مجید محمدی – جریان چپ و بعضا ضد سامی حاکم بر فضای دانشگاهی- رسانهای در ایالات متحده و اروپا در چهل سال گذشته نه تنها گزارش خبری از ایران و شناخت و تحلیل تحولات ایران را آلودهی مقاصد و غرضهای سیاسی ساخته بلکه فضای آکادمیک را نیز با گفتمانهای ضد امپریالیستی (همگام با اسلامگرایی) و ضد اسرائیلی و ستایش از هویتگرایی اسلامگرا که زهدان تروریسم است مسموم ساخته است.
این جریان چنان فاسد و شیفتهی مهملات ضد غربی است که یکی از بزرگترین تبلیغاتچیهای ایرانی برای فاشیسم و اسلامیسم یعنی احمد فردید را «اولین فیلسوف مدرن تاریخ ایران» مینامد (علی میرسپاسی، استاد مطالعات خاورمیانه دانشگاه نیویورک). اگر احمد فردید شایستهی این عنوان باشد همهی تبلیغاتچیهای جمهوری اسلامی مثل حسین شریعتمداری و مسعود ده نمکی را میتوان فیلسوفان مدرن تاریخ ایران نامید. احمد فردید کسی است که خمینی را «پیشوا» نامید و گفتمان شبیخون و تهاجم فرهنگی خامنهای برای سرکوب هر روزهی ایرانیان و به ویژه قتلهای زنجیرهای نویسندگان را نظریهپردازی کرد. فردید در ریخته شدن خون همهی نویسندگان و روزنامهنگاران و سیاستمدارانی که در چهل سال گذشته ریخته شده (با اتهام رسمی یا غیر رسمی عامل دشمن) سهم دارد.
نحوهی استخدام در رشتههای علوم انسانی و اجتماعی به دلیل آمیختگی با سیاست و گرایشهای سیاسی بسیار آلودهتر از دیگر رشتههاست و همین امر راه را برای استخدام اسلامگرایان و چپها در دانشگاههای آمریکایی و اروپایی باز کرده است. امروز نه تنها رسانههای غربی به نشر اخبار جعلی در مورد ایران میپردازند (مثل یکپارچگی ملی ایرانیان در تشییع جسد سلیمانی یا محبوبیت وی) بلکه دانشگاههای ایالات متحده و اروپا در این رشتهها به نهادهایی برای دروغسازی و جعل روایت و نظرسنجیهای قلابی و دولتساخته تبدیل شدهاند.
چینش اسلامگرایان و چپها
دانشگاههای رسوای ایالات متحده و اروپا در حوزههای علوم انسانی و اجتماعی بر اساس گفتمان چپگرایی و هویتگرایی حاکم کاملا در خدمت جمهوری اسلامی عمل کردهاند. این دانشگاهها در حوزهی ایرانشناسی و اسلامشناسی پروندهای سیاه و غیرتخصصی دارند. این پروندهی سیاه را در کارهایی که نکردهاند میتوان مشاهده کرد.
جستجو کنید تا ببینید در شناخت تحولات چهل سالهی اخیر در جامعهی ایران چه کردهاند: تقریبا هیچ! تنها به برخی از اسامینگاه کنید: حسین درخشان در هاروارد، حسین موسویان در پرینستون، ابراهیم محسنی در مریلند، محسن کدیور در دوک.
استخدام یا اعطای فرصتهای مطالعاتی به این افراد انتصابی بوده و نه انتخاب بر اساس معیارهای تخصصی. بنا به گزارشهای موثق، توصیهها به استخدام این افراد منجر شده و نه توانایی فردی و تخصصی.
برخی از این استخدامها که در یک دههی اخیر صورت گرفته، روال استخدام دانشگاههای آمریکا در حوزهی ایرانشناسی و شیعهشناسی در نسل دوم را منعکس میسازند. اینها تفاوت چندانی با سیدحسین نصر در جرج واشنگتن (که حالا قطب فرقهی مریمیه شده است)، حسین مدرسی طباطبایی در پرینستون یا حمید دباشی در کلمبیا ندارند. هر سه مورد از جریان اسلامگرا و سوسیالیست هستند.
