سیروس کدیور (کیهان لایف) – مهرداد پهلبد سه سال پیش در ماه اوت، ۱۸ امرداد، درگذشت. او ۵۱ سال همسر شاهزاده شمس، خواهر محمدرضاشاه پهلوی، بود. این زوج سه فرزند داشتند. او بین سالهای ۱۹۶۴ تا ۱۹۷۸ به عنوان وزیر فرهنگ و هنر ایران به کشور خدمت کرد و پس از انقلاب ۵۷ به همراه خانوادهاش در ایالات متحده ساکن شد.
مهرداد پهلبد در اواخر زندگی خاطراتش را برای جری گرین نویسنده، تهیهکننده و مدیر توسعه شرکت «یونیورسال استودیو» در کالیفرنیا تعریف کرد. کتاب «سرسپرده؛ خاطرات مهرداد پهلبد» یکسال پس از آنکه او در سن صد سالگی در گذشت منتشر شد.
کیهانلایف به مناسبت سالگرد درگذشت مهرداد پهلبد گفتگویی با جری گرین نویسنده کتاب خاطرات مهرداد پهلبد انجام داده است.
– روایت این شخصیت برجسته ایرانی در تبعید را چگونه آغاز کردید؟
– راستش را بخواهید، با ترس و لرز. مطمئن نبودم که بتوانم آن را بنویسم. من اطلاعات محدودی از ایران و مهرداد پهلبد به عنوان یک شخصیت برجسته فرهنگی داشتم. مسائل سادهای ذهن مرا درگیر کرده بود؛ مثلاً از خودم میپرسیدم: چگونه باید با او صحبت کنم؟ اما او این کار را آسان کرد؛ مرا جری صدا کرد و من او را مهرداد صدا کردم.
– قبل از ملاقات با پهلبد چه مقدار در مورد او میدانستید؟
– دخترش شهرزاد چند بار اسمش را گفته بود، اما نه بیشتر. وقتی همسر شهرزاد، که از دوستان خوب آمریکایی من است، از طرف پدرش به من مراجعه کرد تا ببیند آیا من داستان مهرداد پهلبد را خواهم نوشت، موافقت کردم و تصور کردم این پروژه شش ماه طول میکشد؛ ولی اشتباه میکردم! پس از اولین ملاقات با مهرداد پهلبد به بزرگی و اهمیت داستان پی بردم و به پایان بردنش تقریباً دو سال زمان برد که مطمئناً ارزشش را داشت! مهرداد ۹۸ ساله بود که با هم آشنا شدیم. او هنوز هوش و حضور ذهن خوبی داشت و من فوراً احساس کردم که در حضور مرد بزرگی هستم.
– آیا اولین دیدار با او را به یاد دارید؟
– بله؛ ما پشت میز ناهارخوری نشسته بودیم و گپ میزدیم، او مرا میسنجید و من در این فکر بودم که آیا میتوانم داستان این مرد فوقالعاده را به خوبی سر و سامان بدهم. داستانهای دیگری که نوشتهام عمدتاً تخیلی هستند و رگه باریکی از حقیقت در آنها وجود دارد. اما اکنون با داستان یک قهرمان واقعی با داستانی حقیقی روبرو بودم که نیاز به دقت داشت. شاید اولین حس من هنگام دیدار با این شخصیت برجسته ایرانی دلهره و ترس بود؛ چیزی که ما اغلب دوست نداریم آن را بپذیریم.
– در آغاز کار چه مقدار با ایران آشنایی داشتید؟
– من از ایران چیز زیادی نمیدانستم، بجز اینکه شاه توسط یک آیتالله سرنگون شده بود. اما به زودی مهرداد تصویر کاملتری از گذشته و میراث غنی فرهنگی ایران به من داد. این پروژه نیاز به تحقیقات زیادی داشت. مهرداد نام یا رویدادی را یادآوری میکرد و همین باعث میشد برای درک بهتر زمانه و فرهنگ به پژوهش بیشتری دست بزنم.
