Page 14 - (کیهان لندن - سال سى و ششم ـ شماره ۲۴۶ (دوره جديد
P. 14
صفحه - Page 14 - 1۴شماره 1۷1۲
جمعه ۴تا پنجشنبه ۱۰بهمنماه ۱۳۹۸خورشیدی
در این موقع همه کاره زندانها و خاطرات رضا طاهری در گفتگو با حمید احمدی ()۴ =در این ایام که تغییراتی در
نماینده آیتالله منتظری بود به
زندان میآمد و صحبت میکرد و هرگز اجازه ندادند با دو پسرم که همزمان زندان فراهم شده بود ،امکان ملاقات
مثلا میپرسید وضع غذایمان چطور با من در زندان اوین بودند ملاقات کنم
است؟ مثلا میگفت پاسدارها در داشتید؟
اینجا مامور هستند ،کار خودشان گذر از کوهها ِی َسر ُهر ()۴ ـ سه نسل از فعالان سیاسی و فرهنگی اپوزیسیون سرنوشت رضا طاهری و فرزندانش بخشی از پرونده
را میکنند و سپس به این موضوع ایران در قرن بیستم ـ که به چاپ میرسد. جنایت زندان و زندانبانان را در دوران خمینی تشکیل ـ بله .ما هر دو هفته یک بار
هم اشاره میکرد ،اینجا یک میدهد .جنایاتی که با قتل عام زندانیان سیاسی در امکان ملاقات با خانوادهمان داشتیم.
صندوق شکایت گذاشتیم ،میتوانید راوی متولد سمنان در سال 13۰۲و از اوایل دهه ملاقاتها پشت شیشه بود و با تلفن
مشکلات و نظراتتان را بنویسید و 13۲۰از مسئولین جنبش دهقانی در گرمسار و سال 136۷به اوج خود رسید. نصب شده در آنجا میتوانستیم
به این صندوق بیاندازید .اگرچه رضاطاهری،متولدسمناندرسال 13۰۲کهازجوانی
وضع جدیدی که در این دوره در روستاهای اطراف آن بوده است. به حزب توده پیوست و تقریبا تمام زندگی خود را صحبت کنیم.
زندان اوین پیش آمده بود ،قابل زمینه آشنایی و سپس گفتگوی من با آقای رضا وقف مبارزه در راه آرمانها و هدفهای حزبی کرد ،مانند
لمس بود و کاملا با دوره لاجوردی طاهری برای ضبط خاطراتشان توسط فرزند ایشان بسیاری از هم مسلکانش بیشترین رنجها را دردوران =در این ملاقاتها آیا از سرنوشت
تفاوت میکرد ،اما ،با این وجود آقای دکتر عباس طاهری در برلین فراهم آمد .این بعد از انقلاب متحمل شد .زمانی که به گمان او و
مامورین اجرایی رده پایینتر زندان گفتگو طی 9جلسه از تاریخ ۲1شهریور 138۰تا ۲۰ آرمانخواهانی چون او با یک رویداد انقلابی ،تاریخ ایران پسران دیگرتان که آن روز از خانه
مهر همان سال در 1۵ساعت فیلم ویدیویی ضبط به نفع طبقه رنجبر و زحمتکش ورق خورده و آرزوی
کار خودشان را میکردند. گردیده است .آقای طاهری در تاریخ9فروردین138۵ دیرینه طرفداران حکومت خلقی تحققپذیر شده بود. خارج شده بودند ،توانستید مطلع
در این ایام ،من روزی سخت تب در این دوره است که رضا طاهری و فرزندانش طعم
کردم با ۴۰درجه و به حالت بیهوشی در تهران درگذشت». زندانهای انقلاب را میچشند و پسر جوانش «انوشه» شوید؟
افتاده بودم ـ یک پیرمردی هم با ما از این کتاب ،ما بخشی را که مربوط به بگیر و ببند در کشتار بزرگ سال 6۷قربانی سر پرشور و خوی
