فاضل غیبی – برای شناخت بهتر شخصیتهای تاریخی مقایسهی آنان با شخصیتهای همدورهای که با اوضاع مشابهی روبرو بودهاند مفید است. از همان زمان که رضاشاه در تنها سفر خود به خارج از کشور به ترکیه رفت مقایسهی این دو در لابلای کتابهای تاریخ معاصر آغاز گشت. جالب اینکه در این مقایسه آتاتورک برنده است و برای اغلب ایرانیان به عنوان رهبری مدرن شناخته شده است. در اینکه اقدامات او راه کشور تازه تأسیس ترکیه را به دنیای مدرن گشود شکی نیست. اما بهائی که ساکنان این بخش از امپراتوری عثمانی برای تشکیل کشور ترکیه پرداختند، برای هر انساندوستی تکاندهنده است و این گمان را تقویت میکند که کسانی با جعل مدارک تاریخی در برتر نشاندن او در سنجش با رضاشاه به عمد رفتار کردهاند.
برآمدن آتاتورک در ترکیه و فلسفهی سیاسی حکومت وی
مختصر آنکه مصطفیکمال پاشا به عنوان افسر وابسته به «جنبش ترکان جوان» در جنگ گالیپولی ۱۹۱۵ میلادی به شهرت رسید. وی بلافاصله پس از پایان جنگ جهانی اول به فرماندهی لشگری رسید که نه تنها نیروهای یونانی و فرانسوی را از غرب ترکیه بیرون راند، بلکه تمامی مسیحیان را نیز یا کشتار کرد و یا فراری داد. نگاهی به آمار گویای دامنهی فاجعهای است که به نام «جنگ استقلال ترکیه» وارد تاریخ شد: در پایان جنگ جهانی اول ۲۰ درصد از جمعیت ده میلیون نفری در غرب ترکیه امروزی، مسیحی (یونانی، آرامی، آشوری، ارمنی و…) بودند، اما دیری نپایید که کشتار و مهاجرت آنان در پیامد «جنگ» یادشده باعث شد شمارشان به یک دهم درصد سقوط کند! مثلاً در بخش شرقی استانبول پیش از «پاکسازی» «غیرترکها» به فرمان آتاتورک، ۷۰هزار مسیحی در کنار ۱۳۵هزار ترک زندگی میکردند.
فاجعهی نسلکشی مسیحیان در ازمیر از اینهم وحشتناکتر بود. در سال پایانی «جنگ آزادیبخش» (۱۹۲۳میلادی) بخش بزرگی از مسیحیان فراری از سراسر ترکیه به این شهر که تا آن زمان نام یونانی Smyrna داشت پناه آوردند و جمعیت شهر را که تا آن زمان از یک میلیون ترک و ۸۰۰هزار یونانیتبار تشکیل میشد، به چند برابر افزایش دادند. مسیحیان رانده شده امیدوار بودند بتوانند از راه دریایی جان به در برند، اما سپاهیان ترک به فرماندهی آتاتورک از نزدیک شدن کشتیهای خارجی به بندر جلوگیری کرده، بخش یونانینشین شهر را به آتش کشیدند و پس از آنکه بیش از ۵۰هزار نفر در آتش کشته شدند و دهها هزار نفر در ماههای بعد از گرسنگی از پای در آمدند، بازماندگان اجازه یافتند با کشتیهای خارجی ترک میهن کنند. بنا به آمار رسمی، در «پاکسازی» ترکیه در مجموع بیش از ۳۵۰هزار مسیحی کشته و یک میلیون و ۲۵۰هزار نفر مجبور به ترک وطن شدند.
