محمود مسائلی – پرسش: چه پیش زمینه فکری موجبات ظهور راستگرایی افراطی و فاشیسم معاصر را فراهم آورده است؟
طرح موضوع
تیراندازیهای پی در پی در ایالات متحده آمریکا و کشته شدن مردم بی گناه با گرایشهای فاشیستی عاملان این کشتارها همراه بوده است. اخیرا نیز در دو واقعه تیراندازی در شهر بوفالو در ایالت نیویورک و همچنین شهر کوچک یووالده در ایالت تگزاس، این پرسش را در اذهان عمومی برجسته ساخته که چرا افرادی با انگیزههای راستگرایی افراطی قربانیان خود را از میان مردم بیگناه عادی و از جمله کودکان انتخاب میکنند. در واقعه جنایتکارانه در شهر بوفالو که اغلب قربانیان آن سیاهپوست بودند، و همچنین واقعه خونین شهر یووالده که قربانیان آن کودکان اغلب آمریکای لاتینیتبار قرار داشتند، جنایتکاران با انگیزههای نژادپرستانه دست به این اعمال وحشیانه زدند. هر دو قاتل نیز جوانان ١۸ سالهای بودند که بر اساس باورهای راستگرایی افراطی این اقدامات جنایتکارانه را مرتکب شدند. پیشتر در شهر کلیسای مسیح در نیوزیلند مردی نژادپرست ۵١ نفر را در مسجدی کشت و اقدام جنایتکارانه خود را «جایگزینی بزرگ» نامید. این اقدامات وحشیانه نژادپرستانه به دفعات در کشورهای مختلف، و در بیشتر در آمریکا، روی داده است.
در سایه اینگونه اقدامات برخاسته از تنفر نژادی که جایگاهی دیرین از قرون ١۸ به بعد دارند، همچنان این پرسش برای مخاطبان عام رسانههای خبری وجود دارد که علل و چرایی ظهور مجدد راستگرایی افراطی و تنفر نژادی را در چه پیشزمینههایی باید جستجو کرد. این نوشتار توضیح میدهد که امواج نوین فاشیسم و راستگرایی تحت تاثیر نوعی نگرش شبهروشنفکری موسوم به تئوری «جایگزینی بزرگ» است که ادعا میکند سیاستهای مهاجرتی کشورهای غربی ممکن است به تزلزل فرهنگی و همچنین افول قدرت مردم سفیدپوست منجر شود. به نظر اینان پذیرش مهاجرین از کشورهای دیگر بخشی از یک توطئه است که به موجب آن آرم آرام قدرت سفیدپوستان با قدرتی نوین جایگزین میشود. در این ارتباط، برداشتهای بسیار سطحی و هدفمند از تئوری شبهعلمی «جایگزینی بزرگ» انگیزه لازم برای جنایات برآمده از تنفر نژادی در گروههای راست افراطی را باعث میشود.
این نوشتار برخی از زمینههای شبهروشنفکری و واکنشی غرب را در قبال مهاجران توضیح میدهد. هدف این است که منابع اصلی راستگرایی افراطی و تنفر نژادی معرفی، بخشهایی از آنها به اختصار توضیح داده شده، و قضاوت در خصوص چرایی تیراندازیهای وحشیانه به خوانندگان واگذار شود.
«اردوگاه قدّیسان»
در قرن ١٩ یک روزنامه نگار و نویسنده فرانسوی به نام آگوست موریس باره[۱] واضحترین بیان را درباره ملیگرایی افراطی مطرح ساخت زیرا بیش از آنکه بخواهد نوعی ملیگرایی مدنی را توسعه بخشد، سعی کرد «تولد» و «فرهنگ بومی» را مایه و پایه ملیگرایی قرار دهد. به نظر او، این دو عامل اصلی قوام ملیت هستند. بنابراین هر نوع تغییراتی که در اثر نفوذ خارجی در فرهنگ ایجاد شود، این قوام ملیت و هویت ملی را متزلزل و سست میسازد. این نظریه در نقطه مقابل فرهنگ لیبرال است که به تساهل و مدارای فرهنگی به عنوان عناصر دمکراسی احترام میگذارد و میکوشد تا نوعی فضای سازنده برای یادگیری متقابل میان ملتها و هویتهای مختلف به وجود آورد. موریس در مخالفت با روحیه لیبرال، ملیگرایی مورد نظر خود بنا نهاد.