– روندی که به صورت روزانه برای نوشتن این کتاب با وی داشتید چگونه بود؟
– فارغ از اینکه چه مینویسم، من شیوه نویسندگی کاملاً مشخص خودم را دارم. بیشتر نوشتههایم را در کافههای محلی انجام میدهم. با این حال، برای شنیدن و ضبط کردن داستان مهرداد، در موارد متعددی به ملاقات او رفتم. ما همیشه در خانه او در کالیفرنیا یکدیگر را ملاقات میکردیم. شهرزاد دو دستگاه ضبط خریده بود که ما از آنها استفاده میکردیم و روز بعد من یا خود او سخنان ضبط شده را پیاده میکردیم. بعد از نوشتن ۲۰ صفحه یا بیشتر، آنها را برای اصلاح و تأیید مهرداد ایمیل میکردم.
– چه ویژگی خاصی در زندگی این شخصیت دیدید؟
– مهرداد توانایی رهبری و هدایت داشت؛ قاطع و در عین حال بیتکلف بود؛ مقتدر بود اما مهربان؛ مقید به اصول بود و در عین حال انعطافپذیر؛ او از زندگی درس گرفته بود و شاگرد آن بود؛ و البته یک زندگی ویژه داشت! بگذارید دقیق بگویم؛ چند نفر از طبقه متوسط میشناسید که با خاندان سلطنتی ارتباط داشته باشد، با رؤسای جمهور و نخبگان هالیوود شام صرف کند و سپس وقتی این روزها محو شدهاند هنوز فروتن، شاد و امیدوار باشد؟ هنگامی که او روزهای پرافتخار زندگیاش را دوره میکرد چهرهاش روشن میشد؛ و تعداد چنین خاطراتی زیاد بود!
– مهرداد پهلبد چگونه با شاهدخت شمس آشنا شد؟
– عشق آنها همانگونه است که فیلمهای داستانی از آن درست میشود. متعجبم چرا هالیوود آن را کِش نرفته! آنها وقتی عمه شاهدخت شمس، مهرداد و دو برادر خوشتیپ او را برای صرف چای در ویلای شاهزاده خانم دعوت کرده بود، آشنا شدند. به وجد آمدن و شور و شوقی که به رگهای پهلبد برای توصیف این دیدار نخست میدوید دلچسب بود و آدم را جادو میکرد. شاهدخت شمس را بانویی «زیبا، تابناک و درخشان که از فرط زیبایی برق میزد» ترسیم میکرد و برای توصیف او بسیاری واژههای دیگر که با آنها زیبایی و کمال را توصیف میکند به کار میبرد.
– اما مهرداد اولین همسر شاهدخت شمس نبود…
– بله؛ وی در سال ۱۹۳۷ با فریدون جم ازدواج کرد؛ این داماد را رضاشاه برگزیده بود. زندگی آنها بدون عشق بود. رضاشاه اجازه طلاق به آنها را نداد. با این حال، در سال ۱۹۴۴، قبل از مرگ در تبعید، این اجازه را داد. پس از جنگ، مهرداد و شاهدخت شمس قبل از اینکه برای زندگی به آمریکا بروند، در قاهره ازدواج کردند و به ماه عسل رفتند. این زوج سه فرزند داشتند؛ شهباز، شهریار و شهرزاد. وقتی زمان زایمان میرسید، آنها دوازده هزار مایل به لسآنجلس سفر میکردند تا بچهها توسط پزشک مورد علاقه شاهدخت شمس که توسط ریتا هیورث بازیگر معروف سینمای هالیوود توصیه شده بود، به دنیا بیایند.
