سعید ریختهگران – مردم ایران در عصر قرون وسطایی قاجاریه به سبب نحوه اداره مملکت که بر پایه مذهب تشیع و خرافات سنتی سدههای قبلتر از خودشان بوده در فضای مملو از سیاهی عقبماندگیهای فرهنگی به تودههای جاهل بدل شده بودند و هر آنچه از عصر زرین انقلاب مشروطه گفته میشود تنها مرهون روشنگریهای حداکثر ده الی بیست شخصیت نخبه اروپادیده و مبارزات و جانفشانیهای سرداران و تفنگچیهای آنها در جلب نظر مظفرالدین شاه به امضای فرمان مشروطه و فراری دادن محمدعلیشاه از کشور بوده است. وگرنه اکثریت قریب به اتفاق مردم آنزمان ایران بسان ادوار بعدی تاریخ معاصر ایران در جهل و عقبماندگی مذهبی دست و پا میزدند.
رضاشاه کبیر که به سبب شغل خود مردم ایران را خوب میشناخت و از درجه سرسپردگی آنان به آخوندها مطلع بود و بهتر از هر کسی میدانست که سبب پیروزی انقلاب مشروطیت نه مردم ایران که تعداد انگشتشماری از روشنفکران و مبارزان جان بر کف اسبسوار و اسلحه به دست بوده است و نیز بهتر از هر ایرانی فهمیده بود که چنانچه مقدمات و ملزومات اجرایی شدن برنامههای مشروطه فراهم نشود، آخوندها به راحتی قادر خواهند بود اوضاع را مجدداً به دوران قجری بازگردانند، شروع نمود به کمک بهترین شخصیتهای مشروطهخواه معتقد به مدرنسازی مملکت به ساختن دهها نهاد و موسسهای که مسئول اجرای قانون مشروطه خواهند بود و انصافا در این مسیر نیز شبانهروزی و با عشق به میهن و با شیوههای کاملاً مدرن و البته با ابزارهای ابتدایی و بسیج صدهاهزار نیروی ساده انسانی موفق به ساختن ایران نوین شدند.
البته در طول خدمات استثنایی عصر رضاشاهی دو اتفاق مهم رخ داد.
اول انکه بخشی از مشروطهخواهان به سبب اجرای آمرانه پروژه ایرانسازی آرام آرام به دولت رضاشاه معترض شدند که اینها بعدها به ملیگراها معروف شدند.
دوم انکه آخوندها به سبب از دست دادن محیط زاد و ولد و انتشار ویروسهای ذهنیشان در اذهان تودههای مردم، سخت به برنامههای حکومت رضاشاه تاختند ولی به سبب ناتوانی از اعتراضات علنی، کینه رضاشاه و مشروطهخواهان حامی وی را در خود نگه داشتند.
مردم ایران نیز همچنان همان مردم عقبافتاده و مذهبی عصر قجری باقی مانده بودند و از آخوندهاشان دنبالهروی میکردند. به همین جهت قدرتهای استعماری وقت از عدم پشتیبانی مردمی رژیم رضاشاه شروع به دخالتهای نظامی جهت ساقط نمودن حکومت رضاشاه نمودند.
یک دوره ده ساله که به نوعی بهار مطبوعات و آزادیهای حزبی بود آغاز گشت. اعلام فعالیت حزب توده ایران و گروههای ریز و درشت دیگر و انتشار صدها روزنامه محصول این دوره شاه جوان با قدرت اندک بود. در این دوره بود که مشروطهخواهان معترض عصر رضاشاه که به ملیگرایان موسوم شدند با پشتیبانی حزب ایران و رهبری دکتر محمد مصدق توانستند مرحله دوم فاز مشروطهخواهی را که عبارت بود از توسعه آزادی و دمکراسی، کلید بزنند. در این دهه چون آخوندها سرشان بیکلاه مانده بود و سیر آزادیخواهی و آگاهیبخشی مردم جاهل را به زیان خود میدیدند بلافاصله بر اساس محاسبه سود و زیان صنفی خودشان به این نتیجه رسیدند که با پشتیبانی شاه جوان و همزمان تحریک و تشویق او به مقابلهجویی با ملیگراه ، میتوانند رقیب دوم خود را نیز همانند کنار زده شدن رقیب اولشان که همکاری رضاشاه و مشروطهخواهان در مدرنیزاسیون ایران بود، از صحنه قدرت حذف نمایند. به همین خاطر فتنهگریهای کاشانی مقدمات و زمینه طراحی کودتا را عیناً همانند دخالت انگلیس در به زیر کشیدن دولت رضاشاه، فراهم نمود و اینبار انگلیس به کمک آمریکا دومین مانع سر راه آخوندها را نیز برداشتند. در این کودتا چون هنوز اکثریت مردم در عقبماندگی و آخوندخواهی دوره قاجاریشان فریز شده باقی مانده بودند پس جز تماشا و نظارهگری عملیات حذف تتمه مشروطهخواهان اینبار نیز به دست خارجیان و اینبار نیز به نفع آخوندها، کاری نکردند.
