Page 14 - (کیهان لندن - سال سى و سوم ـ شماره ۸۰ (دوره جديد
P. 14
صفحه - Page 14 - 14شماره 80
جمعه 16مهرماه تا پنجشنبه 22مهرماه 1395خورشیدی
بود که ما به آن عادت نداشتیم و در حاجی بابا اصفهانی در انگلستان ()22 فصل دوم
ایران یک چنین رفتارهایی را غیر
تشریفاتی میدانستیم .اما منظرۀ ضیافتوزیر،صرفشامبرسرسفرهنامسلما نها مهمانی درباری برای سفیر
پرشور و نشاطی بود و جای حافظ ترتیب داده میشود -توسط
خالی بود که غزلی بسراید در وصف آن شب دانستیم انگلیس یها هم اهل شوخی و مطایبه هستند! زنانی که شرح آنان بازگفته شد،
شادنوشی و شرابخواری بیتوجه
به مذمتی که در میان عرف جاری برگرداند و ایران را با تصویری همانند یافت و ما بخشهایی از آن را در میلادی (برابر با 1224هجری قمری) جیمز موریه ،دیپلمات انگلیسی ،دو مهمانی نوشانوش
است .مهمانی در اوج بود .در باب دوران خاقان مغفور و حاجی بابای صفحه«خاطراتوتاریخ»نقلم یکنیم. از طرف فتحعلی شاه قاجار به عنوان بار در ایران مأموریت داشت ،بار اول از
توصیف تعداد ظروفی که روی میز اصفهانی و ملاهای جهادگر به دنیای مترجم در مقدمه کتاب ،به این سفیر به دربار «سنت جیمز» اعزام 1808تا 1809میلادی و نوبت دوم از به نظر م یرسید بر سراسر شهر
بود ،به خود زحمت نم یدهم و دیگر نکته قابل تأمل اشاره میکند که شد و جیمز موریه در این سفر به عنوان 1811تا 1814به عنوان کاردار سفارت انگیزهای تازه و فراگیر غالب آمده
تأملی نکردم که دریابم که گوشت قرن بیست و یکم معرفی کند. «کتاب ،طنزی است تلخ از شرایط مترجم و راهنما او را همراهی م یکرد. تا به هزاران شیوه برای مقصودهایی
گوسفندی که روی میز است ،ذبح اجتماعی و سیاسی ایران و جای ماجراهای «حاجی بابای اصفهانی در انگلیس در تهران. که برای ما تازگی داشت ،گردهم
شرعی شده یا مرغ بریان به حد حیرت است که پس از دویست سال انگلستان» فرآورده این سفر است و ضمناینمأموری تها،موریهکهعلاقه آیند .مردها در پی زنان بودند و زنان
کفایت خون از دست داده یا نه. بسیاری از ویژگ یهای آئینی ایرانیان دیپلمات انگلیسی ،همانند کتاب اولش زیادی هم به تفحص در احوال و آداب مردان را خوش آمد م یگفتند .صبح
خوردم هر چه در دسترسم قرار همچنان برجای مانده و نقدپذیر «ماجراهای حاجی بابای اصفهانی» ،با مردممشرقزمینداشت،باحاجیمیرزا هنگام در هر دیدار تصادف یای در
گرفت .طبیعی است روی یکی دو مینماید .حاجی بابای اصفهانی در طنزی خاص برخورد حاجی بابا را ـ ابوالحسن اصفهانی روابط نزدیکی به هم خصوص مسائل ب یاهمیت گفت و گو
نوع گوشتی که نم یشناختم تأملی انگلستان در واقع آئین های است روشن که بعدا وزیر دول خارجه و صدراعظم رسانید و او را نمونه کامل عیاری از رجال م یکردند .آن گاه به صورت گروهی
کنم و در این فکر بودم آیا این حیوان و شفاف در برابر چهرهمان ،تا خود ایران شد ـ با دنیای کاملا متفاوت غرب سیاسی ایران در آن عصر و زمان یافت. بر پشت اسب یا در کالسک هها جمع
حلال گوشت است یا نه؟ اما به خود را بازنگریم با تعمق و تأمل بیشتر». خلقیات و خصوصیات این دولتمرد م یشدند و سپس گروه گروه پراکنده
نهیب زدم چه فایده دارد که به این زمانی حج تالاسلام رفسنجانی گفت تصویر م یکند. دربار فتحعلی شاه را جیمز موریه در م یشدند و با هم غذا م یخوردند و
حرف ها بچسبم تا زمانی که در شاه م یخواست قم را تبدیل به تهران کتاب اخیر جیمز موریه ،برخلاف وجود «حاجی بابای اصفهانی» قالب اگر چه هنگامی که دور هم جمع
میان این کفار زندگی میکنم؟ و کند ،خدا نخواست و موفق نشد .ما کتاب اول او ،در ایران شناختهشده ریزی کرده و در دو کتاب انعکاس م یشدند ،وقت خواب ما بود ،با این
بدین ترتیب هر چه درپیش رویم موفق شدیم تهران را به قم تبدیل کنیم نبود .این کتاب که در سال 1986 داده که در عین حال تصویرگر اوضاع حال باز هم در گروههای بزر گتر و
گذارده شد ،خوردم .اگر محمد بیگ توسط روبر پهپن ()Robert Pepin و احوال عمومی سرزمین حاجی جمعهایی بیشتر به رقص و پایکوبی