در دیدگاه محافظهکارانه و کاتولیک موریس، فردگرایی بیش از اینکه مولود تحولات شخصیتی خود انسان باشد، از سنتهای ملی و خاک کشور سرچشمه میگیرد. بنابراین، فرد محصول هر آنچیزی است که پیشینیان در آداب و رسوم، سنتها و فرهنگ، و ویژگیهای ملی خود حفظ کردهاند. در این نگرش مبتنی بر فلسفه همپیوندی[۲]، اساسا هستی انسان نمیتواند خود را از سنتهای ملی و از خاک و سرزمین مادری و همه این پیشزمینههای مربوط به آن جدا سازد. هرنوع امکان جدایی درواقع بریدن ریشههای خویش و متزلزل ساختن هسته مرکزی هویت انسانی است. در پرتو اینگونه استدلالهاست که حضور خارجیها شامل پناهندگان و مهاجران، خطر بزرگی برای مملکت تلقی و به منزله خطرهایی محسوب میشوند که زیربناهای اصلی شکلگیری شخصیت فرد و هویت ملی را نابود میسازند. بنابراین، انسانها باید خود را از طریق خانواده، از طریق روستا و محل تولد و زندگی خویش، و نیز استان و کشور خویش خود تعریف نمایند. درست در همین نگرش است کهاندیشههای مذهبی کاتولیک میتواند به تقویت نظریههای نژادپرستی ملیگرایی افراطی کمک نماید. منظور این است که برخلاف متفکران عقلگرای عصر روشنگری که اصالت را در رهایی از همه موانع موجود بر سر راه رشد و شکوفایی انسان میدانستند، نظریههای مذهبی کمک به آنهایی نمودند که میخواستند اندیشههای عقلانی فردگرایانه عصر روشنگری را به نفع آریستوکراسی و یا طبقات اشراف و زمیندار مضمحل سازند.[۳]
دنباله همین خط فکری است که زمینههای مناسبی را برای نگرشهای شبهروشنفکری، اما مغرضانه مدافع ملیگرایی افراطی، مخالفت با مهاجران، و تنفر نژادی فراهم آورد. در سال ١٩٧٣، یک نویسنده فرانسوی راستگرای افراطی به نام ژان راسپیل کتابی به شکل داستان و با نگرشی بدبینانه نسبت به آینده با عنوان «اردوگاه قدّیسان»[۴] نوشت که به انگلیسی ترجمه و انتشار یافت و مورد استقبال راستگرایان قرار گرفت. راسپیل برنده جوایز ادبی با افکاری که در این کتاب انتشار داده و آینده تیره و تاری را برای تمدن غربی هشدار داد، سرچشمههای نوینی از راستگرایی افراطی و تنفر نژادی بر روی هواداران آن گشود که بطور عمده از میان گروههای محافظهکار هستد. شواهد نشان میدهد که پارهای از مشاوران و نزدیکان دونالد ترامپ چهل و پنجمین رئیس جمهوری آمریکا شامل استیون میلر مشاور ارشد کاخ سفید،[۵] و استیو بنون مشاور ارشد وی،[۶] تحت تاثیر این اندیشهها بودهاند. برای تاثیر این کتاب و پیامهای آن برای راستگرایان افراطی و و زمینهسازی برای ظهور نژادپرستی معاصر، شایسته است بخشهایی از این کتاب بطور خلاصه توضیح داده شود.
«اردوگاه قدّیسان» رمانی است که از زمان انتشار آن به زبان فرانسه و سپس ترجمه و انتشار انگلیسی آن همواره با هشدارهایی در مرکز پیامهای خود برای خوانندگان که عمدتا محافظهکاران و راستگرایان افراطی هستند، همراه بوده است. گویی این رمان فاقد وجه زمانی است و با گذشت حدود ۵٠ سال از انتشار آن همچنان در برانگیختن احساسات افراطی موثر است. پیشفرضهای کتاب، که در ۵١ بخش تنظیم شده، برانگیزنده نگرانیها و ترسها از سوی مردمی است که نگران آینده سرزمین خود بوده و این نگرانی را به سیل مهاجران غیرغربی نسبت میدهند: «ما فقط باید نگاهی اجمالی به آمار شگفتانگیز جمعیت پیشبینی شده برای سال ٢٠٠٠، یعنی بیست و هشت سال آینده بیندازیم: جمعیت جهان هفت میلیارد نفر خواهد بود که تنها نهصد میلیون نفر از آنها سفیدپوست خواهند بود.» درواقع در همان فراز نخستین کتاب این هشدار را میدهد که تمدن سفیدپوستان در معرض خطر قرار گرفته و باید کاری کرد.
