جامعه بیمار، دولت خمار و بحران گذار

- بزرگترین مشکل و دلیل بیماری جامعه ایران، ضعف ساختاری حکومت است. تئوریسین‌های جمهوری اسلامی سعی کردند تا دولت را از حکومت جدا کرده و جمهوریت را به دولت و اسلامیت را به حکومت تعمیم دهند اما در این کار هم ناکام ماندند و در نهایت با اضافه شدن ولایت مطلقه فقیه به قانون اساسی بطور کلی جمهوریت از بین رفت و فقط نام آن باقی ماند. این ضعف ساختاری پایه‌گذار بسیاری از ناهنجاری‌های بعدی جامعه ایران بوده و هست.

چهارشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۹ برابر با ۱۳ مه ۲۰۲۰


مریم سلطانی – سال‌هاست برخی کارشناسان و پژوهشگران بر این نظرند که جامعه ایران به بیماری دچار است. اما این به چه معنی است؟ چگونه یک جامعه بیمار می‌شود و ابعاد این بیماری چیست؟ برای آنکه بتوانیم بیماری را تعریف کنیم بهتر است نخست بدانیم که جامعه سالم چه جامعه‌ای است تا با مقایسه آن با وضع کنونی جامعه ایران بتوانیم دلایل بیمار خواندن جامعه را بشناسیم.

ریشه سلامت اجتماعی به تعریف سازمان بهداشت جهانی از مفهوم سلامت بر می‌گردد. در این تعریف گفته شده که سلامت فقط نبود بیماری و نقص نیست بلکه آسایش کامل جسمی، روانی و اجتماعی است. سلامت اجتماعی یک اصطلاح چند پهلوست. به همین دلیل شاید نتوان با دیدگاه‌های مختلف تعریف دقیق و جامعی از آن داشت. می‌‌توان گفت سه تلقی از مفهوم سلامت اجتماعی وجود دارد. چند سال قبل در کنفرانسی در شهر پاریس بر سر اجتماعی بودن سلامت بحث‌های زیادی در گرفت و سرانجام نتیجه‌ای حاصل نشد، ولی این کنفرانس باعث شد توجه‌ها بیشتر به سوی سلامت اجتماعی جلب و بیشتر به این مقوله پرداخته شود. در  این مجموعه سه تلقی از مفهوم سلامت اجتماعی وجود دارد.

-اولین تلقی سلامت اجتماعی را تلفیقی از سلامت جسمی‌و روانی می‌داند. به این معنا که در سلامت جسمی، جسم و در سلامت روانی، روان سالم است.

-اما در دومین تلقی از سلامت اجتماعی، به نحوه حضور اجتماعی فرد در جامعه توجه می‌شود. یعنی فرد در جامعه با دیگران تفاهم داشته باشد، در موقع لزوم به دیگران کمک کند و در مواقعی از دیگران کمک بگیرد. البته عده‌ای از محققان این تعریف را نقد می‌کنند. وقتی به تعریف سلامت روان از دیدگاه سازمان بهداشت جهانی نگاه می‌کنیم، متوجه می‌شویم سلامت روان علاوه بر نبود اختلا‌ل‌های روان‌شناختی، به معنی کنار آمدن با فشارهای روانی و عصبی معمول زندگی، مولد و مثمر ثمر بودن و مشارکت در محیط زندگی و… هم هست. در تعریف سلامت روان عناصری از نحوه حضور اجتماعی ما در محیط وجود دارد که موجب می‌شود نتوان سلامت روان را فقط در اضطراب، روان‌پریشی و… خلاصه کرد و حتماً باید وجه اجتماعی نیز در نظر گرفته شود.

– در تعریف سوم فقط فرد مطرح نیست و بر شرایط اجتماعی تأکید می‌شود، اما سؤالی که مطرح می‌شود این است که شرایط اجتماعی چگونه باید باشد؟

در این مبحث نیز دو نظریه وجود دارد.

-نظریه اول بر جامعه سالم تأکید می‌کند؛ یعنی شرایط اجتماعی‌ای که باعث ارتقای سلامت شود که به آن تعیین کننده اجتماعی سلامت گفته می‌شود.

