Page 14 - (کیهان لندن - سال سى و سوم ـ شماره ۱۹۶ (دوره جديد
P. 14
صفحه - Page 14 - 14شماره 1662
جمعه 5تا پنجشنبه 11بهمن ماه 1397خورشیدی
م يخواستم همسرم را از وضع خود باخبر كنم. نيك آهنگ كوثر در زندان اوين: با «نيك آهنگ كوثر» در هفته نامه مهر
ـ يادداشت را چطور فرستادي؟ مصاحبه كردم .در تراسي كه با يك حصير
وقتي به زندان م يرفتم بيش از هر چيز
ـ يادداشت را نوشتم و آقاي مرتضوي آن نگران همسر و فرزند چند ماه هام بودم بزرگ پوشانده شده بود.
را امضا كرد .اين تنها كاري بود كه حاضر شد نيك آهنگ را از سالها پيش ميشناختم.
برايم انجام دهد .نامه را به اميرعباس نخعي سرباز مأمور خدمت در زندان اوين از من خواست كاريكاتورش را بكشم و برايش امضا كنم! از همان سالي كه در روزنامه همشهري با هم
خبرنگار روزنامهآزاد كه آن روز در دادگاه همكار شديم (سال )71ـ آن وقتها نوع لباس
ژیلا اشاره پوشيدنش بويژه آن باراني عجيب و بلندش
حضور داشت ،دادم تا براي همسرم ببرد. بنی یعقوب نام ژیلا بنی یعقوب در فهرست بازداشت شدگان ـ خيلي متفاوت با ديگران بود .بعضيها
نخعي همان روز نامه را به دست همسرش میدان 7تیر (تظاهرات زنان در روز 22خرداد) به چشم ميگفتند« :ادا و اطوارهاي روشنفكرانهاش
رساند .پدر نيلوفر كه طبيب است ،هر جور بود 6
م یخورد. را ببين!»
همان شب قرصها را به زندان رساند. ژیلا بنی یعقوب ،همانند مسیح علی نژاد ،از جمله هر وقت وارد تحريريه ميشد« ،كاظم
وقتي زندانبان در سلول كوچكش را باز زنانی است که درمطبوعات دوم خردادی درخشیدند و شكر ي » با لحن نيشد ا ر ي ميگفت :
كرد و قرصها را به دستش داد ،نفس راحتي با سرکوب این جنبش ـ که محصول بی کفایتی خاتمی «لباسهايش را ببين ،فكر م يكند هنوز در
كشيد« :خيالم راحت شد كه نيلوفر از من و دارو دسته او بود ـ در لیست سیاه حکومت کیدست آمريكاست» از اين حرف شكري اين طور
م يفهميدم كه نيك آهنگ بايد تا همين چند
ب يخبر نيست». قرار گرفتند. سال پيش در آمريكا بوده باشد( .بعدها متوجه
هنوز نيم ساعتي نگذشته بود كه دوباره ژیلا نیز چون «مسیح» کتابی گزارشگونه از شدم كه اشتباه فهميدهام) به هر حال نيك
نگراني تمام وجودش را فرارگفت« :تازه به برخوردهایش با دولت و مجلس و دستاندرکاران آهنگ كه دوستان نزديكش او را «نيكان»
اين فكر افتادم كه من ميدانم چه جاي امني امور ،با عنوان «روزنام هنگاران ـ غصه م یخورند و پیر مينامند ،آن جوري لباس ميپوشيد كه در
هستم اما آنها كه نم يدانند .نگراني و اضطراب م یشوند» نوشته و انتشار داده است که برای صفحه آن راحت باشد و به قضاوت ديگران خيلي
آنها را كه تصور كردم ،خيلي ناراحت شدم».
در زندان بود ،اما دلش در فضاي شهر «خاطرات و تاریخ» برگزید هایم. اهميت نميداد.
