Page 18 - (کیهان لندن - سال سى و سوم ـ شماره ۱۷۸ (دوره جديد
P. 18

‫آخرین ویدئوهای خبری در لنز ایران‬                                               ‫‪KAYHAN LONDON ONLINE‬‬                                                                    ‫آگهی در کیهان آگاهی م ‌یآورد‬

          ‫‪www.lenziran.com‬‬                                                                                                                                                              ‫نشانی سایت‪:‬‬
                                                                                                                                                                        ‫‪www.kayhan.london‬‬
                                        ‫‪Page 18‬‬                                       ‫سال س ‌ی و پنجم ـ شماره ‪( 1644‬شمارۀ ‪ 178‬از دورۀ جدید)‬                   ‫صفحه ‪18‬‬
                                                                                     ‫جمعه‪23‬شهریورماه‪1397‬خورشیدی‪4-‬محرم‪ 1440‬قمریـ‪14‬سپتامبر‪2018‬میلادی‬                                      ‫روابط عمومی‪:‬‬
                                                                                                                                                                        ‫‪[email protected]‬‬
                                                                               ‫‪No.1644 Friday 14 September 2018‬‬
                                                                               ‫‪P.O. Box 435,Old Brompton Road 2,London, SW7 3DQ‬‬                                                       ‫آگهی و تبلیغات‪:‬‬
                                                                               ‫‪Tel: +(44)-(0)20 3633 3684 Fax: +(44)-(0)20 3633 3685‬‬                                    ‫‪[email protected]‬‬
                                                                               ‫‪e-mail: [email protected] - www.kayhan.london‬‬
                                                                                                                                                                                          ‫سردبیری‪:‬‬
                                                                                                                                                                       ‫‪[email protected]‬‬

‫(نگهبان در ورودی به هنگام ترور) و‬                              ‫سالگرد ‪ ۱۷‬سپتامبر ‪: ۱۹۹۲‬‬                                                                                                               ‫پرویز دستمالچی ‪ -‬هیئت‬
‫عباس رایل (تیر خلاص زن) که هر‬                                                                                                                                                                         ‫نمایندگی حزب دمکرات کردستان‬
‫دو عضو حزب الله لبنان هستند و در‬         ‫ترور صادق شرفکندی و یاران؛‬                                                                                                                                   ‫ایران دکترصادق شرفکندی دبیر‬
‫سا ‌لهای ‪۱۹۸۵/۸۶‬در اطراف شهر‬            ‫شب حادثه‪ ،‬عاملان و آمران ترور‬                                                                                                                                 ‫ک ِل حزب‪ ،‬فتاح عب ُدلی نماینده حزب‬
‫رشت‪ ،‬در یکی از اردوگاههای آموز ِشی‬                                                                                                                                                                    ‫در اروپا و همایون اردلان نماینده‬