-نظریه دیگر نیز بر جامعه سالم تأکید دارد ولی جامعه سالم آن نیست که صرفاً باعث سلامت انسان‌ها شود بلکه شرایط اجتماعی نیز باید بهبود پیدا کند. با این تعریف، جامعه سالم جامعه‌ای است که در آن آسیب‌های اجتماعی وجود نداشته باشد، رو به توسعه باشد و…

در ایران نیز تیمی ‌متشکل از سی پژوهشگر  تحقیقاتی را در این زمینه صورت دادند تا تعریفی بومی ‌از سلامت اجتماعی در اختیار کارشناسان قرار دهند که به شرح زیر اعلام گشت:

مقایسه‌های درون‌ کشوری و بین‌‌المللی در راستای رسیدن به جامعه سالم ۱۸ ویژگی را تعیین می‌کند که مطابق آنها جامعه سالم جامعه‌ای است که در آن کسی فقیر نباشد، خشونت وجود نداشته باشد، رشد جمعیت کنترل شده باشد، تبعیض جنسیتی وجود نداشته باشد، در اجرای قانون از همه حمایت شود، حقوق انسان‌ها رعایت شود، آموزش یعنی تحصیلات عمومی ‌تا پایان دوران دبیرستان رایگان باشد، همگان از طریق این آموزش‌ها بر خدمات سلامت دسترسی داشته باشند، به این معنا که در دوران راهنمایی و دبیرستان آموزش داده شود که چگونه خود را در برابر خطرات واکسینه کنند، امنیت و آزادی عقیده وجود داشته باشد، افراد از زندگی خود رضایت داشته باشند، همه مردم تحت ‌پوشش بیمه قرار بگیرند، توزیع درآمدها عادلانه باشد، بیکاری و تبعیض قومی، نژادی و منطقه‌ای وجود نداشته باشد.

با توجه به تمامی ‌نکات یادشده در تعریف یک جامعه سالم و سلامت اجتماعی به راحتی می‌توان فهمید که جامعه ایران در حال حاضر، جامعه‌ای است بیمار، آنهم در شرایطی حاد. اکنون که به این نتیجه دست یافتیم که جامعه ما بیمار است، چه باید کرد و بطور کلی مسئولیت سلامت جامعه بر عهده کیست؟ برای پاسخ به این پرسش‌ها بهتر است نخست تعریفی کلی از جامعه و مسئولیت اجتماعی و مدیریت اجتماعی داشته تا بر اساس آن، سهم هر فرد یا گروه را در اجتماع، بتوان تعیین کرد.

جامعه در اصطلاح جامعه‌شناسی، گروه یا گروه‌های انسانی است؛ مشروط بر اینکه، دارای تفاهم انسانی پایدار باشند که از نظر سرزمینی، حاکمیت یا انتظارات فرهنگی با هم وجه اشتراک دارند. جامعه خود به تناسب الگوی روابط بین افراد آن قابل دسته‌بندی به زیرمجموعه‌های جمعیتی است که نتایج تجمیع آنها جامعه را بسازند.

در هر جامعه، باور‌ها و اعتقادات جمعی فارغ از معقول یا غیرمعقول بودن آنها، الگو‌های رفتاری و هنجار‌های اجتماعی آن جامعه را می‌سازند که همواره می‌تواند دستخوش تغییرات تدریجی باشد. مشارکت جمعی افراد جامعه فرصت‌ها و مزایایی را در اختیار افراد قرار می‌دهد که امکان تامین آن به شکل فردی مقدور نیست. از این رو با تعریف جامعه با مفهوم منافع جمعی روبرو میشویم که باید آن را از منافع شخصی متمایز دانست، هر چند در بسیاری از موارد این دو مفهوم با یکدیگر هم‌پوشانی دارند.

در یک مفهوم ساختارگرایانه، جامعه را می‌توان به عنوان یک بستر اقتصادی، صنعتی، فرهنگی دانست که از مجموعه متنوعی ضمن متمایز بودن از یکدیگر همواره با هم در بده و بستان هستند و روابط عینی بین آنها برقرار است، در حالی که مجموعه افراد غیرمرتبط را که در یک محیط بسر می‌برند نمی‌توان یک جامعه دانست. این بده و بستان و تفاهم حتماً یک همگرایی فرهنگ‌ساز است و احتمالا منجر به همگرایی علم‌ساز نیز می‌شود. بنابراین یک عده مهاجر یا پناهنده که مثلاً در یک اردوگاه، به مدت سه ماه گرد هم آمده‌‌اند اگر چه بسیار باشند، به عبارتی در این تعریف نمی‌گنجد و جامعه محسوب نمی‌شود زیرا شرط همگرایی پایدار و فرهنگ‌‌ساز را ندارد.