داستان با حکایت استاد سالخوردهای آغاز میشود که نگران باتلاقی است که محتوای آنرا مهاجران «جهان سومی»[۷] تشکیل داده و تمدن غربی را با خطری جدی مواجه میسازند. اروپای متمدن باید نگران رشد رو به توسعه مهاجرانی باشد که هر روز به جمعیت کشورهای غربی افزوده میشوند. در حقیقت نوعی بیگانهستیزی که ۴۸ بار در کتاب تکرار شده، در مرکز این نگرانیها قرار دارد. «جهان سومی» بیگانهای است که مفاهیم و روشهای زندگی متمدن را نمیشناسد: «آن چنگال نقرهای، با شاخکهای فرسوده… وقتی فکر میکنید که دنیای غرب آن را به خاطر پاکیزگی اختراع کرده، آنهم در حالی که یک سوم از نسل بشر هنوز هم غذای خود را با انگشتان خود میخورَد». این «جهان سومی»ها همواره تقاضای کمک دارند: «با التماس برای کمک، با عکسهای ترسناکشان که هر روز از پاکتها بیرون میآیند و حق خود را به نام سازمان یا سازمان دیگری مطالبه میکنند. از طریق روزنامهها، رادیو، کلیساها، از طریق این یا آن جناح… تمام کشورها پر از درخواستهای دردناک و التماسهایی است که بیشتر تهدید به نظر میرسند. حالا دیگر برای کفش کتانی التماس نمیکنند، بلکه برای نقد کردن چک به حساب خود التماس میکنند.» این شرایط که نویسنده تصویر کرده به مرور زمان بدتر شدهاند.
اعراب شمال آفریقا به سواحل جنوب فرانسه میرسند و «در کمترین زمان، محلههای الجزایری در سراسر پاریس و حومهها دوباره به بخشهای تازه تقسیم میشوند». جنگ مقدس به کناری نهاده شده و جای آن را نبردی پنهان برای تشکیل یک قدرت هویتی و فرهنگی در میگیرد: «زمان خشونت به پایان رسیده است. از آنها بخواهید تیغهایشان را کنار بگذارند، بخواهید چاقوهایشان را دو نیم کنند. از اولین کسی که میشنوم دیگر چه کسی خون میریزد، میبینم که (در عقیده خود) سست شده است.» اکنون، کافههای هند غربی، رستورانهای چینی، سالنهای رقص آفریقایی، کافههای عربی در همه جا پراکنده هستند. تازه این قله کوه یخ است. «جهان سومی» در همه جا حضور یافته. اینان تحقیر میشوند، نه فقط به دلیل غیرمتمدن بودن، بلکه به خاطر احساس انتقامی که ممکن است شکل بگیرد. در همین حال احساس حقارتی هم برای غربیها (فرانسویان) به وجود میآید که برخی با اعراب آمیزش پیدا کردهاند. اما آن اروپای رو به ویرانی به تدریج به باتلاق لیبرالی کشیده میشود که ملیگرایان و محافظهکاران پیوسته در خصوص علل و چرایی آن هشدار میدادهاند. آینده خیلی تاریک است زیرا جامعه متمدن دارد خود را از درون به تباهی و نابودی میکشاند.
