Page 12 - (کیهان لندن - سال سى و سوم ـ شماره ۲۱۴ (دوره جديد
P. 12
صفحه - Page 12 - 12شماره ۱۶۸۰
جمعه ۱۷تا پنجشنبه ۲۳خرداد ماه 139۸خورشیدی
تأملات بهنگام؛ تکنوکرا ت ِآدمکش ،آن خزان هی ِحلم! دو قرن فراز و نشیب مطبوعات در ایران ()۱۲۲
(بخوانید گول خوردن قاتل مقابل مکر زنان هی بینندهی هوشیار روشن کرد: = اینکه عاقبت محمدعلی احمد احـرار ( کیهان لندن شماره ) ۱۳۰۳
قربانی) بوده و در نتیجه ،با این توجیه جای یکم) دستگاه عریض و طویل پلیس و به نجفی چه خواهد شد ،اهمیت
قربانی و جلادش را عوض کردند .این جماعت ویژه ادارهی آگاهی ،به شکل خطرناکی بی چندانی ندارد .او تبهکاری است کارهای دیوانگی از شما سر زده که دستور مدیر روزنامۀ گل زرد (یحیی سمیعیان متخلص
دانسته یا ندانسته ،با حمایت از نجفی و در و پیکر است .در ماجرای مورد بحث، از جنس باقی اعضای فرقهی دادهاند فوراًشما را به دارالمجانین تحویل بدهیم؟ به ریحان) ماجرای خود را با سید ضیاء الدین
تخطئ هی میترا استاد ،آب به آسیاب حکومت تحقیقات اولیه به قدری افتضاح انجام شد تبهکار اشغالگر ایران که اینک، از سخنانش دچار حیرت شدم .اول تصور
که وقتی متهم با پای خودش به ادارهی سابقهی سیاهش به زیور قتل کردم شوخی م یکند اما قیاف هاش جدی بود. چنین حکایت م یکند:
ز نستیز جمهوری اسلامی ریختند. آگاهی در خیابان شاپور وارد شد ،ریاست عمد همسر دومش هم آراسته حتی به نظرم رسید احتیاط م یکند که به من «آقا سید ضیاءالدین طباطبائی مدیر روزنامۀ
از این سه نکته که بگذریم ،باقی حر فهای آگاهی چنان گیج و غافل بود که از قات ِل شده است .از این به بعد ،او حکم رعد ،وقتی بعد از کودتای سوم اسفند 1299
خال هزنکی و دای یمردکی که پیرامون قاتل و معترف ،مثل شخصیتی مملکتی پذیرایی بیمار طاعونزدهای را دارد که نزدیک شود. رئی سالوزرا شد یکی از کارهایش توقیف همۀ
مقتول در رسان هها و فضای مجازی گفته کرد و در میانه ماه رمضان و پیش از افطار حتی نزدی کترین رفقایش هم از جواب دادم :چه دیوانگی بالاتر از این که در این روزنام هها و مجل ههای کشور بود .روزنامۀ «گل
شدند ،هیچ کارکردی جز تلاش برای جذب از آبدارخانه برایش سفارش چای داد .حضور ترس سرایت بیماری ،نزدیکش کشور ب یحساب و کتاب روزنام هنویسی م یکنم! زرد» من هم توقیف شد .اما چون با سید ضیاء
مخاطب و ازدیاد کلیک یا منفع تجوی یهای دوربین «صدا و سیما» و مضحک هی شمردن و یک لحظه به سرم زد ادای دیوان هها را درآورم، دوستی داشتم تقاضای امتیاز روزنام های به نام
شخصیوتسوی هحسا بهایجناحینداشتند. نخواهند شد. اتاق را به هم بریزم و داد و فریاد راه بیندازم ولی «نوروز» کردم .به دستور سید ضیاء بلافاصله
فشن گهای آلت قتاله توسط خبرنگار این = ر یا کا ر ی متعفن ترسیدم کار خرابتر شود .پس آرام ماندم و منتظر امتیاز نوروز به نام من صادر شد .من شاعر
اسد بیناخواهی ©kayhan.london رسان هی بدنام هم گندکاری ریاست آگاهی اصلا حطلبان ،هر چند پدید های سرنوشت شدم .رئیس کمیسری دو نفر آژان صدا بودم .گل زرد ادبی و فکاهی بود .اما این بار