درون جامعه به دلیل وجود علایق مختلف انسان‌ها و گروه‌ها، تضادهای اجتماعی نیز وجود دارند؛ اما با وجود تضاد، تعادل و ثبات جامعه حفظ می‌گردد. در جامعه افراد نقش‌‌های گوناگونی را می‌پذیرند و به همان نسبت از مزایای اجتماعی مختلفی بهره‌مند می‌شوند. در گذشته جوامع به صورت شورایی- خانوادگی اداره می‌شدند و  بزرگتر‌ها رهبر بودند و حفظ تعادل و ثبات جوامع بیشتر بر عهده خانواده‌ها بود که با آموزش مو به مو فرهنگ و آداب و سنن به نسل بعد، آنها را به حفظ جامعه وا می‌داشتند و بدین ترتیب جامعه و فرهنگ خود را از نابودی و فراموشی حفظ می‌کردند.

با گسترش جوامع کم کم نیاز به نهادهای اجتماعی در میان جوامع حس شد و می‌توان گفت که دین و حکومت در همین زمان بود که به جوامع وارد شدند. ادیان برخاسته از فرهنگ و آداب و سنن جوامع و مردم پیش از خود و حکومت‌ها نیز زائده‌ی همان شوراهای به‌اصطلاح «ریش‌سپید» جوامع پیشین بودند و به مرور زمان از حالت شورایی خارج و به صورت رهبری فردی و بعد‌ها رهبری موروثی درآمد. در این دوران دین و حکومت مکمل یکدیگر و حافظ و پاسدار هم بودند. آموزش‌ها از حالت خانوادگی خارج شد و آموزه‌های دینی جای آن را گرفت. در این دوران فرهنگ نیز دینی بود و اگر در جامعه‌ای به هر دلیل دین تغییر می‌کرد، فرهنگ اجتماعی نیز دگرگون می‌شد و فرهنگ دین جدید بر جامعه حاکم می‌گشت. تا حدود ششصد سال پیش سراسر جهان شناخته شده بدین صورت اداره می‌شد و جوامع گوناگون در سراسر جهان از لحاظ ساختاری بسیار به یکدیگر نزدیک بودند.

همزمان با گسترش علم و دانش و صنعت و بالا رفتن سطح آگاهی عمومی‌جامعه و ایجاد موج روشنفکری، افراد جامعه متوجه شدند که دین و تعالیم دینی در منافات با علم و یافته‌های علمی‌ است. این دوران، دوران گذار از فرهنگ دینی به فرهنگ علمی ‌اجتماعی و همچنین گذار حکومت از حکومت موروثی به حکومت شایسته‌سالار و مشورتی (پارلمان‌ها) بود. دوران گذار دورانی سخت در تاریخ جوامع است دورانی که با انقلاب‌ها و جنگ‌های بزرگ و ریخته شدن خون انسان‌های بسیاری همراه بود.

این دوران گذار بنیاد جوامع نوین امروزی را بنا نهاد. جوامع امروزی که عمدتا بر اساس قواعد همگرایی اجتماعی و دموکراسی پایه‌گذاری شده‌اند، دارای چهار اصل مشترک زیر هستند:

-جوامع حقوق فردی هر شخص در اجتماع را به رسمیت می‌شناسند و تمام افراد دارای حقوق اجتماعی برابرند.
-دین امری شخصی است و هر فرد در اجتماع برای انتخاب آن آزاد است.
-حکومت‌ها به انتخاب عموم اجتماع شکل می‌گیرند.
-وظیفه حکومت‌ها حفظ جامعه، آموزش صحیح در مسیر رشد و ترقی و در نتیجه ایجاد سلامت اجتماعی جامعه است.

در جهان امروز  جوامعی که این چهار اصل بالا را در ساختار اجتماعی و قانون مدنی خود لحاظ کرده و بدان عمل کرده‌اند، همواره در سوی شکوفایی و توسعه اجتماعی بوده‌اند و سلامت اجتماعی آنها مسیری رو به رشد داشته است و برعکس.

