Page 12 - (کیهان لندن - سال سى و هشتم ـ شماره ۳۳۲ (دوره جديد
P. 12

‫اعتراض و هشدار کانون مدافعان حقوق بشر‬                                                                                                                                         ‫صفحه ‪ - Page 12 - 1۲‬شماره ‪1۷98‬‬
‫به آزار و اذیت ‪ 4‬زندانی سیاسی در زندانهای‬                                                                                                                                              ‫جمعه ‪ ۱۶‬تا ‪ 22‬مهرماه‪۱۴۰۰‬خورشیدی‬

              ‫جمهوری اسلامی‬                                                                                                  ‫گزارش ـ مصاحبۀ صدرالدین الهی‬

                                                                                                                  ‫سید ضیا؛ مرد اول یا مرد دوم کودتا (‪)19‬‬

                                                                                                                                   ‫( کیهان لندن شماره ‪) 14۲1‬‬

                                                                             ‫=کانون مدافعان حقوق‬                  ‫سید ضیاءالدین از دیدگاه عترتخانم‬
                                                                             ‫بشر با انتشار بیانیهای‬
                                                                             ‫خطاب به مسئولین قضائی‬                ‫دستم بیاختیار سیگار را جستجو‬            ‫یک فیلم خوب‪ ،‬فقط سیگار است‪.‬‬              ‫سوپ و کوکوی یونجه و‬
                                                                             ‫و رؤسای زندانها نسبت‬                 ‫میکرد‪ .‬اشتهایم به غذا‪ ،‬چای‪ ،‬قهوه و‬      ‫من بدون سیگار هیچ کاری نمیکردم‪.‬‬                    ‫تهچین خرگوش‬
                                                                             ‫به نقض گسترده حقوق‬                   ‫همه چیز از بین رفته بود ولی هفتههای‬     ‫فکر میکردم اگر روزی سیگار را از من‬
                                                                             ‫زندانیان سیاسی اعتراض‬                ‫بعد آسانتر شد‪ .‬در این مدت به دیدن‬       ‫بگیرند میمیرم‪ .‬روزی که نرس مطلعی‬         ‫امروز ناهار مهمان «آقا» بودیم‪ .‬البته‬
                                                                                                                  ‫آقا که میرفتیم نه من چیزی میگفتم‬        ‫در بیمارستان شوروی علت نارس‬              ‫صبح قرار مصاحبه داشتیم و آقای رهبر‬
                                                                                                   ‫کرد‪.‬‬           ‫نه او چیزی میپرسید‪ .‬فقط بعضی‬            ‫بهدنیا آمدن باران را سیگار دانست با‬      ‫عکاس هم با ما میآمد که چندتا عکس‬
                                                                             ‫= در این بیانیه تأکید‬                ‫وقتها متوجه میشدم با لبخندی‬
                                                                             ‫شده که «وضعیت زندانهای‬                                                             ‫ناباوری نگاهش کردم و گفتم‪:‬‬                             ‫جدید بگیرد‪.‬‬
                                                                             ‫کشور روز به روز دشوارتر‬                                                                                               ‫آقا اول ما را به دیدن خرگوشهای‬