آتاتورک نه در جنگ با کشورهای دیگر بلکه با پیروزی در «جنگ داخلی»، به شخص اول ترکیه بدل شد. پرسیدنی است که انگیزه و هدف «پدر ترکها» برای دست زدن به چنین جنایتهایی چه بود؟ پاسخ این پرسش را باید در «دکترین سیاسی» او جستجو کرد. دکترین آتاتورک همان شعار «ترکان جوان» بود: «یک ملت، یک دین، یک زبان!» اگر آتاتورک میخواست کشوری مدرن بنیان بگذارد، می بایست با تحکیم دمکراسی و حقوق شهروندی، همزیستی گروه های اجتماعی گوناگون را فراهم میکرد. اما تشکیل کشوری که در آن فقط قوم ترک، زبان ترکی و مذهب سنی حق حیات داشته باشد، در سرزمینی که در آغاز قرن بیستم فقط ۴۰درصد ساکنانش را ترکها تشکیل میدادند، بیشک بدون سرکوب و کشتار میلیونی میسر نمیبود.
نخستین گام بزرگ در این راه را نیز «ترکان جوان» به سال ۱۹۱۵ میلادی با کشتار یک و نیم میلیون ارمنی در شرق آناتولی برداشتند. پس از ارامنه و یونانیان، نوبت به کردها رسید که حدود یک چهارم جمعیت را تشکیل میدادند و اینک پس از نابودی ارامنه، تنها ساکنان شرق آناتولی مانده بودند. بدین سبب نیز از میان بردن کردها به سادگی ممکن نبود و دولت آتاتورک کوشید از یکسو بخشی از آنان را سرکوب کند و بخش دیگر را به عنوان «ترکهای کوهی» در جامعهی ترک ادغام نماید. این کوشش در سه مرحله به کشتار وسیع کردها انجامید.
نخست به سال ۱۹۲۵ میلادی که خودداری «کنگرهی بزرگ ملی ترکیه» از به رسمیت شناختن حقوقی برای کردها، منجر به شورش مناطق شرق آناتولی گردید. این شورش در طول فقط چند هفته به دست لشگر اعزامی ۵۰هزار نفری سرکوب شد و نزدیک به یک میلیون تن به دستور مستقیم آتاتورک در سرمای زمستان مجبور به مهاجرت به آناتولی غربی شدند، که صدهاهزار تن از آنان به سبب سرما و گرسنگی از پای درآمدند.
ادامهی سیاست سرکوب به آنجا انجامید که پس از پنچ سال نواحی اطراف آرارات اعلام استقلال کردند. اینبار نیز نیروی نظامی ۶۶هزار نفری با پشتیبانی صد هواپیمای بمبافکن به روستاها و مواضع کردها حملهور شده، بیش از ۵۰۰ روستا را با خاک یکسان نمودند و دستکم دههزار نفر را اعدام کردند.
سومین بار که آتاتورک کردها را سرکوب کرد از دو بار نخست نیز شگفتانگیزتر بود. زیرا اینبار هدف کردها در ناحیهی Dersim بودند که نه تنها به شورشی دست نزده، بلکه از ابتدا از آتاتورک به خاطر سیاست «جدایی دین از دولت» پشتیبانی میکردند! علت کشتار حدود ۵۰هزار تن از کردهای منطقه، وابستگی آنان به مذهب علوی بود! بنا به سندی که جدیداً به امضای شخص آتاتورک کشف شده است به منظور کشتار کردهای درسیم، دولت ترکیه در همان سال ۲۰ تُن گاز سمّی از آلمان هیتلری خریداری کرده بود.
از این دید، هدف آتاتورک تنها غلبه و سعادت قوم ترک بود و رفرمهای او نیز نه به انگیزهی انساندوستی و پیشرفتطلبی، بلکه با هدف یافتن نقشی ممتاز برای قوم ترک در دنیا بود. بدین سبب نیز اقداماتش با تکیه بر اقتدار شخص او، پشتیبانی کامل تنها حزب مجاز و بالاخره ارتش گوش به فرمان عملی میشد.
بیشک «کمالیسم» در دهههای نخست در ترکیه به پیشرفتهایی نیز کمک نمود اما همینکه رشد اقتصادی، کشور را به دمکراسی نیازمند ساخت، بحرانی عمیق جامعهی ترکیه را فرا گرفت که همانند ایران ناگزیر به پیروزی اسلامپناهان انجامید زیرا آنان همچنان پایگاه خود را در میان عقبماندهترین اقشار جامعه حفظ کردهاند.