شاه جوان که از همدستی آخوندها و پول خارجی دین به گردن داشت یک دهه به پرداخت بدهی حفظ تاج و تختاش پرداخته و به شاه اسلامپناه و متحد غرب معروف گشت. اینجا بود که مردم جاهل برخلاف دولت رضاشاه که مورد غضب آنها بود دولت فرزندش را سخت حمایت میکردند.
با آغاز دهه چهل خورشیدی و شروع کردن محمدرضاشاه پهلوی به ساختن جدی ایران و آغاز اصلاحات مهم و اجتماعیاش موسوم به «انقلاب شاه و مردم»، دوباره فتنه ملایان و به راه افتادن نیروی شیطانی آنها علیه شاه میهندوست کلید خورد. درست از همان زمان بود که دوباره اکثریت مردم جاهل و عقبافتاده ایران به تبع خواست درونی ملایان انقلابی علیه دولت مدرنخواه پهلوی دوم گارد گرفت.
متاسفانه شاه مملکت که سرش صرف تکمیل کارهای پیشرفتگرایانه حکومت پدرش مشغول شده بود و اصلیترین دشمنان خود و ایران را چپهای مارکسیست و مجاهدین خلق تحت عنوان ارتجاع سرخ و سیاه تلقی میکرد و سرگرم کنترل و بازداشت نرم اعضای ماجراجویانه آنها بود کاملاً از پیشروی بیماری سرطانی که همزمان در رگهای خودش و نیز شریانهای حیاتی جامعه تحت عنوان آخوندیسم خمینیسم در جریان بود غافل ماند.
کشور داشت با سرعت زیادی پیشرفت اقتصادی و اجتماعی را تجربه میکرد که پادشاه مملکت با غرور خطاب به غرب به ویژه انگلستان گفت که از این به بعد قیمت نفت را پایین نخواهد آورد و آنها باید به وضعیت سخت اقتصادی عادت کنند. از این زمان به بعد (سال ۵۴ به بعد) بود که دوباره عامل خارجی با عامل آخوندها در داخل، علیه ایران تبانی و همدستی نمودند و بدین ترتیب به آرزوی دیرینه آخوندها جهت کسب کامل قدرت جامه عمل پوشانیدند.
نقش بزرگنمایی بیبیسی، نقش اخته کردن ارتش توسط ژنرالهایزر، جلسه گوادلوپ جهت عدم حمایت از شاه، جهانی کردن خمینی توسط رسانههای فرانسه، ارتباط گرفتن با رهبران آخوندها در ایران و تضعیف روحیه دربار… همه و همه کمکی بود از سوی خارجیها به فتنه آخوندها که پیشاپیش با تبلیغات گسترده به مردم جاهل تحت امرشان زمینه اعتراضات را آماده کرده بودند.