‫اکنون و با گذشت روزها از‬               ‫جسمانی نامناسب نصرالله لشنی در‬        ‫می شو د » « مخصو صا‬                  ‫سید ضیا و عترت الهی‬                                                              ‫سفید برد که چه زیبا بودند‪ .‬خرگوش‬
‫شروع اعتصاب غذای نصرالله لشنی‬          ‫یادداشتی خواستار پایان اعتصاب‬         ‫ز ند ا نی ها ی سیا سی و‬                                                                                               ‫سفیدی را به من داد که بغل کردم‬
‫نگرانیهای از وضعیت جسمی وی‬                                                   ‫عقیدتی از حداقل حقوق‬                 ‫مخصوص دزدانه به من نگاهی میکند‬          ‫ـ نه جانم‪ ،‬من همین یک ماه‬                ‫و کلاه پوست خرگوشی را هم که‬
‫افزایش یافته است‪ .‬در روزهای گذشته‬                         ‫غذای او شدند‪.‬‬      ‫ا نسا نی خو د محر و م‬                ‫و تا سرم را برمیگردانم نگاهش را به‬      ‫پیش در دشتهای ناهموار کفشکران‬            ‫آقا به من داده بود‪ ،‬بر سر گذاشتم‬
‫شماری از زندانیان سیاسی با توجه به‬     ‫محمد نجفی وکیل در زندان‬                                                                                            ‫(دهی نزدیک بروجرد) جیپسواری‬              ‫و عکسهای قشنگی با آقا گرفتم که‬
‫شیوع ویروس کرونا در این زندان و‬        ‫شازند اراک نیز با وجود سکته قلبی‬                       ‫شدهاند‪».‬‬                     ‫طرف دیگری برمیگرداند‪.‬‬          ‫و اسبسواری کردهام؛ علتش سیگار‬            ‫هنوز هر وقت به آنها نگاه میکنم از‬
‫وضعیت جسمانی نامناسب آقای لشنی‬         ‫در امردادماه و توصیه پزشک به‬          ‫=سهیلا حجاب در زندان‬                 ‫روز چهلم رسید‪ .‬با خوشحالی حاضر‬                                                   ‫دیدنشان به یاد قشنگترین دوران‬
‫طی یادداشتی خواستار پایان اعتصاب‬       ‫نگهداری در بیمارستان‪ ،‬دوباره به‬       ‫قر چک ‪ ،‬خا لد پیر ز ا د ه‬            ‫شدیم و به دیدن آقا رفتیم‪ .‬بهمحض‬                                   ‫نبوده‪.‬‬
                                       ‫زندان بازگردانده شده و در شرایط‬       ‫در زندان شیبان اهواز‪،‬‬                ‫این که نشستیم منتظر بودم او چیزی‬        ‫حتی بهیاد دارم که یک روز گرم‬                             ‫زندگیام میافتم‪.‬‬
                   ‫غذای او شدند‪.‬‬       ‫به شدت نامناسب جسمانی قرار دارد‪.‬‬      ‫نضرالله لشنی در زندان‬                ‫بگوید‪ .‬لبخند قشنگی صورتش را‬             ‫تابستان کنار استخر منزلمان در حالی‬       ‫وقتی برای ناهار دور میز نشستیم‪،‬‬
‫سهیلا حجاب طی روزهای گذشته‬             ‫علاوه بر این‪ ،‬نجفی به دلیل افشاگری‬    ‫کرج و محمد نجفی در‬                   ‫پوشانده بود‪ .‬من او را واقعاً مثل یک‬     ‫که سیگاری لای انگشتانم داشتم مرا به‬      ‫پیش از آن که غذا ِسرو شود آقا رو به‬
‫براثر کاهش شدید فشار دچار بیهوشی‬       ‫نسبت به کشتهشدن مجید مولایی در‬        ‫زندان شازند اراک تحت‬                 ‫پدر عزیز دوست میداشتم‪ .‬بالاخره‬          ‫داخل استخر هل دادند و من از طرف‬
‫شده و گفته میشود که از روز گذشته‬       ‫داخل زندان‪ ،‬از ارتباط با بیرون زندان‬  ‫شدیدترین فشارها و اذیت‬               ‫صبرم از سکوت او لبریز شد و گفتم‪:‬‬        ‫دیگر استخر بیرون آمدم در حالی که‬                          ‫من کرد و گفت‪:‬‬