در اینجا زندانی بود که او را از مشهد تودهایها در سال 136۲و ادامه ماجرا تا کشتار بزرگ ـ در اولین ملاقاتی که در این
آورده بودند ،با من آشنا بود ،گویا سال 136۷میشود برای صفحه «خاطرات و تاریخ» آرمانجوی خود میشود. ایام برای من فراهم شد تا با همسرم
ماشینی به مجاهدین کرایه داده بود در مقدمه کتاب ،دکتر حمید احمدی مینویسد: دیدار کنم ،صبح زود که میخواستند
ونه اینکه با مجاهدین همکاری کند برگزیدهایم که در چند شماره خواهید خواند. «کتابی که در دست دارید ،خاطرات آقای رضا ملاقاتیها را صدا کنند ،این نام را
ـ وقتی او دید من در چنین وضعی یادآور میشویم که حمید احمدی خود یکی از طاهری است .این کتاب ،ششمین کتاب خاطرات است صدا کردند که شنیدم« :خسرو،
افتادم ،گفت« :پاشویهاش بکنیم». قربانیان این بگیر و ببند بود و اگر موفق به فرار از مجموعه ۵۵خاطرات که تا کنون گردآوری کردهام فرزند سید رضا» .یک لحظه پاهایم
بعد از ده دقیقه چشمهایم باز شد نمیشد ،او نیز سرنوشتی چون دریادار افضلی پیدا سست شد ،یک لحظه دلم ریخت و
و تازه فهمیدم که تمام آن روز در فهمیدم که خسرو را هم دستگیر
حالت بیهوشی بودهام .آنها رفته میکرد. کردند .این وضعیت ،خوشحالی آن
بودند برایم شیر پیدا کنند ،گفته صبح مرا برای داشتن اولین ملاقات
بودند شیر نداریم .آنجا دکتری بود انوشه طاهری اسدالله لاجوردی ـ آنهم بعد از حدود ۱۸ماه ـ در
داخل زندان و آمده بود مرا دیده بود، زیر سایه قرار داد .با شنیدن صدای
گفته بود که حالش خیلی بد است، شوروی و در باکو سد جدی برای عقدیاش شده بود ،با هم میتوانستند ۲۵ساله هستند ،من چه تعهدی دارم بودند توی زندان زاهدان .این روحانی «خسرو» فرزند سید رضا ،فهمیدم
میباید برود بیمارستان .بعد از اینکه خارج شدن اعضای حزب از آن کشور ملاقات داشته باشند. بکنم .اینها انسانهای بالغ هستند و الان خارج از ایران است .اسمش را که پسرم خسرو هم در زندان اوین
حالم بهتر شد ،دکتر دامپزشکی بود ایجاد کرده بودند و خارج شدن از آن برای خودشان شخصیت مستقل دارند. الان فراموش کردم ولی مرتب توی است .اما هنوز نمیدانستم سرنوشت
به نام دادفر که او هم زندانی بود... کشور با مشکلاتی همراه بود .بابک با =سیامک و بابک چطور از ایران بعدا برایم جواب آوردند ،که تحقیق بعضی رادیوها علیه جمهوری اسلامی سیامک و بابک که آن روز سه
یکی از مسئولین حزب درگیری پیدا کردیم ،این بچههایت آدم بشو نیستند. صحبت و مصاحبه میکند .خمینی نفری از خانه خارج شدند ،چه شد؟
=از چه سازمان سیاسی بود؟ خارج شدند؟ اصولا برخوردش با روحانیون مخالف دلشورهای بر من وارد شد و مدتی که
کرده بود. =در بین صحبتهایتان ،قبلا گفتید هیچوقت مشابه با دیگر مخالفیناش در انتظار اولین ملاقاتم بودم ،گویی
