Page 13 - (کیهان لندن - سال چهلم ـ شماره ۴۲۶ (دوره جديد
P. 13

‫صفحه‌‌‌‪‌‌‌1‌‌۳‬شماره‌‪18۹۲‬‬                                   ‫«فرانسوا شارلرو»‪ ،‬سفیر پیشین فرانسه در ایران‪ ،‬كه‬           ‫«نمیشود شاه بماند‪ .‬مردم ایران او را نمیخواهند‪...‬‬
‫جمعه ‪ ۲۵‬تا پنجشنبه ‪ ۳1‬اوت ‪۲0۲۳‬‬                             ‫این كشور را خوب میشناخت‪ ،‬مورد رایزنی كاخ الیزه قرار‬                                 ‫اما جای نگرانی نیست‪».‬‬
                                                           ‫گرفت‪ .‬نظر رضایتآمیز رئیس جمهوری فرانسه پس از‬
‫را به نمایندگی خود فرستادند كه به شاه التماس كنند نرود‪.‬‬    ‫بازگشتش از گوادولوپ او را حیرتزده كرد‪« :‬با خمینی‪،‬‬          ‫شاید روزی‪ ،‬بایگانیها حقیقت را در این مورد آشكار سازند‪.‬‬
‫برخی از آنان كه چیزی از آداب و تشریفات نمیدانستند‪،‬‬         ‫بالاخره ما شاهد ثبات ایران خواهیم بود!» خود او بعداً این‬   ‫همه شواهد درز كرده‪ ،‬همقول هستند كه در میان آن چهار‬
‫كلاهشان را از سر برنداشتند‪ .‬هنگامی كه مأمور كشیك‬                                                                      ‫تن‪ ،‬هلموت شمیت كمترین تمایل را به بر سر كار آوردن‬
‫تشریفات خواست به آنان گوشزد كند كه كلاه از سر بردارند‪،‬‬                                ‫مطلب را برایم نوشت‪.‬‬
                                                           ‫دیرترها‪« ،‬جین كرك پاتریك» سفیر و چهره دانشگاهی‬                                             ‫خمینی داشت‪.‬‬
                     ‫شاه گفت‪ :‬دلآزردهشان نكنید‪.‬‬            ‫آمریكایی پیرامون رویه جهان غرب نوشت‪« :‬نظریهای بد‬           ‫به ژنرال «هویزر» آمریكایی‪ ،‬معاون فرمانده نیروهای‬
‫بسیاری از آنان‪ ،‬اشكریزان به پای شاه افتادند و میگفتند‪:‬‬                                                                ‫ناتو مأموریت اضطراری داده شد كه رفتن شاه را شتاب‬
‫«نروید‪ .‬ما را ترك نكنید‪ .‬ما یتیم خواهیم شد‪ ».‬شاه آنان‬                          ‫بود كه نتایج بد نیز بهبار آورد‪».‬‬       ‫بخشد‪ .‬هنگامی كه او به تهران رسید‪ ،‬بنا بر اصطلاحی كه‬
‫را با مهربانی بسیار بلند میكرد و او نیز تقریباً با اشك در‬  ‫شاه گذشته از ساعاتی كه در دفتر خود میگذرانید‪ ،‬هیچ‬          ‫«دومرانش» بهكار برده است‪« :‬در همه جا پرسه زد» تا ارتش‬
‫چشمان‪ ،‬میگفت‪« :‬هنوز تصمیمی گرفته نشده‪ .‬اگر هم‬              ‫كار رسمی و یا پروندهای برای رسیدگی نداشت‪ .‬روزنامههای‬       ‫ایران را از دخالت در بحران بازدارد‪ .‬در دیدارهای طولانی‬
                                                           ‫بینالمللی را نمیخواند‪ ،‬زیرا گویا به او نمیدادند‪ ،‬و بهگفته‬  ‫به گفتگو با رهبران انقلاب پرداخت و بهاتفاق سفیر آمریكا‬
    ‫برویم‪ ،‬بازمیگردیم‪ .‬وفاداری شما مرا دلگرم میكند‪».‬‬       ‫پروفسور صفویان كه گهگاه صبحها او را میدید‪ ،‬فقط‬             ‫به حضور شاه نیز بار یافت‪ .‬آن شرفیابی‪ ،‬گویا كوتاه و نسبتاً‬
‫گروهی از نمایندگان مجلس آمدند‪« :‬اعلیحضرتا‪ ،‬اگر به ما‬       ‫روزنامه دست چپی لیبراسیون را در اختیارش میگذاشتند‪.‬‬         ‫مؤدبانه بود‪ .‬شاه‪ ،‬بعدها گفت‪« :‬تنها دلمشغولی آن دو‪ ،‬این‬
‫قول ماندن ندهید‪ ،‬به بختیار رأی اعتماد نمیدهیم» شاه‬         ‫گاه‪ ،‬تنها در كاخ قدم میزد‪ .‬یكی از افسران گارد كه چند‬       ‫بود كه بدانند من چه روزی و در چه ساعتی خواهم رفت‪».‬‬
