فیروزه رمضانزاده – رامش صفوی نویسنده، فیلمنامهنویس و گریمور ایرانی ساکن استکهلم متولد ۷ اردیبهشت ۱۳۵۰ در تهران است. او از سالهای نوجوانی به نقاشی علاقمند بود و تصمیم داشت در این رشته ادامه تحصیل بدهد ولی ابتدا در رشته زبان انگلیسی دانشگاه پذیرفته شد. پس از پایان تحصیلات و بعد از آنکه به عنوان آموزگار انگلیسی مشغول به کار شد، در رشته کارگردانی سینما نیز شروع به تحصیل کرد. حاصل آن دوران، ساختن چهار فیلم کوتاه بود که یکی از آنها به نام «پارازیت» حدود بیست سال پیش به جشنوارههای هلسینکی فنلاند، درسدن و اوبرهاوزن آلمان و بورکینافاسو راه پیدا کرد.
این نویسنده که از شاگردان حمید سمندریان کارگردان بنام تئاتر ایران بوده در کنار فیلمسازی و حضور در کلاسهای نویسندگی و فیلمنامهنویسی، نوشتن را کنار نگذاشت تا اینکه در همان سالها موفق به نوشتن فیلمنامهای به نام «دگردیسی» شد که در ایران اجازه انتشار پیدا نکرد. او بعدها این فیلمنامه و رمانی با عنوان «انبه» را برای انتشار به نشر «اچاند اس مدیا» در انگلستان سپرد. به گفته رامش صفوی هیچیک از فیلمنامههای او به خاطر رعایت نکردن خطوط قرمز جمهوری اسلامی موفق به دریافت مجوز ساخت نشدند.
این نویسنده که در ایران دورههای تدوین و همچنین گریموری سینما را گذرانده است در سوئد نیز این دوره را به شکل تخصصی و فشرده تکمیل کرد.
رامش صفوی پس از دریافت اقامت در سوئد وارد تئاتر ملی این کشور شد و در آنجا به عنوان نویسنده به مدت دو سال کار کرد. این نویسنده همچنین چند داستان کوتاه به زبان انگلیسی نوشته که از سوی انجمن بینالمللی پن منتشر شدهاند.
وی در سال ۲۰۱۷ نمایشنامهای با عنوان «خیابان تاریک شماره ۱۳» به زبان انگلیسی و سوئدی منتشر کرد که به عنوان بهترین نمایشنامه از سوی انجمن تئاتر ملی سوئد شناخته شد و در جشنواره شیلی شرکت کرد.
این اثر روایتگر پنج دختر مهاجر غیرقانونی ساکن یک کمپ در سوئد است که از پنج کشور متفاوت خود را به سوئد رساندهاند و منتظر دریافت اجازهی اقامت هستند.
چندی پیش رمان دیگری از این نویسنده ایرانی- سوئدی با عنوان «سمت سیاه زمستان» به کوشش نشر «باران» منتشر شد که واکاوی زندگی و اعضای خانواده خود نویسنده را در طول چهار دهه حاکمیت جمهوری اسلامی به نمایش میگذارد.
رامش صفوی که در خانوادهای بزرگ شده که همگی از همان آغاز پیروزی انقلاب اسلامی فعالیت سیاسی داشتند به کیهان لندن میگوید: «بعد از انقلاب برادر بزرگم به دلیل مشکلات سیاسی دستگیر و به دو سال زندان محکوم شد. این اتفاق تاثیر منفی بسیاری در زندگی ما گذاشت بطوری که پدرم در ۵۴ سالگی به دلیل افسردگی زیاد ناشی از بیقراری دیدن برادرم و تلاش برای آزادی او از دنیا رفت. مرگ پدرم شیرازه زندگی ما را از هم جدا کرد. بازداشت برادرم باعث شد که همه ما به نوعی زیر ذرهبین بودیم. بعدها به عنوان منتقد فیلم با چند مجله و روزنامه همکاری کردم و در جریانات اعتراضات خیابانی سال ۸۸ با وجود آنکه جرو تظاهرکنندگان نبودم چون اعتقادی به اصل نظام نداشتم بدون دلیل دستگیر شدم و این دستگیری باعث شد پرونده خانوادگی ما دوباره به جریان بیفتد. هر از گاهی احضاریه به دستم میرسید و میبایست خودم را معرفی میکردم و این آزاردهنده شده بود.»
وی ادامه میدهد «بعد از مدتی خانهنشینی و بیکاری شروع کردم به انجام کارهایی که ربطی به رشته تحصیلی یا علائق من نداشتند مثل منشیگری در شرکتهای مختلف و چون حاضرنبودم به قیمت کسب درآمد در محیطهای ناسالم به مناسبات کثیف اجتماعی تن بدهم دوباره مجبور به خانهنشینی شدم. در سه سال آخر زندگی در ایران خانهنشین شده بودم چون نه فیلمنامههایم راه به جایی میبردند، نه به عنوان منتقد فیلم بعد از وقایع ۸۸ در روزنامهها کاری برایم وجود داشت. تا اینکه به دلیل احضاریههای متعدد وزارت اطلاعات به پیشنهاد خواهرم تصمیم به خروج از کشور گرفتم. با وجود ترس از بازداشت یا ممنوعیت خروج، از طریق مرز هوایی به ترکیه و از آنجا به بعد در یک مسیر زمینی در طول مدت سه ماه به یونان و از آنجا به سوئد رفتم.»
