رضازاده شفق؛ سیاستمدار صادق و مشروطه‌خواه

- از دید شفق معنی آزادی اجرای قانون، امنیت افراد در برابر تعدی دیگران و حق‌طلبی بود و معنای دموکراسی عبارت بود از حکومت ملی یا حکومتی که در آن ملت هم واضع قانون است و هم تابع قانون.

جمعه ۱۴ شهریور ۱۳۹۹ برابر با ۰۴ سپتامبر ۲۰۲۰


آرسام محمودی – هفدهم شهریور سالروز درگذشت صادق رضازاده شفق سیاستمدار و نویسنده مشروطه‌خواه تبریزی و استاد دانشگاه تهران است. صادق رضازاده در نهم دی‌ماه ۱۲۷۱ خورشیدی در محله سرخاب تبریز زاده شد. پدرش رضا و جدش حاجی صادق بود و به مناسبت این همنامی با جدش، گاهی میرزا حاجی‌آقا نامیده می‌شد.

صادق رضازاده شفق

تحصیلات ابتدایی را در مدرسه پرورش تبریز به پایان رساند. ادامه تحصیلاتش در مدرسه آمریکایی «مموریال» در تبریز مصادف بود با امضای فرمان مشروطیت. در این مدرسه هم درس می‌خواند و هم مترجمی معلم آمریکایی مدرسه «هارولد باسکرویل» را بر عهده داشت. پس از به توپ بسته شدن مجلس شورای ملی، در تبریز و در کنار باسکرویل و سایر مشروطه‌خواهان برای دفاع از مشروطیت اسلحه به دست گرفت و فوج نجات تبریز را برای مقابله با قوای محمدعلی سلطان سازمان داد. نوشته‌اند که در هنگام جان دادنِ باسکرویل، بر بالین وی بود و باسکرویل آخرین کلامش را با لهجه انگلیسی خطاب به او گفته بود: «حجایْ‌آقا من تیر خوردم». پس از خلع محمدعلی سلطان از سلطنت، به همراه گروهی از مشروطه‌خواهان، «جمعیت وطنخواهان» را در ۱۲۸۹ خورشیدی در تبریز و در جهت طرفداری از اصول مشروطیت بنیان نهاد و روزنامه‌ای به نام «شفق» منتشر ساخت و به همین مناسبت «شفق» به نام خانوادگی‌اش اضافه گشت.

در جریان اشغال تبریز توسط روس‌ها در سال ۱۲۹۰ خورشیدی و اعدام مشروطه‌خواهان تبریز در عاشورای خونین همان سال، صادق رضازاده که با انتشار تندترین مقالات علیه اشغالگران روس در روزنامه شفق، جان خود را از سمت اشغالگران در خطر می‌دید، ناچار چهارده ماه به زندگی پنهانی در منزل خویشان و دوستانش روی آورد. خود او درباره این دوران می‌نویسد: «در تبریز با همدستی و همداستانی شماره‌ای از همدرسان و همشاگردان تا می‌توانستیم با بنان و بیان و دل و جان با روسیان تزاری که میهن ما را استیلا کرده بودند و می‌خواستند نهضت مشروطیت ایران را خفه کنند و در اثر معاهده منحوس ۱۹۰۷ نصف شمالی ایران را برای همیشه تصرف نمایند، مبارزه می‌کردیم. از آنها سرنیزه بود و از ما سینه! بسی نگذشت با سربازان فزونتر و با توپ و تفنگ بیشتری آذربایجان را عملاً اشغال کردند و بی‌درنگ به شکار ملیون پرداختند.»