‫پاسخ داد‪« :‬این كار را نكنید‪ .‬باید فوراً یك دولت قانونی‬     ‫بار مأمور انتظامات درونی كاخ سلطنتی بود به من گفت‬          ‫ظاهراً حتی خبر ورود او به تهران را هم به شاه نداده‬
                                                           ‫«با دیدن او میخواستیم گریه كنیم‪ ،‬او به ما مینگریست‪،‬‬        ‫بودند‪ .‬با آن كه هویزر بارها به تهران سفر كرده و چهرهای‬
                                 ‫تشكیل شود‪».‬‬               ‫اما گویی ما را نمیدید‪ .‬انگار غایب بود‪ ،‬جای دیگری بود‪».‬‬     ‫آشنا بود‪ ،‬و در حالی كه همه جا از حضورش در پایتخت‬
‫بههنگام ترك كاخ‪ ،‬یكی از نمایندگان دست شاه را گرفت‪،‬‬                                                                    ‫سخن میگفتند‪ ،‬شاه هنگامی از سفر ژنرال آگاهی یافت كه‬
‫گریست و گفت‪« :‬بی شما‪ ،‬چه بر سر ایران خواهد آمد؟‬                             ‫===‬                                       ‫او خواستار دیدارش شد‪ .‬از اردشیر زاهدی كه در آن هنگام‪،‬‬
‫ما را رها نكنید‪ ».‬و شاه با وقار و دچار احساسات‪ ،‬به او‬                                                                 ‫هم برای تهیه مقدمات رفتن شاه به آمریكا‪ ،‬و هم برای یافتن‬
                                                           ‫شرفیابیها دیگراز «مقامات» و «شخصیتها» تهی شده‬              ‫محل تبعید دیگری ــ اگر او نمیتوانست به آمریكا برود ــ‪،‬‬
                                  ‫اطمینان داد‪.‬‬             ‫بود و بهجای آنها‪ ،‬بیشتر مردم عادی میآمدند كه گاهی‬          ‫در تهران بهسر میبرد‪ ،‬در مورد آن شرفیابی نظرخواهی شد‪.‬‬
‫یك استاد سالخورده حقوق كه برای نخستین بار به كاخ‬           ‫دیدارهاشان دلخراش میشد‪ :‬قصابهای پایتخت‪ ،‬گروه بزرگی‬         ‫زاهدی كاملا مخالف بود‪« :‬این آقا‪ ،‬بدون دعوت و اجازه‬
‫میآمد‪ ،‬به شاه گفت‪« :‬اعلیحضرت‪ ،‬اگر به گارد خود اعتماد‬                                                                  ‫بلند شده و آمده اینجا‪ ،‬در صورتی كه هیچ كاری در اینجا‬
‫ندارید‪ ،‬من و گروهی از دوستانم میآئیم و از شما محافظت‬                                                                  ‫ندارد‪ .‬او را بهاتهام ورود غیر قانونی به پایتخت دستگیر‪ ،‬و‬
‫میكنیم‪ ،‬در آستانه اتاقتان میخوابیم‪ .‬دشمنانتان باید از‬                                                                 ‫علناً بیرونش كنید‪ .‬البته در صورتی كه نظم را برقرار كنیم تا‬
‫روی جنازههای ما بگذرند‪ .‬در خارج كمتر در امنیت خواهید‬                                                                  ‫دوباره بتوانیم با واشنگتن از موضع قدرت وارد گفتگو شویم‪،‬‬
                                                                                                                      ‫اخراج هویزر اقدامی از سر نیرومندی بسیار بهحساب‬
                               ‫بود تا در اینجا‪».‬‬                                                                      ‫خواهد آمد‪ ».‬پیشنهاد او دلیرانه بود‪ ،‬ولی شاه آن را رد كرد‪.‬‬
‫او در قاهره‪ ،‬چندی پیش از مرگش‪ ،‬با هیجان این گفتگو‬                                                                     ‫چند تن از افسران پیشنهاد كردند سوء قصدی به جان هویزر‬
‫را بازگو كرد و گفت‪« :‬شاید آن پیر مرد حق داشت‪ .‬پس از‬                                                                   ‫ترتیب دهند (كه آسان بود) و گناه را به گردن مخالفان‬