‫سپاه پاسداران دوره های کار با اسلحه‪،‬‬    ‫و یوسف امین (نگهبان در ورودی به‬        ‫گلوله بسته اند‪ ،‬کی زنده و کی مرده‬      ‫روی شکم‪ ،‬به زیر میز پشت سر افتادم‪.‬‬      ‫یعنی سمت چپ مهدی ابراهیم زاده‬           ‫حزب درآلمان از ‪ ۱۴‬تا ‪ ۱۷‬سپتامبر‬
‫کار با مواد منفجره ‪ ،‬ترور و غواصی‬       ‫هنگام ترور)‪ ،‬درشهر راینه‪ ،‬در ایالت‬     ‫است‪ ،‬نمی دانم‪ .‬به همهئ اطلاع بده”‪،‬‬     ‫چند ثانیه بعد فتاح عب ُدلی (که‬                                   ‫نشست‪.‬‬          ‫‪۱۹۹۲‬میهمان کنگره جهانی احزاب‬
‫دیده اند‪ .‬محمد اتریس‪ ،‬عضو حزب‬           ‫ِوست فالن (آلمان)‪ ،‬درخانه برادر‬        ‫گوشی را گذاشتم و به اتاق عقبی‬          ‫سمت چپ من نشسته بود) در فاصله‬                                                   ‫سوسیالیست و سوسیال‪ -‬دمکرات‬
‫الله لبنان‪ ،‬مأمور تهیه اوراق جعلی‬       ‫امین دستگیر می شوند‪ .‬امین دو روز‬                                              ‫حدود دو وجبی‪ ،‬صورت به صورت من‪،‬‬          ‫به هنگام ورود من به رستوران‪،‬‬            ‫دربرلین بودند‪ .‬بنا برخواست دکتر‬
‫برای فرار رایل و امین می شود‪ .‬عطااله‬    ‫مقاومت م ‌یکند و سپس تمام ماجرا‬                                ‫برگشتم‪.‬‬        ‫در زیر همان میزی افتاد که من افتاده‬     ‫ابتداء گفتگو بر سر این بود که زمان‬      ‫شرفکندی قرار م ‌یشود هیئت‬
‫ایاد‪ ،‬عضو سازمان شیعه اَ َمل‪ ،‬مأموریت‬   ‫را برای دادستانی تعریف می کند‪ .‬بر‬      ‫فتاح ع ُبدلی و همایون اردلان‪ ،‬هر دو‬    ‫بودم‪ .‬او که تنها چند لحظه دیرتر از‬      ‫نشست را چه کسی اشتباه گفته است‪.‬‬         ‫نمایندگی با برخی از افراد اپوزیسیون‬
‫داشت نقشه ترور را تهیه کند‪ .‬او و‬        ‫اساس اعترافات او‪ ،‬خانه های تیمی‬        ‫به قتل رسیده و نقش بر زمین بودند‪.‬‬      ‫من خود را به پشت سر‪ ،‬زیرمیز پرت‬         ‫شرفکندی م ‌یگفت امکان ندارد که ما‬       ‫ایران در برلین نشست مشترکی داشته‬
‫طرح عملیاتی اش در آخرین مراحل‬           ‫کشف و نیز سایر اعضای تیم‪ :‬کاظم‬         ‫صادق شرفکندی نیز در جا فوت کرده‬        ‫کرده بود‪ ،‬چند گلوله (بعد مشخص‬           ‫جمعه شب گفته باشیم‪ ،‬زیرا جمعه‬           ‫باشد‪ .‬هدف از نشست آشنایی متقابل‬
‫توسط عبدالرحمان بنی هاشمی (سر‬           ‫دارابی کازرونی (مامور وزارت اطلاعات‬    ‫و هنوز روی صندلی اش بود‪ .‬نوری‬          ‫شد چهارگلوله)‪ ،‬و ازجمله یک گلوله‬        ‫صبح زود پرواز برگشت داریم‪ .‬نوری‬         ‫و نیز گفت و شنود درباره مسائل ایران‪،‬‬
‫تیم ترور‪ ،‬مسلسل چی) کنار گذاشته‬         ‫و امنیت ج‪.‬ا‪.‬ا‪ .‬و سازمانده ترور در‬      ‫دهکردی نیز همچنان روی صندلی‬            ‫به قلبش اصابت کرده و دهانش پراز‬         ‫م ‌یگفت من گفتم پنجشنبه شب‪،‬‬             ‫کردستان و همچنین وضع اپوزیسیون‬
‫می شوند‪ ،‬چرا‪ ،‬مشخص نشد‪ .‬عده ای‬          ‫برلین)‪،‬محمدادریس(حزباللهلبنان)‬         ‫بود‪ .‬او که به روی میز خم شده بود‬       ‫خون بود و نفس نمی کشید‪ .‬من‪،‬‬             ‫یعنی شب جمعه‪ ،‬وعزیزغفاری معتقد‬          ‫در خارج از کشور بود‪ .‬نوری دهکردی‬
‫دیگر موفق به فرار می شوند که برای‬       ‫و عطاءاله ایاد نیز دستگیر می شوند‪.‬‬     ‫چانه اش به یک لیوان آبجو تکیه‬          ‫صورت در صورت او‪ ،‬به روی شکم‬                                                     ‫وظیفه سازماندهی این نشست را‬
                                                                               ‫داشت و ُخر ُخر می کرد‪ .‬تمام صورت و‬     ‫در زیر میز افتاده بودم و تکان نمی‬           ‫بود نوری گفته است جمعه شب‪.‬‬          ‫به عهده می گیرد‪ .‬اما از آنجا که او‬
 ‫آنها حکم دستگیری صادر می شود‪:‬‬                    ‫کاظم دارابی کازرونی‬          ‫سین ‌هاش و نیز لیوان آبجو پر خون بود‪.‬‬                                          ‫شام حدود ساعت ده و نیم روی‬              ‫تمام مدت همراه هیئت نمایندگی در‬