ـ تودهای بود .به دکتر دادفر ـ بابک در آن سال دیپلم متوسطه نبود و در مجموع به اصطلاح هوای روزها طول کشید .در این ملاقات بود
گفتم «من میخواهم نامهای به =لاهرودی؟ خودش را گرفته بود .سیامک هم که از ناصری تقاضایی کرده بودید .آیا قشر خودش را داشت .بعدها برای که همسرم در بین صحبت ها گفت:
مسئولین زندان بنویسم ،به تو انقلابی بود .در ۲۲بهمن سال ،۱۳۵۸ ترساندنشان دادگاه ویژه روحانیت «بچهها و تورج و پوریا با هم رفتند
دیکته میکنم ،تو برایم بنویس ـ بله .با او درگیری پیدا کرد .بابک کارناوالی را راه انداختند روی یک تقاضا در این مورد بوده است؟ را علم کردند تا آنها هم حسابشان را پیش پسر داییشان» .بدین ترتیب
چون من حالم طوری نیست که خیلی خوب حرف میزند .سیامک هم تریلی و ماکت ریگان و تاچر را بکنند .بعضی وقتها ،آنهائی که حاضر فهمیدم که همه رفتند به آلمان و
بتوانم آن را تنظیم کنم» .در این همینطور .به هر حال ،بالاخره هر دو به نمایش گذاشتند .به هر حال، ـ خیر .جریان تقاضای من از به کوتاه آمدن نبودند ،زندانی شدند و خوشبختانه از خطر دستگیری نجات
نامه خطاب به مسئولین نوشتم: سیامک و بابک بعد از مدتی که ناصری درباره این موضوع بود که
«حدود ۱۸ماه است که در این از باکو آمدند به آلمان. در جاهای مختلف در تهران مخفی خسرو نامزد داشت .از نظر اسلام یا تنبیههایی را متحمل شدند. پیدا کردند.
زندان هستم و ۱۱فقره بیماری زندگی میکردند ،موفق شده بودند چون مراسم عقد بین آنها جاری
دارم و سختترین آن آرتروز است =آقای طاهری! اگر موافق باشید، به آستارا بروند و سپس از طریق مرز نشده بود ،به هم نامحرم بودند. =در این زمان که شما و دو پسرتان =خسرو چگونه بازداشت شد؟
که تمام گردن ،دست و پاهایم را مجددا و البته متاسفانه باید برگردیم ایران و شوروی ،خودشان را به باکو بنابراین اجازه ملاقات به نامزدش
گرفته .دارویی دارم که تجویز شده به زندان و خاطراتتان را در زندان دنبال برسانند .بابک با اینکه از پا مشکل نمیدادند .روزی به این ناصری انوشه و خسرو در زندان اوین بودید، ـ قبلا که درباره یورش ۷
ـ پسرم دکتر عباس از آلمان برایم کنیم .سئوال خودم را می خواهم در دارد ،میگفتند در مسیر خارج شدن مراجعه کردم و گفتم :این دو نفر اردیبهشت صحبت میکردیم ،گفتم
فرستاده بود و همسرم چندین بار رابطه با تغییراتی که در زندان بعد از جوان هستند و همدیگر را دوست امکان دیدار و یا ملاقات با هم را که با مطلع شدن از خبر بازداشت
آن دارو را برایم به زندان آورده بود، آمدن مجید انصاری ،فروتن و ناصری به از مرز ،از همه جلوتر افتاده بود. دارند ،خواهش میکنم اجازه بدهید انوشه در صبح آن روز ـ که آن روز
