنیدم مثل همه خبرهای دیگری بود که می‌شنویم! چون معمولاً هر سال خبری از سقوط یک هواپیما در ایران منتشر می‌شود، آن شب هم شبی بود که درگیر این بودیم که آیا جنگ می‌شود نمی‌شود؟ آمریکا حمله می‌کند یا نمی‌کند؟ ایران چه پاسخی می‌دهد؟

یادم هست صبح آن روز دنبال این بودم که آیا ترامپ سخنرانی می‌کند یا نه؟ پا شدم رفتم به دانشکده مهندسی دانشگاه ویندزور؛ زهرا و محمد خیلی وقت بود که در ایران بودند. آمدم دیدم یک اطلاعیه زده‌اند روی میزش که «خیلی دلمان برایتان تنگ می‌شود» و یک حاشیه سیاه رنگ هم کنارش زده بودند؛ اولش فکر کردم بچه‌ها دارند شوخی می‌کنند، چون اینها خیلی وقت است که نبودند و حالا اینطوری با آنها شوخی می‌کنند. بعد یکی از بچه‌ها به من گفت که آنها در آن هواپیما بودند. من وا رفتم! شوکه شدم! خیلی دردناک بود! خیلی! هنوز قیافه خودش و همسرش جلوی چشمم است.

وقتی با بچه‌ها هم صحبت می‌کنم کسی از آنها هیچ خاطره منفی ندارد؛ هیچ چیز؛ همه می‌گفتند منتظریم که آنها بچه‌دار شوند؛ چون خانواده‌ای هستند که واقعاً خوب می‌توانند بچه‌شان را بزرگ کنند. آن چیزی که می‌توانم حداقل راجع به زهرا و محمد بگویم این است که قلب‌های پاکی داشتند به کسی بدی نکرده بودند، من خودم از این افراد ذرّه‌ای بدی ندیدم.»

 پدرام جدیدی؛ متولد ۱ اردیبهشت ۱۳۷۰ دانشجوی دکترای عمران

پدرام جدیدی

ایمان آذریان در مورد نحوه آشنایی خود با پدرام جدیدی می‌گوید: «پدرام از همه ما کوچکتر بود؛ آشنایی ما هم جالب بود؛ روز اولی که او به شهر ما آمد با چند تا از بچه های دیگر یک مهمانی داشتیم؛ فکر کنم به مناسبت سیزده به در بود، یک باربیکیو در حیاط داشتیم. یکی از بچه ها نمی‌آمد چون می‌گفت «باید دوستی را که تازه آمده جایگزینش کنم» به او گفتیم «برو برش دار بیار.» آن  کسی که آمد پدرام بود. رفاقت ما همانجا شکل گرفت و بعدا هم چند بار به خانه ما آمد.»

او ادامه می‌دهد: «پدرام داشت دکترای عمران می‌خواند؛ پدرش تازه درگذشته بود و به خاطر سالگرد پدرش به ایران رفت. خیلی هم نگران بود. یکبار با هم خیلی طولانی صحبت کردیم، می‌گفت «من مانده‌ام بروم بمانم ایران یا نه، چون مادرم سن‌اش بالاست، پدرم هم که فوت شده و یک جورایی عصای دستم مادرم باشم، یا اینکه اینجا بمانم» من به او گفتم «یک ترم مرخصی بگیر و روی این قضیه صحبت کن برو ایران و ببین چه خبره.»

البته بعدا تصمیمش را گرفت و گفت «نه من می‌خوام اینجا باشم» ولی خیلی سر این دوراهی بود و خیلی نگران مادرش بود که چه می‌شود…»

حمیدرضا ستاره کوکب متولد ۳۰ فروردین ۱۳۶۷ دارای مدرک کارشناسی ارشد مهندسی مکانیک از دانشگاه صنعتی آریامهر (شریف) و دانشجوی دکترای دانشگاه ویندزور کانادا و همسرش سمیرا بشیری فارغ‌التحصیل رشته دامپزشکی و دستیار تحقیق بیولوژی

حمیدرضا ستاره کوکب و همسرش سمیرا بشیری

آذریان در مورد حمیدرضا ستاره کوکب و همسرش می‌گوید: «حمیدرضا از دانشگاه «شریف» فوق لیسانس گرفته بود. دانشگاهی که ما در آن درس می‌خوانیم یک دانشگاه معمولی است و برای من عجیب بود که احتمالاً حمیدرضا شانس های بهتری می‌بایست داشته باشد، آدمی‌ با هوش بود و از دانشگاه خوبی مدرک گرفته بود، او داشت دکترای مکانیک می‌خواند ولی بیشتر دوست داشت سمت نگاهی که علوم کامپیوتر به مکانیک دارد برود.»