را تکمیل کرد .وقایع روز اول تحقیقات تازه نیست اما ابعاد هولناک آن کرد .گفت :یک درشکه بگیرید و این آقای محترم قصد داشتم «نوروز» را به صورت یک روزنامۀ
شخصیت میترا استاد هر چه که بود -چه نشان دادکه پلیس نه تنها از انجام وظایف در ماجرای قتل میترا استاد را به دارالمجانین ببرید ولی کامل ًا مراقبش باشید سیاسی اقتصادی منتشر کنم .کاری که در آن
پرستوی امنیتی ،چه خوبرویی منفع تطلب، ذات یاش عاجز است بلکه حتی امکان مدیریت
چه آدمی سودایی و نامتعادل و چه انسانی تحقیقات یک پرونده قتل را هم ندارد .اینکه بیش از پیش روشن شد. که وسط راه فرار نکند! تجربه نداشتم.
ب یگناه و فری بخورده– تغییری در وضعیت در موضوعی تخصصی چون تحقیقات جنایی = میترا استاد یک قربانی قلبم فروریخت .تا این لحظه باورم نم یشد با استاد دهخدا صحبت کردم .او وعدۀ همکاری
فعلی او نم یدهد .میترا استاد یک قربانی و پلیس علمی ،ارگان اصلی مسئول ،اینقدر است .او م یتواند قربانی توأمان موضوع آنقدرها جدی باشد که مرا به دارالمجانین داد ،ولی همکاری نکرد .با یک نویسندۀ ارمنی به
است .او م یتواند قربانی توأمان توطئ های باری به هر جهت و افتضاح عمل کرده ،فارغ توطئهای امنیتی و خشونت بفرستند .ب یاختیار فریاد کشیدم :چه گفتید؟ نام تیگران خان آشنا بودم .مقاله نویس زبردستی
امنیتی و خشونت خانگی باشد .او مثل از حواشی سیاسی ،فاجع های اداری است. خانگی باشد .او مثل بسیاری دارالمجانین؟! م یخواهید مرا به دارالمجانین بود ولی در نوشتن به زبان فارسی تجربه نداشت.
بسیاری دیگر ،قربان ِی روابط قدرت در با این اوصاف ،بطور کلی چگونه م یتوان دیگر ،قربان ِی روابط قدرت در ببرید؟ من به آنجا نم یروم ،مرا به همان محبس قرار گذاشتیم او مقاله را به زبان فرانسوی بنویسد
مافیای حاکم بر ایران است .چون نیک به نتایج تحقیقات چنین افراد ولنگار و و من به فارسی ترجمه کنم .در آن زمان اغلب
بنگریم ،او در این روابط قدرت همه جا مافیای حاکم بر ایران است. نمرۀ 2برگردانید. روزنامه نوی سهای تهران در یکی دو صفحه از
دست پایین را داشته و تنها برای بقایش ب یمسئولیتی ،ذ ّرهای اطمینان کرد؟ =حتیاگربنارابرقضاو تهای رئیس کمیسری پوزخندی زد و گفت :آقاجان! روزنامۀ خود خبرها و مقالاتی را به زبان فرانسوی
مبارزه م یکرده است .حتی اگر بنا را بر دوم) قتل میترا استاد باعث شد که بسیاری باسمهای اخلاقی بگذاریم و اینجاباکسیشوخینم یکنند.ایندستورصریح چاپ م یکردند .این کار نفوذ روزنامه را در میان
قضاو تهای باسم های اخلاقی بگذاریم و آنچه از مقامات سابق و لاحق فرق هی تبهکار ،به آنچه بر سر میترا استاد آمد جناب رئی سالوزراست که شما را ب یدرنگ به خارج یهای مقیم ایران زیاد م یکرد .تیگران خان
بر سر میترا استاد آمد را ناشی از تصمیمات وجود پرستوهای خبرچین و طعمههای را ناشی از تصمیمات اشتباه دارالمجانین تحویل دهیم .اگر شما با میل و نویسندۀ مقال ههای فرانسوی اغلب روزنام هها بود.