برآمدن رضاشاه در ایران و فلسفهی سیاسی حکومت وی
با این وصف، مقایسهی رضاشاه با آتاتورک نابجاست. خوشبختانه در دهههای گذشته شناخت از رضاشاه نزد ایرانیان بهبود یافته و اینجا نیازی به تکرار خدمات او به بنای ایران نوین نیست. اما به آنچه تا حال توجه نشده، دکترین یا «فلسفهی سیاسی» حکومت اوست. اغلب دوران رضاشاه چنان جلوه داده می شود که گویی فردی در دو دهه یکتنه ایران را از اعماق عقبماندگی به دنیای نوین پرتاب کرد:
«همه چیز با او شروع شد، نام، معنای خانواده، راه، جاده، صنعت، غرور، به حساب آمدن انسانها در برابر صاحبان عنوانها، دادگستری، آموزش و پرورش، موسیقی، هنر، پوشاک، بهداشت، عمر افزونتر، دانشگاه، موزه، کتابخانه، کودکستان، دبستان، دبیرستان، حکومت مرکزی، آزادی زن، راه، راه آهن…» (سیاوش بشیری). رضاشاه شایستهی همهی ستایشهایی است که نثارش می شود اما برنشاندن او در جایگاه یک «منجی مذهبی» راه را برای آموختن از او میبندد.
چنین اشتباه بزرگی در دوران محمدرضا شاه صورت گرفت و بجای بررسی عملکرد «پدر ایران نوین» از یکسو او را بر اوج نشاندند و از سوی دیگر از پخش نوشتارها در بررسی اقداماتش جلوگیری کردند. چنانکه کمتر کسی از کتاب «سفرنامهی خوزستان و مازندران» که شایسته بود به عنوان کتاب درسی در دسترس همگان قرار گیرد، خبر داشت.
https://kayhan.london/1397/06/19/%d9%87%d9%85%d9%87-%da%86%db%8c%d8%b2-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%db%8c-%d9%88%d8%b7%d9%86
او در این کتاب صمیمانه دربارهی انگیزه های سیاسی و احساسات شخصی خود سخن میگوید: مردی که شبها بیش از چهار ساعت نمیخوابد، تا بخواند و درس کشورداری را از تاریخ فرا گیرد؛ ایراندوستی که «نگاهش بر چیزی نمیافتد، مگر اندیشهای برای بهتر کردن (آن) در ذهن خستگی ناپذیرش پدید آورد» (دایوش همایون).
در مورد جهانبینی رضاشاه که بیانگر فلسفهی سیاسی حکومت وی نیز هست، باید گفت، که بیشک از هرگونه یکسویهنگری نژادی، قومی، مذهبی و یا جنسی عاری است. ایراندوستی او که در هر جملهاش موج می زند، حدّ و مرزی نمیشناسد. تنها به عنوان نمونه، او هنگام بازدید از نمایشگاهی در تبریز گفت:
«آذربایجان افراد شایسته و با استعداد زیاد دارد… مردم سایر شهرها باید به آذربایجانیها تأسی کنند»(۱).
و در سفرنامه مازندران مینویسد:
«در “کیاکلا” چیزی که دقت مرا کاملا جلب کرد، این بود که از تمام خانههای ده، تنها کوچهای که جارو و تمیز شده بود، فقط دو سه خانهای بود که ارامنه در آنجا سکنی داشتند، و از اطفال ده نیز که در کوچه ها مشغول بازی بودند، فقط دخترهای کوچک این سه چهار خانواده ارامنه را دیدم که موهای خود را شانه زدهاند. بقیه بچهها تمام، شبیه به اشخاصی بودند که در اعصار ماقبل تاریخ زندگی میکردهاند»(۲).
این نگاه مردیست که دشمنان ایران او را «قلدر» و «بیسواد» نامیدند، اما با توجه به آگاهیهای شگفتانگیز تاریخی و آرزوهای بلندی که برای میهناش داشت، باید یکی از مصلحان و روشنفکران تاریخ ایران به شمار آید. شاید او به اندازهی دیگر فرهیختگان کتاب نخوانده بود، اما هدفش از خواندن نه اظهار فضل، بلکه یافتن راه حل برای مشکلات کشور بود و رمز موفقیتاش داشتن آگاهی تاریخی بود، به حدی که دربارهی رویدادها و شخصیتهای تاریخی ایران از دید منافع ملی اظهار نظر میکرد!