او ادامه می‌دهد: «میز حمیدرضا دو تا میز با من فاصله داشت، یک روز رفتم دیدم که دارد رویو یک بُرد الکترونیک کوچک کار می‌کند، گفتم «این چیه» گفت «arduino» و از آنجا بحث‌های ما شروع شد. او بود که مرا با دنیای میکروکنترلر آشنا کرد. به خاطر او بود که رفتم سراغ این قضایا. او خیلی سریع این مسائل را یاد می گرفت، خیلی سریع خودش را آپدیت می‌کرد به صورتی که در دبیرستان اینجا با همکاری یکی دیگر از بچه‌ها یک کلاس گذاشت و به دانش‌آموزان مقاطع راهنمایی درس می‌داد که چطور یک مدار را ببندند، برایش برنامه‌ریزی کنند و پروژه‌های الکترونیک و رباتیک انجام دهند. »

به گفته آذریان، حمیدرضا ستاره کوکب فوق‌العاده باهوش بود و گیرایی بالایی داشت و جدا از همه اینها فوق‌العاده متواضع و فروتن بود «وقتی با او صحبت می‌کردی نمی‌فهمیدی این آدم آنقدر باهوش است؛ آگاهانه خودش را هم‌سطح شما نشان می‌داد. آنقدر که با شما می‌گفت و می‌خندید و به سر و کله بقیه می‌زد و شوخی می‌کرد، فکر نمی‌کردی که این آدم از نظر رشته تخصصی‌اش آنقدر با هوش و فوق‌العاده باشد، ولی بود؛ آدمی‌ بود که برای آینده‌اش برنامه‌های زیادی داشت، می‌گفت «امسال فارغ‌التحصیل میشم، بعدش این کار رو می‌کنم، بعد اون کار رو می‌کنم، می‌خوام برم دنبال این کار و…» می‌دانست می‌خواهد چکار کند، این اتفاقی که افتاد مثل این است که یکجا روی تمام آن برنامه‌ها خاک ریخته باشند.»

حمیدرضا ستاره کوکب و همسرش سمیرا بشیری

او در مورد سمیرا بشیری همسر حمیدرضا ستاره کوکب نیز می‌گوید: «سمیرا را خیلی نمی‌شناختم، دامپزشکی خوانده بود و دستیار یکی از استادهای بیولوژی بود و داشت با او کار می‌کرد. شاید این این امید را داشت که یک تحصیلی را شروع کند ولی داشت به عنوان دستیار استاد، کار می‌کرد. سمیرا را یکی دو بار دیده بودم، خیلی اُخت نبودیم، بچه‌هایی که با او نزدیک بودند واقعاً از این حادثه نابود شدند به‌خصوص اینکه تا نیم ساعت قبل از پرواز پیام صوتی برایشان فرستاده بود. خیلی از بچه ها از شنیدن خبر این فاجعه در هم ریختند و هنوز هم نتوانسته‌اند خود را جمع و جور کنند.»

 

ایمان آذریان ادامه می‌دهد: «البته ۴ نفر دیگر هم در میان کشته‌شدگان این حادثه بودند که تازه آمده بودند و آنها را نمی‌شناختیم، ظاهرا برای ادامه تحصیل آمده بودند. گاهی اوقات می‌گویم نکند آن کسانی بودند که با من صحبتی کرده بودند از طریق تلگرام و واتس آپ و من به آنها گفته بودم که: آره، بیاید اینجا؛ خوبه!»

او می‌گوید: «از جانباختگان ما ما پنج نفر را می‌شناسیم در این دانشگاه که بچه‌های فوق‌العاده خوبی بودند؛ از بهترین‌ها  بودند؛ نه فقط از لحاظ علمی‌ بلکه از لحاظ اخلاقی؛ می‌شود به عنوان یک جامعه آماری بسط داد به کل آن جوان‌هایی که در آن پرواز بودند، خیلی‌هایشان دانشجو بودند و می‌خواستند آینده جدیدی در اینجا بسازند، این آینده و شانس از آنها گرفته شد، کاری به کار سیاست نداشتند، فقط می‌خواستند اینجا باشند که راحت زندگی کنند.»