‫عبدالرحمان بنی هاشمی (ابو‬               ‫دارابی مسئول برنامه ریزی ترور در‬       ‫رفتم به سوی او کمکش کنم‪ ،‬خواستم‬                                 ‫خوردم‪.‬‬         ‫میز چیده شد‪ .‬ساعت حدود ده دقیقه‬         ‫کنگره بود و نیز کار ترجمه را (عمدتاً)‬
                                        ‫برلین بود‪ .‬او برای تیم ترور”خان ‌ههای‬  ‫صورتش را در دستهایم بگیرم‪ ،‬اما فوراً‬   ‫دو رگبارمسلسل شلیک شد و سپس‬             ‫به یازده شب بود و ما مشغول صرف‬          ‫او انجام م ‌یداد‪ ،‬از صاحب رستوران‬
                        ‫شریف)‬           ‫امن” و نیز پول و سایر لوازم مورد نیاز‬  ‫دستهایم را کنار کشیدم‪ ،‬نم ‌یدانستم‬     ‫لحظ ‌های سکوت‪ .‬من‪ ،‬بدون آنکه تکان‬       ‫شام و گفتگو‪ .‬سخن بر سر مسائل‬            ‫«میکونوس» عزیزغفاری خواهش‬
‫او مسلسل چی‪ ،‬فرمانده عملیات‪،‬‬            ‫را تهیه می کند‪ .‬خودش به هنگام‬          ‫چه باید بکنم‪ .‬نگران بودم که هر‬         ‫بخورم‪ ،‬در لحظه سکوت میان دو‬             ‫ایران و کردستان بود‪ .‬من صورتم به‬        ‫م ‌یکند وظیفه اطلاع به دیگران را به‬
‫کادر حرفه ای ترور وزارت اطلاعات‬         ‫ترور به مسافرت‪ ،‬به شهر هامبورگ و‬                                              ‫رگبار‪ ،‬تنها برای آنکه بدانم چکار‬        ‫طرف شرفکندی و مشغول گفتگو با‬            ‫عهده گیرد‪ .‬نوری ده ُکردی از فعالان‬
‫و امنیت ج‪.‬ا‪.‬ا‪ .‬است که موفق می‬           ‫ب ِر ِمن می رود تا رد گم کند‪ .‬دارابی‬          ‫حرکتی موجب مرگش شود‪.‬‬            ‫باید بکنم‪ ،‬آیا م ‌یتوانم برخیزم یا نه‪،‬‬  ‫او بودم که فرد سمت راست من شروع‬         ‫چپ مستقل ایران‪ ،‬ساکن برلین‪ ،‬و نیز‬
‫شود پس از انجام ترور فورا به ایران‬      ‫عضو سازمان اطلاعات و امنیت ایران‬       ‫به صادق شرفکندی دوازده گلوله‪،‬‬          ‫از همانجا نگاهم را به سویی انداختم‬      ‫به سخن و گفتگوی ما را قطع کرد‪.‬‬          ‫از دوستان بسیار نزدیک عبدالرحمان‬
‫فرار کند‪ .‬عبدالرحمان بنی هاشمی‬          ‫وعضو سپاه پاسداران است‪ .‬افسر رابط‬      ‫عمدتا به ناحیه سر‪ ،‬گلو‪ ،‬روده ‪ ،‬ریه‪،‬‬    ‫که مسلسل چی ایستاده بود تا ببینم‬        ‫من صورتم را به سوی او برگرداندم‬         ‫قاسملو و همچنین صادق شرفکندی‬
‫از سوی علی فلاحیان مأمور اجرای‬          ‫او ابتداء حسن جوادی‪ ،‬کارمند سفارت‬      ‫جگر و کلیه اصابت کرده بود (اطلاعات‬     ‫رفته است یا نه‪ .‬در این حالت دستی را‬     ‫که ببینم چه می گوید‪ .‬در این هنگام‬
‫عملیات ترور می شود‪ .‬بنی هاشمی‬           ‫ایران در بُن‪ ،‬و پس از اخراج جوادی‬      ‫پزشک قانونی)‪ .‬او در جا فوت می کند‪.‬‬     ‫دیدم با کلت و آستینی مشکی (بدون‬         ‫از درگاهی میان دو سالن‪ ،‬فردی وارد‬                                   ‫بود‪.‬‬
‫زیر نظر مستقیم “کمیته عملیات‬            ‫از آلمان (‪ ،)۱۹۸۹‬مرتضی غلامی بود‪.‬‬      ‫به اردلان از مسلسل سه گلوله‪ ،‬یکی‬       ‫آنکه صورت ضارب را ببینم) که به‬          ‫شد‪ ،‬پشت او و تقریبا میان من و او‬        ‫من چهارشنبه عصر‪ ۱۶ ،‬سپتامبر‬
‫ویژه” (در وزارت اطلاعات و امنیت)‬        ‫دارابی با سرکنسول ایران در برلین‪،‬‬      ‫به سینه‪ ،‬یکی به قسمت پائین شکم‬         ‫سوی محلی که شرفکندی نشسته‬               ‫ایستاد‪ .‬من چون نگاهم به پائین بود‬       ‫‪ ،۹۲‬پس از کار‪ ،‬به خانه آمدم و بر‬
‫کار م ‌یکند وعضوهیچ تشکیلاتی‬            ‫آقای محمود امانی فرانی‪ ،‬نیز در‬         ‫و یکی به زانوی راستش اصابت کرده‬        ‫بود تک تیر‪ ،‬تیر خلاص می زد‪ .‬تیر‬         ‫ابتدا تنها پاهای او را دیدم و فکر کردم‬  ‫روی پیامگیر تلفن پیامی از آقای‬
‫نیست‪ .‬او همکاران تیم اش را خودش‬         ‫ارتباط بوده است‪ .‬امانی فرانی کارمند‬    ‫بود‪ .‬اردلان‪ ،‬با وجود این جراحات‪،‬‬       ‫خلاص زن‪ ،‬پس از شرفکندی‪ ،‬چند‬             ‫شاید یکی از دعوت شدگان است‪.‬‬             ‫عزیز غفاری وجود داشت که نشست‬