– آیا شاهدخت و همسرش دوستان هالیوودی زیادی داشتند؟
– بله دوستان زیادی داشتند. آنها موقعی که در بورلی هیلز زندگی می کردند با بسیاری از افراد مشهور هالیوود دوست شدند. دوستشان هرمس پن طراح رقص هالیوود، آنها را با ریتا هیورث بزرگترین ستاره آن روزها آشنا کرد. از دیگر آشنایان هالیوودی آنها میتوان به دبی رینولدز، فرد آستر، لوید بریجز، آدام وست، هلن هیز و آن میلر اشاره کرد. اما نزدیکترین رابطه آنها با لورتا یانگ دوست همیشگی و مادرخوانده بچههایشان بود.
– پهلبد کار خود را در ایران چطور آغاز کرد؟
– یکروز، زمانی که پهلبد به ایران برگشته بود، در کاخ ملکه مادر بود که محمدرضا شاه بدون مقدمه از او میپرسد «پهلبد (شاه همیشه او را پهلبد مینامید)، چرا شما سرپرستی و مسئولیت فرهنگ و هنر را به عهده نمیگیرید؟ پول زیادی در هنر وجود ندارد، بنابراین هیچکس سعی نخواهد کرد آن را از شما بگیرد!» با همین دعوت نسبتاً دلگرمکننده، مهرداد مسئولیت وزارت فرهنگ و هنر را بر عهده گرفت. پهلبد با تواضع آن را به سازمانی تبدیل کرد که هرگز تصور نمیشد.
– بزرگترین دستاورد پهلبد در ایران چه بود؟
– مهرداد در زمینه فرهنگ و هنر به موفقیتهای زیادی دست یافت، اما او همیشه پروژه ویژهای را به نام «شب دعای شاه» که به عنوان یک رویداد کشوری مدیریت میکرد، به خاطر میآورد. این دستاورد مورد علاقه او بود. دومین مورد، افتتاح مجموعه تالار رودکی در سال ۱۹۶۷ همزمان با مراسم تاجگذاری شاه بود. وقتی این رویداد را تعریف میکرد چشمانش میدرخشید. او مرد بانفوذی بود؛ مدیریت سازمانی را که جدی گرفته نمیشد با بودجهای کم به دست گرفت و به وزارتخانهای تبدیل کرد که ملت و جهان از جمله هالیوود را تحت تأثیر قرار داد. او با نخست وزیران، رؤسای جمهور، تهیهکنندگان و ستارگان سینما ارتباط برقرار کرد. خود مهرداد بزرگتر از هر پروژهای بود. او ملی و حتا بینالمللی بود.
– رابطه او با برادر همسرش، شاه ایران، چگونه بود؟
– مهرداد برای شاه به عنوان رئیس کشور احترام رسمی قائل بود و اغلب اوقات کمتر از سایر اعضای کابینه برای حل و فصل کارها پول میگرفت. حوزه کاری او ابتدا در محافل دولتی از اهمیت بالایی برخوردار نبود. او همه این کارها را با افتخار و وقار انجام میداد زیرا، همانطور که اغلب میگویم، مهرداد، مهرداد بود.
– آیا او به محمدرضا شاه وفادار بود؟
– وفاداری مهرداد به شاه نمونهای بارز از خدمتگزاری، افتخار و احترام است. وفاداری او تنها به این دلیل نبود که او با پادشاه خویشاوند بود. عشق به ایران از عمده دلایل این وفاداری و ارادت بود. او در تعلق و وقفی که شاه خود را برای کشورش کرده بود سهیم بود.
– آیا شاهدخت شمس عنوان و مقام رسمی در ایرانِ دوران پهلوی داشت؟
– شاهدخت شمس سرپرست «جمعیت شیروخورشید سرخ ایران» که معادل «صلیب سرخ» بود بود؛ جایی که سالها در آن به عنوان مدیر و انسان نیکوکار خدمت کرد. او همچنین حیوانات را دوست میداشت و مهرداد هم با آن کنار آمد اگر چه گاهی این حیوانات از وحوش بودند. در محل زندگی آنها در کاخ مروارید (طراحی شده توسط بنیاد فرانک لوید رایت) حیوانات مختلفی زندگی میکردند شامل دوازده سگ، شامپانزه، طاووس، پرندگان عجیب و غریب و یوزپلنگی که توسط رئیس جمهور کنیا به آنها هدیه شده بود.