با ما بود در سراسر مهمانی دایم چون خواست خدا چنین بود. از انگلیسی به فرانسه ترجمه شد، باباپرور ایران در آن دوره است. م یپرداختند یا م ینشستند و یا به
گویا خواست خدا این نیز بوده است در سال 1379با ترجمه آقای مهدی حاجی میرزا ابوالحسن اصفهانی طور فشرده هم جمع م یشدند به
چندشش میشد. که عقربه زمان را دویست سال به عقب افشار (از انگلیسی به فارسی) انتشار معروف به ایلچی (سفیر) در سال 1809
شخص سفیر به همان آرامش و شیوهای که توصیفش دشوار است.
راحت یای بود که هریک از کسانی که آن بود که به سفیر اجازه دادند همگام مهمانان به پا خاستند ،متوجه شدیم این همه سخن شادی بخش وجود دارد تب عشق میشدم ،اما آن گونه که به ما گفته شد این گردهمای یها
با تجربه بسیار در میان انگلیس یها غذا با همسر وزیر وارد سالن غذاخوری در میان انگلیس یها نیز همانند کشور و سفیر نخستین لطیفه را بر زبان رانده آنان بودند ،اصولاً فکر نمیکردم همه برای سرگرمی و تفریح خودشان
م یخورند .او با مهارت حیرت انگیزی شود .سفیر دست راستش را در زیر ما همان تعارفات تقدم و تأخر در بود و فکر م یکرد باید نوعی اخلاقیات زن هستند .گفت و گوها با همه است و هیچ ربطی به شکوه شاهانه آن
از قاش قها ،چاقوها ،چنگا لها و گیرهها بازوی چپ همسر وزیر قرار داده بود و حضور بر سر میز شام وجود دارد آن خشک در میان انگلیس یها باشد ،با کسانی که حضور داشتند ،آغاز شد گونه در کشور ما مرسوم است ندارد.
استفاده میکرد .در مورد شخص با توجه به این که نخستین باری بود هم با چه شدت و حدتی .اما الله الله که مشاهده این که آنان در مجموع بسیار و همه م یخواستند بدانند آیا آن روز بلکه صرفاً برای شادی خودشان است.
خودم باید بگویم آن قدر خوش که سفیر این کار را م یکرد ،خوب از اجازه بدهید بگویم که شیوه آنان با ما کم حرف هستند ولی با میل خود خورشید را دیدهایم ،زیرا اطمینان وقتی ما به صورتی انبوه دور یکدیگر
شانس نبودم چرا که از زور عادات کامل ًا فرق داشت .وقتی ماجرا را برای جسارت کرده سدها را شکستند و داشتند خورشید دیده شده ،ولی این جمع م یشویم ،معمولاً برای دیدار
پیشین دچار یکی دو اشتباه شدم عهده برآمده بود. شاهمان است و به همین روی گاه
که تأثیری ناخوش آیند بر کسانی دور هم جمع م یشویم و با هم غذا
که در اطرافم غذا م یخوردند ،گذارد. بی آن که فکر شستن دس تهایمان محمد بیگ تعریف کردم باورش نشد. هرگز لحظ های را برای شنیدن سخن که ظهور خورشید یک ساعت یا نیم م یخوریم ،با این حال چه کسی تا به
نان پهلو دست یام را برداشتم که این پیش از غذا خوردن باشیم ،شروع به غذا زنان -واقعاً زنان مقدم بر مردانشان او از دست ندادند ،به نشاط آمده بود. ساعت طول کشیده ،شک و گمانها، حال فکر کرده که مثل این انگلیس یها
عمل به همان ب یحرمتی است که در خوردن کردیم .مردان و زنان همزمان بودند -آنان زودتر از اتاق خارج شدند و ورود شخصی که کپه موی سفیدی
ایران چنین رفتاری نکنی ،و از لیوان وارد صحنه عمل شدند ،آن چه ما در همان حال مردان کوشش م یکردند بر سر داشت تا ما را به شام فرا خواند، همچنان برجای مانده بود. فارغ از تقیدات باشد؟
او نوشیدم و فقط با دستم لقم های مسلمانان قرار بود با دس تهای چپ برای مدتی به خوش سخن یهایی که سفیر که به وضوح از اشاره مداوم مهماندار روز بعد از تشکیل پارلمان
غذا از ظرفی برداشتم و پیش رویش خود انجام دهیم ،همیشه موضوعی زنان را جلو اندازند. آغاز شده بود ،خاتمه داد .و وقتی به خورشید پرستی ما ایرانیان خسته به اتاق سفیر آمد و گفت« :امروز پنج
گرفتم تا در دهانش بگذارم .آن چنان برای تأمل بود ،اما در کشور کفار، بزرگترین افتخاری که داده شد شده بود ،با تعارفی به همسر وزیر حرف
یک های خورد که گویی پیشنهاد زهر آزادی کامل داشتیم و هیچ تحریمی را تغییر داد با این سخن «شما با این دعوت برای شام دارید».