‫معده او حتی توان پذیرش آب را ندارد‪.‬‬    ‫با بهانهی هک شدن دوربینهای داخل‬       ‫و آزارها از جمله جلوگیری‬                                                     ‫همچنان سیگار خیس را لای انگشتانم‬         ‫ـ خانم‪ِ ،‬ر ِسپی خود من است‪ .‬اینجا‬
‫این امر در کنار مشکلات کلیوی وی‬        ‫زندان از طریق کامپیوترها‪ ،‬محروم‬       ‫از درمان بیمارستانی‪ ،‬ضرب‬                ‫ـ آقا‪ ،‬امروز روز چهلم است‪.‬‬                                                    ‫همه چیز روستایی است؛ انتظار غذای‬
‫موجب افزایش نگرانی خانواده خانم‬                                              ‫و جرح‪ ،‬ممانعت از دسترسی‬                               ‫با خنده گفت‪:‬‬                            ‫حفظ کرده بودم‪.‬‬
                                                             ‫مانده است‪.‬‬      ‫به اینترنت و تماس با بیرون‬                                                   ‫آن روز ساعت ده صبح با آقا قرار‬                      ‫فرانسوی نداشته باشید‪.‬‬
                ‫حجاب شده است‪.‬‬          ‫خالد پیرزاده نیز که با ضرب و‬                                               ‫ـ میدانم‪ .‬میبینم روز چهلم است‪.‬‬          ‫ملاقات داشتیم‪ .‬دیگر مصاحبهای در‬                                  ‫گفتم‪:‬‬
‫در روزهای گذشته اذیت و آزار و‬          ‫جرحهای متعدد از زندان اوین به زندان‬            ‫زندان قرار دارند‪.‬‬           ‫نفهمیدم منظورش از دیدن روز‬              ‫کار نبود‪ .‬هم او عادت کرده بود که‬
‫فشار بر محمد نجفی وکیل مدافع‬           ‫تهران بزرگ و سپس به زندان جرائم‬                                                                                    ‫حداقل هفتهای یک بار با ما بنشیند‬         ‫ـ اختیار دارید آقا‪ ،‬اینجا همیشه‬
‫شجاع که در زندان شازند اراک دوران‬      ‫خشن در شیبان اهواز منتقل شده‪ ،‬از‬      ‫کانون مدافعان حقوق بشر در‬                               ‫چهلم چیست‪.‬‬           ‫و صحبت کند و هم ما اگر او را‬                       ‫همه چیز بهترین است‪.‬‬
‫حبس خود را میگذارند نیز افزایش‬         ‫اول شهریورماه در اعتصاب غذا بسر‬       ‫بیانیهای به مسئولین قضایی و رؤسای‬    ‫بعد مستخدم را صدا کرد‪ .‬چیزی‬             ‫نمیدیدیم واقعاً دلمان برایش تنگ‬
‫یافته است‪ .‬او که از تاریخ آبان ماه ‪۹۷‬‬  ‫میبرد و جان وی در خطر است‪ .‬او‬         ‫زندانها نسبت به وضعیت خالد‬           ‫آهسته در گوشش گفت‪ .‬لحظهای بعد‬                                                    ‫در همین موقع غذای اول را که‬
‫در زندان شازند و در بین زندانیان‬       ‫به دلیل ضرب و جرح از سوی مأموران‬      ‫پیرزاده‪ ،‬نصرالله لشنی‪ ،‬سهیلا حجاب و‬  ‫مستخدم با یک آیینۀ دستی بزرگ‬                                     ‫میشد‪.‬‬           ‫سوپ بود ِسرو کردند؛ واقعاً خوشمزه‬
‫عادی دوران حبس خود را میگذارند‬         ‫زندان در ناحیه پا آسیب دید و تحت‬      ‫محمد نجفی زندانیان سیاسی اعتراض‬      ‫وارد شد‪ .‬فکر کردم آیینه را آورده است‬    ‫به سعادتآباد که رسیدیم سیگارم‬            ‫بود و من که خودم اهل آشپزی‬
‫در تاریخ ‪ ۰۹/۰۵/۱۴۰۰‬پس از حمله‬                                               ‫کرد و نسبت به نقض آشکار حقوق بشر‬     ‫که من دوا را به لبم بمالم‪ .‬آقا دستمالی‬  ‫را خاموش کردم و ماشین را در جای‬          ‫کوهستانی بودم و معمولا تمام‬
‫قلبی شدید به بیمارستان منتقل‬                     ‫عمل جراحی قرار گرفت‪.‬‬                                                                                     ‫همیشگی پارک کردم‪ .‬وقتی خواستیم‬           ‫سبزیهای کوهی را میشناختم و در‬