‫انتخاب می کند‪ .‬بنی هاشمی پیش از‬         ‫عالی رتبه واواک بود‪ .‬یکی از وظائف‬      ‫اگر سریع مورد مداوا قرار می گرفت‬       ‫گامی جلوتر رفت و دوباره صدای یک‬         ‫نگاهم آهسته به بالا رفت تا ببینم چه‬     ‫مشترک با هیئت نمایندگی ح‪.‬د‪.‬ک‪.‬ا‪.‬‬
‫ترور با مأموران ساکن برلین تماس‬         ‫دارابی در برلین جمع آوری اخبار‬         ‫شانسی برای زنده ماندن داشت‪ ،‬اما‬        ‫تک تیر( بعدا فهمیدم به سوی اردلان‬                                               ‫جمعه شب‪ ،‬ساعت هفت و نیم‪ ،‬در‬
‫برقرار می کند‪ .‬طرح نهائی ترور‬           ‫و اطلاعات در باره افراد اپوزیسیون‬      ‫تیر خلاص به سرش باعث مرگ‬               ‫رفته است‪ ،‬در آن لحظه نمی دانستم‬                          ‫کسی آمده است‪.‬‬          ‫رستوران او (میکونوس) خواهد بود‪.‬‬
‫توسط او کامل و تصویب می شود‪.‬‬            ‫برای شخص سرکنسول بوده است‪.‬‬             ‫فوری او می شود‪ .‬به عبدلی‪ ،‬که از‬        ‫به چه کسی تیر خلاص می زند)‪ .‬در‬          ‫در این لحظات از فاصله شاید‬              ‫همان شب (چهارشنبه) به رستوران‬
‫تیمی که به سرپرستی بنی هاشمی‬            ‫دارابی‪ ،‬به زمان دستگیری‪ ،‬به همراه‬      ‫همه نزدیکتر به تیرانداز نشسته بود‪،‬‬     ‫این لحظه جرقه ای از مغز من گذشت‬         ‫یک وجبی صورتم‪ ،‬مسلسلی بالا‬              ‫او رفتم و او شخصاً تاریخ نشست را‬
‫از ایران می آید‪ ،‬از واحدهای عملیات‬      ‫فرهاد دیانت ثابت گیلانی و بهمن‬         ‫چهار گلوله مسلسل‪ ،‬از فاصله ی‬           ‫که اینها به تک تک ما تیر خلاص می‬        ‫آمد و شروع به تیراندازی به طرف‬          ‫دوباره تکرار کرد و اظهار داشت که‬
‫ویژه برای خارج ازکشور است‪ .‬برای‬         ‫برنجیان‪ ،‬عضو هیئت رئیسه “اتحادیه‬       ‫بسیار نزدیک‪ ،‬اصابت کرده بود‪ .‬گلوله‬     ‫زنند‪ ،‬او اکنون به سراغ عب ُدلی در کنار‬  ‫شرفکندی کرد و من سه پوکه اول‬
‫ترور در خارج از کشور‪ ،‬شعبه ویژه‬         ‫دانشجویان مسلمان در اروپا”‪ ،‬واحد‬       ‫ای که به قلب او نشست موجب مرگ‬          ‫من خواهد آمد و پس از شلیک یک‬            ‫را که از مسلسل بیرون پریدند‪ ،‬دیدم‪.‬‬        ‫پیام از سوی نوری دهکردی است‪.‬‬
‫ای در وزارت اطلاعات و امنیت کشور‬        ‫برلین‪ ،‬بود‪ .‬این “اتحادیه…”‪ ،‬بنا بر‬     ‫فوری او در همان محل ترور شد‪ .‬به‬        ‫تیر خلاص به او‪ ،‬گلوله ای نیز به خود‬     ‫در آن لحظه به نظرم آمد که به روی‬        ‫من پنجشنبه‪۱۷ ،‬سپتامبر‪ ،‬حدود‬
‫وجود دارد‪ .‬بنابر اطلاعات سازمان‬         ‫اطلاعات دستگاههای امنیتی آلمان‪،‬‬        ‫دهکردی هفت گلوله اصابت کرده‬                                                    ‫مسلسل دستمال انداخته اند و از زیر‬       ‫ساعت ده دقیقه به هشت شب‪ ،‬در‬
‫امنیت آلمان به دادگاه‪ …“ ،‬تیم ترور‬      ‫یکی از تشکیلات حزب الله ایران در‬       ‫بود‪ ،‬اما او در جا فوت نکرد‪ .‬او را به‬         ‫من خواهد زد‪ ،‬که چنین نشد‪.‬‬         ‫آن شلیک می کنند‪ .‬بعداً (تحقیقات‬         ‫خانه بودم که تلفن زنگ زد‪ ،‬نوری‬
‫در اوائل سپتامبر به برلین می آید‪ .‬تیم‪،‬‬  ‫اروپا و یکی از مراکز فعالیت واواک‬      ‫بیمارستان منتقل کردند که در ساعت‬       ‫لحظ ‌های گذشت و من صدای‬                 ‫پلیس) مشخص شد که تیراندازی‬              ‫دهکردی بود‪ .‬پس از تعارفات‪ ،‬اظهار‬
‫پیش از انجام عملیات توسط یکی از‬         ‫و سپاه پاسداران است‪ .‬فرهاد دیانت‬       ‫پنج دقیقه پس از نیمه شب براثر خون‬      ‫مهدی(مجتبی) ابراهیم زاده را شنیدم‬       ‫از درون یک ساک ورزشی انجام‬              ‫داشت آنها در رستوران هستند و‬
‫جاسوسان واواک‪ ،‬که دررابط ‌های‬           ‫ثابت گیلانی و بهمن برنجیان نیزهر‬       ‫ریزیهای درونی فوت کرد‪ .‬به عزیز‬         ‫که نام برخی از ما را بلند صدا م ‌یکرد‬   ‫گرفته است‪ .‬درهمین لحظه نگاه‬             ‫کسی از دعوت شدگان در آنجا نیست‪،‬‬