گردش ميكرد .و بيشتر از همه در تحريريه این کتاب به وسیله «نشر روزنگار» در تهران به چاپ او كه دوست دارد همه را بخنداند ،هميشه
روزنامههايي كه در آن كار ميكرد .ب ياختيار در آمد و شد است و كمتر يك جا قرار
به ياد كاظم شكري عضو شوراي سردبيري رسیده است.
ميگيرد.
صبح امروز افتاد .چرا شكري؟ ساعت چند از خانه راه افتادي كه صبح به اين زيادي روي كاريكاتورهايم گذاشت .كمكي موضوعي نبود كه پدر دانشمندش به راحتي او كه بيشتر اوقات پر از شادي و شعف است
شكري با قرار بازداشت موقت راهي زندان زودي اينجايي؟ چيذر كجا؟ هفت تير كجا؟». كه او به من كرد ،هيچكس نكرد .به همين از كنار آن بگذرد( .آيا همين موضوع باعث پسر يك پژوهشگر بلندپايه است كه اكنون در
شد و نزديك يك ماه در زندان ماند .ترس سالهاست كه در منطقه چيذر زندگي اختلافات ديرينه پدر و پسر شده است؟) سال
برش داشت «نكند مرا هم همان قدر نگه م يكند .چرا كه معتقد است خانه در آنجا خاطر حق مرشدي بر گردنم دارد». 58يك بار ديگر مجبور شد با پدر و مادرش وزارت جهاد كشاورزي كار م يكند.
دارند .شايد هم خيلي بيشتر .كسي چه طرحهاي زيادي از نيك آهنگ در گلآقا از تهران كوچ كند .اين بار به شهر كوچك دكتر آهنگ كوثر پدر نيك آهنگ كه در
ميداند .به زمان انتخابات ششم هنوز يك ارزانتر است. به چاپ رسيد اما هيچكدام از آن طرحها حوزه زمين شناسان شهرت زيادي دارد ،علاوه
ماهي مانده بود .با خودم گفتم تا آن موقع شهرت زيادي به او نبخشيد .دوران شهرتش «نورآباد ممسني». بر دريافت نشان لياقت در پژوهش از دست
كه حتما اينجا ميهمان هستم ».فكر كردن به يك اتفاق به شهرتش افزود :زماني كه از روزنامه همشهري شروع شد .در واپسين پدر ميخواست طرح تحقيقاتي خود رئيس جمهوري وقت ،تاكنون چند جايزه
اين چيزها دلهرهاش را بيشتر كرد .شامش را روزهاي پيش از دوم خرداد با كاريكاتورهايي را آنجا پياده كند .طرح مهمي بود كه
كه خورد براي فرار از هجوم دوباره اضطرابها قاضي مرتضوي او را روانه زندان كرد ،آوازهاش كه در همشهري به چاپ رساند ،خود را به «پخش سيلاب» نام داشت و بعدها به نام علمي جهاني را نيز به دست آورده است.
عنوان يك كاريكاتوريست شجاع و جسور به «آبخانداري» معروف شد .چند سالي ساكن نيك آهنگ از روحيه علمي پدرش چيز
سعي كرد با زندانيهاي ديگر آشنا شود. در ايران و جهان پيچيد. جامعه معرفي كرد .منحني شهرتش وقتي به زيادي به ارث نبرده است و به قول خودش
«آدمهاي جالبي بودند .همه به هم كمك نورآباد و بعد ساكن شيراز شدند. از سرلجبازي با پدر دانشمندش تحصيل در
م يكردند .روحيه غالب در آنجا روحيه دادن تعداد زيادي از روزنامهها عكسي را در دوره كارشناسي ارشد زمين شناسي را در
به همديگر بود .هركس سعي م يكرد كاري
انجام دهد .از تميز كردن زمين تا ظرف صفحه اول خود چاپ كردند كه ني كآهنگ آخرين مراحل رها كرده است.