                                       ‫متن کامل بیانیه کانون مدافعان‬                               ‫هشدار داد‪.‬‬                  ‫به دستم داد و گفت‪:‬‬         ‫از پلهها بالا برویم و وارد سالن پذیرایی‬  ‫پختن غذا بهکار میبردم‪ ،‬هرچه فکر‬
                         ‫میشود‪.‬‬                                              ‫کانون مدافعان حقوق بشر با انتشار‬     ‫ـ خانم لطفاًماتیکتان را پاک کنید‪.‬‬       ‫شویم‪ ،‬مستخدم ما را به آلاچیق‬             ‫کردم نتوانستم حدس بزنم که چه نوع‬
‫علیرغم دستور کتبی پزشک‬                       ‫حقوق بشر به این شرح است‪:‬‬        ‫بیانیهای خطاب به مسئولین قضائی‬       ‫ماتیکم را پاک کردم و منتظر ماندم‬        ‫قشنگی که آقا گاهی در ساعات تفکر‬
‫متخصص قلب بیمارستان امیر کبیر‬          ‫به آزار و اذیت زندانیان سیاسی‬         ‫و رؤسای زندانها نسبت به نقض‬          ‫که آقا کرم مخصوص را به من بدهد‪.‬‬         ‫و استراحت صبحانهاش را در آنجا‬             ‫سبزی در پختن سوپ بکار بردهاند‪.‬‬
‫جهت بستری شدن و قرار گرفتن‬                                                   ‫گسترده حقوق زندانیان سیاسی‬           ‫ولی او آیینه را به دستم داد و گفت‪:‬‬      ‫میگذراند راهنمایی کرد‪ .‬آقا با دیدن ما‬         ‫آقا کار را آسان کرد و گفت‪:‬‬
‫تحت مراقبت فوری‪ ،‬ماموران امنیتی‬                              ‫پایان دهید‬      ‫اعتراض کرد و خواستار اجرای قوانین‬    ‫ـ خوب خانم‪ ،‬به لبهایتان نگاه‬            ‫از جای برخاست و با صدای بلند گفت‪:‬‬
‫و دادستانی او را به زندان بازگردانده‬   ‫وضعیت زندانهای کشور روز به‬            ‫و موازین بینالمللی حقوق بشر در‬                                                                                           ‫ـ خانم‪ ،‬این سوپ یونجه است‪.‬‬
‫و به بیمارستان اعلام میکنند که او را‬   ‫روز دشوارتر میشود و مخصوصاً‬                                                        ‫کنید ببینید چه رنگ است‪.‬‬               ‫ـ سلام‪ ،‬سلام‪ ،‬خانم سلام‪...‬‬         ‫به سس سیاه رنگی که در شیشۀ‬
‫روز بعد با دستور دادستانی برای ادامه‬   ‫زندانیهای سیاسی و عقیدتی از‬                    ‫ارتباط با این زندانیان شد‪.‬‬  ‫با دقت به لبهایم نگاه کردم و‬            ‫آن روز خیلی خوشحال و سر حال‬              ‫خوشتراشی ریخته بودند و آقا اول‬
‫معالجه به بیمارستان منتقل خواهند‬       ‫حداقل حقوق انسانی خود محروم‬           ‫کانون مدافعان حقوق بشر به ریاست‬                                              ‫بود‪ .‬وقتی نشستیم و اولین چای نعنا‬        ‫مصرف کرد اشاره کردم و پرسیدم‪:‬‬
‫کرد‪ .‬اما علیرغم شدت بیماریهای‬          ‫شدهاند‪ .‬اعتصاب غذای خالد پیرزاده‪،‬‬     ‫شیرین عبادی حقوقدان و برنده جایزه‬                              ‫گفتم‪:‬‬         ‫را تمام کردیم آقا ناگهان بدون مقدمه‬      ‫ـ آقا‪ ،‬این چه ُسسی است؟‬
‫محمد نجفی وی تا کنون به بیمارستان‬      ‫زندانی سیاسی تبعیدی که در زندان‬       ‫صلح نوبل‪ ،‬در این بیانیه ضمن اعلام‬     ‫ـ قرمز است؛ نه‪ ،‬صورتی است‪.‬‬                                                      ‫آیا سویا سس است که در سوپ‬
                                       ‫شیبان اهواز به سر میبرد و از تاریخ‬    ‫نگرانی از وضعیت جسمی زندانیان‬                                                                          ‫گفت‪:‬‬
                ‫منتقل نشده است‪.‬‬        ‫‪ ۱‬شهریورماه در اعتراض به عدم‬          ‫سیاسی نسبت به عدم رسیدگی به‬                          ‫خندید و گفت‪:‬‬            ‫ـ خانم‪ ،‬امروز من یک دوایی دارم‬                                 ‫میریزید؟‬