اشتباه یا جاهطلب یهای سطح یاشبدانیم،باز جنسی وابسته به دستگاههای امنیتی کشور، یا جاهطلبیهای سطحیاش رضا تشریف نم یبرید مختارید ولی ما هم برای «نوروز» اولین روزنام های بود که بعد از کودتا
هم او مقتول یک پرونده قتل است که طرف بدانیم ،باز هم او مقتول یک چنین مواردی قواعدی داریم و م یدانیم چطور منتشر شد .به این علت همه تصور م یکردند
دیگرش انسانی بارها قدرتمندتر از اوست. پرونده قتل است که طرف این روزنامه طرفدار دولت و حتی ارگان سید
حتی در سطح یترین قضاو تهای اخلاقی دیگرش انسانی بارها قدرتمندتر شما را به آنجا ببریم! ضیاءالدین طباطبائی است .شمارۀ اول بدون
هم ،قربانی خشونت هیچگاه محکومیتی از اوست .حتی در سطح یترین باز خواستم مقاومت کنم ،فریاد بکشم ،مردم را هیچ مسأل های منتشر شد .اما مقال های که تیگران
ه مسطح با خشونتگر صاحب قدرت ندارد. قضاو تهای اخلاقی هم ،قربانی به کمک بخواهم ،خودم را معرفی کنم ولی فکر خان برای شماره دوم نوشت کار را خراب کرد.
هر چند این واقعیتی تلخ است ولی از خشونت هیچگاه محکومیتی کردم مقاومت کار را خرابتر م یکند و اتهام جنون عنوان مقاله «غارتگران مفتخر» بود .در آن
بیانش گزیری نیست که در این چهار ده هی همسطح با خشونتگر صاحب را مس ّجل م یسازد .پس بهتر آن دانستم که مقاله به زمامدارانی که با ریختن خون مردم و
سراسر نکبت حکومت اسلامی ،هزاران تسلیم قضا و قدر شوم .و تسلیم قضا و قدر شدم. غارت ایرانیان بر کشور حکومت م یکردند سخت
انسان ب یگناه عاقبتی هولناک و جگرسوز قدرت ندارد. از آنجا مرا باز سوار درشکه کردند و به
اما ب یحاصل داشتند و از رنج آنها تغییری دارالمجانین بردند .دارالمجانین هم در محلۀ حمله شده بود.
مثبت در جامعه ایران پدیدار نشد .سهل یوسف مصدقی -چند روزی از قتل شهرنو بود و یک صاحب منصب قشون ریاست در شرایطی که هیچ روزنام های جز «نوروز» در
است که بیشینهی نفوس مملکت ،خود میترا استاد گذشته است و انگار این ماجرای کشور منتشر نم یشد ،مقالۀ «غارتگران مفتخر»
را عامدانه از آنهمه تراژدی ،ب یاطلاع نگه خونبار ،به تدریج جذابیتش را برای ولگردان آنجا را برعهده داشت. انعکاس عجیبی پیدا کرد .به طوری که سید ضیاء
داشت هاند تا دچار وجدا ندرد عمومی نشوند مشاهدۀ محیط ترسناک دارالمجانین باعث شد از خواندن آن به شدت عصبانی شد .او انتظار
و آسودهخاطر به زندگی رم هوار خود ادامه که یکباره قدرت ارادهام را از دست بدهم .ناچار نداشت دوستش در روزنام های که امتیاز آن به
دهند .اکنون همگی آن قربانیان ،به قول شروع به خواهش و تمنا کردم :جناب رئیس! به دستور خودش صادر شده بود به او و دولتش به
خیام« :با هف ت هزار سالگان سر به سر» خدا قسم مرا ب یجهت اینجا آوردهاند .من عاقل
شدهاند .بسیاری از جانیان و قاتلان این چهار هستم .اتهام من سیاسی است .من باسواد هستم. آن شدت حمله کند.