با توجه به این مطالب، اکنون می‌توان به پرسش‌ها پاسخ داد و گفت که حفظ سلامت یک جامعه در وهله اول به عهده حکومت است و بعد بر عهده‌ی تک تک افراد یا شهروندان آن جامعه. حکومت‌ها وظیفه دارند با آموزش صحیح و کافی و ایجاد بسترهای لازم (قانونی، اقتصادی، فرهنگی، سیاسی) افراد جامعه را در مسیر مناسب قرار دهند تا جامعه در مسیر رشد و توسعه قرار گیرد و شهروندان نیز می‌بایست پس گذراندن آموزش‌های صحیح و مناسب، وظیفه اجتماعی واگذار شده را در هر حیطه‌ای که هستند به درستی و با مسئولیت به انجام برسانند.

اکنون به جامعه بیمار خودمان بپردازیم. همانطور که مطرح شد، ایران جامعه‌ای است بیمار آنهم در وضعیت حاد و می‌توانیم دلایل اصلی این بیماری را برشماریم.

-ضعف ساختاری حکومت: جامعه ایران از لحاظ ساختار حکومتی در نوع خود بی‌نظیر است، بعد از انقلاب ۵۷ واژه‌ای برای نوع حکومت مطرح شد که هیچکس درک درستی از آن نداشت حتی ارائه‌دهندگان آن: جمهوری اسلامی! از  آنجا که جمهوری یا جمهوریت نوعی حکومت است که در آن مسئولین حکومتی موروثی انتخاب نشوند و ریاست کشور با رای مستقیم یا غیرمستقیم مردم برگزیده شده و دوران تصدی آن محدود باشد و درواقع تأکید اصلی مفهوم «جمهوری» بر عدم وجود منصبی دائمی ‌برای شخص اول مملکت است، قرار دادن آن در کنار «اسلامی» غیرممکن است زیرا در حکومت اسلامی شخص اول مملکت به عنوان خلیفه و جانشین خدا و پیامبر و یا امام غایب تا زمان مرگ عملا در سمت خود پابرجاست. پس برای حل این مشکل تئوریسین‌های جمهوری اسلامی سعی کردند تا دولت را از حکومت جدا کرده و جمهوریت را به دولت و اسلامیت را به حکومت تعمیم دهند اما در این کار هم ناکام ماندند و در نهایت با اضافه شدن ولایت مطلقه فقیه به قانون اساسی بطور کلی جمهوریت از بین رفت و فقط نام آن باقی ماند. این ضعف ساختاری پایه‌گذار بسیاری از ناهنجاری‌های بعدی جامعه ایران بوده و هست.

-آموزش اسلامی بجای آموزش علمی: همانطور که می‌دانیم آموزش صحیح پایه‌گذار جامعه سالم است و نقش اساسی در این راستا بر عهده دارد اما از آنجا که جامعه ما طبق قانون می‌بایست اسلامی باشد پس هر آموزشی که در منافات با دین و آموزه‌های دینی باشد حذف می‌گردد و یادگیری آن ممنوع است. این امر به نوبه خود سبب می‌شود که افراد در بسیاری موارد آموزش صحیح و کافی نداشته باشند که این امر سبب بروز مشکلات اجتماعی فراوانی می‌گردد.

-در دوران گذار فرو رفتن جامعه: با آنکه بسیاری از جوامع جهان سال‌ها و حتی قرن‌هاست از دوران گذار عبور کرده‌اند، جامعه ما با ورود دین به عرصه اجتماع همچنان درگیر این گذار است. در دنیای امروز که همه روزه یافته‌های علمی‌ بیشتر و بیشتر خرافات دینی را رسوا می‌کنند، عموم جامعه سعی بر آن دارد که خود را به‌روز کرده و با علم روز همپا گردد اما دین و  حکومت دینی برای حفظ بقای خود دست به هرگونه کاری زده و حتی از خونریزی و قتل هم هیچ باکی ندارد. همین مسئله باعث زاویه گرفتن حکومت و ملت گشته که خود به تنهایی می‌تواند سالم‌ترین جوامع را نیز بیمار کند زیرا این زاویه‌گیری نیز سبب می‌شود هم حکومت به وظیفه خود عمل نکند و هم موجب می‌گردد اشخاص به وظایف اجتماعی خود بی رغبت و بی احساس مسئولیت گردند.

این سه دلیل، دلایل اصلی بیمار بودن جامعه امروز ایران است.