‫این در حالی است که هفته گذشته‬          ‫موافقت با درخواست آزادی مشروط‪،‬‬        ‫خواستههای بحق آنها شدیدا انتقاد‬      ‫ـ خوب اگر رنگش را دوست دارید‬                                                                      ‫با خنده گفت‪:‬‬
‫همسر ایشان به دلیل بیماری سرطان‬        ‫رعایت نشدن اصل تفکیک جرائم و‬          ‫کرده و توجه مسئولین قضائی و‬                                                          ‫که میخواهم به شما بدهم‪.‬‬          ‫ـ نخیر خانم‪ ،‬این همان قراقوروت‬
‫در بیمارستان بستری و تحت عمل‬           ‫رفتار خشن ماموران نیروی انتظامی‬       ‫رؤسای زندانها را به رعایت قوانین‬         ‫پس دوا را برای چه میخواهید؟‬                         ‫با تعجب گفتم‪:‬‬            ‫خودمان است که در آب حل کردهاند‪.‬‬
‫جراحی سنگینی قرار گرفته اما باز هم‬     ‫با خانواده وی به هنگام تحویل حکم‬      ‫و موازین بینالمللی حقوق بشر جلب‬                              ‫گفتم‪:‬‬                                                    ‫غذای دوم را سرو کردند که کوکوی‬
‫ماموران نهادهای امنیتی و دادستانی با‬                                                                                                                      ‫ـ آقا چه دوایی؟ من حالم کاملا‬            ‫یونجه بود و چنان خوشمزه که به‬
‫مرخصی آقای نجفی موافقت نکردهاند‪.‬‬             ‫تخلیه منزل شروع شده است‪.‬‬                              ‫کرده است‪.‬‬      ‫ـ شما گفتید که دوا را روی لبم‬                                ‫خوب است‪.‬‬            ‫هیچ طریق نمیشد از آن گذشت‪.‬‬
‫همچنین در شهریور ماه سال جاری‬          ‫آقای پیرزاده در تاریخ ‪ ۱‬مردادماه‬      ‫در این بیانیه تأکید شده که «وضعیت‬                           ‫بمالم که‪...‬‬                                               ‫غذای سوم را که تهچین بود و بهنظر‬
‫پس از کشته شدن فردی به نام‬             ‫‪ ۹۹‬از زندان اوین به زندان تهران‬       ‫زندانهای کشور روز به روز دشوارتر‬                                                           ‫آقا با خنده گفت‪:‬‬           ‫میرسید تهچین مرغ است سرو‬
‫مجتبی مولایی در درگیریای که در‬         ‫بزرگ منتقل شد‪ .‬گفته میشود وی در‬       ‫میشود»؛ «مخصوصا زندانیهای‬            ‫ـ بله‪ ،‬که رنگش قرمز شود‪ .‬ولی‬            ‫ـ یک دوایی دارم که اگر شما به‬            ‫کردند؛ بسیار خوب تهیه شده بود‬
‫زندان رخ میدهد‪ ،‬محمد نجفی این‬          ‫زمان انتقال توسط ماموران گارد ویژه‬    ‫سیاسی و عقیدتی از حداقل حقوق‬         ‫میبینید که بدون دوا هم رنگ‬              ‫لبهایتان بمالید لبهایتان چنان‬            ‫بهخصوص که در مصرف زعفران و‬
‫مساله را به مقامات سازمان بازرسی‬       ‫زندان اوین مورد ضرب و شتم قرار‬                                             ‫دلخواه را بهدست آوردهاید؛ دیگر دوا‬      ‫صورتی و خوشرنگ میشود عین‬                 ‫کره اصلا دریغ نشده بود‪ .‬وقتی دور‬
‫زندانهای کل کشور که در حال بازدید‬      ‫گرفته بود‪ .‬وی مردادماه سال گذشته‬             ‫انسانی خود محروم شدهاند‪».‬‬     ‫لازم ندارید‪ .‬شما وقتی سیگار نکشید‬       ‫این که ماتیک صورتی مالیده باشید‪.‬‬         ‫دوم تهچین برداشتم آقا پرسید‪:‬‬
‫از زندان شازند بودند اطلاع میدهد‪.‬‬      ‫از ناحیه پا تحت عمل جراحی قرار‬        ‫کانون مدافعان حقوق بشر به وضعیت‬                                                                                       ‫ـ خانم‪ ،‬تهچین دهاتی ما را‬