– و بعد انقلاب در ایران رخ داد. مهرداد پهلبد این موضوع را چگونه ارزیابی میکرد؟
– مهرداد میگفت که آشوب ۱۹۷۹ یک انقلاب نبود بلکه یک شورش بود که ویرانی و خرابی به همراه داشت. شاهدخت شمس و مهرداد در ایالات متحده بودند که این اتفاق افتاد. درخواست وی برای بازگشت به ایران در آن شرایط انقلابی از طرف شاه رد شد. وی گفت که این بازگشت بسیار خطرناک است. اما مهرداد برگشت تا کارکنان خود را ارزیابی کند و اطمینان حاصل کند که این بخش هنوز به درستی کار میکند. اما هواداران خمینی به فرهنگ و هنرهای زیبا اصلا اهمیت نمیدادند. هرج و مرج و بیقانونی کشور را فرا گرفت و مهرداد مجبور به ترک کشور شد.
– وی و شاهدخت شمس با تبعید چگونه کنار آمدند؟
– در ژانویه ۱۹۷۹ گروهی مخالف شاه خانه آنها را در لسآنجلس به آتش کشیدند و آنها مجبور شدند به همراه ملکه مادر که بیمار بود از آنجا بروند. آنها بقیه عمر خود را در کالیفرنیا گذراندند. در تمام این موارد، مهرداد به مراقبت از همسر خود به عنوان شاهدخت ادامه میداد. او مجبور شد برای فراهم کردن شیوه زندگی که او در آن بزرگ شده بود، با شرایط کنار بیاید. همسر او یک شاهزاده خانم، دختر رضاشاه پهلوی، سرتیپ قزاق بود که به عنوان پادشاه، ایران در حال انحطاط را از جامعه فئودالی نجات داده و آن را در مسیر عظمت و مدرنیته قرار داده بود.
– زندگی شاهدخت شمس چگونه ادامه یافت؟
– شاهدخت شمس پس از سالها مبارزه با بیماریهای قلبی و سرطان در فوریه ۱۹۹۶ در ۷۷ سالگی درگذشت. برای مهرداد، دیگر چیزی برای زندگی وجود نداشت. اما فرزندان مهرداد پس از درگذشت همسرش مایه تسلی و دوام و قوت قلب او شدند.
– سالهای آخر عمر مهرداد پهلبد چطور گذشت؟
– خوشبختانه سالهای پایانی مهرداد شاد بود. پس از اندوهی طولانی، او با یک بانوی مهربان و دلسوز ایرانی که مایه تسلی خاطر وی بود آشنا شد.
– آیا مهرداد پهلبد کتاب را پس از پایان نگارش دید؟
– یک هفته پس از پایان نخستین پیشنویس، مهرداد پهلبد راهی بیمارستان شد و تا ۸ اوت ۲۰۱۸ در آنجا ماند و سپس وی نیز به صفحات تاریخ پیوست.
– شما چگونه شخصیتی مانند مهرداد پهلبد را به خاطر خواهید آورد؟
– من اطمینان دارم که او برای همیشه به عنوان یک مرد باشخصیت، باوقار و فروتن در خاطر باقی خواهد ماند.
*منبع: کیهان لایف
*ترجمه و تنظیم از کیهان لندن
سر سپرده؟؟؟؟
اگر بلد نیستی ترجمه کنی، مگر مجبوری؟
devotion
یعنی این که کسی که خود را وقف موضوع مورد علاقه ش بکند. آیا یک موسیقیدان که به کار و هنرش علاقه دارد سر سپرده موزیک است؟؟؟؟!!!