https://kayhan.london/1395/05/01/%d8%b2%d9%85%db%8c%d9%86%d9%87%e2%80%8c%d9%87%d8%a7%db%8c-%db%8c%da%a9-%d8%aa%d8%b3%d9%84%db%8c%d9%85-%d8%af%d8%b1-%d8%ac%d8%af%d8%a7%d9%84-%d8%a8%d8%a7-%d8%a7%da%98%d8%af%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%af
به نظر میرسد که میشل وولبک به درستی بیان کرده است که «من یک اسلامهراس هستم.»[۸] وی در کتاب خود به نام «تسلیم» یک جامعه فرانسوی را تصور میکند که توسط اسلامگرایان احاطه شده. او به دنبال ترور جنایتکارانه مجله «شارلی ابدو» تحت محافظت ٢۴ ساعته پلیس قرار گرفت. به نظر نویسنده، این بیگانههراسی که زمینههای شکلگیری تنفر نژادی و ظهور ملیگرایی افراطی را فراهم میسازد، اجتنابناپذیر است. از این رو، برای به ترسیم کشیدن جهان تیره و تاریک آینده جوامع غربی، همه توان خود را در واژههای ترسناک و هشداردهنده به کار میگیرد تا شرایط «اردوگاه قدّیسان» را توضیح دهد: «این چشم توفان است، مهم نیست که چگونه پنهان شده. و میدانید، این واقعاً یک توفان نیست، بلکه یک موج عظیم و پیروزمندانه زندگی است… دیگر جهان سومی وجود ندارد. نه، دیگر نه. این فقط عبارتی است که شما برای نگه داشتن ما در جای خود ابداع کردید. یک دنیا وجود دارد، فقط یک دنیا، و غرق در زندگی خواهد شد… این کشور من رودخانهای خروشان است… دوست من، ناگهان مسیر را تغییر میدهد و به سمت غرب میرود.»
البته این عبارات ترویجدهنده ملیگرایی افراطی با آنچه توطئه بیگانگان و همکاران آنها تصور میشود همراه است: «جهان هشدارهای زیادی داشت… همانموقعی که با دوستانم به میگساری مینشستیم و مجبور بودم تلویزیون شما را تماشا کنم و مردم خودم را ببینم که میمیرند.» تکیه او بر «مرگ جامعه» هشداریست برای جلوگیری از انحطاطی که به دنبال سیل مهاجرت هر روز امکان وقوع آن بیشتر فراهم میشود. در این شرایط همه میدانستند چه خبر است و چه چیز در حال روی دادن است با اینهمه اجازه نمیدادند که عمق این دگرگونی برای همه روشن شود. در عوض با عناوین و توصیفاتی مانند «وجدان ملتهای مرفه متاثر از مصیبت جهان سوم… کمکهای غرب و سازمان ملل بسیار کم میشود… آینده جهان سوم در خطر است…» همراه میشد. سالهاست که شنیده میشود: «پس تو چکار کردی؟ شما با وجدان خود تا حدی احساس گناه کردید ولی بعد به التماس و دعای کسی پرداختید که تا زمانی که ممکن است اوضاع به همان شکل که بود بماند. اینجاست که شما اشتباه کردید! البته ممکن است شما در برابر فاجعه مقاومت کرده باشید و انتخاب مقاومت تنها چیزیست که شما در اختیار دارید: «دوست من، شما نمیتوانید کاری علیه آن انجام دهید وقتی همه چیز گفته و انجام شود. هیچکس نمیایستد تا با آن مبارزه کند. این فقط نشان میدهد که شما واقعاً چقدر منحط هستید.» وقتی که سیل مهاجران به راه میافتد و به اروپای آزاد میرسد، احساس وحشت از آنچه در راه است شکل میگیرد. آیندهای تیره و تاریک که یک مجموعه انسانی را نشان نمیدهد بلکه تودهای از مردمانی که حضورشان خطری برای آینده است.
