ایرانشهر – به صراحت باید گفت که اعتراضات شهریور و مهر ۱۴۰۱ و جنبش امروز زنان ایران با فریاد «زن، زندگی، آزادی» به همراه به آتش افکندن حجاب اجباری، عملا سازمان مجاهدین را از صحنه وقایع ایران حذف کرده است.
شیعهباوری ایدئولوژیک این سازمان منجمد از سالیان دور، چنان با جنبش نوین دچار پارادوکس تاریخی شده که امکان علاج آن با فکر و ساختار موجود در این سازمان ناممکن است. «مجاهدین» برای تحول دمکراتیک چندین دهه فرصت داشت تا خود را اصلاح کند، اما نکرد. از عکسهای زنان بازمانده در آلبانی با پوشش یکشکل و روسری چهل و چند سال پیش و احتمالا بدون حق آرایش، پیداست که چقدر این زنان پژمرده و عبوس و ریاضت کشیدهاند.
مجاهدین تا به امروز درنیافته که به دلیل ایدئولوژی شیعه گرای خود، اساسا یک پدیده نابهنگام تاریخی است و بخت رشد و نفوذ در میان مردم ایران را ندارد. مجاهدین در فهم عمومی، بازگشت به سنت و ضدیت با مدرنیته و مدرنیسم را تبلیغ میکند. این مفهوم در تمام الگوهای مثالی و شمایل فرهنگی و پوششی این گروه پیداست و همین برای مردمی که از سنتهای دینی گذشتند و یا در حال عبورند، پدیدههای بازدارنده و یادآور عقبماندگی و همگام نشدن با مدرنیسم فرهنگی فراگیر به شمار میروند. این پسماندگی، بسیار عمیقتر از آن است که مریم رجوی با روسریهای «ست» شده با پوشاک غالبا گرانقیمت و لبخند فتوژنیک بتواند حتی اندکی با جامعه جوان ایران هماهنگ و همصدا باشد تا بتواند ارتباط برقرار کند.
موضوع بطور مشخص این نیست که سازمان مجاهدین در اجتماع ایرانیان حضور فرهنگی یا سیاسی داشته و حالا بخواهد خود را ترمیم کند. نه! مجاهدین بدون درک زمانه به ویژه از سه دهه قبل به اینسو، برای مردم ایران به یک جریان سیاسی فراموش شده و بیاثر تبدیل گردیده. بطور مشخص پس از «فروغ جاویدان» این گروه سیاسی هیچگاه نتوانست مورد پذیرش نسل تازه قرار گیرد، چرا که از پیش، نه در میدان سیاست، بلکه در فرهنگ رفتاری اجتماع نتوانست الگوی فرهنگی و رفتاری متناسب با نسل جوان داشته باشد. از همین روست که امروز کاملا از جنبه مدنی و حقوق زنان خلع سلاح شده است.
تردید نیست که این ضعف بنیادین به تبار دینی و ایدئولوژی اسلامگرای شیعه این سازمان بازمیگردد و از منظر نسل ده هفتاد به بعد، چنین رویکردی در سیاست و اجتماع جز نماد عقبماندگی، نام دیگری ندارد. اگر این سازمان از نگاه مردم ایران یک گروه تباه شده و فراموش شده است، این نگاه بیش از هر چیز حاصل دگمانتیسم حاکم بر ایدئولوژی این سازمان است. با رویکرد تعصبآمیز دینی و سیاسی و اجتماعی، این سازمان میباید منتظر دهان باز کردن این حفره بزرگ یا تناقض تاریخی در جنبش آزادیخواهی ایران میبود که آنها را در خود فرو میبرد.
در همین حال نابهنگامی تاریخی پدیده ای نیست که در سازمان مجاهدین خلق تنها در الگوی فرهنگی و دینیاش وجود داشته باشد. این سازمان تا امروز حتی نتوانسته زبان و ادبیات سیاسی خود را تغییر دهد. دایره واژگان این سازمان چنان تنگ و کممایه است که گویی همچنان به سالهای پیش از سقوط ۵۷ تعلق دارد و راه ارتباط با نسل تازه را میبندد. بسامد واژگانی این سازمان بطور مشخص و با تاسف، هنوز بوی کهنگی و شعارزدگی میدهد. در همین حال از منظر روانشناسی عمومی، رویکرد زبانی این سازمان، عصبی و بطور بیهودهای پرخاشگر است.
با توجه به الگوهای مذهبی و کربلازدگی این سازمان باید پذیرفت، نباید انتظار تحول در حجاب و روسری در این گروه را داشت. همین نکته، از مجاهدین پدیدهای ناهمخوان با زمانه و عقبافتاده از کلان رویدادها ساخته است.
وقتی نه تنها دختران نسل تازه بلکه زنان سالمند روسری خود را برداشته و به اهتزاز در میآورند و یا به آتش میکشند، پیام آنها به این سازمان چیست؟ چرا آنان نمیتوانند با جنبش زنان هماهنگ شوند؟ در فهم ایدئولوژیک، این بنبست تاریخی و محتوم را در سطرهای بالا پاسخ دادیم، اما یک چیز دیگر میماند و آن اینکه ما به درستی نمیدانیم قلب زنان اردوگاه آلبانی با جنبش زنان امروز ایران که صدای «زن، زندگی و آزادی» آنان جهان را فرا گرفته، هست یا نه؟! ما فقط میدانیم آنان درون یک اردوگاه محصور شده زندگی میکنند، اما اسیر یک زندان دیگرند که حصاری بس بلند دارد: ایدئولوژی مذهبی از نوع شیعه!