محسن کدیور با توصیهی سیدحسین نصر به دوک رفت که این نشان میدهد نسل اول (هفتاد تا هشتاد سالههای فعلی) دارند نسل دوم اسلامیستها را به صورت دائمی و موقت در دانشگاههای آمریکا مستقر میسازد. حسین موسویان گزینه دولت اوباما به ویژه بن رودز بود که در پرینستون کاشته شد تا برجام به انجام برسد. ابراهیم محسنی را یکی از اعضای هیئت مشاوران نایاک در مریلند کاشت. حسین درخشان را همانها در هاروارد کاشتند که پیش از آن عباس ملکی و کیهان رهگذر (نوچههای علی اکبر ولایتی در وزارت خارجه) را به هاروارد آوردند. این افراد هر یک به گونهای در خدمت تروریسم جمهوری اسلامی بودهاند: دفاع از بقای نظام و لابی، نظرسازی، و عادی جلوه دادن جمهوری اسلامی در دنیا. در بازگشت به ایران هم این افراد خود را به عنوان کارشناس معتبر به جامعهی ایران معرفی میکنند در حالی که فقط با زد و بند به این دانشگاهها راه مییابند.
در نسل قبل ایرانشناسان و اسلامشناسان دانشگاهی، چهرههای چپ کمونیست و ملی (ضد اسرائیلی مثل منصور فرهنگ یا سوسیالیست مثل ارواند آبراهامیان) بیشتر مشاهده میشد که اکنون نسل آنها رو به انقراض است اما با غلبهی هویتگرایی و گفتمان ضد امپریالیستی افرادی با گرایشهای ضد آمریکایی و ضد اسرائیلی فرصت قابل توجهی برای استخدام در دانشگاههای آمریکا در حوزههای ایرانشناسی و اسلامشناسی به دست آوردهاند.
عبدالکریم سروش که با دانشگاه مریلند همکاری دارد پس از حذف قاسم سلیمانی به صف مداحان تروریسم بینالمللی که خون صدها آمریکایی را بر دستهایش دارد پیوست.
همکاری امنیتی با سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
روال مهندسی افکار عمومی در ایران که چهار دهه است ادامه داشته در دوران دولت روحانی برای تاثیرگذاری بر افکار عمومی غربیان در سطح بینالمللی دنبال شد. همزمان با سرمایهگذاری بر لابی جمهوری اسلامی در آمریکا، یک عنصر امنیتی برای انتقال افکارسنجی به این کشور اعزام شد و اعضای لابی جمهوری اسلامی (با واسطهی یکی از اعضای هیئت مشاوران لابی که در دانشگاه مریلند موقعیت شغلی داشته) وی را در مرکز مطالعات بینالمللی و امنیتی این دانشگاه و به عنوان استادیار مطالعات ایرانی استخدام کردند. برای بالا بردن اعتبار این فرد که پیشینهی بسیجیاش در معرض دید عموم قرار گرفته دانشگاههای دیگر (مثل دانشگاه نیویورک) نیز وی را برای سخنرانی در مورد افکار عمومی در ایران دعوت کردند.
استقرار یک عنصر امنیتی در دانشگاه مریلند که واسطهی لابی جمهوری اسلامی و موسسات امنیتی- نظامیدر ایران برای نظرسازی است به خوبی امنیتیسازی افکارسنجی در ایران و در مورد ایران را گواهی میدهد. نتایج نظرسنجیهایی که تحت عنوان دانشگاه مریلند به خورد رسانههای غربی داده میشود با مبانی و روایات دستگاه تبلیغاتی جمهوری اسلامی مو نمیزند. ادعا میشود که این نظرسنجیهای مهندسی شده در ایران انجام میشود تا اعتبار آنها افزایش پیدا کند اما هیچ روزنامهنگار یا محققی که از نتایج آنها استفاده میکند از خود نمیپرسد که در جامعهای با حکومت مافیایی- پلیسی و رژیمی اقتدارگرا و تمامیتخواه و فقدان آزادی موسسات علمی چگونه نظرسنجی افکار عمومی ممکن است! حتی آنچه نظام در آینده از حیث حرکت افکار عمومی در غرب میخواهد عینا در اعداد پخت و پز شده در این نظرسازیها دیده میشود. قاسم سلیمانی توسط این نظرسنجیها به عنوان فردی محبوب در ایران معرفی شده است.