برای راسپیل، حقوق بشر و برابری خواهی نیز بر آتش نابودی میدمد: «در لندن، جایی که نیروی کار شامل حدود هشتصد هزار نفر از شهروندان کشورهای مشترکالمنافع است، گروهی که خود را «کمیته مشترکالمنافع غیراروپایی» مینامد در حال برنامهریزی برای تظاهرات مسالمتآمیز عصر دوشنبه هستند تا خواهان شهروندی بریتانیا، حق رای کامل و حقوق بشر، حقوق برابر، شغل برابر و برابری در مسکن، امکانات تفریحی و رفاه اجتماعی شوند». اما اینان با هیچ مقاومتی روبرو نمیشوند. راسپیل ادامه میدهد «نگاه کنید به هنگامی که مهاجران به ساحل جنوبی فرانسه میرسند و با هیچ مقاومتی روبرو نمیشوند حال آنکه اینها در ممالک خود در زباله فرو رفته بودند. اما حالا اینجا در غرب هستند. بویی به مشام میرسید که انگار هیولای فاسد و شریری، آروارههایش در حال بیرون آمدن است و ریههایش به دود و آتش انفجارهای مهیب آغشته است.» این هیولا، آنگونه که راسپیل به تصویر میکشد، آغشته از تعفن رفتاری است. برخلاف تمدن غربی که بر مبنای خانواده قرار گرفته، مفاهیمی مانند گناه را در رابطهها درک نمیکند و رابطه جنسی را بیتامل دنبال میکند. مردان با زنان، زنان با زنان، مردان با مردان، مردان با کودکان، و کودکان با کودکان: «همه جا، رودخانههای اسپرم بر روی بدن جریان دارد و بین سینهها و باسن و لبها و انگشتان تراوش میکند. بدنها با هم، نه دوتایی، بلکه سهتایی، چهارتایی، خانوادههای اندامی در دیوانگیهای ملایم و خلسههای ظریف غرق میشوند.» البته این تصاویر فقط مهاجران را در بر نمیگیرد و بخش مهمی از آن توسط خود غربیها و رسانههای آن از جمله در داستان و فیلم و سریال به صورت انبوه بازتولید میشود. با اینهمه این تصورات سرشار از بدبینی و جنون است که نویسنده را در تقابلی سهمگین با مهاجران قرار میدهد. این تودهها به دلیل انبوه بودنشان نیز ترسناک هستند. فلسفه آنها تقدیرگرایانه است و فقط میخواهند راه را باز کنند و جلو بروند: «این ممکن است نوعی جنگ جدید و پیچیده باشد: دشمنی رقتانگیز که بدون شلیک گلوله حمله میکند و برای محافظت از خود روی ترحم ما حساب میکند.»
راه چاره چیست؟ راسپیل نه تنها هشدار داده و احساسات را برای مقابله با «خارجیان» بر میانگیزد، یادآوری میکند که تمدن غرب در خطر قرار گرفته، و آن مهاجران دیر یا زود قدرت را از دست سفیدپوستان خارج میسازند. میلیونها مهاجری که در شهرهای مختلف اروپایی مستقر شدهاند، فقط عدد و رقم و آمار جمعیتی نیستند. حتی بازی با اعداد هم نمیتواند عمق فاجعه را از نقطه نظر راسپیل توضیح دهد: «ما میلیونها نفر هستیم، و آنها میلیاردی!» آیا میتوانیم بیش از این دوام بیاوریم؟ گویا غربی که داعیه متمدن ساختن دیگران را داشت، هماکنون دارد مغلوب آن غیرسفیدپوستان میشود. راسپیل عنوان «اردوگاه قدّیسان» را برای داستان خود انتخاب میکند تا خوانندگان خود را برانگیزد که راهی برای نجات پیدا کنند. او سیاستهای مهاجرتی را نشانه ضعف دیدگاه غرب میداند که با توطئه برای نابود کردن تمدن غرب همراه شده است. در آخرین فرازهای کتاب، وی اظهار امیدواری میکند که خوانندگان او واقعیت را درک کنند.
«تئوری جایگزینی» یا «جایگزینی بزرگ»
نظریهپرداز فرانسوی دیگری به نام رنو کامو، همان نگرش راست افراطی را با عنوان «تئوری جایگزینی بزرگ» به حامیان تنفر نژادی ارائه نموده است. او در مصاحبه با یک نشریه راستگرای افراطی در دهه ١٩٩٠ از عبارت استفاده کرد. اما این نظریه را در کتابی با همین عنوان که خود او در سال ٢٠١١ انتشار داده است، بطور رسمی معرفی کرده است. این نظریه مورد استقبال برتریطلبان سفیدپوست و تروریستهای نژادپرست از نیوزلند تا تگزاس و مظنون حمله به خواربارفروشی که اخیرا در بوفالو انجام گرفت، قرار گرفت. به گزارش واشنگتن پست، این نظریه همچنین توسط محافظهکاران رسانههای «جریان اصلی» مانند تاکر کارلسون مجری فاکس نیوز و نماینده پارلمان از نیویورک، الیز استفانیک، قرار گرفته است.[۹] جنایتکار کشتار بوفالو در جزوهای که از خود بجای گذاشته، همان سخنانی را تکرار کرده که راسپیل و یا کامو برای توضیح نقطه نظارت خود به کار برده بودند. البته کامو این واقعیت را انکار میکند که افکارش باعث ایجاد نفرت یا خشونت میشود. اما دقیقاً به همین دلیل است که توییتر حساب کاربری او را در پایان اکتبر به حالت تعلیق درآورد. کمتر از یک هفته بعد، در ۴ نوامبر، کامو برای دومین بار در جنوب غربی فرانسه به دلیل تحریک نفرت نژادی پس از ارسال نظرات توهینآمیز در توییتر در سال ٢٠١٩ محاکمه شد.[۱۰] استدلال کامو در کتاب «تئوری جایگزینی بزرگ»، که هرگز بطور رسمی انتشار نیافت، دقیقا مشابه همان نظریهای است که راسپیل در سال ١٩٧٣ ارائه داده و نگرانی خود را نسبت به افول تمدن و فرهنگ سفیدپوستان اعلام داشته بود. کامو معتقد است که مهاجران عرب و یا آفریقایی به سرعت جایگزین اروپاییها میشوند؛ یعنی آنچیزی اتفاق میافتد که او آنرا نسلکشی میداند. اما این نسلکشی بطور پنهان و از طریق جایگزینی اتفاق میافتد، و اکثر اینها نیز مسلمانان هستند. به این طریق یک جوّ خصمانه اسلامهراسی مبتنی بر تنفر نژادی در سراسر اروپا، آمریکای شمالی و یا استرالیا شکل گرفته است.
