بهترین‌ و بدترین یلداها در درازترین شبی که پایانش سپید است…

- یک کارگر: «هر روز صبح که ازخواب بلند می‌شویم توان خریدمان کمتر می‌شود، شب عید هم نزدیک است و برای امثال من کارگر شب عید و شب یلدا شب عزاست نه شب خوشی و شادی! قیمت اقلام خوراکی شب یلدا هنوز شب عید نرسیده سر به فلک می‌کشند. قیمت چهار قلم میوه، خشکبار و شام شب یلدا اندازه حقوق یک ماه من است.»
- یک کارمند: «بهترین شب یلدای من آن زمان بود که ایران در دوران طلایی پهلوی آزاد و آباد بود و فامیل دلشان برای هم تنگ می‌شد. در آن سال‌ها همه فامیل معمولاً در خانه ما دور هم جمع می‌شدند. آنقدر خوش می‌گذشت و می‌خندیدیم و شاد بودیم که متوجه گذشت زمان نبودیم.»
- یک مادر خیاط: ««تلخ‌ترین شب یلدای من سال ۱۳۹۵ بود که با پسر دانش‌آموزم تنها بودم و نمی‌توانستم برای او سفره شب یلدا پهن کنم.»
- یک مادر کارگر قنادی: «بهترین شب یلدا که هیچوقت نداشتم ولی آن شبی که این شوهر معتاد در زندگیم نباشد بهترین شب زندگی من است!»

جمعه ۲۸ آذر ۱۳۹۹ برابر با ۱۸ دسامبر ۲۰۲۰


فیروزه رمضان‌زاده- در این سال‌ها که شرایط نابسامان اقتصادی از جمله بیکاری و گرانی بخش مهمی از مردم ایران را به روز سیاه نشانده، شب یلدا برای بسیاری از شهروندان ایرانی که امکان تامین معاش روزانه‌ی خود را هم ندارند مثل دیگر شب‌های سال بدون داشتن دلخوشی و امید به آینده سپری می‌شود.

هر سال خورشید از دل طولانی‌ترین شب نیز طلوع می‌کند…

در این گزارش از شماری شهروندان داخل ایران پرسیده‌‌ام:

بدترین و بهترین شب یلدایی که داشتید چه زمانی بود؟

یک شهروند ۴۲ ساله که کارمند یک شرکت خصوصی است تلخی شب یلدای سال ۱۳۹۷ را به یاد می‌آورد: «برای خرید شب یلدا به بازار میوه و ماهی خیابان شهرستانی واقع در میدان «امام حسین» (میدان فوزیه) رفته بودم. بعد از اینکه میوه‌ها را خریدم آمدم سمت ماهی‌فروشی‌ها، دو تا ماهی خریدم. در این خیابان، ماهی‌فروش‌ها سینی‌های مخصوص تمیز کردن ماهی‌ را روی پایه‌هایی جلوی مغازه‌ها ردیف می‌گذارند و آنجا مردم ماهی را تمیز تحویل می‌گیرند. من هم ماهی‌ها را گرفتم و آمدم در صف تمیز کردن ماهی؛ یکدفعه نگاهم افتاد به یک خانم چادری که رویش را خیلی خوب پوشانده بود. وقتی تمیزکننده ماهی آشغال‌ها و خورده‌های اضافی ماهی‌ها را در سطل می‌ریخت او سرهای ماهی‌ها را جمع می‌کرد. من یک لحظه ماندم  و فکر کردم چطور می‌شود یک نفر آنچه از تمیز کردن ماهی‌ها باقی مانده را جمع ‌کند؟ برای من خیلی تاسف‌برانگیز بود، رفتم جلو گفتم: « سلام خانم، حالتون خوبه؟» جوابم را نداد؛ گفتم: «خانم، بفرمایید یکدونه از این ماهی‌ها مال شما» گفت: «نیازی نیست نمی‌خوام» گفتم: «خانم صدقه که نمیدم، به عنوان یک انسان بهتون محبت می‌کنم.» نگاهی کرد و  من یک لحظه او را کنار کشیدم. گفتم خانم خواهش می‌کنم این آشغال رو بریزید دور؛ یکدونه از ماهی‌هایی که گرفتم مال شما…»