متاسفانه شاه مملکت که نمیتوانست باور کند که مردم کشورش تا این حد از وی متنفر شدهاند، خیلی دیر و بیموقع از مشروطهخواهان استمداد طلبید ولی غافل از اینکه آنها نیز مرعوب قدرت آخوندها شدهاند و مانند بقیه مخالفانش پیشاپیش با خمینی بیعت کردهاند تا چه بسا فردای پیروزی انقلاب بر سر تقسیم غنائم انقلاب سهمی نیز توسط خمینی به آنها برسد. در آن زمان همه گروههای سیاسی را این توهم برداشته بود که چون آخوندها عاجز از اداره امور مملکتی خواهند بود پس قدرتت را دو دستی به آنها خواهند سپرد. البته حیلهگریهای خمینی و شاگردانش در ایران افزون بر سادهلوحی این به اصطلاح سیاسیون، آنها را در افتادن به این دام ترغیب نموده بود.
تنها سیاستمدار بواقع آگاه که در آن زمان هم تجربه شیخ فضلالله نوری را به یاد داشت هم سرنوشت شادروان کسروی را دیده بود و هم فتنهبازیهای کاشانی را علیه ملیون و مصدق تجربه کرده بود و همچنین کتاب «ولایت فقیه» خمینی را خوانده و به لحاظ آکادمیک نیز رابط دین و دولت را در دانشگاه سوربن پاریس به عنوان تز دکترای خود ارائه کرده بود و نیز از تجربه کافی بینالمللی در شناخت روحیه رهبران فاشیست و تمامیتخواه، بهرهمند بود ، شادروان دکتر شاپور بختیار بود که به پشتوانه موارد بالا، دشمنی درون ایرانیاش را با محمدرضاشاه پهلوی موقت کنار گذاشت تا با کمک یکدیگر بعد از شکست ۱۴۰۰ سال پیش ایرانیان در جنگ قادسیه از اعراب مسلمان و بر باد رفتن هویت و استقلال ایران، از ورود مجدد هجمه اسلامگرایی، اینبار تحت لوای حکومت اسلامی جلوگیری به عمل آورد.
بختیار به خوبی میدانست که آخوند جماعت هیچ سنخیتی با دمکراسی و ایراندوستی ندارند و دست روی دست گذاشتن حتی در این لحظات دیرهنگام نیز گناه نابخشودنی بوده و مورد لعن و انتقاد بجای نسلهای آینده میهن قرار خواهند گرفت. به همین خاطر تا آخرین دقیقه از سنگر قانونی مشروطهخواهی دفاع نمود و سرافرازانه نامش را در تاریخ مبارزات آزادیخواهانه ایران در کنار نام رهبران انقلاب مشروطیت و شهدای مشروطه و نهضت ملی ایران ثبت نمود.
از فردای تکیه نمودن خمینی بر صندلی حکمرانی در جماران، به ترتیب خلبانان، افسران ارتش، درجهداران شهربانی، اعضای ملیون و ارتشیهای حامی آنها، مجاهدین خلق، حزب توده ایران، چپهای قد و نیمقد و هر آنکس که فکر میکرد میتواند علیه نظام اسلامی انتقاد و با خمینی شوخی کند به دار مجازات آویخته شدند و تهماندههای آنها یا به خارج متواری شدند یا توبه کردند و یا در کنج عزلت منزل خود را بازنشسته کردند و چنین شد که امثال آقایان سنجابی، بنی صدر، بازرگان، رجوی و کیانوری تازه فهمیدند که فرق مبارزه سیاسی در یک نظام پادشاهی ایرانخواه که فضای سیاسی کشور را بسته بود با یک حکومت اسلامی امام زمانی، از زمین تا به آسمان است. اما متاسفانه دیرفهمی این رهبران احزاب سیاسی به قیمت نابودی یک مملکت هزینه برداشت.
بر خلاف تحلیلهای سیاسی اکثر متوهمان سیاسی که خود را در قامت اپوزیسیون رژیم جمهوری اسلامی میدیدند و میگفتند مردم ایران چنین حکومتی را نمیخواستند و خمینی با ندادن قدرت به آنها عملاً انقلاب را دزدید و نزدیک است که مردم قدرت را از آخوندها گرفته و به آنها تقدیم کنند، مردم ایران همان مردم جاهل و مذهبی عصر قاجار بودند و اتفاقاً از اینکه توانسته بودند آخوندها را بر سر قدرت برسانند و خودشان نوکری آنها را بکنند در پوست خود نمیگنجیدند!