جذب آقازادهها و بسیجیان
کمتر کسی از این نکته بیاطلاع است که بهترین مدارس ایران در اختیار وفادارترین عناصر به خامنهای است (مثل حداد عادل و احمد توکلی). این مدارس با انواع رانتهایی که دارند بهترین خدمات آموزشی را به آقازادهها و فرزندان قشر حاکم ارائه میکنند و بعد آنها را آمادهی ارسال به دانشگاههای اروپا و آمریکای شمالی میسازند. سیاست دانشگاههای آمریکا در دادن بورس تحصیلی به این دسته از محصولات قشر حاکم نوعی تداوم بخشیدن به نظام آموزشی فاسد و تبعیضآمیز در ایران است. بوقهای تبلیغاتی در ایران و غرب اخراج یک دانشجوی حزباللهی از بوستون را نقض حقوق بشر معرفی کردند در حالی که رژیم همهی انواع حقوق بشر ۸۳ میلیون ایرانی را هر روز نقض میکند. این درست با قتل خاشقجی قابل مقایسه است. قتل وی برای یک سال تیتر رسانههای غربی و بوقهای تبلیغاتی جمهوری اسلامی بود اما بازداشت و زندانی کردن و کشتن هزاران ایرانی نادیده گرفته میشود.
نهادهای آموزشی و رسانهای غربی با گفتمان هویتگرایی و ضد غربی خویش به سادهلوحان مفید برای حکومتهای شروری مثل جمهوری اسلامی تبدیل شدهاند. فضای دانشگاهی در غرب به گونهای است که نه تنها تغییری در باور و گفتمان این بسیجیان پیشاپیش منصوب شده برای مقامات نسل بعد ایجاد نمیکنند بلکه دیدگاههای آنها را تقویت نیز میکنند.
مشکل ایرانیان مخالف رژیم آخوندی در این است که ۴۰ سال قادر به تشکیل یک اندیشکده که نقش یک آپوزیسیون ایدولوژیک را برای جمهوری اسلامی بازی کند نبودند. شاهزاده رضا پهلوی با تشکیل ققنوس گام کوچکی در این راه برداشتند اما بنیاد آن قوی نبود تا تبدیل به یک اندیشکده شود. بقیه افراد مانند رضا تقی زاده کارش این است که از یک برنامه تلویزیونی به برنامه دیگری برود و مداوم می گوید من کارم اطلاع رسانی است. امیر طاهری شده مانند یه صحفه خط دار و هر چیز می گوید آنرا می نوسید و از برنامه ای به برنامه دیگر تکرار می کند. حسن داعی شده یک مستند ساز که برنامه های خوبی برای آگاهی مردم می سازد اما وقتی از ایشان می پرسند چه کار باید کرد برای مبارزه با این سیستم مکار آخوندی، می گوید هم وطنانان باید آگاه باشند و شرکت کنند. چه جوری و با کدام تشکیلات ، ایشان جوابی ندارند. رامین پرهام کارش فقط تاریخ است و مقایسه بد بختی و دست آخر پیش بینی می کند که این فرقه شیعه نابود خواهد شد. در اینجاست که افرادی مانند سازگارا و واحدی می شوند آپوزیسون ایرانیان و تروریستی مانند موسویان و کدیور و حاج دباغ ،فیلسوف و استاد دانشگاه. اندیشکده یک حزب سیاسی نیست که همه باید همفکر باشند. یک اندیشکده افکار متفاوت را در خود جا می دهد. با جمع کردن افراد دانا و متخصص، مردم تشویق می شوند به اندیشکده به پیوندند و یک راهکاری برای یک دولت آینده بنیان گذارند که شهرام همایون یک دولت در تبعید که معلوم نیست کارش در تبعید چیست تشکیل بده. بنابراین زمانی که موسویان به پرینستون می رود یک فرد از این اندیشکده می توا ند او را رسوا کند. زمانی جواد ظریف در سی ان ان دروغ می گوید با آن خنده های چندش آورش، یک نفر از این اندیشکده می تواند او را رسوا کند. نگاهی به ساختار یک اندیشکده مانند AIPAC می تواند مدل ایده آلی برای ایرنیان مخالف جمهوری اسلامی باشد و به امید روزی که این آرزو به واقعیت بپوندد. هدف من توهین نبود به افرد بلکه یک انتقاد بود.