شستن .همه اين كارها به خاطر «زندگي» ـ لجبازي با پدرت؟ آخر چرا؟
بود .م يخواستند حس زنده بودن را فراموش را در اتومبيلي كه او را به زندان ميبرد نشان ـ پدرم دلش ميخواست من درسم را
نكنند .زندگي در زندان هم چيز قشنگي بود. ادامه بدهم تا نام كوثر به عنوان يك خانواده
ميداد .او در همه عكسها م يخنديد ،به چه کاریکاتور تمساح -نیک آهنگ کوثر او كه خاطرات خوبي از شيراز ندارد ،با علمي جاودانه شود .خودش چند جايزه
چيزي كه هرگز فكرش را نميكردم». چيز م يخنديد؟ ناراحتي زياد از سالهاي زندگياش در استان علمي بي نالمللي گرفته .حالا دلش م يخواهد
ـ زندانبانها چطور بودند؟ اوج خود رسيد كه روزانه چندين طرح از او در
پرسيدم :آن لبخندها واقعي بود؟ يا وانمود چندين روزنامه به چاپ م يرسيد: فارس سخن م يگويد: پسرش هم همين طور باشد.
ـ آخر شب ميآمدند ،آمار زندانيها را م يكردي؟ «با اين كه دانش آموز خوبي نبودم اما ـ خب ،اين چه اشكالي دارد نيك آهنگ؟
م يگرفتند و م يرفتند. «فتح»« ،عصر آزادگان»« ،اخبار اقتصاد»، خيلي خوب م يدانستم كه براي فرار از شيراز ـ من دلم نميخواست كسي به من خط
ـ همان عكسي را م يگويي كه دو سرباز «آفتاب امروز» و «آزاد». بايد درس بخوانم تا در كنكور قبول شوم و
ـ رفتارشان چطور بود؟ دو طرفم نشست هاند؟ بدهد.
ـ خيلي مؤدب و محترمانه. در دوران تازه مطبوعات كه با تولد به تهران بيايم». نيك آهنگ خوش طبع وقتي درباره
ـ و هم آن يكي عكسي كه روي نيمكت روزنامههايي آغاز شد كه بعدها نام «دوم او در سال 66رتبه خوبي در كنكور خواسته پدرش صحبت ميكرد،عصبي به
ـ تو راشناختند؟ دادگاه نشسته بودي. خردادي» به خود گرفتند ،او مدام در حركت سراسري دانشگاهها به دست آورد و به
ـ فكر ميكنم شناختند ،اما به روي بود .حركت از يك تحريريه به تحريريهاي عنوان دانشجوي زمين شناسي وارد دانشگاه نظر م يرسيد ،عصبي و ناراحت.
خودشان نياوردند .آنجا كسي به كسي ـ وقتي مرا با تاكسي به طرف زندان من هنوز هم نم يتوانم خوب اين موضوع را
نزديك نميشود مگر با يك هدف خاص و م يبردند ،دوستم بهروز مهري ،سرش را داخل ديگر. تهران شد. درك كنم كه چرا نيك آهنگ بايد تا اين حد
براي گرفتن اطلاعات زنداني و زندانيان به ماشين كرد تا از من عكس بگيرد .تا او را ديدم هر روز هنوز آفتاب نزده بود كه به «آفتاب» «خيلي زود ياد گرفتم دانشجو كسي است از خواسته پدرش عصباني باشد .در حالي كه
ميرسيد .در «آفتاب امروز» هر صبح وقتي كه درس نم يخواند .در دانشگاه آدم بيشتر از
هم اعتماد ندارند. ناخودآگاه خندهام گرفت. نظر اجتماعي رشد م يكند تا از نظر علمي». صدايش از عصبانيت ميلرزيد ،گفت:
نيك آهنگ هنوز رفتار درجهدار و سرباز ـ پس واقعا خندهات گرفته بود؟ يعني هيچ نکی آهنگ کوثر مادرش نقاش است و شايد مادر هنرمندش ـ پدرم هميشه دلش ميخواهد من راه
نيروي انتظامي را كه از دادگاه تا اوين او را در كاريكاتوريست شدنش ب يتأثير نبوده باشد. او را ادامه بدهم .از كيمياگراني كه انتظار
تعمدي در خنديدن نداشتي؟ وارد تحريريه ميشدم ،او را پشت ميزش در البته خودش با قاطعيت زياد عقيده مرا رد دارند فرزندانشان هم كيمياگر بشوند ،خوشم
همراهي م يكردند ،از ياد نبرده است. ـ خب ،راستش را بخواهي ،چرا در يك آتليه ميديدم كه با عجله روی كاغذ خط
«تمام طول راه مرا دلداري دادند .جالبتر لحطه به اين موضوع فكر كردم اگر قياف هام ميكشيد ،خ طهايي كه خيلي زود شبيه به م يكند. نميآيد.