ناسپاسی دیگر در حق رضاشاه آن است که ادعا کردهاند، اقدامات ترقیجویانهاش را از آتاتورک تقلید میکرد. گرچه پیروی از رفتار نیک دیگران، نیک است، اما روشن است که مهمترین دستاورد حکومت رضاشاه یعنی جدایی دین از دولت به وسیلهی عقب راندن نفوذ ملایان، اصولاً راه را برای عروج او باز کرد. در موارد دیگری نیز، آتاتورک از ابتکارات رضاشاهی پیروی نمود:
«(روزی که) رضاشاه بزرگ (در سفر به ترکیه ۱۳۱۳ خورشیدی) به پارلمان تشریففرما شدند… سخنگوی پارلمان… پشت تریبون قرار گرفت و گفت: قانونی در این روز تصویب خواهد شد که همانند مردم ایران که از سال ۱۳۰۴ میبایستی نام و نام فامیل برای خود برگزینند، مردم ترکیه نیز میبایستی دارای نام فامیل شوند…»(۳)
فلسفهی سیاسیای که رضاشاه برای ایران بنیان گذاشت نیز از یکسو بر فرهنگ ایرانشهری استوار بود که انسان را ورای هرگونه وابستگی، از یک گوهر میداند و همزیستی و صلح را برترین ارزش میشمارد؛ از سوی دیگر، او با دیدی کاملاً مدرن، دولتمردان را تنها در میزان خدمت آنان به جامعه ارج مینهاد.
بدین معنی نه تنها شایسته است، بلکه تمرین خوبی نیز هست که بکوشیم بجای ستایشهای بیهوده از رضاشاه، از او آنچه را که امروز نیاز داریم، بیاموزیم زیرا روشن است که رفتار او نیز چون رفتار هر شخصیت تاریخی دیگری نمیتوانست از نارساییها بری باشد.
به عنوان نمونه، کوشش موفق او برای عقب راندن نفوذ ملایان، نه به خاطر حذف «رقیب»، بلکه از آرزویی دیرین برای غلبه بر عقبماندگی جامعه بر میخاست. بدین معنی، خواستهی جدایی دین و دولت نوآوری او در تاریخ معاصر است و اگر راه او در این زمینه ادامه می یافت، نه تنها فاجعهی ملی کنونی رخ نمی داد، بلکه چه بسا که ایران تا حال به پای کشورهای پیشرفته رسیده بود.
در این میان، از نظرها دور مانده که مخالفت او با ملایان در درجهی نخست نه بدانکه قشری انگلی و خرافاتپرور هستند، بلکه از آن روی بود که وجودشان در جامعه به سبب نفوذشان بر عوام، دولتمردان را وامیدارد برای حفظ خود، از خدمت به خلق وابمانند:
«آنهایی که مذهب و سیاست را مخلوط بهم نمایند، هم انتظامات دنیا را مختل کردهاند، و هم انتظارات آخرت را تخریب نمودهاند» و یا «فلان رئیس که در مرکز سیاست مملکت قرار میگرفت، صراحت لهجه را در خود عمداً خفه میکرد، و برخلاف معتقدات خود، متظاهر به آخرتپرستی میشد. و عوامفریبی را ترویج میکرد.. فلان وزیر که رسماً و وجداناً مأمور انتظام ادارات و اصلاح دنیای ایران بود… با ریش و عبا در قلوب عوام تهیه منزل میکرد»(۴).