‫اما وکیل بند و چند نفر از انتظامات‬     ‫گرفت‪ .‬پا و مهرههای کمر او در دوران‬    ‫وخیم جسمانی خالد پیرزاده‪ ،‬نصرالله‬         ‫لبهایتان همین رنگ میماند‪.‬‬                         ‫با خجالت گفتم‪:‬‬
‫زندان متقابلا با تهدید جانی‪ ،‬ضرب و‬     ‫بازداشت آسیب جدی دیده و نیازمند‬       ‫لشنی‪ ،‬سهیلا حجاب و محمد نجفی‬         ‫از کلکی که خورده بودم نزدیک‬             ‫ـ باشد آقا لطف کنید؛ همین الان‬                                ‫پسندیدید؟‬
‫جرح و فحاشی به نجفی او را به بند‬       ‫جراحیهای بیشتر و فیزیوتراپی است‪.‬‬      ‫زندانیان سیاسی اشاره کرده و نسبت‬     ‫بود گریه کنم ولی خودم را نگهداشتم‪،‬‬                                                                      ‫گفتم‪:‬‬
                                       ‫آقای پیرزاده در تاریخ ‪ 23‬تیرماه‪ ،‬از‬   ‫به نقض آشکار حقوق انسانی آنها‬        ‫بخصوص که خندههای آقا برای اولین‬                          ‫امتحان میکنم‪.‬‬
       ‫ایزوله زندان منتقل میکنند‪.‬‬      ‫قرنطینه زندان تهران بزرگ خارج و‬                                                                                               ‫خندهای کرد و گفت‪:‬‬               ‫ـ بله آقا‪ ،‬خیلی خوشمزه بود‪.‬‬
‫از آن تاریخ حتی از دسترسی به‬           ‫نهایتا به زندان شیبان اهواز منتقل‬                     ‫هشدار داده است‪.‬‬             ‫بار واقعاً عصبانیام کرده بود‪.‬‬    ‫ـ نه‪ ،‬اینطوری نمیشود‪ .‬یعنی‬                                       ‫گفت‪:‬‬
‫کتابخانه و استفاده از رایانه محروم‬     ‫شده و از آن زمان بدون رعایت اصل‬       ‫این بیانیه همچنین حاوی گزارشی از‬                                             ‫خطرناک است‪ .‬اول باید چهل روز‬
‫شده است‪ .‬زیرا ماموران ادعا میکنند‬      ‫تفکیک جرائم در بند ‪ ۵‬این زندان‬        ‫وضعیت جسمانی ‪ ۴‬زندانی سیاسی و‬        ‫آداب پارک کردن ماشین‬                    ‫سیگار نکشید تا بتوانید این کرم را‬        ‫ـ منظورم این بود که گوشتی را که‬
‫با کامپیوتر کتابخانه دوربینهای داخل‬    ‫و در کنار زندانیان جرائم خشن به‬       ‫عقیدتی سهیلا حجاب‪ ،‬خالد پیرزاده‪،‬‬                                                                                      ‫در آن بهکار برده بودند دوست داشتید؟‬
                                       ‫سر میبرد‪ .‬وضعیت سلامت این‬             ‫نصرالله لشنی و محمد نجفی است‬         ‫آن روز با برزو برای دیدن آقا به‬                        ‫روی لبتان بمالید‪.‬‬
          ‫زندان را هک خواهد کرد‪.‬‬       ‫زندانی سیاسی که بیش از چهل روز‬        ‫که در اعتصاب غذا بسر میبرند و از‬     ‫سعادتآباد رفتم‪ .‬قرار بود که چندتا‬          ‫ـ اگر حالا بمالم چه میشود؟‬                                    ‫گفتم‪:‬‬
‫کانون مدافعان حقوق بشر ضمن‬             ‫از اعتصاب غذایش میگذرد بسیار‬                                               ‫عکس قدیمی را که شوهرم برای‬              ‫ـ تبد یل به ز خمی شبیه‬                   ‫ـ من همیشه تهچین را با سینۀ‬
‫اعلام نگرانی از وضعیت جسمی این‬         ‫خطرناک گزارش شده در معرض‬               ‫دسترسی به درمان محروم هستند‪.‬‬        ‫چاپ مقالهای به آنها احتیاج داشت‬         ‫تبخال میشود که برطرفکردنش‬
‫زندانیان نسبت به عدم رسیدگی به‬         ‫صدمات جسمی شدید قرار گرفته‬            ‫سهیلا حجاب در زندان قرچک‬                                                     ‫خیلی مشکل است‪ .‬شما چهل‬                                ‫مرغ درست میکنم‪.‬‬