دهه هم طی سا لهای اخیر« ،با دلی آرام و من شاعر هستم .من روزنام هنویس هستم .مرا
قلبی مطمئن» پس از بهرهمندی از مواهب و
لذات این دنیایی ،روان هی خاک شدهاند بدون میترا استاد همسر دوم محمدعلی نجفی که به دست وی کشته شد یحیی ریحان کلنل کاظم خان سیاح
آنکه عدالت دربارهی آنها اجرا شود .این بار
اذعان کنند .بیشتر این مقاما ِت ُش لتنبان که فضای مجازی و نوحهخوانهای فصل ِی اشتباهی به اینجا آوردهاند .رئی سالوزرا از دوستان یک روز پس از انتظار شمارۀ دوم «نوروز»
باید از قول ایر جمیرزا نقل کرد که: خود آلوده به انواع مفاسد بوده و هستند، رسانههای دیداری و شنیداری از دست بود که دو مأمور تأمینات (اداره آگاهی) به دفتر
از این همه ُکشتگان نگردید فرصت را غنیمت شمرده و به بهانهی داده است .احتمالا خو ِن َدلَمه شده بر کف و نزدیک من است .کلنل کاظم خان دنبال کار من روزنامه آمدند و مرا با خود به نظمیه (شهربانی)
یک مو ز ِزهار چرخ َکنده! شایعات پیرامون رابط هی قاتل و مقتول ،از دیوارهای حمام آپارتمان محل قتل شسته بردند .در آنجا بدون هیچ سؤال و جوابی مرا به
هیچ کوششی در ب یحیثیت کردن قربانی و شده و صاحبخانه برای آیندهی ِمل کاش است .من به زودی آزاد م یشوم اما حالا که قرار محبس شماره 2یعنی زندان سیاسی انفرادی
سالها پیش ،در اوایل دهه هفتاد توجیه عمل شنیع قاتل مضایقه نکردند .در مشغول تصمیمگیری است .جسد میترا انداختند .من پنج روز در این زندان ماندم .پنج
خورشیدی ،ابوالفضل زرویی نصرآباد متخلص این میان ،استمرارطلبان /اصلا حطلبان سنگ استاد مراحل اولیه تجزیه را زیر خاک بهشت استمدتیدرخدمتشماباشمخواهشم یکنم روز فراموش نشدنی .روز ششم دو نفر نظامی مرا
به ملانصرالدین ،در هفتهنامه «گلآقا» تمام گذاشتند و انواع توجیهات و مراثی سکینه کرج م یگذراند و محمدعلی نجفی از نظمیه تحویل گرفتند و به حکومت نظامی
مجموعه نقیضههایی( )parodyبه سیاق ممکن را برای تبرئ هی محمدعلی نجفی به قاتل او ،با سه مورد اتهام در کیفرخواست، یک اتاق تمیز با وسایل راحت برای زندگی در بردند.حاکم نظامی تهران در آن زمان کلنل
تذکرهالاولیای عطار مینوشت و اولیای هم بافتند .بیشتر زنان به ظاهر فمینیست در جایی امن منتظر شروع محاکم ه است. کاظم خان سیاح بود .او تحصیلات نظامی خود
امور و اهالی سیاست آن دوران را ،بنا به و برابر یخواه این جماعت هم ،طی مدتی از شواهد و قرائن پیداست که بازپرس و اختیار من بگذارید. را در اروپا به پایان رسانده و در ایران وارد خدمت
منش صاح بامتیاز مجله (کیومرث صابری که از قتل گذشته ،خفقان گرفت هاند و هیچ دادستان پرونده ،بنا به دستور مافوق ،به این ژاندارمری شده بود.کلنل کاظم خان که مردی
فومنی) چاپلوسانه م ینواخت .او ذکر مربوط سخنی در مذمت ز ن ُکشی شهردار اسبق جم عبندی رسیدهاند که این ماجرا باید در افسر خندهای کرد و گفت :م یدانم عزیزم! تحصیلکرده و باادب بود تا مرا دید با عتاب گفت:
به محمدعلی نجفی را چنین شروع کرده تهران به زبان نیاوردهاند .ریاکاری متعفن حد یک قتل خانوادگی رفع و رجوع شود.