ولی مامورین زندان قبول نکردند زندان اوین صورت گرفت ،مطرح کنم. وقتی از زندان بیرون آمدم ،متوجه که نامزدش به ملاقاتش بیاید .ناصری داشتید؟ حسین قلمبر و همسرش هم مهمان
آن را بگیرند و گفتند خودمان آیا در این دوره امکان داشتن کتاب و شدم که سیامک و بابک نتوانستند موافقت نکرد .چند وقت بعد ،یک بار انوشه و همسرش ساحره بودند که
دارو داریم ـ به من ندادند .تمان روزنامه یعنی این قبیل امکانات برایتان به آلمان بروند و به شوروی مهاجرت دیگر به او مراجعه کردم و مجددا ـ خیر .هیچوقت این امکان را حسین قلمبر را هم در آنجا بازداشت
دندانهایم ریخته و دندانی ندارم سیاسی کردند .از این بابت خیلی همان تقاضا را مطرح کردم .در جوابم ندادند .نامهای نوشتم و تقاضا کردم که کردند ـ خسرو ،سیامک و بابک از
که بتوانم غذای زندان را بخورم۱۸ . فراهم بود؟ ناراحت و نگران بودم ،چون پناهندگی گفت :تو چقدر اصرار داری روی این لااقل اجازه بدهید در این مدت زندان، خانهمان خارج شدند و در واقع به
ماه است در این زندان هستم و تا در شوروی همیشه مانع بزرگی برای موضوع؟ گفتم :حاج آقا من پدر من و دو پسرم در یک محل با هم در طرف یک زندگی در شرایط مخفی
کنون نه محاکمه شدم و نه جرم مرا ـ این دوره زندن اوین در مقایسه برگشت به ایران بود .مضافا ،تحصیل خسرو هستم و اجازه بدهید وکالتاً از زندان باشیم و این حداقل درخواست رفتند .بعدا که از زندان بیرون آمدم،
تعیین کردهاند .اگر واقعا جمهوری با دوره لاجوردی ،قابل مقایسه نبود در شوروی و یا کار کردن در آن طرف او ،نامزدش را برای او عقد کنم. یک پدر است ،آن هم یک پدر بیمار. مطلع شدم که خسرو و دوستش
اسلامی به کشتن من احتیاج دارد، ولی در هر حال زندان بود .در دوره کشور ،همین کافی است که انگ را این تقاضا را نپذیرفتند .پسرم عباس شباب حدود ۹ماه در شرایط زندگی
بیایید و بکشید و مرا راحت کنید». جدید اجازه داشتیم با پول خودمان بچسبانند و راه بعدی زندگیشان را =در واقع آنچه را که در اصطلاح برای من از آلمان دارو فرستاده بود، مخفی کوشش کرده بودند تا با پیدا
در آن نامه نوشتم که دو بار به چیزهایی را که از نظر غذای زندان که حتی اگر روزی بتوانند به ایران متاسفانه آن دارو را نمیگرفتند و به کردن کسی بتوانند از مرز ایران ـ
مسئولین زندان مراجعه کردم و کمبود احساس میکردیم ،بخریم. برگردند ،با مشکلات زیادی موجه میگویند «کلاه شرعی»؟ پاکستان خارج شوند و به آلمان
تقاضا کردم دو پسرم انوشه و خسرو مثل قند ،خرما و میوه و اگرچه گران کنند .به پسرم دکتر عباس نوشتم من نمیدادند. مهاجرت سیاسی بکنند .در بهمن
در این زندان هستند ،آنان را نزد بود و هم نامرغوب ،ولی در هر حال، که سعی کنید بچهها به آلمان بیایند. ـ من به این گونه مسایل و مقولات ،۱۳۶۲این امکان فراهم میشود.