از برخورد آنها ،رفتار پر از احترام كادر اداري در اين عك سها غمگين باشد ميتواند باعث كاريكاتور كشيدن را از سالهاي دبيرستان لحظ هاي از جلد عصبان ياش بيرون آمد،
دادگاه بود .قبل از اينكه مرا به زندان بفرستند، خوشحالي كساني بشود كه از كاريكاتورهاي كسي يا چيزي ميشد. شروع كرد .به گفته خودش هر وقت م يخواست مثل هميشه خنديد و گفت« :البته گرگزاده
برايم ناهار و چاي آوردند و به راحتي اجازه من ناراحت شدهاند .به هر حال ديدن قيافه «نيك آهنگ! خيلي سحرخيز شدهاي… از پدرش باج بگيرد و يا دقدلياش را خالي عداقبت گرگ شود ،اما ديگر نه تا اين حد».
رفيقم در آن لحظات در آن لبخند ب يتأثير نيكان نه فقط به ديگران تكه م ياندازد كه
دادند نمازم را بخوانم». كند ،كاريكاتورش را م يكشيد. گاه به خودش هم نيش ميزند .او به شوخي
ـ لحظه ورود به زندان چه حسي داشتي؟ نبود. در سال سوم دانشگاه ،كاريكاتور را جد يتر كردن عادت دارد و در ميان جد يترين بحثها
ـ اولين حسم اين بود كه سربازاني كه گرفت .نخستين نشري هاي كه كاريكاتورهايش هم بذلهگويي ميكند و سر به سر اين و آن
آنجا خدمت م يكنند ،چقدر آدمهاي باحالي گرچه ني كآهنگ در آن تصاوير م يخنديد، را چاپ كرد« ،گلآقا» بود .اين همكاري ميگذارد .گرچه با همه شوخي ميكند اما
هستند .وقتي اسمم را در دفتر نوشتم و اثر اما چشمانش مضطرب و نگران بود .او اكنون سالهاي سال تداوم يافت .همان روزها و با شوخيهايش هيچكس را تحقير نميكند.
انگشتم را جلوي آن زدم ،يك سرباز پرسيد در همان نشريه بود كه با ابراهيم نبوي ـ شايد به همين خاطر هم كمتر كسي از
اين نگراني را كتمان نم يكند. طنزنويسي كه بعدها خيلي مشهور شد و به
جرمت چيست؟ لحظهاي كه با حكم بازداشت موقت مرا خاطر نوشتههايش چند بار به زندان افتاد ـ شوخيهايش رنجيده م يشود.
وقتي گفتم مطبوعاتيام ،گفت «همان روانه زندان ميكردند ،بيش از همه نگران نيك آهنگ زمين شناسي خوانده است
همسرم نيلوفر ،و فرزند چند ماههام بودم. آشنا شد و تأثير زيادي از او گرفت. اما هيچ چيز به اندازه شنيدن نام «زمين
نيستي كه قم را به هم ريختي؟» با خودم م يگفتم نكند همسرم از همه چيز خودش درباره اين آشنايي م يگويد:
طلب ههاي قم در اعتراض به يك كاريكاتور ب يخبر بماند .يادداشتي براي همسرم نوشتم «ابراهيم نبوي خيلي به من كمك كرد. شناسي» آزارش نميدهد.