بود« :آن شیفت هی علم ،آن خزان هی ِحلم، اصلا حطلبان ،هر چند پدیدهای تازه نیست خانواده مقتول هم جسته و گریخته همین م یدانم .همۀ آدمهایی که اینجا هستند عاقلند! این چه کاری بود کردی؟
آن کمال بزرگی ،آن نهایت سترگی ،آن اهل اما ابعاد هولناک آن در ماجرای قتل میترا نظر را منتشر کردهاند و همزمان از قول اولیای گفتم من کاری نکردم .گفت من م یدانم تو
اصطلاح ،آن َجسته از مهابت استیضاح ،آن دم نقل شده که خواهان قصاص قاتل هستند. خیالتان تخت باشد .دستور م یدهم یک اتاق رو نکردی ،ولی بگو چه کسی این مقاله را نوشته.
سرگشت هی وادی بیطرفی ،محمدعلی نجفی، استاد بیش از پیش روشن شد. اینکه عاقبت محمدعلی نجفی چه خواهد او الآن دارد برای خودش آزاد م یگردد ولی
دکترای از آمریکا [داشت] و از نوابیغ علم سوم) بسیاری از به اصطلاح روشنفکران شد ،اهمیت چندانی ندارد .او تبهکاری است به آفتاب ،تر و تمیز ،با فرش و مبل و تختخواب شما گرفتار هستید .گفتم چون به نویسنده
هم در ماجرای این قتل فجیع ،سرشت از جنس باقی اعضای فرق هی تبهکار اشغالگر قول دادهام نامش را فاش نکنم به شما هم
«ارثماطیق» [علم حساب] بود». مردسالار خود را از پرده بیرون انداختند و به ایران که اینک ،سابق هی سیاهش به زیور قتل فنری در اختیارتان بگذارند! نم یگویم .شما به خاطر یک مقاله پنچ روز مرا
در اینکه محمدعلی نجفی از «نوابیغ» بهان هی رسوا کرد ِن دستگاه امنیتی -اطلاعاتی عمد همسر دومش هم آراسته شده است. به زندان انفرادی انداختید .دیگر چه کاری با من
فرق هی تبهکار است شکی نیست ولی او با به جمهوری اسلامی ،مقتول را طعمه جنسی از این به بعد ،او حکم بیمار طاعو نزدهای را خوشحال شدم .اما برخلاف گفتۀ او مرا در
گلوله بست ِن همسر دومش نشان داد که هر فرض کرده و انواع توهی نهای جنسیتی را دارد که حتی نزدی کترین رفقایش هم از م یتوانید بکنید؟
چه بوده ،هیچگاه خزان هی ِحلم* نبوده است. حواله او کردند .برخی از اصحاب قلم هم ترس سرایت بیماری ،نزدیکش نخواهند شد. اتاقک تنگ و تاریک کثیفی مخصوص دیوان ههای کلنل کاظم خان با تمسخر گفت :خیال کردی
با ذکر اینکه نجفی را انسانی آرام و معقول دلسوزی و ترحم در حق چنین جنایتکاری، کارت تمام شده ،اما این طور نیست .رئی سالوزرا
*حلم واژهای عربی است که برابرهای فارسی آن م یشناخت هاندوبعیداستکهریاض یخواندهی نه تنها ب یوجه است بلکه توهین به قربانیان زنجیری انداختند و یک مأمور هم مراقب درباره شما دستوراتی صادر کرده که ناچارم آنها
عبارتند از :بردباری ،شکیبایی ،نرمش و آهستگی. تحصی لکرده در ا مآ یتی ،ب یدلیل همسر متنوع و ب یشمار تاریخ جمهوری اسلامی را اجرا کنم .شما حالا با مأموران بروید ،من هم
در اصطلاحات علم اخلاق ،حلم زیرمجموع هی دومش را کشته باشد ،یاوه و مهمل فراوان در است .محمدعلی نجفی چه قصاص بشود گماشتند تا فرار نکنم.