‫مستقیم با رهبران ح‪.‬د‪.‬ک‪.‬ا‪ .‬بوده‬          ‫دوعضو واواک بودند‪ .‬دارابی پس از‬        ‫غفاری‪ ،‬صاحب رستوران‪ ،‬دو گلوله‬          ‫و نام مرا‪ ،‬از جا برخاستم‪ ،‬به سوی‬        ‫من به صورت مسلسل چی افتاد که‬            ‫زیرا او به عزیز گفته است پنجشنبه‬
‫است‪ ،‬از اجتماع هیئت نمایندگی در‬         ‫آزادی از زندان به ایران رفت و در‬       ‫اصابت کرده بود‪ ،‬یکی به پا و دیگری‬      ‫تلفن دویدم تا به پلیس اطلاع دهم که‬      ‫تا زیر چشم پوشیده بود‪ .‬فکر کردم‬         ‫شب‪ ،‬وعزیز همه را برای جمعه شب‬
‫رستوران میکونوس مطلع و مطمئن‬            ‫فرودگاه مورد استقبال مقامات رسمی‬       ‫به شکم که مداوا شد‪ .‬او اکنون میان‬      ‫تنها مشتری دائمی و آلمانی رستوران‪،‬‬      ‫صورتش را با یک دستمال پوشاند‬            ‫دعوت کرده است و از من خواست به‬
‫می شود…”‪ .‬بنابر همین گزارش این‬                                                                                        ‫پتر‪ ،‬گفت او تلفن زده است‪ .‬تلفن را‬       ‫است‪ ،‬اما بعداً (تحقیات پلیس) معلوم‬      ‫آنجا بروم و او در این فاصله با بقیه‬
‫جاسوس به هنگام ترور در رستوران‬                            ‫ج‪.‬ا‪.‬ا‪ .‬قرار گرفت‪.‬‬       ‫آلمان و ایران در رفت و آمد است‪.‬‬     ‫برداشتم به مهران براتی (از دعوت‬         ‫شد یقه پلیوراش را تا زیر چشم و زیر‬      ‫نیز تماس خواهد گرفت‪ .‬به او گفتم‬
‫حضور داشته است‪ .‬تیم ضربت‪ ،‬پس‬            ‫علاوه بر دارابی‪ ،‬چهار لبنانی نیز‬                              ‫ضاربان‬          ‫شدگان برای روز جمعه) زنگ زدم و‬          ‫گوشهایش بالا کشیده است‪ .‬من به‬           ‫من برنام ‌هام را برای فردا شب (جمعه)‬
‫از انجام ترور‪ ،‬بنابر یک برنامه دقیق و‬   ‫دستگیر می شوند‪ :‬یوسف امین‬                                                     ‫این جمله را گفتم” در اینجا همه را به‬    ‫گونه غریزی خود را از روی صندلی به‬       ‫تنظیم کرد‌هام و سپس به دلیل‬
‫از پیش آماده شده آلمان را ترک می‬                                               ‫هفده روز پس از ترور‪ ،‬در‪ ۴‬اکتبر‬                                                 ‫پشت سر پرت کردم و با صورت‪ ،‬و به‬         ‫خستگی از رفتن عذرخواهی کردم‪ .‬او‬
                                                                               ‫‪ ،۱۹۹۲‬عباس رایل (تیر خلاص زن)‬                                                                                          ‫اصرار کرد حتما بروم‪ ،‬چون “خیلی بد‬
            ‫کند و به ایران می رود‪.‬‬                                                                                                                                                                    ‫خواهد شد”‪ ،‬و من رفتم‪ .‬زمانیکه به‬
‫فردی به نام محمد‪ ،‬ایرانی‪ ،‬او اسلحه‬                                                                                                                                                                    ‫آنجا رسیدم به غیر ازهیئت نمایندگی‬
‫های ارتکاب جرم را شب قبل از ترور‬                                                                                                                                                                      ‫و نوری دهکردی کس دیگری درآنجا‬
                                                                                                                                                                                                      ‫نبود‪ .‬آنها درسالن پُشت رستوران‬
            ‫به خانه تیمی می آورد‪.‬‬
‫ابوجعفر‪ ،‬معروف به حیدر‪ ،‬ازاعضای‬                                                                                                                                                                            ‫نشسته و مشغول گفتگو بودند‪.‬‬
