کاوه اعتمادزاده پسر محمود اعتمادزاده معروف به «م. آ. بهآذین» نویسنده و مترجم از دستبرد به خانهی پدریاش خبر داده که پلمب نیز بوده است. از این خانه برخی اموال به سرقت رفته و سارقان نیز شناسایی نشدهاند.
کاوه اعتمادزاده پسر محمود بهآذین نویسنده و مترجم از دستبرد به خانه پدرش خبر داده که از ۱۱ اردیبهشتماه ۱۴۰۰ تا کنون با شکایت این خانواده پلمب و بسته شده بود.
اما با وجود پلمب این خانه، چند روز پیش به خانه این نویسنده و مترجم دستبرد زده میشود. سارق یا سارقان همه اتاقها را بهم ریخته و اشیائی را دزدیدهاند.
یکسال از اقدامات و پیگیریها برای ثبت ملی خانه این نویسنده و مترجم میگذرد ولی هنوز از سوی مسئولان امر اقدامی صورت نگرفته است.
پارسال کاوه اعتمادزاده، فرزند محمود اعتمادزاده (م.ا. به آذین) خواستار پس گرفتن این خانه از دست بساز و بفروشها و تبدیل آن به یک موزه شد. حدود ۱۶۰۰ نفر از چهرههای فرهنگی و هنری نیز از ثبت این خانه به عنوان میراث ملی حمایت کردند.
۱۱ اردیبهشتماه امسال با شکایت صورت گرفته، خانه محمود اعتمادزاده پلمب شد و باتوجه به اینکه ملک مشاع بوده، ورود همه سهامداران به این خانه غیرقانونی اعلام گشت.
فرزند بهآذین در ارتباط با پلمب کردن این خانه گفته است: «این اقدام در غیاب من و بدون اینکه اجازه دهند وسایلم را بردارم، انجام شد. دو سه روز پیش نیز با توجه به اینکه خانه دو ماه است که خالی است، دزد از در حیاط وارد شده و همه چیز را بهم ریخته و مقداری از وسایل را برد. البته باید بررسی شود ببینم چه چیزهایی را بردهاند.»
اعتمادزاده گفته که پس از دو ماه بالاخره اجازه پیدا کرده که وارد خانه شود و با چنین وضعیتی مواجه شده است.
محمود اعتمادزاده (م.ا. به آذین)، متولد ۲۳ دی سال ۱۲۹۳ در ۱۰ خردادماه ۱۳۸۵ بر اثر ایست قلبی در بیمارستان آراد تهران درگذشت.
او فعالیتهای ادبی خود را از سال ۱۳۲۰ با انتشار داستانهای کوتاه آغاز و کتابهایی از شکسپیر، بالزاک، رومن رولان و شولوخوف را به زبان فارسی ترجمه کرد.
از آثار تألیفی بهآذین میتوان به «مهمان این آقایان»، «به سوی مردم»، «قالی ایران»، «گفتار در آزادی» و از ترجمههایش به «بابا گوریو» نوشته اُنوره دو بالزاک، «دُنِ آرام» از میخائیل شولوخف، «اتللو» اثر مشهور ویلیام شکسپیر و «جان شیفته» نوشته رومن رولان اشاره کرد.
محمود اعتمادزاده که به نام مستعارش «به آذین» معروف بود به دلیل تودهای بودن دستگیر شد و یکی از قربانیان اعترافات اجباری تلویزیونی در جمهوری اسلامی است که به همراه بسیاری از سران حزب توده در تلویزیون علیه این حزب و سرانش و فعالیتهای خود «اعتراف» کرد.
بهآذین در خاطرات خود در مورد بازداشت و زندانی شدن خود چنین مینویسد: «در نیمه بیداری گرم و آسوده بامداد، نزدیک ساعت ھفت روز یکشنبه ۱۷ بھمن ۱۳۶۱، زنگ بلند و مکرر و ناشکیبای در خانه باقیمانده خواب را از چشمانم پراند. که میتوانست باشد، چه میخواست؟ در خانه، من بودم و ھمسرم: من شصت و ھشت و او شصت و چھارساله. تا از بستر برخیزم و چیزی بپوشم و در باز کنم، صدای قدمھایی که باشتاب پشتبام خانه را مینوردیدند به من ھشدار داد که آنچه در این چند ھفته انتظارش میرفت به سراغم آمده است.»
او مانند دیگر تودهایها باور نداشت که بازداشت شود چرا که خود را هممسیر با انقلاب میدانست: «رهرو راه انقلاب بودهام و هستم، و با نظام برخاسته از انقلاب، هرچند که با من سر ناسازگاری داشته باشد، نمیخواهم ناسازگار باشم… من خود را با بازجوی جوان و قدرت انقلابی که او نماینده آن بود در یک صف میدانستم. انقلاب را من نزدیک چهل سال خواسته بودم و در راه آن پیوسته در بالاترین حد امکانم کوشیده و رنج برده بودم، و اکنون با صورت اسلامی آن که سرانجام پیروز گشته بود، کمترین دشمنی یا ستیز نداشتم…»
علی خامنهای رهبر جمهوری اسلامی در سال ۱۳۸۵ کمی پیش از مرگ به آذین هنگام بازدید از غرفه «نشر ناهید» در نمایشگاه کتاب که ناشر کتابهای بهآذین بود، رو به مسئول غرفه کرده و گفته بود: «سلام مرا به آقای بهآذین برسانید.»