نادر زاهدی – ایرانگرایی اندیشهای فرهنگی و سیاسی است که در گفتمان غالب و متعارف آن، نگاهی به گذشتهی سرزمین ایران، طول و عرض جغرافیایی و دستاوردهای اجتماعی و فرهنگی را مد نظر دارد؛ برخی از باورمندان به ایرانگرایی که گاهی با مفهوم «ایرانشهری» بیان میشود، دوران هخامنشی و بنیانگذاری امپراتوری ایران بر پایه شکل و ماهیت آن را آرمان خود قرار میدهند. برخی دیگر مراد از ایرانگرایی را در بازیابی عصر ساسانیان و رستاخیز سیاسی و فرهنگی آن در چشمانداز دارند. عدهای دیگر با ادغام ایرانگرایی و شیعهگری، دوره صفویه را در محور باززایی ایران امروز قرار میدهند. عدهای دیگر عصر پهلوی و رؤیای نوسازی به تحقق پیوسته آن زمان را برای ایرانگرایی وجه همت خود قرار دادهاند؛ تمامی این روایتهای ایرانگرایی بهرهای از حقیقت تاریخی- سیاسی و فرهنگی را در خود جای دادهاند، اما همه آنها رویکردی گذشتهگرایانه به سیر تاریخی ایران و شکوه و بزرگی آن دارند.
روایتی آیندهنگرانه به ایرانگرایی، با آگاهی از تاریخ سه هزار ساله کشورمان و ادای احترام به دوره منحصر به فرد و پر افتخار پهلوی، سودای ایجاد ایران در آیندهای آزاد، با دولتی دمکراتیک و مقید به حقوق شهروندی و اصول دیپلماتیک دارد. طبیعی است که دستاوردهای فرهنگی- سیاسی و اقتصادی و پیشرفتهای فنی و صنعتی در عصر پهلوی و نهادهای مشروطیت- که آبروی ایران و ایرانیان به شمار میرود- از پشتوانههای ایرانگرایی آیندهنگرانه هستند؛ با این حال و با شناخت پیشرفتهای تکنولوژیک، اصول مبارزاتی، معیارهای دولت مسئول و قانونمند و… بایستی رؤیای ایران دمکرات و پیشرفته را در آینده دید. آیندهای که واقعبینانه و مقتدر بر اساس هویت ایرانی و الگوهای زندگی اجتماعی و سیاست دمکراتیک شکل میگیرد و حضور فعال و حقوقی در جهان معاصر را به خود اختصاص میدهد.
شکی نیست که جهان امروز در تمامی ابعاد آن از دورانهای پیشین متفاوت شده و عرصههای اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی دچار دگرگونی و پذیرای تحول و تغییر شدهاند؛ رفتارهای فردی، الگوهای ارتباطی در اجتماع و صورت و شیوههای کاری در کنار تحول تمدنی در عصر رسانهها، فضاهای تازهای را برای زندگی جمعی و فردی به وجود آورده است. دوران معاصر، عصر دیجیتال و جامعه رسانهای را به ارمغان آورده و باورها، اندیشهها و عملکردهای سیاسی و فرهنگی را صورت و ماهیت نوینی داده است. در چنین شرایطی ضرورت نوسازی گفتمان هویتی ایران و اولویت شناخت و درک واقعیات مدرن، عرصههای جدیدی برای سیاستورزی و اندیشههای سیاسی پدید آورده است.
درواقع خردمندی و واقعبینی در اندیشه و عمل سیاسی و حضور فعال در ارتباطات همگانی، از شناخت و قبول تغییرات به وجود آمده در دهههای گذشته نشأت میگیرد و معیار مبارزه مدنی و تلاش ملی، شاخصهای پذیرفته شده تمدن رسانهای و نقش و اهمیت تکنولوژی مجازی و پایبندی به الزامات آن را ایجاب میکند.
با این مسائل و نگاهی به آینده، گذشته پر فراز و نشیب ایرانزمین، توشه تجربه و آزمون قرار میگیرد و بدون گرفتار ماندن در گذشته، آیندهای بر اساس حس میهنپرستانه و هویتطلبانه ایرانی، با اصول و اندیشههای نوین برای ایران ساخته میشود. طرفه آنکه ماندگاری در گذشته- هرچند که پر شکوه و افتخارآمیز باشد- نشانی از ناامیدی به آینده و معلول ذهن ایدئولوژیکزدهای است که آرمانشهر خود را نه در آینده که در گذشتهی سپری شده میبیند؛ همانطور که اشاره کردم تا کنون عمده کوشندگان سیاسی و اندیشمندان عرصههای فرهنگ و ادب، در نوستالژی گذشته سیر میکردند و با نگاهی تراژیک و حماسی، خواهان بازگشت به ایرانشهر تاریخی بودند؛ در برهههایی از زمان، این حس گذشتهگرایانه توأم با آرمانشهر کمونیسم اولیه و در مقاطعی آمیخته با بازگشت به خویشتن اسلام و جامعه بیطبقه توحیدی مسلمانان گشت؛ هر دو روایت در فاجعه ملی شورشهای چهل سال قبل و دوران حاکمیت جمهوری اسلامی در بنبستهای جدی فرهنگی- سیاسی و تمدنی گرفتار شدند و ناکارآمدی خود را نشان دادند؛ نتیجه واقعی و منطقی گذشتهگراییهای چپ و اسلامی، عقبماندگی کشور، بهم ریختگی اخلاقی، سیطره فاشیسم مذهبی و تبدیل شدن ایران به جایگاه تروریسم دولتی گردید.
اکنون در شرایط حساسی که کشور سپری میکند، بخش آگاهی از اپوزیسیون در صدد بازبینی در رفتارها و اندیشههای سیاسی برآمده و در دوران نوین گذار به ایران دمکراتیک بسر میبرد؛ ایرانگرایی آیندهنگرانه رکن اصلی و پایه محوری وطنپرستی، آزادیخواهی و مشروطهطلبی است؛ ایدههای قانونگرایی سدهی پیشین را میتوان در پیشرفتهای حقوقی، ساماندهی کرد و با استفاده از ادبیات و فرهنگ نوین سیاسی، آزادیخواهی میهنپرستانه را که از آرمانهای مرکزی و اهداف اساسی مشروطهخواهان بود، در ایرانگرایی آیندهنگرانه و مشروطیت نوین در خدمت ایجاد نظام دمکراتیک در ایران قرار داد.
نویسنده گویا متوجه نیست که یادآوری گذشته های پرافتخار کشورکهنسال ایران ازسوی میهن پرستان ایرانی ، در این روزگارعرب زدگی آخر الزمانی درایران ، نه یک نگاه اجتماعی و «شیوهٔ زندگی» بلکه یک نگاه «هویتی وفرهنگی» است.