اکنون می‌دانیم دولتی داریم بیمار که به لحاظ ساختاری فاقد قدرت حکومتی است و بیشتر یا نشئه‌ی خیالات است و یا خمار آرزوهای محال؛ و جامعه‌مان نیز بیمار است و در دوران گذار، تنها راه نجات مبارزه است و از خودگذشتگی. در این دوران بر هر شهروند آگاه به ویژه روشنفکران است که به روشنگری بپردازند تا آگاهی عمومی ‌باعث شود مردم ما بتوانند خود را از چنگ افیون دین و حکومت مستبد دینی رها کرده و به سوی جامعه سالم رهسپار شوند. تاریخ به ما نشان داده دوران گذار، دورانی است خشن و بدون از خودگذشتگی و تحمل رنج‌ها و غم‌ها، گذر از آن امکانپذیر نیست. به امید آنکه روزی جامعه ایران به یکی از سالم‌ترین جوامع فرا روید.


*مریم سلطانی کارشناس روانشناسی، مددکار و مشاور پیشین امور بانوان شهرداری تهران

 

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۱ / معدل امتیاز: ۲

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=195852

2 دیدگاه‌

  1. سیامک

    برخورد بد با مهاجران غیر قانونی درست نیست باید اونا رو محترمانه به کشورشون دیپورت میکردن ولی اسم افراد که میامدن مهاجر غیر قانونی بوده الانم چندین میلیونشون بدون کوچکترین مدرک شناسایی دارن در ایران زندگی میکنن برای منی که ایرانم و میدونم اگرخلافی انجام بدن هیچگونه پیگیری نمیشه انجام داد مهمه که دیپورت بشن درهمه جای دنیا اگر غیر قانونی وارد کشوری بشی بیشتر از چند ماه نمیتونی غیر قانونی زندگی کنی در همین کنار دست ما ترکیه برای رفتن به بیمارستان و گرفتن یه سری دارو مثل انتی بیوتیک نیاز به پاسپورت یا کارت اقامت هست همین باعث میشه مهاجر غیر قانونی نتونه بلند مدت در ترکیه بمونه همه جای دنیا یا باید ویزا یا اقامت داشته باشی یا بری کمپ اما مهاجرای غیر قانونی افغانی وارد ایران میشن سالها بدون داشتن هویت مشخص زندگی میکنن جوان ایرانی باید دوسال بره سربازی بعدم بیاد ببینه یه جوان افغانی چون پول کمتری میگیره بدلیل نداشتن مدارک نمیتونه بیمه بشه شغل اونو گرفته کم کم اپوزیسیون ما مردم ایران دارن فراموش میکنن دوما اساسا دارن ساختار جمعیتی ایران بهم میریزن الان مهاجرای افغان از خیلی قومهای ایرانی جمعیت بیشتری دارن چند میلیون لر یا کرد داریم ؟؟چند میلیون عرب داریم؟ باورکنید جمعیت افغانها از ترکمن ها بلوچ ها زابلی ها و لرها و کردها بیشتر شده حداقل دو تا سه میلیون افغانی فقط در تهران هستن در تمام شهرهای ایران از اصفهان شیراز قم کرمان مشهد اراک سمنان یزد کیش قشم و…. همه جا هستن درصورتی که خیلی قومهایی که به هر حال حق اب گل در این سرزمین دارن در تمام شهرها پراکنده نیستن

  2. سعید

    ما مردم ایران هر چی میکشیم از خودمونه.چیزایی مثل حقوق بشر و ازادی و غیره مفاهیم کاملا جدید و مال صد سال اخیرن.حتی علم و تکنولوژی هم همینه.قبل از این صد سال طلایی کل زندگی بشر این بوده که یه سری شاه های خیلی مستبد که مردمو ادم حساب نمیکردن و فقط کشورگشایی میکردن حکومت میکردن و اون وسط هم چند تا شاعر و نویسنده و متفکرایی خیلی پراکنده وجود داشتن و چیز دیگه ای در کار نبود.بشر از این صد سال اخیر متحول شد و راه هم یکیه یعنی هر کی تحول میخواد باید همین مسیرو بره و چیزای من در اوردی اخرش برگشت به گذشته است.مثلا جمهوری اسلامی که ترکیب دین و سیاسته یه چیز من در اوردیه.تجربه بشری میگه دین به درد حکومت نمیخوره.حالا هر چی یه عده بخوان به این اصرار کنن باز واقعیت موضوع همینه و عوض هم نمیشه.

Comments are closed.