رژیم جمهوری اسلامی مزدوران وفادار خود را در قالب دکترهای متخصص به استرالیا هم صادر گرده است. بخصوص عده زیادی بعنوان متخصص اطفال و داخلی و زنان زایمان اینجا امده اند.
درود بر جناب مجید محمدی، همینطور درود بر روزنامه کیهان لندن که پایه گذار آن دکتر مصباح زاده ایران دوست و بزرگوار بود
اتحاد ظاهری سودآور کافر دزد الله-ساز با قاتل حوری-باور ساندیس-خور از شروع پیدایش بشر پیدا شد. اینک کافر دزد دینساز به رهبری چپ به مرکزیت انگلستان و پادویی فرانسه، آلمان و کلفتی حزب دموکرات و دانشگاه در حال غارت خاورمیانه هستند
روال دانشگاههای غربی در خدمت اسلامگرایی و تروریسم نه واقعیت این است که روال مدارس در جمهوری اسلامی در خدمت اسلامگرایی
و تروریسم است ولی ما نمیخواهیم باور بکنیم.
با درود به مجید محمدی
شما در قسمتی از نوشته تان گفته اید:
*«کمتر کسی از این نکته بیاطلاع است که بهترین مدارس ایران در اختیار وفادارترین عناصر به خامنهای است (مثل حداد عادل و احمد توکلی).»*
صرفا جهت یاداوری من اصل گزارشی را در اینجا می اورم،تا به عمق فاجعه پی ببریم. گزارش شامل لیست اسامی صاحبان مدارس با شهریه های میلیونی در تهران است که متعلق به استمرار طلبان و اصول گرایان است. شاید برای بعضیها هنوز قابل فهم نباشد که چرا مردم در خیابان فریاد زدند(اصلاح طلب،اصولگرا دیگه تمامه ماجرا).
گرانترین مدارس تهران متعلق به کدام شخصیتهای سیاسی است؟
روزنامه «فرهیختگان» در شماره روز سهشنبه سوم مهر، خود گزارشی با عنوان «جریانشناسی گرانترین مدارس تهران» و با هدف تبیین «اجماع گروههای سیاسی برای دریافت شهریه نجومی از دانشآموزان» منتشر کرده است.
در این گزارش به نام ۱۸ مدرسه در تهران اشاره شده که متعلق به جریانها یا فعالان سیاسی مشهور محافظهکار و اصلاحطلب هستند و از دانشآموزان خود شهریههای میلیونی دریافت میکنند.
روزنامه «فرهیختگان» گزارش کرده شهریه سالانه مدرسه «حنان» متعلق به محمد خاتمی ۳۷ میلیون تومان است.
مدرسه غیردولتی «مطهری» متعلق به آیتالله محمد امامی کاشانی امام جمعه موقت تهران شهریه سالانهاش ۲۷ میلیون تومان است.
در این فهرست مدرسهای بنام «کمال» که متعلق به«نهضت آزادی»
است و شهریه سالانه اش هم ۲۷ میلیون تومان است.