سر سپرده ؟ کجائی با وفا ، یک فرهنگ نامه انگلیسی فارسی برایت بفرستم !
یادش گرامی باد.
کتاب خواندنی و بخشی از تاریخ ماست.
ایکاش عنوان این کتاب را به درستی ترجمه کرده بودند. “Devotion” به معنی وفاداری و از خود گذشتگی در قبال شخص و یا موضوع و یا باوری است با باری مثبت. در حالی که “سرسپرده” دارای باری منفی بوده و در مورد موضوع این کتاب، شخصیت و خدمات او به ایران کاملاً نادرست است.
امید که متن این کتاب به درستی به فارسی برگردانده شده باشد. با داوری بر شیوهای که نام نویسنده بر روی جلد به فارسی نوشته شده: “جری گیرین” امید چندانی ندارم!
چند نکته:
۱- چرا نام کتاب که devotion به معنی تعلق خاطر ، تعهد ، دلسپردگی، هواخواهی ، وفاداری ، از خودگذشتگی ، صمیمیت و واژه هایی با مضمون مثبت است به سرسپرده که مفهومی دینی و فرقه ایی است و بار منفی دارد ترجمه شده است . سرسپردگی در نظام ولایت فقیه برای پایوران نظام مصداق دارد.
۲- ای کاش ، مدیریت رادیو و تلویزیون ملی ایران نیز به مهرداد پهلبد و یا شخصیتهایی نظیر او سپرده می شد.
۳- مهرداد پهلبد نیز مانند بسیاری از پایوران راستین نظام پادشاهی، بدرستی شورش ۵۷ را انقلاب نمی نامید. پادشاه نیز شورش ۵۷ را به فرقه ایی واپسگرا منتسب کرده بود ( ارتجاع سرخ و سیاه) که مردم عادی ایران در آن نقشی نداشتند و از آنها با اکثریت خاموش یاد کرد.
حال پرسش در اینجاست که چرا اپوزیسیون نماها و شبه اپوزیسیونها و حتی اپوزیسیون برانداز ، داستان دروغین شرکت گسترده مردم را در به اصطلاح انقلاب ۵۷ ترویج می نمایند و میگویند ایرانیان اشتباه کردند و حماقت به خرج دادند که گول آخوند را خوردند !!!
از نظر این کامنتگزار، واقعه ۵۷ یک کودتای تمام عیار وکلاسیک توسط طبقه نخبگان شیعه اثنی عشری بود که نه تنها بر علیه نظام پادشاهی ، بلکه بر ضد ایرانیان با کمک رژیم تروریست پرور آمریکا و رژیمهای فاشیستی اروپایی انجام شد.
این داستان سخیف گول خوردن مردم از آخوند و شکم سیر بودن وزدن خوشی زیر دلشان و دیکتاتور بودن پهلوی دوم و انحراف انقلاب راستین مردم از آرمانهایش و دیگر جفنگیات را خمینیستهای پشیمان و چه بسا عناصر اطلاعاتی رژیم ترویج می نمایند. گروهک فرشگرد هم چنین اراجیفی را می گوید و مرتب به نسل ۵۷ اشاره می کند.
خیر، مردم عادی ایران ( غیر از اراذل و اوباش و الوات شهر مذهبی-قجری طهران) نقشی در کودتای ۵۷ نداشتند. این کودتا توسط طبقه الیت شهر مذهبی طهران ( کمونیست، مارکسیست، خمینیست، شریعتیست، دانشگاهی، بازاری، روشنفکر،نویسنده، شاعر، فیلسوف، سرمایه دار، شازده قجری، تکنوکرات، بوروکرات، قاضی،حقوقدان ملی-مذهبی، مصدقی، مارکسیست اسلامی و دیگر انگلهای پروار شده در اثر رانت نفت ) و با کمک آمریکا انجام شد.