رامش صفوی در توضیح این مهاجرت میگوید: «مسیر سخت و پیچیدهای بود، چنان تحت تاثیر اتفاقات سفر بودم که مدت طولانی بیمار شدم. بعد از ورود به سوئد ۴ سال در کمپ زندگی کردم. نه راه بازگشت داشتم و نه علاقه به ماندن؛ به افسردگی شدید رسیده بودم، در طول این مدت در کمپ با هیچکس رفت و آمدی نداشتم و فقط مینوشتم.»
اولین اثری که در آن زمان از رامش صفوی منتشر شد رمان «انبه» بود. رامش صفوی در این رمان به ماجرای سفر غیرقانونی چهار دختر ایرانی به اروپا میپردازد. او در تمامی آثارش ایدههایش را از تجربههای خود گرفته. بهره بردن از تجربیات و موقعیتهای خود نویسنده در طول مسیر مهاجرت از ترکیه به سوئد و آمیختن آن با ساختار تو در توی تخیل نکته قابل توجه رمان «انبه» است.
اثر بعدی او فیلمنامه «دگردیسی» در ژانر جنایی- عاشقانه حاصل تلاش چندین ساله نویسنده در مورد وضعیت اقلیتهای جنسی در ایران است که در قالب داستانی جنایی و عاشقانه از سوی نشر «اچاند اس مدیا» در انگلستان منتشر شده است.
رامش صفوی در مورد این اثر توضیح میدهد: «”دگردیسی” فیلمنامهای در مورد اقلیتهای جنسی در ایران است که آن را حدود ۲۵ سال پیش با تحقیق زیاد و از طریق رفت و آمد با این افراد و به دست آوردن اطلاعات از زندگی آنها آماده کردم. داستان در مورد یک پسر نوجوان همجنسگرا و یک دختر ترنس ساکن ایران است که از خانه طرد شدهاند و برای امرار معاش مجبور به ارتکاب کارهای خلاف هستند. این فیلمنامه جزو کارهایی است که بسیاری از دفاتر سینمایی در ایران با آن مخالفت کردند؛ برخی از آنها یا اطلاعات زیادی در مورد موضوع نداشتند یا این موضوع را تابوی بزرگی میدانستند، در سوئد این فیلمنامه را بدون سانسور و بدون رعایت خط قرمزهای وزارت ارشاد اسلامی بازنویسی کردم.»
«سمت سیاه زمستان» تازهترین اثر رامش صفوی است که به تازگی از سوی نشر «باران» در سوئد منتشر شده است. خواننده با خواندن این اثر، خود را در دنیای رئالیسم جادویی احساس میکند، داستانی پر کشش با بار فلسفی عمیق که رویدادها و حوادث زندگی یک خانواده و اطرافیانش از دوران انقلاب و تحولات سالهای پس از دوران انقلاب را زیر ذرهبین میبرد.
هر شخصیت در این داستان، نمادِ یک واقعیت یا تجربه است که نویسنده سعی دارد آن را به خواننده منتقل کند؛ «پری» و «نظام» جوانان پیش از انقلاب هستند؛ «رزمین» جوان سیاسی دوران انقلاب و سپس دهه ۶۰ با گرایشهای ایدئولوژیک چپ است. همچنین «روشنا» و «رامین» که در دوران انقلاب بزرگ میشوند و مهاجرت میکنند. رامش صفوی در این رمان با کنار هم چیدن روایت و خردهروایتها در متن داستان، تصویری از این خانواده را در دوران پس از انقلاب و سپس دهه ۶۰ خورشیدی ارائه میکند.
رامش صفوی در مورد این اثر توضیح میدهد: «در “سمت سیاه زمستان” بسیاری از شخصیتها واقعی هستند از جمله «رامین» و «روشنا»ی داستان دوقلو هستند، من یک برادر دوقلو دارم که در ایران زندگی میکند؛ «رزمین» داستان که دو سال بزرگتر است سیاسی است و دستگیر میشود؛ «پری» مادر داستان الهام گرفته از شخصیت دخترعموی من است که در کودکی یک ازدواج اجباری داشت، در طول ۲۰ سال که صاحب دو فرزند شده بود تلاش کرد برای طلاق اما خانوادهاش مانع شدند و در نهایت در ۳۵ سالگی خودکشی کرد. همین اتفاق برای پری در داستان رخ میدهد، بسیاری از شخصیتهای داستانهای من از واقعیتهای زندگی خودم میآیند، همه به نوعی رگی از رئالیسم جادویی دارند این اتفاقات الهام گرفته از ذهن خودم است.»
او در پایان میگوید: «من خودم را نه نویسنده، نه گریمور و نه فیلمساز میدانم، شاید یک هنرمندی هستم که سعی میکنم تلفیقی از کارهای هنری انجام دهم، گاه نقاشی، گاه خواندن، گاه کتاب نوشتن و تلاش میکنم همه اینها را به هم نزدیک کنم و از این تلفیق یک اثر هنری ارائه کنم. در “سمت سیاه زمستان” با بودجه اندک و با استفاده از تجربه گریم با همکاری یکی از دوستانم فیلم کوتاهی تهیه کردم و گریمهای مختلفی بر روی صورتم انجام دادم و تصویر چند شخصیت از شخصیتهای داستان را در این فیلم ارائه کردهام.»