از او در مورد واکنش و برخورد دانشگاه و استادان نسبت به این حادثه دردناک می‌پرسم، می‌گوید: «دانشگاه و کل جامعه کانادا شوکه شده‌اند. روز اول که جمع شدیم، بحث سر این بود که چه جوری برایشان مراسم بگیریم؟ دانشگاه چه کمک‌هایی می‌تواند بکند؟ آیا اتاقی در اختیار ما قرار می‌دهند که بتوانیم یک مراسم بگیریم؟ در نظر بگیرید که بچه‌ها حالت طبیعی نداشتند؛ همه داشتند گریه می‌کردند  خواهر محمد هم دانشجوی برق همین دانشگاه است. او هم اینجا بود و تحت این فشار شکسته شده بود. استاد او که ایرانی است آمد گفت «می‌دانم شرایط عادی نیست» بعد رئیس دانشکده آمد صحبت کرد و به ما تسلیت گفت و اضافه کرد که «یک مراسم خودمان می‌گیریم»، گفتیم «چه چیزهایی لازم دارید بیاوریم» گفتند «هیچ کاری نمی‌خواهید بکنید ما مراسم را می‌گیریم» تنها چیزی که قرار شد بچه‌ها تهیه کنند و دانشگاه هم راحت گفت هر چقدر بخواهید می‌توانید بیاورید حلوایی بود که می‌خواستند درست کنند. کانادا خیلی جوّ سرد و بی‌روحی دارد، آدم‌ها به هم محل نمی‌گذارند، خیلی خودشان را قاطی نمی‌کنند  اما روزی که مراسم برگزار شد یک سالنی که می‌گفتند ۱۵۰ تا ۲۰۰ نفر ظرفیت دارد پر شد، پلیس دیگر نمی‌گذاشت کسی به داخل سالن برود.

بعد یک پروژکتور در پایین در مرکز امور دانشجویی CAW student center هست که آنجا هم برگزار شد؛ تمام صندلی‌هایی که چیده بودند پر شد. کل سالن پر شد از ایرانی‌ها و کانادایی‌ها و سایر ملیت‌ها. خیلی از ایرانی‌ها خیلی از تمام نقاط شهر ویندزور آمده بودند. دانشجوهای دیگر و استادان هم شرکت کردند. زهرا یک استاد دوم هم داشت که با بغض صحبت کرد؛ استاد پدرام یک خانم چینی است؛ همینجور گریه می‌کرد و درباره پدرام صحبت می‌کرد. خیلی فضای سنگینی بود. انتظار نداشتم اینقدر همدردی و همدلی با ما صورت بگیرد، اینقدر جمعیت بیاید. همه کمک کردند، حتی بچه‌ها رفته بودند عکس‌های آنها را پرینت بگیرند و صاحب کپی‌شاپ وقتی موضوع را فهمید پول چاپ را از ما نگرفت. مراسم با هماهنگی لازم برگزار شد حتی به ما گفتند «می‌دانیم شرایط روحی شما مناسب نیست، هر زمان که خواستید بیاید پیش مشاور دانشگاه صحبت کنید. بله؛ همه کمک کردند. حتی شنیدم برای بچه‌ها در یک کلیسا هم یک مراسم کوچک برگزار کردند، کاملا متفاوت بود با مراسمی‌که در ایران برگزار شد؛ احترام زیادی به بچه‌های ایرانی گذاشتند.»

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=183515

3 دیدگاه‌

  1. phoenix

    نباید گذاشت ، رژیم ، از گرداب جنایت علیه بشریت ، که در این ثانحه هوائی اتفاق افتاده و هرروز بیشتر فرو میرود با کمک مافیای پولشوئی و باج دهی ،به دولت ، اوکرائین و کانادا و دیگر کشورها بیرون بیائید .
    باید از وکلای جهانی برای سرنگونی عمدی و برای فضا سازی اخوندی و شهید نامیدن مقتولین توسط قاتلین برعلیه اینگونه توهین به کشته شدگان و با ایجاد اتسفر ترس بر خانوادها عمل و اقدام کرد .
    هنوز افکار جهانی ثانحه هوائی را ازیاد نبرده .
    تنها شخصیتی که در این شرایط ، یک تنه در کنار ملت ایستاده و صدای حق طلبی ایرانیان داخل کشور را به جهانیان گوشزد میکند و دادخواهی برای ازادی ایران از چنگال حکومت جنایتکار اخوندی ،
    عالی جناب ، شاهزاده رضا پهلوی میباشد .
    این است شعار متحد سراسری ایرانیان در همه شهرهای ایران برای براندازی رژیم جمهوری اسلامی . تا دنیا بداند ، ما چه میخواهیم .
    جمهوری اسلامی ، نمی خواهیم ، نمی خواهیم .
    حکومت ، مشروطه ، حق مسلم ماست ، حق مسلم ماست .
    رضا شاه ، روحت شاد .
    برقرار باد حکومت سکولار دموکرات مشروطه شاهنشاهی پهلوی ایرانساز .