فوج نجات تبریز، صادق رضازاده شفق نفر سوم ایستاده از سمت چپ

پس از چهارده ماه زندگی پنهانی، مخفیانه تبریز را ترک کرد و خود را به استانبول رساند و در ضمنِ تحصیل در «رابرت کالج» استانبول، به تدریس در مدرسه ایرانیان استانبول مشغول شد. چنانکه گفته‌اند شفق در کنار سایر آموزگارانِ مشروطه‌خواه ایرانی به دانش‌آموزان ایرانی و ایرانی‌تبار این مدرسه در استانبول، مشق وطن‌پرستی می‌داد. سرهنگ جان‌پولاد از افسران ارتش شاهنشاهی ایران در دوران رضاشاه کبیر و محمدرضاشاه که در آزادی آذربایجان در آذرماه ۱۳۲۵ نقش داشت، خود از تحصیلکردگان این مدرسه بود. او درباره فضای مدرسه ایرانیان استانبول می‌نویسد: «آموزگاران ما نصف بیشتر ایرانی بودند. مخصوصاً آقایان رضازاده شفق و عبدالحسین بروجردی و میرابوالفتح علوی از مجاهدین و مشروطه‌خواهان ایران بودند که به ترکیه مهاجرت اختیار کرده بودند و کاملاً ایران‌پرستی و میهن‌دوستی را به شاگردان این مدرسه تزریق کرده بودند. شعار شاگردان همیشه خدا- شاه-میهن- پرچم ایران بود که در تحت لوای پرچم ایران تحصیل می‌کردند.»

شفق در ۱۳۰۰ به ایران بازگشت و پس از اقامت چندماهه در ایران به آلمان رفت و در آنجا ضمن دیدار و همفکری با اندیشمندانی چون تقی‌زاده، پورداوود، جمال‌زاده و محمد قزوینی و نوشتن در جراید فارسی‌زبان آلمان همچون ایرانشهر، به تحصیل در رشته فلسفه پرداخت. دوران اقامت او در استانبول و برلن مصادف بود با اوج فعالیت شوونیست‌های ترک در ترکیه. در آن زمان برخی نویسندگان ترک، در جراید ترکیه نفرت‌پراکنی علیه ایرانیان و انتشار دعاوی باطل درباره آذربایجان و مردمان آن را به اوج رسانده بودند. رضازاده شفق در کنار همشهریان فاضل خود حسین کاظم‌زاده ایرانشهر، علی صادقی تبریزی، حسن تقی‌زاده، احمد کسروی، تقی ارانی و تنی چند از ادبا و محققین همچون محمود غنی‌زاده سلماسی، رشید یاسمی، حبیب‌الله نوبخت، محمود افشار و… در جراید فارسی‌زبان داخل و خارج ایران، ماه‌ها وقت خود را صرف دفاع قلمی از ایران و پاسخ دادن به دعاوی بی‌اساس روزنامه‌های ترک کرد. او در پاسخ به نغماتِ شومِ جراید ترک، رساله «تورک متفرینک نظر انتباهه» را به زبان ترکی استانبولی نوشت که در ۱۹۲۴ میلادی در برلن منتشر شد و ترجمه آن در جریده تجدد به چاپ رسید.

رضازاده شفق در جوانی

شفق در ۱۳۰۷ خورشیدی دکترای خود را در رشته فلسفه از برلن دریافت کرد و بلافاصله به ایران بازگشت و در دارالمعلمین عالی (که بعدها به دانشسرای عالی تغییر نام پیدا کرد) مشغول تدریس فلسفه شد. با تأسیس دانشگاه تهران در ۱۳۱۳، تدریس فلسفه و علوم تربیتی را در این دانشگاه آغاز کرد و در ۱۳۱۴ رسماً استاد دانشگاه تهران شد. در همین سال که فرهنگستان ایران تأسیس شد، شفق از اعضای مؤسس و پیوسته فرهنگستان بود. به نوشته دکتر عیسی صدیق، چون رضازاده شفق تنها دانشمندی بود که در فرهنگستان، علاوه بر دانستن انگلیسی، آلمانی، فرانسوی، ترکی و عربی، آشنا به زبان پهلوی نیز بود، حضورش در جلسات فرهنگستان بسیار مغتنم به شمار می‌رفت. او همچنین در دوران رضاشاه کبیر به عضویت سازمان پرورش افکار در آمد و در همان دوران در کنار محمد قزوینی، علینقی وزیری، عیسی صدیق، قاسم غنی، محمود افشار، علی‌اکبر سیاسی و محمدعلی فروغی از اعضای شورای عالی تبلیغات بود.