‫خواستههای به حق ایشان همچون‬                                                  ‫ورامین و نصرالله لشنی در زندان‬                            ‫از او بگیرم‪.‬‬       ‫روز سیگار نکشید؛ بعد تشریف‬                               ‫خندید و گفت‪:‬‬
‫اعطای مرخصی درمانی و پایان دادن‬                                   ‫است‪.‬‬       ‫«رجاییشهر» کرج از ‪ 3۱‬شهریورماه‬       ‫تعطیلات عید پاک بود و برزو که‬           ‫بیاورید من دوا را تقدیم میکنم‪.‬‬
‫به اذیت و آزار آنها‪ ،‬اعتراض شدید خود‬   ‫همچنین اعتصاب غذای نصرالله‬            ‫تا کنون در اعتراض به «افزایش‬         ‫به مدرسه آمریکایی «کامیونیتی»‬           ‫دو روزی با خود جنگیدم‪ .‬دلم‬               ‫ـ خانم‪ ،‬منظورم گوشت خرگوشی‬
‫را اعلام و یک بار دیگر توجه مسئولین‬    ‫لشنی و سهیلا حجاب دو زندانی‬           ‫فشارهای امنیتی بر زندانیان سیاسی‬     ‫میرفت و در تعطیلات بهسر میبرد‬           ‫میخواست لبهایم مثل روزهایی که‬                         ‫است که میل کردید‪.‬‬
‫قضائی و روسای زندانها را به رعایت‬      ‫سیاسی دیگر که از تاریخ ‪2۸‬‬             ‫و اعمال نفوذ بازجو و ضابطین قضایی‬    ‫ناچار باید با من میآمد‪ .‬آقا برزو را‬     ‫سیگار نمیکشیدم صورتی باشد‪ .‬اما‬
‫قوانین و موازین بینالمللی حقوقبشر‬      ‫شهریورماه در اعتراض به افزایش‬         ‫در پرونده زندانیان سیاسی» دست به‬     ‫خیلی دوست داشت‪ .‬مخصوصاً از‬              ‫نمیتوانستم سیگار را ترک کنم‪ .‬آن‬          ‫نگاهی به کلاه پوست خرگوشی که‬
                                       ‫فشارهای امنیتی بر زندانیان سیاسی‬                                           ‫لهجۀ غلیظ انگلیسی او خیلی خوشش‬          ‫هم برای چهل روز؛ از طرفی از آن‬           ‫روی سرش بود انداختم و ناگهان مثل‬
                    ‫جلب میکند‪.‬‬         ‫و اعمال نفوذ بازجو و ضابطین قضایی‬                    ‫اعتصاب غذا زدهاند‪.‬‬    ‫میآمد‪ .‬گاهی وادارش میکرد که‬             ‫کرمی هم که آقا توصیفش را کرده‬
        ‫کانون مدافعان حقوق بشر‬         ‫در پرونده زندانیان سیاسی در دادگاه‬    ‫سهیلا حجاب که از بیماری معده‬         ‫جواب یک سؤال را چند بار تکرار کند‬       ‫بودنمیتوانستمبگذرم‪.‬بالاخرهتصمیم‬             ‫این که کسی توی دلم چنگ زد‪.‬‬
                                                                             ‫رنج میبرد‪ ،‬با اعتصاب غذا در شرایط‬    ‫و از این تکرار کودکانه لذت میبرد؛‬       ‫گرفتم چهل روز صبر کنم و سیگار‬            ‫با آمدن مستخدم و جمع کردن‬
               ‫‪ ۱۰‬مهرماه ‪۱۴۰۰‬‬                   ‫شروع شده هم ادامه دارد‪.‬‬      ‫نامناسب جسمانی قرار گرفته و قادر‬                                             ‫نکشم تا آن دوا را بهدست بیاورم‪ .‬خیلی‬     ‫میز‪ ،‬قضیه خاتمه یافت؛ من در طول‬
                                                                             ‫به نوشیدن آب نیز نیست زیرا معدهاش‬                   ‫بهشوخی میگفت‪:‬‬            ‫سخت گذشت؛ مخصوصاً روزهای اول‬             ‫عمرم حتی زمانی که خیلی جوان بودم‬
                                                                             ‫آن را پس میزند‪ .‬او دیروز با پوشیدن‬   ‫ـ این بچه از حالا میداند به چه‬                                                   ‫و در فرانسه گوشت خرگوش مد روز‬
                                                                             ‫کفن در زندان‪ ،‬دست به تحصن در‬         ‫زبانی باید صحبت کند و چه لهجهای‬                                                  ‫بود نتوانسته بودم آن را امتحان کنم‪.‬‬