  2. « دانشجو »

    هموطنان ،

    اقای سازگارا ، اقای میبدی ، افشاگری شبانه روزی جنایات فرقه فقهی اسلامی تبهکاران اتحاد سرخ و سیاه ،
    سرخ : کمونیست ، و سیاه : دزدان تاریخی دریائی اروپا ، را ، دیگر قهوچی محله ، اتمی ، دولقوز اباد ، هم بدونه جا انداختن یک حرف ، از حفظه .

    چرا هنگامی که جنبش رای من کو مردم ، با شعار ، امریکا ، امریکا ، یا ، با اونها ، یا باما ، در اندازهای ملیونی در دااخل و حمایت گسترده دهها هزار نفری در چندین قاره و کشورهای زیاد خارج ، و حتی با حضور ، شاهزاده رضا پهلوی ، در حمایت رای من کو مردم ، در کنار سازمان ملل حضور داشته ، و هفته ها در جریان بود ،

    شما اقای سازگارا ، همانگونه که در سرنگونی حکومت ملی مشروطه شاهنشاهی نقش داشته اید و به عنوان تحلصیکرده تاریخ ، به خون مبارزین ازدی خواهی و سکولاریسم ایران همچون ، ستار خان ها باقر خان ها سردار اسعدها و کسروی ها خیانت کردید و ازاین فرصت طلائی برای بازگشت به خانه اول ، انتقال سیستم حکومتی سمی و زهر اگین ، جمهوری که ، بدونه شناخت و درک صحیح زندگی تجربی در جمهوریت ، برای ملت ایران انزمان با حلیه و خدعه دسیسه رفراندوم اسلامی تحمیل شد ،
    و حتی امروز ، که تحصیل کردگانشان حداکثر بتوانند صفحه ای انشا بنویسند و بخوانند ، برای کمک به مردم ایران ، این فرصت طلائی را عمدا به نفع اتخاد سرخ و سیاه اخوندی و جهموری سبز کدیوری توهمی خود و افتضاح طلبان سوزاندید و استفاده نکردید .

    جناب ، سازگارا ، که در برنامه های اینترنتی سبز افتضاح طلبان ، قوقولی قو قوی ، جمهوری سبز میخواندید ، بشتابید ،بشتابید ، بهار جمهوری سبز کدیوری ، و اکبر گنجی و سروش و بهنود و نگهدار و فدائی و ملی مذهبی و مصدقی نزدیک است ،
    شما شب وروز برای موسوی و کهروبی ، با محسن چریک مخملباف در صحن علنی اتحادیه اروپا ، برای سپردن حکومت جمهوری از دست خامنه ای ، به دست کهروبی دزد ، و موسوی معلول ذهنی دوران طلای زده امام خمینی را در داخل ، با هجاریان ها و زیبا کلام ها و تاجزاده ها و بهزاد نبوی ها و نوکری قهوه چی بیت ، سیدخندان خاتمی و در خارح با یاری بی بی سی و لندن نشینها و مافیای پالرموئی تبلیغ میکردید ،

    چه شده که در حمایت به قول خودتان ، امروزه ، حاشیه نشینان ، یا تهید تستان جامعه که ولی نعمت شما ، همین مستضعفان ، در براندازی جکومت مشروطه شاهنشاهی دیروز یاور شما بودند .