https://kayhan.london/1383/05/04/%d8%a2%d8%b1%d8%b2%d9%88%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%b1%d8%b6%d8%a7%d8%b4%d8%a7%d9%87-%d9%88-%d8%a7%d9%86%d8%af%db%8c%d8%b4%d9%87%e2%80%8c%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%b1%d8%a7%d8%b3%d8%aa-%d8%af%d9%85%da%a9%d8%b1
بدین معنی، او وجود قشر ملایان را همانا باعث ترویج ریا و دورویی دولتمردان میدانست و کوشش وی در راه حذف قشر ملایان از جامعهی ایران، حتی از اغلب رهبران خودخواندهی اپوزیسیون پس از چهار دهه حکومت اسلامی پیشروتر بود و این اقدام را گامی بزرگ در راه شکوفایی اخلاقی و فکری جامعه تشخیص داده بود:
«نمیدانم چه وقت این ملت عمیقاً عوض خواهد شد! کی میشود که افراد در مقابل تهدیدات، در برابر اتهامات، با یک میزان منطقی ایستاده و سقیم را از صحیح تجزیه کنند!»(۵)
نکته مهم دیگری که نادیده گرفته میشود، پشتیبانی گروههای گوناگون ایرانیان در سطوح مختلف بود، که (به استثنای قشر ملایان و اسلامپناهان) اقدامات رضاشاه را تحقق آرزوهای دیرین خود مییافتند. از زنانی که مشتاق آموزش و حقوق خود بودند از جمله زنان بهائی که هفت دهه آرزوی «کشف حجاب» داشتند، تا یهودیان و زرتشتیان که هنوز دوران با شکوه پیشین ایران را در حافظهی فرهنگی خود پاس میداشتند و بالاخره میلیونها ایرانی که تا آن زمان با وابستگی به فلان ارباب و یا خان شناخته میشدند، همه نه تنها از اقدامات رضاشاه پشتیبانی میکردند، بلکه همکاری صمیمانهی آنان «معجزه» برپایی ایران نوین را ممکن ساخت.
پشتیبانی گستردهی ایرانیان باعث شد که اقدامات بنیانی رضاشاه چنان پرشتاب و بدون درگیری صورت گیرد که دیری نپایید که همه اینها امور و حقوقی بدیهی و طبیعی تلقی شدند. این به دشمنان ایران فرصت داد تا با ترفندهای تبلیغاتی زیرکانه ابتکارات و دستاوردهای دولت رضاشاه را در سایه قرار دهند. فقط برای آنکه نمونهای به دست داده باشیم، توجه کنیم که هنوز هم پس از چهار دهه حجاب اجباری، که شخصیت زن ایرانی را روزانه لگدمال میکند، اسلامپناهان از «اعمال زور برای کشف حجاب» شکایت میکنند!
https://kayhan.london/1394/10/17/%da%a9%d8%b4%d9%81-%d8%ad%d8%ac%d8%a7%d8%a8-%db%8c%da%a9-%d8%a7%d8%b5%d9%84%d8%a7%d8%ad-%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8%db%8c-%d9%85%d9%87%d8%b1%d9%90-%d8%b1%d8%ae%d8%b4%d8%a7%d9%86-%d8%b1
ترفند جدید اینکه در فضای مجازی تبلیغ میکنند، آتاتورک برخلاف رضاشاه توانست زنان ترک را با درایت به «کشف حجاب» داوطلبانه وادار کند. به اینصورت که بخشنامهای با این مضمون صادر کرد که: «زنان همه جا در انتخاب پوشش خود آزادند، مگر فواحش که باید پوشش اسلامی داشته باشند و گرنه مجازات خواهند شد»! با چنین تدبیری دیری نپایید که «در ترکیه هیچ زنی با حجاب روبنده دیده نشد و متعصبترین مردان نیز نه اعتراضی کردند و نه مانع خروج همسر و دختران خود از خانه شدند»!
اما واقعیت اینست که در ترکیه هیچگاه چنین بخشنامهای صادر نشد، بلکه این یکی از تدابیر دولت ایران بود، زیرا:
«از آنجا که حکومت تلاش داشت بیحجابی نه تنها بیعفتی معنا نشود، بلکه با فرهیختگی و نجابت مترادف باشد، وزارت داخله به تاریخ ۸ بهمن ۱۳۱۴ش. بخشنامهای به امضای سرپاس مختاری- کفیل اداره کل شهربانی- خطاب به کلیه حکام ولایات و ایالات صادر کرد(۶) که در آن آمده بود: «در ضمن دستورات و تعلیمات صادره راجع به رفع حجاب، زنان معروفه حق ندارند خود را در داخل در مجامع نسوان و خانوادههای نجیب نموده و اگر فواحش به کشف حجاب اقدام نمایند باید قویاً جلوگیری شود که صدمه به این مقصود نزند»(۷).