پس از جنگ دوم جهانی، شفق در دوره چهاردهم مجلس شورای ملی به همراه نمایندگانی چون سیداحمد بهبهانی، علی دشتی، سیدمحمدصادق طباطبایی و محمد مصدق از شهر تهران وارد مجلس شد. مجلسی که محمدصادق طباطبایی ریاست آن را بر عهده داشت و رهبری اقلیت آن با مصدق بود. با اتمام جنگ دوم جهانی، با هیئتی از مجلس شورای ملی در کنفرانس سانفرانسیسکو که برای تشکیل سازمان ملل متحد در آمریکا برگزار شده بود، شرکت کرد. حضور او در مجلس چهاردهم مصادف بود با غائله آذربایجان. از آنجا که مانند هر وطن‌خواه و ایران‌دوستی مخالف حضور شوروی در ایران بود، روشنفکران چپ و نویسندگان جراید آنان در صدد بودند که شفق را از صحنه سیاسی دور کنند. اما قوام نخست‌وزیر وقت در جریان مذاکره با شوروی برای خروج نیروهای شوروی از ایران، رضازاده شفق را به دلیل احاطه به تاریخ و فرهنگ ایران و برای ایجاد توازن میان اعضای هیئت سیاسی، با خود به مسکو برد. او در دوره پانزدهم نیز از شهر تهران وارد مجلس شورای ملی شد. پس از خروج نیروهای شوروی از ایران و به دنبال آن سقوط فرقه دموکرات و آزادی آذربایجان، طرحی که رضازاده شفق با امضای تعدادی از اعضای مجلس پانزدهم و با قید دو فوریت در جهت منتفی دانستن قرارداد قوام با شوروی در باب نفت شمال و ایجاد شرکت مختلط نفت ایران و شوروی، تقدیم ریاست مجلس کرد، به تصویب مجلس رسید تا استالین در جریان غائله آذربایجان دست خالی بماند.

هیئت اعزامی به مسکو یک روز قبل از اعزام، به ترتیب از سمت راست نیکپور، عمیدی، پیرنظر، رضازاده شفق، عامری، قوام، سیاح، اسدی، دری، مسعودی، تفضلی

او در فروردین ۱۳۲۸ به دعوت کمیسیون حقوق بشر به آمریکا رفت و پس از اتمام کار کمیسیون، به سخنرانی درباره تاریخ و فرهنگ ایران در دانشگاه‌های آمریکا پرداخت. پس از بازگشت به ایران در بهمن ۱۳۲۸ به عنوان نماینده انتصابی از تهران وارد اولین دوره مجلس سنا شد و از طرف همین مجلس به عضویت کمیسیون خلع ید درآمد. در سال ۱۳۳۰ بار دیگر به آمریکا رفت و دوسال و نیم به تدریس در دانشگاه‌های کلمبیا و میشیگان در آمریکا و مک‌گیل در کانادا مشغول شد. در آذر ۱۳۳۲ مجدداً به ایران بازگشت و تا زمانی که در سال ۱۳۴۲ با رتبه استاد ممتازی از دانشگاه تهران بازنشسته شد به تدریس ادامه داد.

رضازاده شفق در دوره چهارم مجلس سنا دوباره به عنوان نماینده انتصابی تهران وارد مجلس سنا شد. در همین مجلس به جهت تلاش‌ها و موفقیت‌های محمدرضاشاه در مسیر رشد همه‌جانبه ایران و ریشه‌کن کردن بی‌سوادی، لقب «آریامهر» را برای شاه فقید پیشنهاد داد که در جلسه‌ای مشترک بین مجلس شورای ملی و مجلس سنا در ۱۳۴۴ به تصویب مجلسین رسید. شفق در مجلس‌های پنجم و ششم به عنوان نماینده انتخابی تبریز، کرسی مجلس سنا را به دست آورد. هرچند، درست چند روز پس از انتخابش در دوره ششم مجلس سنا، در ۱۷ شهریور ۱۳۵۰ چشم از جهان فرو بست تا انقلابی را که هفت سال بعد علیه نظام مشروطه به وقوع پیوست، نبیند و شاهد ویرانی میراثی که در کنار یاران مشروطه‌خواه خود عمری را با قلم و شمشیر صرف نگاهبانی از آن کرده بود، نباشد.