او ادامه می‌دهد: «یکی از آن ماهی‌ها را از کیسه درآوردم و دادم به او؛ گرفت و رفت و مثل بقیه در صف نایستاد تا ماهی را تمیز کند. راه افتادم طرف خانه‌مان؛ خواهرها و برادرها همه دور هم بودیم تلویزیون هم روشن بود، مثل همیشه یکسری از بازیگران را دعوت کرده بودند. ما هم گل می‌گفتیم و گل می‌شنیدیم که یکدفعه سر و صدا بلند شد؛ صدای همسایه پایینی ما بود که مثل همیشه با همسرش درگیری داشت. ولی آن شب به شدیدترین شکل ممکن داشت همسرش را کتک می‌زد، حالا فکر کنید در کنار خانواده و آجیل و تخمه و لبو و باقالی و سبزی‌پلو ذهنم درگیر آن زنی بود که دستش تا آرنج در سطل آشغال بود و در همین گیر و دار ذهنی، همسایه پایینی ما در حال کتک زدن همسرش بود؛ آنهم در شب یلدا! فکر کنید مردم در این شب برای هم دعا می‌کنند، فال حافظ می‌گیرند، نیت‌های خوب می‌کنند.»

این شهروند اضافه می‌کند: «این اولین بار این بود که صدای آن زن را می‌شنیدم که جیغ می‌کشید و التماس می‌کرد تو رو خدا منو نزن؛ قبلا هر زمان که دعوایشان می‌شد این شوهر او بود که داد و فریاد راه می‌انداخت. آنشب یلدا بدترین شب زندگی و شب یلدای من بود.»

یک کارگر ۵۰ ساله که در یک کارگاه خیاطی در تهران کار می‌کند می‌گوید: «بهترین شب یلدای من در سال ۱۳۷۰ بود که تقریباً همه فامیل در یک مهمانی برای شب یلدا جمع بودیم و بدترین شب یلدا هم در سال ۱۳۷۵ بودکه یک شب مانده به شب یلدا پدربزرگم درگذشت.»

او توضیح می‌دهد: «هر روز صبح که ازخواب بلند می‌شویم توان خریدمان کمتر می‌شود، شب عید هم نزدیک است و برای امثال من کارگر شب عید و شب یلدا شب عزاست نه شب خوشی و شادی! قیمت اقلام خوراکی شب یلدا هنوز شب عید نرسیده سر به فلک می‌کشند. قیمت چهار قلم میوه، خشکبار و شام شب یلدا اندازه حقوق یک ماه من است. پارسال شب یلدا، خانواده زنم از شهرستان به تهران آمدند، مجبور شدم از در و همسایه و آشنا برای تهیه خوراکی‌های آنشب قرض کنم، جیب خالی من کجا و آجیل ۲۰۰هزار تومانی و انار ۱۵هزار تومانی و هندوانه ۲۰هزار تومانی کجا!»

یکی از ارامنه ساکن اصفهان هم به گفتگوی ما می‌پیوندد: «به عنوان یک ایرانی هر سال شب یلدا را برگزار می‌کنیم، دوستان، اقوام و همسایه‌ها را هم دعوت می‌کنیم. بعضی از سال‌ها به مهمانی می‌رویم؛ شب یلدا را طبق معمول با میوه و تنقلات برگزار می‌کنیم؛ ساز و آواز هم دو جزء جدانشدنی مهمانی‌های ماست؛ هر کس هر سازی بلد باشد چیزی می‌زند. من ارگ می‌زنم.»

از او می‌پرسم بدترین شب یلدای شما چه سالی بود؟ می‌گوید: «بدترین نداشتم، هر سال بهترین بوده همینکه عزیزان و دوستان در این شب دور هم جمع بودند بهترین شب بوده.»