(۱) علی اصغر حقدار؛ رضاشاه پهلوی در ترکیه؛ ۱۳۹۸، ص۱۷
(۲)رضاشاه؛ سفرنامه خوزستان و مازندران؛ ص ۲۸۴
(۳) رضاشاه پهلوی در ترکیه؛ ص۱۹
(۴) رضاشاه؛ سفرنامه خوزستان و مازندران؛ ص۲۹۴ـ ۲۹۵
(۵) رضاشاه؛ سفرنامه خوزستان و مازندران ص ۱۰
(۶) تغییر لباس و کشف حجاب به روایت اسناد، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات؛ ۱۳۷۸؛ سند شماره ۸۹؛ ص ۲۲۱
(۷) مجموعه مقالات همایش اسناد و تاریخ معاصر ایران؛ مرکز بررسی اسناد تاریخی؛ ۱۳۸۱، ص ۹۸
آتاترک یک نظامی شجاع و جنگجوی نجات دهنده کشورش بود که به جنگ دفاعی و یونیفرم نظامی برازنده تنش مفهوم واقعی بخشید. من یک کرد ایرانی هستم اما این رهبر ترک همیشه برایم قابل احترام بوده و هست و خواهد بود. آتاترک دست نیافتنی و غیر قابل تحقیر بود.
تحقیر رضاشاه دستورکار و ادعای تقلید او از اتاترک ادعای پانترکها و طرفداران جمهوری اسلامی است
ای کاش ایشان عنوان مناسب تری انتخاب میکرد، عنوان فعلی گمراه کننده است و به نظر میرسد که ایشان دراین نوشته ثابت کرده اند که آتاتورک به مراتب بهتر و خدمتگزارتراز رضا شاه بوده است.
می گفتند رضا شاه بی سواد بوده است، بخوانیم:
“«مرحوم اعتمادالسلطنه مرد صاحبنظر و متتبعی بوده، آثار و علائم و نوشتجات او را میپسندم. اخیرا در کتابخانه آستان قدس رضوی در مشهد که به دیدن کتابها مشغول بودم، کتابی مبنی بر یادداشتهای یومیه اعتمادالسلطنه به دست من افتاد. بردم منزل و یکی دو شب به دقت مطالعه کردم. این کتاب دو جلد است و یادداشتهایی است که این شخص از گزارشات یومیه دربار نوشته و با خط زنش پاکنویس شده است. هر کس بخواهد وضعیت دربار ناصرالدین را بفهمد، بهترین نمونه آن همین دو کتابی است که اعتمادالسلطنه نوشته است. کتابها را باید دید و آنوقت به خوبی فهمید که این مملکت چرا به این روز سیاه نشسته است. چرا گرد و غبار مذلت، فقر و مسکنت، تباهی و تبهروزگاری چهره آن را آزرده ساخته؟ چرا مراحل تنبلی و تنپروری و وقاحت و بیآزرمی و بیفکری و بیعلاقگی و اجنبیپرستی اندام عدهای از سکنه این مرز و بوم را سیاهپوش ساخته است؟ چرا یک ثلث ایران از بدن مملکت مجزا و به دست اجانب داده شده و در تجزیه هر یک از قسمتها چه تأثری در دربار ظاهر و تا چه درجه به این تجزیه و تقسیم، با نظر لاابالیگری و بیقیدی و بیاعتنایی نگریسته شده است… تمام ایام زندگانی پادشاه وقت از دو کلمه خارج نمیشد: زن و شکار!”
خدمات خاندان پهـلوى در حافظه تاریخى ملت ایران باقى خواهـد ماند
نوشتاری فوقالعاده آموزنده. سپاس فراوان جناب غیبی!
عالی! خواندن این مقاله را به همگان توصیه میکنم.