سیدحسن تقی‌زاده و صادق رضازاده شفق

رضازاده شفق سخنرانی توانا و نویسنده‌ای دقیق بود و چون پنج زبان می‌دانست و از منابعی به زبان‌های مختلف برای ترجمه و تألیف بهره می‌جست، بین پژوهشگران اعتبار پیدا کرد. یکی از حساسیت‌های او، امر تعلیم و تربیت بود و از آنجا که از قدرت کلام و بیان شیرین برخوردار بود، سلسله گفتارهایی را از اواخر دهه ۳۰ در رادیو ایران آغاز کرد که بعدها در قالب سه جلد کتاب با عناوین «چند بحث اجتماعی»، «پندهای بزرگان» و «درس‌هایی از تاریخ» به چاپ رسید.

شفق سرد و گرم روزگار را چشیده بود و چون هم دوران فترت و اشغال ایران را به چشم دیده بود و هم دوران شکوفایی‌اش را، فرق خیرخواهی با عوام‌فریبی را می‌دانست و از غوغاطلبان و هوچی‌گران دوری می‌کرد. بین انتقاد با عیب‌جویی و بدگویی تفاوت قائل بود و در برابر بدگویی بدخواهان، غیرتمندانه از مشروطه و دستاوردهایش دفاع می‌کرد. در یک سخنرانی رادیویی که در سال ۳۹ یا ۴۰ ایراد کرد، خطاب به بدخواهان چنین گفت: «پس در این پنجاه سال مشروطیت هیچ کاری انجام ندادیم؟ پنجاه سال پیش در این کشور جز چند متوسطه و چند دبستان و یک دارالفنون، مدرسه جدید نداشتیم. اکنون هزارها داریم. بیش از هفتاد هزار آموزگار و استاد است و نزدیک به دو میلیون جوان در مدارس تحصیل می‌کنند، این کار نیست؟ آن روز در سراسر ایران یک بیمارستان داشتیم آنهم بیمارستان آمریکایی در تهران بود و امروز چند صد بیمارستان و و مراکز دوا و درمان در این کشور موجود و مشغول به کار است…»

از سمت راست عیسی صدیق، حسن تقی‌زاده، ناشناخته، حسن علا، صادق رضازاده شفق

شفق که خود در مجالس چهاردهم و پانزدهم حضور داشت، عملکرد آندسته از نمایندگان مجلس شورای ملی را که رفتارشان (به گفته خودش) تقلیدی از رفتار نمایندگان مجالس فرانسه تا پیش از روی کار آمدن دوگل بود، تقبیح می‌کرد و آنان را به پیش گرفتن روش نمایندگان مجالس انگلستان فرا می‌خواند. او در یک سخنرانی رادیویی دیگر، درباره رفتار غیرمسئولانه گروهی از نمایندگان مجلس گفت: «در مجالس ما خصوصاً در دوره‌های چهارده و پانزده که من خود ناظر بودم، دیده می‌شد که بعضی تصور می‌کردند عضو مقننه بودن یعنی با مجریه مخالفت کردن و وکیل یعنی دشمن وزیر، بخصوص که آن وزیر درخواست‌های شخصی او را برآورده نکند، مجلس یعنی میدان حمله و توهین به دولت، نطق یعنی فحش‌پرانی و عوام‌فریبی. اگر وزیری آمد و نطقی کرد و پس از حاشا و احتیاط گفت خدای ناکرده بالای چشم وکلا ابرو است فریادها و میزها کوبیده می‌شد که توهین کردند. ولی وکیل حق داشت وزیر را به باد فحش بگیرد و نام این، آزادی و مصونیت حتی به اصطلاح عوام شهامت بود. در یک کشور مشروطه هیچیک از قوای سه‌گانه، بنده و طفیل هم نیستند بلکه همکار و متمم هم هستند و هیچیک حق تجاوز به حدود و حقوق هم را ندارند وگرنه تعادل قوا از بین می‌رود و کار حفظ این تعادل و نظارت عالی با شخص اول مملکت است.»