همه خورشید چشمان خان مها که نور و سفیر گفت« :الله! الله! پنج دعوت،
به او دادهام. وجود نداشت. شادمانی به جهان م یبخشد ،چه نیازی چه کسی م یتواند در یک شب پنج
اگر چه دو زانو بر زمین ننشسته وارد اتاق بزرگی شدیم که در
بودیم و آویزان بودن پاهایمان از مرکز آن میز بزرگی جای داشت که به خورشید در کشورتان دارید؟» بار شام بخورد؟»
صندلی برایمان آرامشبخش بود، به شیوهای غریب ،تزیین شده بود. وقتی این جمله ترجمه شد ،غوغایی مهماندار پاسخ داد« :لازم نیست
لکن کشدار شدن مهمانی جانم را شیوهای که در هیچ کجا ندیده بودم. از شور و نشاط برانگیخت و فوراً با در هر پنج مهمانی شام بخورید.
به لب رسانده بود .سرانجام جنب و پیرامون این میز جای گرفتیم ،لکن خو شطبعی و لطیف هگویی وزیر مواجه کافی است شام یکی از آنها را
جوشی در میان مهمانان پدید آمد آئینهای خاص میز فارغ از مشکلات شد که گفت « :اگر عالیجناب آماده بپذیرید .ولی هر تعداد مهمانی که
ولی در کمال تعجب مشاهده کردیم نبود .سوگند میخورم مراقب ریش است دست از دین خود بشوید و به مایل باشید تشریف ببرید .این یک
که فقط زنان مجلس را ترک کردند. خود بودیم چه در میان چانههای جایش این خورشیدها را بپرستد،
این نزدی کترین شیوه به سن تهایمان لخت کسانی که پیرامون ما بودند (اشارهاش به چشمان بانوان بود) ما دعوت جمعی است».
بود که تاکنون دیده بودم و از کنار و چانههایشان میجنبید ،سخت به باید مراقب خودمان باشیم ،باید شروع ما ،مات و مبهوت مانده بودیم.
دست یام پرسیدم چرا این تبعیض را چشم میآمد .از دیدن این صحنه به کنیم به حرم ساختن و تولید نقاب و گفتیم« :چه کسی این همه رنج را
قائل شدهاند؟ چرا فقط زنان رفتند؟ نشاط آمده بودم .راستش صداهایی تحمل م یکند و باز هم زنده م یماند؟
او برای توضیح پرسش من مردد و که تولید میکردند ،بیش از صداهایی روبندها». ما ایرانی هستیم و وقتی نماز شب را
گیج مانده بود .گفتم« :آیا این حکم بود که در مهمان یهای خودمان شنیده د ر پی ا ین سخن لطیفهها ی میخوانیم ،میخوابیم و با سپیدۀ
انجیلی است یا به فرمان شاه انجام بودم ،چرا که خدمتکاران بی وقفه این چندی بر زبا نها رانده شد که همه صبح از خواب بیدار م یشویم .چه طور
م یگیرد؟» با این حال مات مانده بود سو آن سو میرفتند و کفشهایشان شرکتکنندگان را به شعف آورد و
که چه جوابی بدهد و من به این نتیجه صدای خش خش تولید میکرد و نیز در واقع بینشی دقیقتر از طبیعت چنین امری ممکن است؟»
رسیدم که این رسمی است برگرفته از صدای برخورد بشقابها ،لیوانها و انگلیس یها به ما بخشید .بینشی که مهماندار گفت« :شما دیری
سنت اسلامی .آن مرد سرانجام گفت برخورد قاشقها و چاقوها با بشقا بها پیش از این هرگز به آن دست نیافته نمیگذرد که به سنتهای ما خو
که خروج زنان از مجلس مهمانی به و فراتر از همه آنها صدای گفت و بودیم .ما ایرانیان که این همه عاشق م یگیرید ،در این فصل برای ما شب
این جهت بود که مردان با آزادی گوی مهمانان ،هیاهویی به پا کرده سخنان نغز هستیم ،به نشاط آمدیم از
این که متوجه شدیم در میان مردمی و روز تفاوت چندانی ندارد».