من بیاورید تا با هم ملاقات داشته این امکان وجود داشت .دستشویی بعدا متوجه شدم که قبل از درخواست اسلامی وارد بودم ،دنبال راه کار عملی =شما که آن نامه را نوشتید ،چه وقتی پسرم خسرو در آن موقع
باشیم حتی با این تقاضای من هم آزاد بود .به کتاب و روزنامههایی من ،اقداماتی در این زمینه صورت میگشتم و بالاخره هم موفق شدم که میخواست از مرز فرار کند ،میباید
که در زندان بود دسترسی داشتیم. گرفته بود .مسئولین حزب توده در موافقت ناصری را برای این کار بگیرم جوابی میدادند؟ پولی به آن آدمی که میخواست او
موافقت نکردند. در این دوره بعضی از زندانیان را و همین کار را کردیم .بعد از آن ،نامزد را خارج کند ،بپردازد .با افتادنم به
به هر حال ،این نامه را نوشتم و آزاد کرده بودند .مجید انصاری که خسرو که حالا به اصطلاح همسر ـ به من جواب دادند که شما باید زندان ،همه زندگیام از نظر مالی
فرستادم ولی هیچ جوابی ندادند .بعدا تعهد کنید که پسرانت درست بشوند. پاشیده شده بود .کسی که دارای
که از زندان بیرون آمدم ،رفتم دماوند آن وقت آنها را پیش تو میآوریم .به امکانات مالی آنچنانی بود ،که حقوق
به دیدن دکتر دادفر ـ او در زندان آنها جواب دادم که اینان مردان ۳۰ـ ماهانه حدود ۲۰پرسنل را بدهد،
هنوز مدرک دکتریاش را نگرفته بود حالا همسرم مجبور شده بود که
و خیلی نگران بود ـ و در آن دیدار فرشهایی از خانهمان را گرو بگذارد
در دماوند میگفت ،یک سال دیگر تا بتواند این پول را فراهم کند و
چنین کرد .خسرو و شباب براساس
درس خواند ،و مدرکش را گرفت. هماهنگی قبلی با آن نفربر یا گروهی
که این کار را انجام میدادند ،برای
=با این توضیحاتی که از وضع خارج شدن از مرز ایران به زاهدان
میروند .اشتباه بزرگی که میکنند،
زندان اوین در آن ایام میدهید، این بود که یک شب را توی هتلی در
زاهدان میخوابند .به نظر میرسد،
معلوم میشود پس از عوض شدن در آن زمان ،دستگاه اطلاعاتی رژیم
رفت و آمدهای آدمها را در این گونه
اسدالله لاجوردی و دار و دستهاش، شهرهای مرزی زیر نظر داشت و یا
مسئولین هتلها باید آمدن مسافران
هنوز از این دست مشکلات در زندان را بلافاصله گزارش کنند .در هر حال،
خسرو و شباب بازداشت میشوند
اوین برای زندانیان وجود داشت؟ و حدود سه ماه و نیم در زندان
زاهدان بودند و بعد آنها را میآورند
ـ درست است که لاجوردی به زندان اوین .وقتی آن روز فهمیدم
مسئول کل زندانها عوض شده بود که پسرم خسرو هم در این زندان
و انصاری به جایش انتخاب شد و است ،مریض بودم ،مریضتر شدم،
فروتن هم مسئول زندان اوین شد افتادم که نه میتوانستم غذا بخورم
ولی آنهایی که در ردههای اجرایی و نه میتوانستم حرف بزنم .یک
پایینتر در زندان اوین بودند، لحظه فکر کنید ،فشار روحی را که
مانند مامورین و پاسداران سابق، اینک دو پسر در زندان و سه پسر
بلافاصله عوض نشده بودند و لااقل در تبعید ،طبعاً در تشدید بیماریم
تا آن موقعی که من تا اردیبهشت
سال ۱۳۶۴در زندان بودم ،هنوز تأثیر داشت.
چنین نمونههایی از برخوردها با
زندانیان وجود داشت .توضیحاتی بعدها خسرو از زندان زاهدان
که از وضع خودم در این دوره زندان برایم تعریف میکرد .او میگفت،
دادم ،تجربه و مشاهدات خودم از آن موقعی که آنها در زندان زاهدان
بودند ،یک روحانی مخالف جمهوری
آن ایام است. اسلامی هم میخواست از مرز فرار
کند ،دستگیرش کردند و آورده
دنباله دارد