شفق در یک سخنرانی دیگر در همین باب چنین اظهار داشت: «یکی از فجایع مجلس، عملی بود که از آن با عبارت قلمبه فرنگی «اوبسترکسیون» تعبیر می‌شد. در مجالس معروف مقننه جهان حضور اکثریت برای مذاکرات شرط نیست و نماینده می‌تواند نطق خود را ادامه دهد. در مجلس ما اگر یک نفر از دو سوم اعضا غایب می‌شد، مجلس از اکثریت می‌افتاد. پس آقایانی که غالباً [به] آزادیخواه هم معروف بودند، برای مانع شدن جریان کار مذاکرات مجلس پا می‌شدند و از جلسه بیرون می‌رفتند و بدین واسطه مخل‌تراشی می‌کردند و بسا که با این عمل هم مجلس و هم دولت را گرفتار و تعطیل می‌ساختند و این میزان حداکثر خودپرستی و خلاف روح دموکراسی و یک تقلید میمون‌منشانه از وضع کهنه پارلمان فرانسه بود که چون اقلیتی در رأی کامیاب نگردد، به واسطه اخلال، اکثریت را دچار وقفه کند و اصول حاکمیت ملی را که روی اکثریت جریان پیدا می‌کند به زور بر هم زند، یعنی به نام آزادی استبداد راه اندازد. درواقع اقلیت به زبان زور و شرارت می‌گفت با اینکه من اقلیت هستم چون به نظر من اکثریت بد است و من درست و وطن‌پرستم پس من باید به هر طریقی ولو غیرمشروع و خلاف اصول باشد به مراد خود برسم و حکومت کنم. ماشاءالله به این دموکراسی و آزادی!»

دیدار اعضای مجلس سنا با شاهنشاه آریامهر از سمت راست: اسدالله علم، شاهنشاه آریامهر، جعفر شریف‌امامی، محمود جم، محمد ساعد مراغه‌ای، سعید مالک، امان‌الله جهانبانی، عیسی صدیق، صادق رضازاده شفق و محمد حجازی

رضازاده شفق مشروطه‌خواهی حق‌طلب، ایرانشناسی فاضل و سیاستمداری معتدل و آزادیخواه بود، اما از اینکه بر سر تمامیت ارضی و فرهنگی ایران با دشمنان بی‌پروایی به خرج دهد، ابایی نداشت. همان شفق که در نوشته‌ها و سخنرانی‌های خود نسبت به گستاخی برخی نمایندگان مجلس به یکدیگر هشدار می‌داد و آنان را به اعتدال دعوت می‌کرد، نسبت به اشغالگران و کسانی که درباره ایران و ایرانی با نیاتِ سوء قلم می‌زدند، قاطعانه می‌ایستاد. در گفته‌ها و نوشته‌های خود، نمایندگان مجلس را به میانه‌روی و عدم دخالت در وظایف یکدیگر و وزرای دولت فرا می‌خواند، اما به وقتش و برای نجات مشروطیت، آزادی ایران و اخراج اشغالگران، اسلحه هم به دست گرفته بود. او در دوران حضورش در برلن در دهه بیست میلادی در پاسخی قاطع به یک نویسنده ترک که در جراید استانبول علیه ایران و آذربایجان مهملاتی سر هم کرده بود، پس از برشمردن جنایات ترک‌ها علیه مردم آذربایجان و یادآوری فرهنگ، تبار و روح ایرانی آذربایجان، خطاب به او و یارانش نوشته بود: «فراموش نکنید مملکتی که امروزه اسم آن را ترکیه گذاشته‌اید، مهمترین اقسامش در ششصد سال گذشته مال دیگران بود… موقعش رسیده جزای اشخاصی را که در زیر نقاب پان‌تورانیزم می‌خواهند آمال پست خود را اجرا نمایند در کنار آنان گذاشت.»