مردم خیال میکردند که آخوندها زور دولتهای متعارف را از قبیل مالیات و خدمت سربازی و پول آب و برق و تلفن و تاکسی و اتوبوس را از گرده ملت باز خواهند کرد و عملاً همه چیز مجانی خواهد شد! خمینی که بهتر از هر کس از نیت ملت و انتظار آنها از آخوندها آگاه بود در همان اول کار در «بهشت زهرا» به این موضوع اشاره نمود. وقتی هم که قدرت را گرفت به مردم گفت به محض اینکه دشمنان قسمخورده نظام امام زمانیاش دست از سر جمهوری اسلامی برداشتند شروع خواهد کرد به تقسیم غنائم ایران فتح شده!
او راست میگفت! عت اینکه تا کنون بعد از ۴۱ سال هنوز غنیمتی بین مردم تقسیم نشده است حتما دو علت دارد: علت اول اینکه تا این لحظه دشمن دست از سر نظام برنداشته (حالا شاید دو ریالی برخی بیفتد که چرا دائم رژیم ایران بحرانآفرینی میکند و رهبران نظامی از دشمن حرف میزنند، دشمنی که نباید نقطه پایان داشته باشد وگرنه همه چیز را باید مجانی بکنند!» علت دوم اینکه در میان اصحاب پیامبر اسلام هم رسم بود که غنائم جنگی اول در میان بزرگان و جنگجویان و بعد اگر چیزی ماند در میان بقیه تقسیم میشد! اینها هم هر کس را که به جمع سپاه پاسداران و بسیج و حزباللهیها و ادارات دولتی و مراکز تصمیمگیری یا در کل به جمع خودیها پیوسته باشد از مواهب مادی و معنوی دزدیها و پول نفت و… منتفع نمودهاند و بقیه باید منتظر باشند تا اگر سکهای از جیب آنها افتاد بین خودشان تقسیم کنند! (شاید الان برخی تازه فهمیده باشند که فلسفه زمینخواریها، جنگلخواریها، اختلاسهای بانکی و دزدیهای اقتصادی و قاچاق مواد مخدر و سایر اقلام توسط سپاه پاسداران و ماموران دولتی چیست، چرا روی میدهد و چرا مجازاتی ندارد!)
راز تداوم حکومت اسلامی چیست و سرانجام چه خواهد شد؟!
علت اینکه دولت اسلامی با وجود تمام کارنابلدیهای داخلی و زورگوییهای سیاست خارجی توانسته ۴۱ سال دوام بیاورد و برخلاف پیشبینیهای اپوزیسیون نامتجانساش سقوط نکند، وجود پشتیبانی مردم مذهبی و جاهل از آنهاست. در گذشته همین سادهلوحان میگفتند به زودی رژیم در سال ۵۹ در سال ۶۱ در سال ۶۵ در سال ۶۸ در سال ۷۰ در سال ۷۵ در سال ۷۸ در سال ۸۸ در سال ۹۶ در سال ۹۸سقوط خواهد کرد! اما حالا سال ۱۳۹۹ است و هنوز رژیم پابرجاست!
اما نویدی را بایستی در اینجا به سمع و نظر همین اپوزیسیون نامتجانس برسانم و آنهم قهر تودههای مردم جاهل از آخوندهاست! این، راز شکسته شدن شیشه عمر جمهوری اسلامیست!
اما نکته مهم ماجرا اینجاست که هنوز مردم با وجود تاثیرپذیری از اینترنت و شبکههای ماهوارهای، به آن حد از کفایت که برخی سادهلوحان تصور میکنند آگاه نشدهاند که طومار رژیم را طی چند ماه آینده در هم بپیچند. و اگر الان شاهد جدا شدن مردم از آخوندها هستیم نه به سبب فاکتور آگاه شدن آنان بلکه به سبب مسائل اقتصادیست که به طرز عجیبی مفلوک شدهاند و صدالبته فسادها و دروغهای از پرده برون افتاده رژیم نیز در این جدایی موثر بوده و همه این مسائل نیز به خاطر سیاست هوشیارانه دولت ترامپ است که برای نخستین بار فهمید که منشاء همه تبهکاریها و بیثباتیها در منطقه خاورمیانه از جمهوری اسلامی در ایران بر میخیزد پس با اعمال سیاستهای فشار حداکثری رژیم آخوندی را تا سرحد ذلت خوار و زبون کرده است.