یک زن جوان که به تازگی مادر و خواهر بزرگ خود را بر اثر ابتلا به ویروس کُرونا از دست داده می‌گوید: «در این چندین سال که مامانم بود همیشه شب یلداها در خانه ما برگزار می‌شد. دو سال پیش آخرین سالی بود که شب یلدا خانه خواهر بزرگم برگزار شد و اولین باری بود که این اتفاق می‌افتاد. همان شب بهترین شب یلدای من بود که دور هم بودیم و خواهرم خیلی اصرار کرد که حتماً شب یلدا در خانه خودش برگزار شود. همان سال شب عید برخلاف شب عیدهای دیگر در خانه خواهرم بودیم. چهارشنبه سوری هم آنجا بودیم، آن سال متفاوت بود، همه مناسبت‌های آخر سال در خانه خواهرم برگزار شد. شب یلدای بعدی پارسال اصلا یادم نیست چطور گذشت چون دائم در بیمارستان و پیش مامانم بودم. حالا بعد از رفتن مامان و خواهرم فکر نمی‌کنم هیچ شب یلدایی برای من خاطره‌انگیز باشد.»

او اضافه می‌کند: «مامانم شب یلدا را بسیار مهم می‌دانست؛ باید حتما دور هم می‌بودیم، حافظ می‌خواندیم، برادرم شعرهایش را می‌خواند، فال می‌گرفتیم، دیگر آن شب‌ها تکرارشدنی نیستند، بدون حضور مادر و خواهرم دیگر هیچ شب یلدایی برای من انقدر خاطره‌انگیز نمی‌شود. شاید فراموش کنم شبی به نام یلدا وجود دارد. این شب هم مثل شب‌های دیگر است.»

یک کارمند بانک هم که شاهد این گفتگو است تعریف می‌کند: «بهترین شب یلدای من آن زمان بود که ایران در دوران طلایی پهلوی آزاد و آباد بود و فامیل دلشان برای هم تنگ می‌شد. در آن سال‌ها همه فامیل معمولاً در خانه ما دور هم جمع می‌شدند. آنقدر خوش می‌گذشت و می‌خندیدیم و شاد بودیم که متوجه گذشت زمان نبودیم. بدترین شب یلدای من هم سال ۱۳۷۹ بود. فامیل دور هم جمع بودند و من هم بجای اینکه مشغول گفتگو با فامیل باشم سرم لای دفتر بانک بود که به خانه آورده بودم تا اختلاف حساب ودیعه عمره را که همکاران قبلی ایجاد کرده بودند را پیدا کنم و به قول بانکی‌ها پوانته مبالغ را کنترل کنم!»

یک خانم خیاط که کارگاه خیاطی کوچکی در خانه‌‌اش دارد می‌گوید: «تلخ‌ترین شب یلدای من سال ۱۳۹۵ بود؛ پنج سالی بود که از همسرم جدا شده بودم و هر سال شب یلدا در کنار مادرم و خواهربرادرها بودم چون با مادرم زندگی می‌کردم. اما سال ۹۵ اولین سالی بود که خانه مستقل گرفته بودم و با پسر ۸ساله‌‌ام زندگی می‌کردم. تمام خانواده تهران بودند و من و پسرم در فردیس کرج. آن سال شب یلدا وسط هفته بود و روز بعدش تعطیلی نبود و ما نمی‌توانستیم به تهران برویم چون پسرم باید به مدرسه می‌رفت. از طرفی به این فکر بودم که می‌توانیم برویم تهران و دو روز پسرم از مدرسه غایب باشد؛ ولی همه اعضای خانواده‌‌ام برنامه جداگانه‌‌ای منزل خانواده همسرشان داشتند. در مدرسه طبق معمول از یک هفته قبل رفته بودند پیشباز یلدا. هر روز پسرم می‌آمد خانه و می‌گفت: «شب یلدا کجا میریم؟ چی باید بخریم؟» من هم می‌گفتم: «تهران کسی نیست و ما دوتا با هم شب یلدا می‌گیریم.» ولی در دلم خون بود، نه کسی سراغم را می‌گرفت و نه پولی داشتم که شیرینی و آجیل و انار و هندوانه و… بخرم. شب یلدا رسید؛ پسرم در مدرسه کلی عکس با معلم و همکلاسی‌هایش گرفته بود و سفره شب یلدا را دیده بود. به خانه آمد و اصرار داشت که به تهران برویم، سعی کردم قانع‌اش کنم که کسی نیست و نمی‌توانیم. سر شب از من خواست سفره شب یلدا را پهن کنیم!»