از دید شفق معنی آزادی اجرای قانون، امنیت افراد در برابر تعدی دیگران و حق‌طلبی بود و معنای دموکراسی عبارت بود از حکومت ملی یا حکومتی که در آن ملت هم واضع قانون است و هم تابع قانون. به دلیل همین حق‌طلبی‌اش، عارف که دوست و یارش در ایام جوانی بود در وصفش گفت:

                           در شفق من به ذات حق قسم است
                           آنچه دیدم صفات حق دیدم

شفق زادگاهش تبریز را بسیار دوست می‌داشت و به همین خاطر یکی دیگر از دوستانش مسعودی خراسانی در شعری که برای او سرود، چنین گفته است:

                           ای که تبریز تو را چون جان است
                           جان هر زنده دل ایران است
                           شهر تبریز هم از روز نخست
                           دست لشکرشکن شاهان است
                           آن بزرگان که ز وی گشته پدید
                           هر یکی نابغه دوران است
                           زان میان یک تن دکتر شفق است
                           که به گیتی یکی از خوبان است
                           عاقل و فاضل و آزاد و رشید
                           از وی این چار صفت تابان است

شادروان صادق رضازاده شفق آثار تألیفی و ترجمه‌های فراوان از خود بر جای گذاشت که برخی از آنها از این قرارند: راه رهایی ایران، تاریخ ادبیات ایران (که مکرراً چاپ شده و منبع درسی است)، تاریخ مختصر ایران (ترجمه از اثر پول هرن)، یک روز از زندگانی داریوش (ترجمه از اثر فردیناند یوستی)، فرهنگ شاهنامه، ایران از نظر خاورشناسان، نادرشاه از نظر خاورشناسان، تحقیق در فهم بشر (ترجمه از اثر جان لاک)، تاریخ ادبیات فارسی (ترجمه از اثر هرمان اته)، کوروش کبیر (ترجمه از اثر هارولد لمب)، اسکندر مقدونی (ترجمه از اثر هارولد لمب)، ادیان شرق و غرب (ترجمه از اثر رادا کریشنان)، گزیده اوپه‌نیشادها (از متون باستانی آیین هندو) و چندین کتاب و مقاله دیگر.

پیکر شفق در «بهشت زهرای» تهران آرمیده است. روانش شاد و یادش گرامی.


منابع:
عیسی صدیق، وفات دکتر شفق، مجله یغما، آبان ۱۳۵۰، شماره ۲۷۸
سرهنگ سیداحمد جان‌پولاد، سرگذشت یک افسر ایرانی، نشر پردیس دانش، چاپ اول ۱۳۸۵
کاوه بیات، پان‌ترکیسم و ایران، نشر پردیس دانش، چاپ اول ۱۳۸۷
صادق رضازاده شفق، در دیار یاران، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، مهر ۱۳۴۲
صادق رضازاده شفق، چند بحث اجتماعی، اداره انتشارات رادیو، چاپ اول ۱۳۴۰
ایرج افشار، نادره‌کاران (سوگنامه ناموران ادبی و فرهنگی)، انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ اول ۱۳۹۸
هوشنگ طالع، تاریخ تجزیه ایران (جلد یکم: تلاش نافرجام برای تجزیه آذربایجان)، انتشارات سمرقند، چاپ اول ۱۳۸۵
غلامرضا طباطبایی مجد، نام‌آوران آذربایجان در سده چهارده، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، چاپ اول ۱۳۹۰
باقر عاقلی، شرح حال رجال سیاسی و نظامی ایران (جلد دوم)، نشر گفتار، چاپ اول ۱۳۸۰

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۵۲ / معدل امتیاز: ۴٫۹

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=210143

2 دیدگاه‌

  1. مولوی

    بسوی خطهٔ تبریز چشمه آب حیوان است
    کشاند دل بدان جانب بعشقش روزوشب مارا
    دیوان شمس

  2. ایران عزیز، من از آن روز که در بند تو اَم آزادم

    یاد همۀ مردان پاک نهاد گرامی باد

Comments are closed.