    امروز به سادگی و لاپوشانی از کنار شعار و خواسته سراسری حقیقی همین مردم تهیدست یا بقول شما که از مدیریت بد همدستان ثابق شما ، حاشیه نشین شده اند و احتیاج به کمک از این همه ظلم دارند ،

    فرار میکنید و همچنان به کوچه علی بابا چهل دزد و مافیای پولشوئی بانکی غرب و شرق میزنید و قصه شکنجه و فقه اسلامی و دموکراسی اسلامی و دزدی یاران غیر اصلاح طلب خامنه ای را اینروزها برمیکشید ،

    به جای خبر رسانی تکراری تورم و مبارزه مدنی قلابی و خسته کردن افکار مردم ،
    باید خبر به سارمان شورای امنیت سازمان ملل رفتن ، پرونده جنایت علیه بشریت جمهوری اسلامی ، مخصوصا با سرنگونی ۱۰۰ ٪ عمدی سرنگون کردن هواپیما که به گردن امریکا بیاندازند ،
    باید با حمایت شما دانشجویان ، و مردم داخل و خارج و خانواده بی گناهان باز ماندگان و دولت کانادا و اوکراین شب روز ادامه داشته باشد .
    چرا دولت کانادا ، ۳ ملیارد دلار پول کثیف دزدی و اغشته به کشتار و خون دههاهزار نفر انسان ، همچون زهرا کاظمی ها و کودکان جانباختگان بی گناه از سرمایه ملی ایران ، که جناب خاوری ، مامور مخفی بیت رهبری در امور پولشوئی با بانکهای کانادائی وارد چرخه پولشوئی کانادا کرد را به نفع دمرکراسی خواهان و تروریست بودن رژیمی که در مجلس حکومتی که ۳ ملیون دلار برای ترور ، دونالد ترامپ تائین میکند را مصادره نمیکنید .
    جناب نخست وزیر کانادا ، دولت امریکا به هر خانواه اسیب دیده از عملیات تروریستی اخوندی ملیونها دلار پرداخت میکند .
    ایا ارزش جان خانواده های ۲ تابیعتی فقط ۲۵ هزار دلاره ؟
    بوی بد ادمه مماشات پشت پرده دولت کانادا با رژیم تروریستی جمهوری اسلامی در کوتاه امدن جنایت علیه بشریت رژیم اسلامی در حال اوج گرفتن است .
    به کنار ۳ ملیارد دلار دزدی خاوری و انتقال ان به کانادا ، مدارک و مصاحبه های رسانه ای دهه ۹۰ میلادی موجود است که نشان دهنده انتقال چندین ده ها ملیارد دلار سرمایه ایران که متلعق به ملت ایران است در بخش صنایع و جاده سازی و اتوبان و نوسازی استانهاو شهرهای کانادا وارد شده ،
    البته نه بنام سرمایه دولتی ، بلکه با نام شرکتهای خصوصی و فامیلی وابستگان نظام در املاک و اوراق بهادروصنایع ، انهم نه با مدیریت شفاف ، بلکه برپایه ، علم اقتصاد ، مال ، خر است ، خمینی . و اقتصاد اسلام همان اقتصاد دلالی و پولشوئی و زکات و خمس و غارت است را هم شاهد بودیم و ثبت تاریخی شده .

  3. اسد خان

    برای ثبت در یادها ….

    چگونه ناشی ها و ارزشی ها با عدم کارائی که کارائی خود محصول آموزش است سبب نابودی قشر روشنفکر کشور میشود . تنها این مورد موشک زدن هواپیما نیست درسال های دور در جریان مانور روز ارتش قبل از ۲۲ بهمن که گمان میکنم ۱۹ بهمن بود یک خلبان ناشی سپاه پاسداران همزمان با پرواز مشهد از باند فرودگاه پایگاه یکم شکاری مهرآباد بر میخیزد که این باند در محوطه فرودگاه مهر اباد است . این جنگنده با خلبان ناشی به هواپیمای مسافربری مشهد برخورد و سبب سقوط ان میشود لازم است بدانید در این هواپیمای مسافر بری گروهی از ارزنده ترین مهندسان و حسابرسان سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران و حسابرسان خبره سازمان معتبر حسابرسی پارس که اکثرا تحصیلکرده امریکا بودند و برای حسابرسی مجموعه های زیر نظر استان قدس به آنجا میرفتند جان باختند و باز هم البته این شک هنوز بین همکاران آنها هست که شاید عمدا با هدایت غلط رادار زمینی این سانحه رخ داده که هم ان خلبان و کمکش کشته شدند هم جمع کثیری از هم میهنان که بینشان آنهمه فرد پرورش یافته برای فردای ایران بود .

Comments are closed.