حال پاسخی به اینکه آینده ایران چه خواهد شد؟
دو گزینه در آینده محتمل است؛ اگر دولت ترامپ دوباره انتخاب شود و دولت دوم وی حداقل بر همین سیاستهای فعلی استوار بماند در آنصورت چه رژیم آخوندی با آنها مذاکره کند و چه نکند قطعاً در ایران انقلاب خواهد شد و رژیم ساقط خواهد شد.
اما اگر بایدن و «دموکرات»ها به کاخ سفید راه پیدا کنند، در اینصورت رژیم اسلامی با مذاکرات پشت پرده و در ادامه با مذاکرات علنی با آمریکا نه تنها برجام را احیا خواهد کرد و فشارهای فعلی آمریکا را مستهلک خواهد نمود بلکه اساساً فصل نوینی از دولت اسلامی با پشتوانه شکمهای سیر همین مردم جاهل آغاز خواهد شد! دوباره همان انتخابات کذایی و همان مشارکتهای مشمئزکننده مردم همیشه در صحنه به همراه چاشنی تقلبها و بزک دوزک کردنهای اصلاحطلبانه و تحولخواهانه برای پوشاندن چهرهی کریه جمهوری اسلامی ادامه خواهد یافت.
نکته پایانی اینکه چنانچه رژیم اسلامی بعد از انتخاب مجدد ترامپ توسط انقلاب مردم جاهل ساقط شود، و چنانچه شاهزاده رضا پهلوی بر مصدر امور بنشیند و بتواند اعتماد همکاری مشروطهخواهان ملیگرا متمایل به شادروان دکتر بختیار را جلب کند، روند طولانی پروسه آگاه شدن مردم جاهل ایران آغاز خواهد شد و برای نخستین بار در ایران حلقه فاسد آخوندیسم از زنجیره اجتماعی- سیاسی ایران حذف خواهد شد و آینده روشنی در انتظار نسلهای آینده ایران خواهد بود.
اما یادمان باشد که این سرنوشت خجسته در دست دو عامل است که روشنفکران ایرانی کنترل خاصی روی آنها ندارند:
مردم جاهل و دولت آمریکا!
تازه این سرنوشت در انتهای پنجاه درصد احتمالات قرار دارد. در آنسوی ۵۰% دیگر، سرنوشتی شوم و سیاه مانند داستان «سیزیف» انتظار ما را میکشد!
نویسنده از مسائل تئوریک بختیار و دانسته های او خیلی تعریف کرده است. خوب که چه؟! ما که آن زمان نبودیم و از این امور چیزی نمی دانیم، چیزی که برای تاریخ ملاک است عمل است. کارنامۀ بختیار ملاک قضاوت ما آیندگان از او است نه اینکه چه می دانست و چه نمی دانست. کارنامه ای که خالی است، پر از بی عملی، بی تصمیمی و بی قابلیتی است. بختیار عملا هیچ کاری نکرد. حالا اینکه آدم خوبی بود، یا دانشمند بود یا هر چیز دیگری از منظر تاریخی اهمیتی ندارد.
درایران مراسم شیعی در زندگی اجتمائی مردم جا گرفته ودراکثریتشان لزومأ ربطی به باورمندی و«مذهبی» بودنشان ندارد. درشهرستانها زندگی مردم ، بویژه زنان ، چنان مونوتون است که مراسم ماه محرم در روال زندگیشان منزله ای بمانند فصل کارناوال در کشورهائی چون آلمان وبرزیل دارد.
درشهرستان کوچک زادگاه من درآذرآبادگان بیاد دارم که درآن سالهای دههٔ ۲۰ خورشیدی ، دورانی که هنوزحال وهوای عصر رنسانس رضاشاهی درروال زندگی مردم برقرار بود ، مراسم جشنهای آخرسال (چهارشنبه سوری) ونوروز و «سیزده به در» چنان مفصل و«عمومی» بود که برگزاری آنها با «چارشنبه بازاری» از اوایل اسفند ماه آغاز میشد وتا نیمهٔ فروردین ادامه می یافت ، مجالس دید وبازدید ورقص و موسیقی (دایره زنی ) خانمها دراین مدت رواج داشت.