                                                                                                                  ‫باید داشته باشد که جدی بگیرندش‪.‬‬                                                  ‫و واقعاً هنوز نمیدانم چه اختلافی‬
                                                                                        ‫راهروی زندان زده است‪.‬‬     ‫ادامه در صفحه ‪۱۷‬‬                                                                 ‫بین مرغ بیچاره و خرگوش است‬
                                                                             ‫در روزهای گذشته شماری از‬                                                                                              ‫که آن را میتوان سر برید و این‬
                                                                             ‫زندانیان سیاسی با توجه به شیوع‬                                                                                        ‫یکی را نباید آزار داد‪ .‬در منزل آقا‬
                                                                             ‫ویروس کرونا در زندان و وضعیت‬                                                                                          ‫غذاهای بسیار جالب و مبتکرانهای‬
                                                                                                                                                                                                   ‫درست میشد که دستور چگونگی‬
                                                                                                                                                                                                   ‫تهیۀ همۀ آنها را خود آقا داده بود‪.‬‬

                                                                                                                                                                                                          ‫عشق من‪ ،‬سیگار‬

                                                                                                                                                                                                   ‫من عاشق سیگار بودم‪ .‬اسم این‬
                                                                                                                                                                                                   ‫عشق را نمیتوانم اعتیاد بگذارم‪.‬‬
                                                                                                                                                                                                   ‫همیشه فکر میکردم یکی از دلایل‬
                                                                                                                                                                                                   ‫لذت بردن از غذا یا از یک گیلاس‬
                                                                                                                                                                                                   ‫شراب خوب‪ ،‬یا با دوستان گفتن و‬
                                                                                                                                                                                                   ‫خندیدن و یا لذت بردن از تماشای‬
   7   8   9   10   11   12   13   14   15   16   17