این مادر ادامه می‌دهد: «دیگر قلبم داشت منفجر می‌شد، رفتم دم پنجره و با خدا حرف زدم که «خودت دل این بچه رو شاد کن» که دیدم یکی از دوستان قدیمی‌ که منزل خواهرش دو تا خیابان بالاتر از خانه ما بود و گاهی به من زنگ می‌زد تلفن زد و گفت: «چیزی لازم ندارید؟ دارم میام کرج!» بعد از دو ساعت پشت در خانه ما بود. در را باز کردم؛ آمد بالا همان جلوی در یک نایلون دستم داد و به پسرم گفت: «یلدات مبارک!» و رفت به خانه خواهرش. نایلون را باز کردم؛ از هر یک از اقلام سفره شب یلدا دو عدد داخل نایلون بود؛ من هم یک سفره قشنگ انداختم و تمام خوراکی‌ها را چیدم و با پسرم عکس گرفتیم. همان شب با خودم عهد کردم اگر روزی زندگیم بهتر شد حواسم به بچه‌های بی‌سرپرست باشد و خوشحالم که الان می‌توانم این نذرم را ادا کنم.»

یک خانم ‌چادری که دل بسیار دردمندی دارد می‌گوید در یک قنادی کارگر است و زندگی او خلاصه شده در سیر کردن شکم دو پسرش. او با اضافه‌کاری هر ماه یک میلیون تومان دستمزد می‌گیرد و به دلیل بیست سال اعتیاد همسرش در حال اقدام برای جدایی از همسرش است. او می‌گوید: «بدترین شب یلدای من دو سالی بود که پدر و مادرم را ظرف دو سال از دست دادم.»

این بانوی ۴۰ ساله بعد از چند دقیقه درد دل و شکایت اضافه می‌کند: «با این حقوق نمی‌توانم خرج شکم دو پسر جوانم را بدهم؛ آنها هم کار می‌کنند ولی به من خرجی نمی‌دهند! برای صرفه‌جویی اگر مجبور به خرید لباسی باشم معمولا به مغازه‌های دست دوم تاناکورا سر می‌زنم.».

از او می‌پرسم بهترین شب یلدایت چه شبی بود؟ می‌گوید: «بهترین شب یلدا که هیچوقت نداشتم ولی آن شبی که این شوهر معتاد در زندگیم نباشد بهترین شب زندگی من است!»

 

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=221900

یک دیدگاه

  1. ققنوس ایرانی

    هر شبی تموم میشه حتی بلندترین شب. گاهی فکر میکنم با اینکه در عین جوانی پیر شدیم و همچنین رنج زیادی کشیدیم ولی به نظرم لازم بود این عصرسیاه تاریخ رو همگی تجربه کنیم تا بدانیم نه بر اساس ظاهر و لباس افراد و حتی ظاهر اعمالش هیچکس را قضاوت کنیم مثل قضاوت اشتباهی که مردم بین شاه فقید و خمینی و دیگر ملایان کردند و خمینی رو دیندارتر دونستن! در حالیکه هیچکس خودش رو به جای شاه نگذاشت بداند که رنجی میکشد برای پیشرفت ایران و ایرانی. گرچه دیر ولی متوجه شدیم : دشمنان شاه، دشمن ایران و ایرانی و عدهُ اندکی هم دچار خطای قضاوت و ایستادن در طرف نادرست بودند و شاه هر چه میگفت تماما و بدون لزوم به تفکر اشتباه بود و خون آشامی بود که بدترینِ کل دنیا بود! حتی من خودم را به جای عناصری از این رژیم قرار میدهم تا درکشان کنم. فکر میکنم آنها حتی اگر دچار خطا در قضاوت درست شدند و با همراهیِ قدرتهای خارجی فکر کردند شاه را سرنگون میکنند ولی در واقع ایران را نابود کردند. در مقطعی حتی کسانی هم که نا آگاه بودند فهمیدند اشتباه کرده اند و عرضه ادارهُ مملکت را ندارند ولی به خاطر رانت و دزدی و جنایت از قدرت دست نکشیدند و در اشتباه خود اصرار کردند! میدانند حرفی که میزنند غیر منطقی هست ولی باز هم در دفاع از ایدئولوژیِ اشتباه و متحجرانه و طالبانیِ خود اصرار ورزیدند! از جمله در اجبار به حجاب اجباری برای ایرانیان در حالیکه خودشان به خدا قسم نه به آن باور دارند و نه خود و بچه هایشان رعایت میکنند! الغرض همهُ ما بشریم و اشتباه کردن جزوی از بشریت است و چه بسیار پیامبرانی که حتی خدا آنها را تنبیه کرد به خاطر گناهشان چون یوسف و یونس و غیره. ولی مهم اینست که بر اشتباه خود اصرار نکنیم و دانسته راه اشتباه و نادرست را ادامه ندهیم و فکر نکنیم با کلاه شرعی که بر بعضی مسائل میگذاریم آنها را مباح و حلال میکنیم و سرِ خدا و بنده اش را شیره نمیمالیم بلکه خودمان را گول میزنیم! همچون مسئله ربا یا مجازات دلخواه برای مخالفان خودمان به اسم دشمنی با خدا! این حکم مفسد فی الارض یا محارب با خدا که هیچکس و تاکید میکنم هیچکس قادر نیست چنین حکمی صادر کند غیر از خداوند یکتا آنهم در روز جزا.