مدارس غیردولتی «روشنگر»٬ «سلام و انرژی هستهای» و «فرهنگ» که
به ترتیب محسن هاشمی رفسنجانی و سعد حجاریان *«برادر سعید حجاریان »* و غلامعلی حداد عادل معرفی شدهاند نیز هر یک به ترتیب
۲۶ و ۲۵ و ۲۵ میلیون تومان شهریه سالانهشان است.
در این فهرست نام الیاس هم دیده میشود که صاحب مدرسه غیردولتی «مهرهشتم» با شهریه سالانه ۲۲ میلیون تومان .
نام مدرسه غیردولتی «موتلفه» متعلق به یحیی آلاسحاق هم در این فهرست دیده میشود که شهریه سالانه آن حدود ۲۲ میلیون تومان گزارش شده است. روزنامه «فرهیختگان» توضیح داده همه این مدارس «عدم شفافیت مالی» دارند٬ تبدیل به «برند» شدهاند و آمار و اطلاعات مالی آنها هم «شفاف نیست» و «ارادهای» هم برای شفافسازی در مورد این مدارس وجود ندارد. این گزارش میگوید برخی از این مدارس با «این ادعا که میخواهیم برای کشور کادرسازی کنیم» امکانات «حاکمیتی٬ رانت یا سوبسیدهای ویژهای» گرفتهاند.
چرا مملکت ما به این روز دچار شده؟این پرسشی است که هر روزه از خود میپرسیم. مثلی معروف میگوید: اعداد هرگز دروغ نمی گویند.
خوب نگاهی گذرا به صف مخالفان جمهوری اسلامی خود گویاست که
چرا نتوانستیم.زیرا منافع شخصی اقایان و خانمها ارجحتر است همین.
ما ایرانی ها که پیه اسلام به تنمان خورده است در برخورد با چنین مواضعی باید همیشه آنها را در برابر تندروانه ترین نظرات فاشیستی قرار دهیم چرا که غربیها آنرا میفهمند و به آن حساسیت دارند
شبه روشنفکران غربی اگر حاضر به “قبض و بسط تئوریک فاشیسم” و کلیه اعمال جنایت بار آن باشند ؛ ما هم با رویکرد آنها درمقابل اسلام مخالفتی نداریم….والا به صرف اینکه جماعتی اینقدر متوهمند که گمان میکنند ایدئولوژیشان از آسمان افتاده که دلیلی برای آوانس دادن به آنها نمیشود
اگرچه افراد نامبرده در متن مقاله خوب آقای محمدی، عمدتا وظیفه لابیگری و تبلیغ و ماله کشی را برای خلافت شیعه بر عهده دارند، اما باید اینگونه فعالیتهای آکادمیک و دیاثت منشانه در کانتکستی گسترده تر نیز مورد بررسی قرار گیرند.
در دوران پیشا مدرن، تلاش جهادی و سخت افزاری عباسیان، فاطمیان، امویان و عثمانیان برای تسخیر اروپا و تمدن غربی عقیم ماند.
با ایجاد فضای مناسب فرهنگی و سیاسی در غرب در دوران مدرن، اکنون نخبگان اسلامگرا در اتحاد با متحدان لیبرال و اسلاموفیل خود، فرصت را برای یورش نرم افزاری به تمدن غرب و بویژه آمریکا مغتنم شمرده اند.:
صرف میلیاردها دلار در مراکز دانشگاهی و فرهنگی برای تبلیغ و ایحاد کرسی های اسلامیستی، تشویق به مهاجرت به غرب و تبدیل زنان مسلمان به ماشیبنهای تولید مثل ، نثار دلارهای نفتی به پای سیاستمداران و اندیشکده ها و دانشگاه های لیبرال، ایجاد مراکز تبلیغی و تبشیری و خیریه برای دعوت گروه های آسیب پذیر به اسلام ( سیاهان، هیسپانیکها و زندانیان) ، تاسیس مراکز لابی گری پرنفوذ و قدرتمند در دولت و کنگره و دولت پنهان، خرید رسانه ها و رشوه به شخصیتهای حقوقی و حقیقی برای تبلیغ اسلامگرایی رحمانی، تزریق حس گناه به افکار عمومی غرب نسبت به مسلمانان، تبلیغ نسبیت گرایی فرهنگی و هویت طلبی با کمک چپگرایان، تبلیغ موذیانه بر ضد سفیدپوستان زحمت کش آمریکایی و معرفی آنان به عنوان افرادی خنگ،کم سواد و نژاد پرست ، تبلیغات بی شرمانه ضد یهودی در بین چپگرایان و راستگرایان افراطی و غیره ،
همه بخشی از اقدامات اسلامگرایان پولدار برای تسخیر غرب هستند.