امروز تنها فرصت دید وبازدید زنان درآن شهرستان درگورستان برسرگور جوانان ودرمراسم عزاداری های فرقهٔ شیعه شده است.
در این مقاله علت انقلاب اسلامی و استمرار حکومت اسلامی ، عمدتا به جهالت مردم ایران و در جایی طمع کاری آنان ( آب و برق و گاز و مسکن و غیره مجانی ) نسبت داده شده است.
ایرانیان اولین ملتی هستند که برای برقراری دومین حکومت دینی در تاریخ بشر( اولین ،دولت مستعجل چهار ساله حکومت مسیحی در فلورانس قرن پانزدهم بود) قیام کردند. آیا می شود نتیجه گرفت که در جهان معاصر، ایرانیان تنها ملت جاهل بوده و یا هستند؟
جهل یعنی ندانستن.
برخلاف باور رایج، بعید است ایرانیان و روشنفکران ایرانی نمی دانستند چه می خواهند. تشیع اثنی عشری و فرهنگ آخوندی حداقل پانصد سال است که با زندگی اکثریت ایرانیان عجین شده است. خمینی حکومت اسلامی و عقاید اش را سالها قبل از انقلاب در کتابها و سخنرانی هایش معرفی کرده بود،
جاهل دانستن مردم کمرنگ کردن و ساده انگاری وقایع تلخ است.
علت انقلاب نه جهالت مردم بود و نه توطىه آمریکا یا شوروی. مردم ایران دینخو هستند و برای برقراری حکومت دینی مورد علاقه اشان قیام کردند و بسیاری از مردم چهل سال است که از آن پشتیبانی می کنند.
ضمنا اپوزیسیونی به معنای مفهوم سیاسی آن وجود ندارد که بخواهد نامتجانس باشد.
مگه همین امثال شما نبودید می گفتید عمام آمد دیو رفت فرشته در آید. شکوفه های آزادی می شکفد و برابری عدالت می آید. دیگر صف گوشت و شیر معنا ندارد. شیر و گوشت رایگان به زن بی سرپرست میداد شاه بدبخت. شما زر زر می کردید. حالا شدی روشن فکر و فلان؟؟؟ شما و همه رسانه های فارسی زبان که در قبضه شماست و فعالان هر کوفت و زهر مار و عضو سندیکای استالین پرستان و الی آخر این کار رو کردید. مصدق و بازرگان و یزدی و تمام این به درد نخورهای خائن به مملکت این کارها را می کنید. تمام بازیگران داخل و خارج پشت شما و مزخرفاتتان هستند. این همه رسانه دارید. آمدن این ها و ماندنشان نتیجه مزخرفات شماست که اسمش را گذاشتید فکر. مردم عادی ایران نیازی به شما ندارند. پیوند شاه و ملت کار را حل می کند. یک عده کارشان شده فاند گرفتن و دو قران سهم سوشیال و الی آخر. هم از توبره می خورند هم از آخور. کاملا هم پوزسیون هستند و با هیچ چیزی اپوز خاصی نمی کنند. یک صنفی درست شده به اسم روشنفکر فقط برای مفت خوری و کار نکردن. نیازی به این صنف نیست. بروید یک کار آبرومند پیدا کنید. تخصصی یاد بگیرید. اگر نه در رستوران ها کار کنید. خجالت بکشید. بساط مفت خوری قجری ها باید جمع شود.