«شجاعت»طبق هبندیم یشودچنانکهشم سالدین همدلی با قاتل نوشتند .برخی از این جماعت و چه از اعدام شدن بگریزد ،از نظر سیاسی م یروم شاید راه نجاتی پیدا کنم.
آملی در کتاب «نفائ س الفنون فی عرایس العیون» تا آنجا پیش رفتند که قلم را بر حال نجفی مرده است و بود و نبودش فرقی در آیندهی آن شب اولین و آخرین شب زندگی من بود راه نجات؟! معلوم م یشد هنوز با من کار دارند.
آورده«:نوعپنجمازانواعتحتجنسشجاعت،حلم گریاندند و تلویحا یا به تصریح به مقتول او رفت و دو مأمور مرا گرفتند ،سوار یک
است و آن عبارت است از آنکه نفس را طمأنینتی تاختند .این قلم به مزدان ،چنین حکم دادند جمهوری اسلامی ایجاد نخواهد کرد. که تا صبح خواب به چشمم نرفت .صدای داد درشکه کردند و به کمیسری (کلانتری) شهرنو
حاصل شود که غضب به آسانی تحریک او نتواند که عامل هم هی این رن جها و عق لباختگ یها، ماجرای قتل میترا استاد و حواشی زرد بردند و در آنجا مرا با یک یادداشت تحویل رئیس
کرد و اگر مکروهی بدو رسید در شغب نیاید». عشق پیران هس ِر وزیر اسبق آموزش و پرورش مربوط به آن اما حداقل سه نکته را برای و فریاد دیوان هها آسایش را بکلی از من سلب کمیسری دارند .رئیس کمیسری یادداشت را
خواند ،نگاهی به سرتاپای من انداخت و گفت:
م یکرد .بدتر از همه این که کم کم امر بر خود از ظاهرتان بر نم یآید دیوانه باشید! مگر چه
من هم مشتبه شد که نکند واقعاً دیوانه شدهام
و خودم نم یدانم...
آن شب بر من چگونه گذشت بهتر است
حرفش را نزنم .خوشبختانه صبح روز بعد
اقدامات کلنل کاظم خان سیاح به نتیجه رسید
و دستور آزادی من صادر شد اما تمام سعی من
برای آن که جریان دارالمجانین رفتنم مخفی
بماند ب یفایده بود .روز بعد ،همۀ مردم تهران
فهمیدند که مرا به دارالمجانین بردهاند .خبر را
روزنامۀ «وطن» ابوطالب خان شیروانی چاپ کرد
ولی موضوع عجیب آن بود که حتی عدهای از
دوستان من بعد از مطلع شدن از ماجرا رفتارشان
با من تغییر کرده بود .آنها باور کرده بودند که
مرا به خاطر جنون به تیمارستان بردند نه به
« ادامه دارد» علل سیاسی!»