–در خاورمیانه ،به صورت کم و بیش ، اسلام جایگاه اجتماعی و سیاسی اش را از دست داده و خلاء فرهنگی سیاسی ایجاد شده است که به رعت در حال گسترش و ژرف تر شدن است.
–اعراب نه با اسلام ، نه با ناسیونالیسم و نه با سوسیالیسم نتوانستند روی پای خودشان بیاستند و تنها کاری که می توانند انجام دهند اتکا به تمدن های باستانی (مصر و عراق و بربرها) و تبعیت از غرب است .کاری که اکنون کشورهای عربی می کنند چیزی نیست جز صف کشیدن برای دست بوسی اسراییل و امریکا و اروپا و روسیه و چین.
— آینده ی خاورمیانه در دست اسراییل ، ایران و ترکیه است .
— تمدن ایرانشهری بر اساس ۴ دین شکل گرفته و رشد کرده است ؛ آیین زرتشتی ، مهرپرستی، مسیحیت و مانوی گری و همین طور عرفان ایرانی و آیین بهایی آخرین آیین های نیرومند ِ شکل گرفته از ایران هستند .ما ایرانی ها بیش از ۲۵۰۰ سال است که نه تنها به انسان بودن خود افتخار می کنیم بلکه مدافع حقوق بشر و همزیستی همه ی اقوام و ادیان هستیم .رواداری ایرانی در بزرگترین شاعرمان حافظ به بهترین نحو بیان شده است .به همین دلیل تمدن ایرانی به خاطر همسانی های فراوان با تمدن امروزی بشر ، بهترین متحد دنیای آزاد بوده و هست .
–مردم امروز ترکیه بالای ۹۰ درصدشان ریشه ی بیزانسی و غیر ترکی دارند اسیر تروریسم اسلامی و تروریسم مغولی-گرگ پرستی هستند .به همین دلیل ترکیه هم یا باید دست به دامان تروریسم اسلامی (اخوان المسلمین ) بشود و یا دست به دامان ِ میراث ِ گرگ پرستی و مغول پرستی و آدم کشی بشود که عثمانی و ترکان جوان و آتاتورکی پایه ریزی کردند ؛کشتار و نسل کشی هر که غیر ترک زبان است و زوزه کشیدن برای ریختن خون انسان ها .مردم ترکیه در یک انتخاب تاریخی هستند که یا با ریشه های باستانی خود برگردند یا اسیر تروریست هایی بشوند که دستشان به نسل کشی های فراوان آلوده است و هدفش تبدیل انسان ها به گرگ های خاکستری خون خوار است .
— پهلویسم یک مدل موفق در ایجاد مشروطه ی پادشاهی ، بازگشت به تمدن ایرانشهری ، مدرنسازی ایران ، همزیستی ِ صلح آمیز با همه ی همسایگان و همراهی و اتحاد با دنیای آزاد هست.به همین دلیل هم تروریسم های مسلمان از آخوندهای وحشی و طماع ِ شیعه تا مفتی های خرفت و حامی داعش و طالبان ، از پهلویسم متنفر هستند .همینطور گرگ پرست ها و مغول پرست های بی سواد و تروریست هم از پهلویسم متنفر هستند .هر چند پادشاهان پهلوی تبار مازندرانی و آذری دارند اما این جماعت دشمن آذری ها و آذربایجان است و نوکر دیکتاتورهایی مثل اردوغان و علیف .
پهلویسم شانس بقا و اتحاد و پیروزی و سربلندی ما است .بازگشت به مشروطه ی پادشاهی و ادامه ی مسیر دو پادشاه بزرگ پهلوی نه تنها می تواند ایران را آباد و آزاد کند بلکه می توانیم به ایرانی تباران ِ آذری و تاجیک و افغانی و کرد یاری رسانده و فضا را برای قوم ِ آسیب دیده ی ارمنی و آشوری و تالشی و لزگی و… امن تر سازیم و کل خاورمیانه را از حضور دیکتاتورهای دیوانه ی تروریست اسلامی و آدمخواران ِ گرگ پرست در امان نگه داریم.