اینگونه نقطه نظرات است که میتواند خوراک خوبی برای محافظهکاران و راستگرایی افراطی جهت مخالفت با سیاستهای مهاجرتی و توسعه تنفر نژادی تامین نماید. نکته عجیبی که از پیامهای راسپیل و کامو برای راست افراطی مبادله میشود این است که سیاستهای دمکراسی سوسیالیستی، مانند آنچه در کشورهای اسکاندیناوی جاری است، و تلاشهای معطوف به عدالت اجتماعی که از درون اندیشههای لیبرال سرچشمه میگیرند، همگی توطئههایی هستند که در نهایت جایگزینی برای تمدن سفیدپوست غربی فراهم میآورند و این خطریست که این دو بنیانگذار راستگرایی افراطی معاصر به سیاستمداران راستگرای اروپا و آمریکا از یکسو، و جنایتکارانی که کشتارهای بیرحمانه در بوفالو، تگزاس، و دیگر کشورهای دنیا را مرتکب شدهاند از دیگر سو، یادآوری کردهاند.
*دکتر محمود مسائلی بنیانگذار و دبیرکل افتخاری اندیشکده بینالمللی نظریههای بدیل؛ با مقام مشورتی نزد سازمان ملل متحد؛ بنیانگذار و مدیر مرکز مطالعات عالی حقوق بشر و توسعه دمکراتیک؛ اتاوا؛ کانادا
[۱] Auguste-Maurice Barres (1862-1923).
[۲] Communitarianism
[۳] Kaushik, S.L. and Patnayak, R. (Eds.). (1995). Modern Governments and Political Systems. New Delhi: Mittal Publications.
[۴] Raspail, J. (1973/1995).The Camp of the Saints. Shapiro, N.R. (Trans.). Petoskey, Michigan: Social Contract Press. من از نسخه پیدیاف رایگان کتاب استفاده کردهام. بنابراین از ذکر صفحات در ارجاعات خودداری میکنم تا رعایت دقت علمیانجام شود.
[۵] Garcia-Navarro, L. (November 19, 2019). Stephen Miller And ‘The Camp of The Saints,’ A White Nationalist Reference. NPR.
[۶] Mathis-Lilly, B. (March 06. 2017). Bannon, Adviser Behind Travel Ban, Is Fan of Novel About Feces-Eating, Dark-Skinned Immigrants Destroying White Society. Stale.
[۷] در سالی که این کتاب نوشته شد، به دلیل شرایط دوقطبی جنگ سرد، مفهوم «جهان سوم» مرسوم بود. اما با فروپاشی سیستم دوقطبی، عبارات کشورهای در حال توسعه، کمتر توسعه یافته و توسعه نیافته مورد استفاده است.
[۸] Chrisafis, A. (September 06, 2015). Michel Houellebecq: “am I Islamophobic, Yes”. Guardian.
[۹] Brockell, G. (May 17, 2022). The Father of ‘Great Replacement’: An Ex-socialist French Writer. Washington Post.
[۱۰] Bullens, B. (November 11, 2021). How France’s ‘great replacement’ theory conquered the global far right. France 24.