بی شتر شراب بنوشند و گپ بزنند. که معمولاً در میان مه زندگی م یکنند، بدون ایرادگیری بیشتری سفیر
گفتم« :اَه ،چه جالب! شما باید این به همراه من و مهماندار به یکی از
سنت را از شرق یها گرفته باشید که مهمانیها ی شام رفتیم که یکی از
م یگویند ابتدا طعام بعد از آن کلام؛ وزرا برپا داشته بود .سفیر بهترین
اما اگر مقصود شما نوشیدن است ،این لباس خود را برتن کرده ،کلاه
مقصود به تمام انجام نم یپذیرد مگر تشریفاتی به سر و شال باشکوهی
آن که به شیوه ایرانیان عمل کنید. به کمر و خنجری الماس نشان از
صبح هنگام از خواب برخیزید ،به آن آویخته بود .احساس کرد که
باغی بروید ،کنار جویی و طرف گل و پوشیدن کفش به شیوۀ فرنگیان
چمنی جای گیرید و گوش بسپارید راحتتر است ،مگر درمراسمی
به نغمه بلبلان و آن قدر بنوشید تا بسیار خاص که کفشهای پاشنه
عقل و هوش از دست برود و بمانید در بلند میپوشید ،چرا که نمیتوانست
همان جا تا عقل و هوش بازگردد .آن در همه جا یک کفشدار به همراه
گاه نوشیدن از سر گیرید و در اندیشه داشته باشد .او صمیمیت به خرج
شب و روز نباشید ،بگذارید که شب داده مرا همراه خود گرداند و من
را روز و روز را شب بپندارید تا این نیز به نوبه خود تا آن جا که توانستم
که در م ی خیسانده شوید و آن وقت
است که فریاد بر م یآورید کافیست، خود را ساختم.
هیچ کس نیامد که بگوید مهمانی
کافیست». آماده است .هیچ کس یک بسم
این که پهلو دست یام سخنی را که الله هم نگفت .مستقیماً به خانه
به انگلیسی گفته بودم دریافت یا نه، وزیر رفتیم و ورود ما با ضربات
درنیافتم ،فقط با چشمان گشاد به محکمی که به دری بسته توسط
خدمتکاران قلدر زده شد ،اعلام
من نگاه کرد. گردید .خدمتکاران دیگری از درون
سرانجام شام صرف شد و با دست آمدند و ما را به داخل خانه دعوت
شسته نشده به سالن اجتماعات کردند .نام سفیر به انقطاع تکرار
برگشتیم و در آن جا وزیر و همسرش شد تا این که به سالن پذیرائی
هدایت شدیم .در این جا ،در آستانه
دیگر بار به استقبال ما آمدند. در ،وزیر به استقبال ما آمد .اطراف
او را مهمانانش فرا گرفته بودند و
حضور خدمتکاران در مهمان یهای معلوم بود از نظر دعوت مهمانان
آزادی کامل داشته است .وقتی به
ایرانی به ندرت مشاهده م یشود .آنان نزد همسر وزیر رفتیم که همانند
شوهرش احساس آرامش در جمع
بدون کفش کار م یکنند و از آن جا که مهمانان م یکرد ،با لبخندی مهربان
ما را پذیرا شد .درآن جا چندین
بشقابهایمتعددیوجودداردوتبادل خانم دیگر نیز بودند که برخوردی
بسیار اجتماعی و خوب داشتند.
چاقو و چنگال صورت نم یگیرد ،سر و اگر یک تکه حجاب روی بدن آنان
افکنده میشد تا بخشهایی از بدن
صدای ناچیزی تولید م یشود که قابل سفیدشان را بپوشاند ،من فوراً دچار
قیاس با مهمان یهای خارجی نیست.
«دنباله دارد»