    گاهی رسالت و وظیفهُ انسان اینست که کسانی که خود را خدا میپندارند و به دیگر بندگان به اسم دین و خدا و قرآن و پیامبر و امام، ظلمِ بی پایان میکنند از کاخشان پایین بکشد و بگوید تو بنده ای هستی همچون دیگر بندگان که تنها و تنها مسئوول عمل خود هستی نه دیگران! مردم ۵۷ بیشک گمراه بودند که فکر میکردند خدا هستند که عمل دیگران به آنها مربوط است و لا اکراه فی الدین حتما آیهُ اشتباهی است!
    همه بایدحقوق یکدیگر را رعایت کنند و گرچه مثلا خوردن مشروب الکلی انتخاب شخصی هست ولی اگر مست کرد و جرمی مرتکب شد نمیشود گفت خب مست بوده دیگر! آزادیم تا وقتیکه حقوق و امنیت دیگرانِ این جامعه به خطر نیفتد.
    “این نظر شخصیِ من هست و اصراری ندارم دیگران بپذیرند.”
    حقوق افراد جامعه متقابل هست و باید یاد بگیریم به همدیگر احترام بگذاریم و حقوق دیگران را رعایت کنیم تا حق ما هم رعایت شود. آرا و نظرات متفاوتی در هر جامعه ای وجود دارد و مطمئنا میشود در دنیا با همزیستی و مسالمت و رعایت حقوق همدیگر با هم کنار بیاییم و هر کدام به هدف خودمان از این زندگی برسیم.

    چه خوب بود اگر هر کس سرش به زندگی و عمل و رفتار و دینِ خودش گرم بود وبا دیگران و عملشان کار نداشت. امر به معروف حتی اگر صورت گیرد )که آنهم نه به هر کسی ( البته با روی خوش و زبان خوش لازمهُ پیشرفت جامعه هست بایددر مورد تخلف در حقوق دیگران یا رشوه و دزدی و ربا و جرم و خلاف و غیره باشد و نه در مورد پوشش عرفیِ شخصی!
    حکومت هرگز نباید در دین و باور افراد دخالت کند و مخصوصا هیچکسی قادر به تشکیل حکومت اسلامی برای اجبار و تنبیه افراد جامعه نیست و نمونه اش طالبان و داعش و ج.ا بودند که این را ثابت کردند و هر کس دیگری هم ادعای این کار را کند اینگونه اشتباهی جواب میدهد و مردم از دین و مخصوصا خدای مهربان زده میشوند !
    احساس میکنم که نه تنها یلدا بلکه به زودیِ زود این رنج و ظلم تموم میشه و هم بهار ایران میاد و هم آمریکا قدرتمندتر میشه. عمیقا فکر میکنم همه چیز به زودیِ زود خوب میشه و پایان رنجمون هست و زندگی و صلح در دنیا و ایران حاکم میشه و دوباره زندگی در ایران جریان پیدا میکنه و رضا پهلوی مهرهُ سرنوشت ساز ایران و سازندش و آباد کنندش هست.

Comments are closed.