‫حزب الله لبنان‪ ،‬ساکن شهر اوزنابروک‬                                                                                                                                                                    ‫من در کنار فتاح عب ُدلی ‪ ،‬سمت‬
‫(‪ )Osnabrück‬در آلمان‪ .‬او راننده‬                                                                                                                                                                       ‫راست او‪ ،‬نشستم‪ .‬درسمت چپ او‬
‫اتومبیل فرار است که پس از ترور به‬                                                                                                                                                                     ‫همایون اردلان نشسته بود‪ .‬شرفکندی‬
‫لبنان و از آنجا به ایران م ‌یرود و سپس‬                                                                                                                                                                ‫و دهکردی در آنطرف میز‪ ،‬روبروی‬
‫در سپاه پاسداران مشغول کار می شود‪.‬‬                                                                                                                                                                    ‫اردلان و عبدلی‪ ،‬نشسته بودند‪ .‬وعزیز‬
‫علی صبرا‪ ،‬لبنانی وعضو حزب الله‪.‬‬                                                                                                                                                                       ‫غفاری(صاحب رستوران) در رفت و‬
‫ماشین عملیات‪ ،‬ب‪ .‬ام‪ِ .‬و‪ ،‬پلاک‬                                                                                                                                                                         ‫آمد و مشغول پذیرایی بود‪ .‬به غیر از‬
‫‪ ،B-AR5503‬را او‪ ،‬یک هفته پیش‬                                                                                                                                                                          ‫یک مشتری همیشگی‪ ،‬پتر(‪،)Peter‬‬
‫از ترور‪ ،‬خریده است‪ .‬او بعدا در لبنان‬                                                                                                                                                                  ‫که سر جای همیشگی اش‪ ،‬روبروی‬
‫و در مرکز حزب الله مشغول به کار‬                                                                                                                                                                       ‫در ورودی نشسته بود‪ ،‬میهمان‬

                        ‫می شود‪.‬‬                                                                                                                                                                                ‫دیگری در رستوران نبود ‪.‬‬
‫یک ایرانی‪ ،‬راننده یک مرسدس بنز‬                                                                                                                                                                        ‫پس از من مسعود میرراشد آمد و‬
‫مدل ‪ ۱۹۰‬که یک ساعت پیش از‬                                                                                                                                                                             ‫در کنار من‪ ،‬سمت راست‪ ،‬نشست‪ .‬او‬
‫ترور با بنی هاشمی در خیابان نزدیک‬                                                                                                                                                                     ‫از دعوت شدگان برای جمعه شب بود‬