یکیاز بهترین مقالات در خصوص انقلاب ایران که به روشنی به نقش اکثریت مردم جاهل و اقلیت خائن اشاره کرد. به خصوص همکاری دولتهای خارجی حاشیه خلیج فارس ، شمال آفریقا و غربی در شکل گیری انقلاب . جاهلت مردم ایران حد ندارد
در تأیید نوشتار این نویسنده محترم باید گفت : رضا شاه کبیر که وزیر و وکیل در جیبش نداشت یک نظامی میهن پرست بود که در نامه مسبب کودتا منم دلایل آنرا که بدبختی و فقر و ظلم قاجار و غارت مردم بود آورده است , پس رضا شاه مجبور بود از همان سموم قجری در کارها استفاده کند این سموم قجری اشراف و شاه زادگان مفت خور قجری بودند که به سبب اشراف بودن در دارالفنون درس میخواندند و بر خلاف تصور امروزه هیچ کس از افراد ( بخوانید رعیت ) عادی را به آنجا راه نبود . برای شناخت درجه شدت مذهبی یکی از این افراد تحصیلکرده در دارالفنون به لطف اشرافی گری شرح وی را از کتاب خاطرات خود وی میاورم تا اهل مطالعه دلایل کارشکنی ها بر علیه رضا شاه کبیر و محمد رضا شاه و به دنبال آخوند رفتن ملت را درک کنند و این دین خویان را بهتر بشناسد . عبدالله مستوفی که از مستوفیان زمان ناصر الدین شاه و شاهان بعد از وی بود و خانواده وی مانند پدر محمد مصدق صاحب شغل های بسیار حساس مستوفی گری بودند در خاطرات سه جلدی خود اشاره دارد که در زمان خدمت در سفارت ایران در روسیه افتخار داشته که نماز و روزه وی حتا در ان سرزمین هیچ گاه قطع نشده :
روزه داری من در پترزبورغ ( سن پترزبورگ ) : ماه رمضان رسید من که تمام نمازهای خود را مرتب میخواندم نمیتونستم روزه را ندیده بگیرم من در منزلم ترتیب غذای سحری داده ام که با شام خانم صاحبخانه پخته و قابلمه میشود و ساعت هفت بعد از نصف شب بیدار میشوم , سحر میخورم, نماز صبح را ادا میکنم , مجددا میخوابم . دعا خوانی ماه رمضان که به ان معتاد بودم منحصر به شب های احیاء شده که در این سه شب نه به پرتخمگی سالهای قبل ولی در هر حال نماز و دعا و قران سر گرفتن در کار است .کتاب دعای من منهاج العارفین است , قران هم همراه دارم , کتاب ذکر مصیبت برای ایم عاشورا همراه نیاورده ام . این آقا با این عقاید شدید مذهبی به سبب تجربیات به کارهای مهمی هم در دستگاه پادشاهی رضا شاه کبیر مشغول میشود از جمله در تشکیلات عدلیه ( دادگستری ) ریاست عدلیه فارس و خوزستان و کرمان و اصفهان و آذربایجان شرقی و غربی و ریاست اداره ثبت و احوال کل کشور و استاندار و,,,,,
امروزه پی میبریم که این موریانه های اشراف قجری به سبب اینکه تنها تحصیل کردگان آنزمان بودند بر خلاف فروغی ها چگونه پایه های آنچه را که رضا شاه کبیر و محمد رضا شاه برای مدرنیت کشور به کار میبردند جویدند و سست کردند و دین خوئی را چگونه رواج دادند تا به این نکبت برسیم . البته کتاب خاطرات سه جلدی ایشان سرشار از پند های قرانی و کتاب های دعای دیگر هم میباشد .
صد آفرین به نویسنده. تا نپذیریم که مریض هستیم درمان شدن غیر ممکن است. اکثریت ملت ما یک مشت مذهبی جاهل و و وحشی و بی سواد است. تازه آن درصد کوچک فهمیده هم که نویسنده به آن ها اشاره کرده و انقلاب مشروطه را به ثمر رساندند هم در این چهل سال کشور را ترک کرده اند و هرگز هم باز نخواهند گشت. رضا شاه و محمدرضا شاه بودند که توانستند بزرگانی مانند شاپور بختیار و آن همه هنرمند و هنرپیشه و نویسنده و دانشمند و …. تربیت کنند. در دوره این بیماران روانی عقب مانده ذهنی همه چیز نابود شد و البته حق این ملت خیلی بدتر از این است و من امیدوارم روزهای بدتری در انتظارشان نباشد.
سلام اینهمه تحلیل کردید آخرش رسیدید به مردم جاهل وترامپ چه نتیجه گیری مشعشعانه ای!