همه این فعالیتهای ویرانگر، توسط اصلاحیه اول قانون اساسی آمریکا و قوانین اساسی جهان غرب محترم شمرده شده و تضمین گردیده اند.
این یک توهم نیست ،کتب و مقالات بسیاری در مورد افول تمدن غرب و خطر جذب آن در جهان اسلام طی چند دهه آینده نگاشته شده اند وبرای آن عواملی از قبیل تغییرات جمعیتی ، شدت گرفتن نرخ باروری مسلمانان، خستگی تمدنی غرب، احساس گناه نسبت به مسلمانان، سندروم استکهلم، طلب عشق و محبت افلاطونی و مازوخیستی از سادیستهای خشن مسلمان، تمایل بسیاری دختران و پسران اروپایی به همخوابگی با مردان پشمالو ی مسلمان( مثلا آنچه در جنوب سوئد می گذرد) ، احساس مسئولیت بیشتر مرد مسلمان نسبت به همسران خود، استحکام پادگان گونه نهاد خانواده مسلمان، فروپاشی اندیشه های عصر روشنگری و بسیاری عوامل دیگر.
اگر در دهم اکتبر سال ۷۳۲ میلادی، شارل مارتل توانست با لشکری از کشاورزان فقیر فرانسه و سلاح های داس و بیل بر لشکریان پر انگیزه مسلمان، مجهز به سلاحهای مرگبار وسوارکاران آزموده و پرورش یافته در نظامی گری ساسانیان که چه بسا توسط ژنرالهای خائن ساسانیان فرماندهی می شدند در نیرد تورز Battle of Tours پیروز شود، اینبار ظاهرا همه عوامل بر وقف مراد اسلامیستهای پست مدرن وهویت طلب ونسبیت گرا وپولدار است.
غربی ها باید دسترسی تمام ملت ساکن در ایران به علوم نو و بدیع رو ممنوع کنن.حقیقتا احمقانه است غربی ها خودشون ما رو تعلیم میدن بعد ما از دانش و تجهیزات اونها علیه اونها استفاده میکنیم!!!
جناب محمدی و عزیزان روزنامه ی کیهان .
ایام ِ شادمانی ارتحالیدی را به شما و همه ی هم میهنمانم تبریک می گویم .مرگ کفتارِ جماران ، خمینی ِ سفاک یکی از ایام خوش مردم ایران است .متاسفانه جوگیری و جهالت ِ ناب اسلامی نسل های قبل ، باعث شد سفاک دیگری جای عمام ِ جنایت ها را پر کند .خامنه ای ناقص العقل و متوهم و هاشمی پدرخوانده ی آدمکشان و دزدان ، تیکه بر جایگاه دجالی ِ خمینی زدند و جنایت ها کردند .
اما بسی خوشحال و مسرور هستم که متولدین دهه ی ۵۰ به بعد اکنون اکثریت ایرانیان هستند و با تمام دل و جان از حکومت دجالی-ضحاکی و تروریست های هواخواه آن ، بیزار هستند .
ما ، خون تازه ای در رگ های ایران هستیم .ما دفن کنندگان ضحاک دوم ، خامنه ای ناقص العقل ، رهبرِ الدنگ نظام هستیم .ما دفن کنندگان نظام ِ تروریستی و جنایتکار اسلامی خواهیم بود و نوروز دیگری را رقم خواهیم زد.