                                                                                                                                                                                                      ‫که در آن شب اتفاقی به آنجا آمده‬
         ‫میکونوس ملاقات می کند‪.‬‬                                                                                                                                                                       ‫بود‪ .‬پس از او مهدی ابراهیم زاده آمد‪،‬‬
‫دستگیر شدگان در برابر دادگاه قرار‬                                                                                                                                                                     ‫که از دعوت شدگان برای جمعه بود‬
‫داده می شوند و پس از یک بررسی‬                                                                                                                                                                         ‫و نوری آن شب با او نیز تلفنی تماس‬
‫قضایی که بیش از سه سال و نیم‬                                                                                                                                                                          ‫گرفته و از او (مانند من) خواسته‬
‫طول کشید محکوم می شوند‪ .‬در‬                                                                                                                                                                            ‫بود به رستوران بیاید‪ .‬او سمت چپ‬
‫دهم آوریل ‪ ۱۹۹۷‬رأی دادگاه صادر‬                                                                                                                                                                        ‫نوری‪ ،‬روبروی من‪ ،‬نشست‪ .‬پس از او‬
                                                                                                                                                                                                      ‫شخصی به نام اسفندیار صادق زاده‬
                        ‫می شود‪:‬‬                                                                                                                                                                       ‫به رستوران آمد که من او را نمی‬
‫کاظم دارابی کازرونی حبس ابد‬                                                                                                                                                                           ‫شناختم و اصولا به نشست دعوت‬
‫(حکم ابد در آلمان پانزده سال است)‬                                                                                                                                                                     ‫نبود‪ ،‬می گفت اتفاقی آمده است‪.‬‬
                                                                                                                                                                                                      ‫بنابر پرسش عزیز غفاری از نوری‬
            ‫عباس رایل حبس ابد‬                                                                                                                                                                         ‫و شرفکندی و با موافقت آنها بر سر‬
     ‫یوسف امین یازده سال زندان‬                                                                                                                                                                        ‫میز ما آمد و روبروی مسعود میرراشد‪،‬‬
‫محمداتریسپنجسالوسهماهزندان‬
‫عطااله ایاد‪ ،‬پس از حدود چهار سال‬

                      ‫زندان‪ ،‬آزاد‬

‫ادامه در صفحه ‪17‬‬
   13   14   15   16   17   18