ني كآهنگ كه در روزنامه آزاد به چاپ رسيده و از او خواستم قرصهاي مربوط به ميگرن و خيلي! با اينكه كاريكاتوريست نبود تأثير ـ من نميفهمم تو چرا اين قدر از
بود ،چند روزي در مسجد اعظم قم به تحصن ناراحتي قلبيام را بفرستد .گرچه قرصها
برايم اهميت داشت اما با آن يادداشت زمينشناسي بدت ميآيد؟
نشستند. ـ زمين شناسي براي من مثل يك زن
قاضي مرتضوي نيك آهنگ كوثر را به مطلقه م يماند كه يك زماني خيلي دوستش
داشتم اما از زماني كه با كاريكاتور ازدواج
خاطر همين كاريكاتور روانه زندان كرد. كردم از زمين شناسي متنفر شدم .من
كوثر ،با تعجب نگاهي به آن سرباز كرده كاريكاتور را عاشقانه دوست دارم ،وقتي
دزدكي با كاريكاتور دوست شدم بايد هرجور
و گفته بود: شده از شر زمين شناسي راحت ميشدم تا
«باور كن مسبب شلوغي قم من نيستم،
با اين يكي ازدواج كنم.
آنها دچار سوءتفاهم شدهاند». ـ ديگر هرگز نم يخواهي در عرصه زمين
آن سرباز نگذاشته بود حرفهاي او تمام
شناسي فعاليت كني؟
شود: ـ آخرين جايي كه ممكن است از سر
ـ من كاري به اين كارها ندارم .تا اينجا مجبوري به سراغش بروم همين زمين شناسي
نشستهاي و تو را داخل بند نبردهاند يك است .يعني اگر هيچ چاره ديگري نداشته
باشم ممكن است از سر مجبوري به سراغ
كاريكاتور از من بكش ،دمت گرم.
با همه دلهرهاي كه داشت ،كاريكاتور را زني بروم كه آن را سه طلاقه كردهام.
كشيد .او معتقد است سرباز با اين كار قصد نيك آهنگ در تهران به دنيا آمده (سال
)1348و وقتي چهار سال بيشتر نداشت
داشت به او روحيه بدهد. همراه پدر و مادرش به آمريكا رفت .پدر
وقتي كاريكاتور را از دست كوثر گرفت، ميخواست در رشته خاك شناسي دكترا
لبخندي از سر رضايت بر لبانش نقش بست بگيرد .نيك آهنگ كلاس اول و دوم دبستان
و با سادهدلي و تبسم به يادماندن ياش گفت: را در آمريكا درس خواند و تازه قرار بود به
ـ تاريخ بزن كه چه روزي است و كجا كلاس سوم برود كه درس پدر تمام شد و به
ايران بازگشتند .حالا ديگر تقريبا فارسي را
هستيم. فراموش كرده بود و پدر ناچار شد برايش معلم
همين سرباز وقتي كاغذي را كه تعيين خصوصي استخدام كند .بالاخره هرجور بود
ميكرد كوثر بايد به كدام بند برود از دست كلاس اول را پشت سر گذاشت .البته بامعدل
همكارش گرفت ،رنگ از رخسارش پريد و .13شاگرد تنبلي بود .اين پايه ضعيف درسي
هيچوقت او را رها نكرد و باعث شد در تمام
گفت: دوران راهنمايي و دبيرستان با نمرات خيلي
ـ بند .209 پايين كلاسها را پشت سر بگذارد و اين
كوثر چيز زيادي درباره بند 209
نميدانست ،اما يكهو ترسيد.
«دنباله دارد»