                  ‫همه آنچه كه بر سرمان آوردند‪»...‬‬                                                                           ‫بیندازند! شاه این فكر را هم با خشم بسیار رد كرد‪.‬‬
     ‫بنابرین‪ ،‬كسانی بودند كه او را دوست میداشتند!‬
                                                                                                                                               ‫نقش هویزر در انقلاب‬
                 ‫===‬                                                                                                  ‫هویزر دست كم سه بار‪ ،‬همه رهبران انقلابی را گرد هم‬
                                                                                                                      ‫آورد‪ .‬یك بار گردهمایی آنان ده ساعت به درازا انجامید‪.‬‬
‫تاریخ رفتن تعیین شده و همه چیز آماده بود‪ .‬شهبانو‬                                                                      ‫من به قرهباغی كه تازه رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران‪ ،‬پس‬
‫بر آن شد كه در شكارگاه خاندان سلطنتی‪ ،‬با دوستان‬                                                                       ‫از استعفای دولت نظامی شده بود‪ ،‬تلفن كردم و پیرامون‬
‫نزدیكش گرد همآیی بدرود تشكیل دهد‪ .‬آنجا‪ ،‬دور از‬                                                                        ‫شایعاتی كه درباره هویزر و كارهایی كه میكرد بر سر زبانها‬
‫پایتخت‪ ،‬و بنابراین آرام بود‪ .‬هنگامی كه ابوالفتح آتابای‬                                                                ‫بود‪ ،‬پرسیدم‪ .‬او گفت‪« :‬نگران نباشید‪ ،‬هویزر مشاور سیاسی‬
‫ــ میراخور سلطنتی و رئیس شكارگاه كه قبلا در خدمت‬
‫سلسله قاجار و سپس رضاشاه نیز بود ــ از خواست شهبانو‬                                                                                                      ‫من است!»‬
‫آگاه شد‪ ،‬فریاد ناخشنودی برآورد كه اكنون هنگام میهمانی‬                                                                 ‫امروز‪ ،‬از همه شواهدی كه وجود دارد آشكار شده كه‬
‫نیست‪ ،‬چگونه امنیت شهبانو و دوستانش را تأمین كنیم؟‬                                                                     ‫هویزر بهنام آمریكا و دولتهای بزرگ غربی‪ ،‬تشكیل دولت‬
‫روستائیان آن پیرامون ممكن است بیایند و تظاهرات كنند‪.‬‬                                                                  ‫«خمینی ــ بازرگان» با رنگ اسلامی‪ ،‬و با برخورداری از‬
‫از شاه پرسیدند‪ .‬گفت‪ :‬بگذارید میهمانی داده شود‪ ،‬گارد‪،‬‬                                                                  ‫پشتیبانی ارتش را پیشنهاد میكرد‪ .‬بهموجب آن پیشنهاد‪،‬‬
‫حفاظت آن را برعهده میگیرد‪ .‬آن گروه‪ ،‬تقریباً سی و‬                                                                      ‫پس از رفتن شاه‪ ،‬جمهوری اسلامی اعلام میشد كه البته‬
‫شش ساعت در «خجیر» بود‪ .‬بهگفته یك افسر گارد‪ ،‬فضای‬
‫میهمانی رنگ دلتنگی داشت‪ ،‬ولی غمزده نبود‪ .‬پیرامون‬                                                                                             ‫دموكراسی را برقرار میكرد!‬
‫رویدادهای مملكت گفتگویی نشد‪ ،‬ولی میهمانان وانمود‬                                                                      ‫هویزر‪ ،‬پس از رفتن شاه چند روز در ایران ماند‪ .‬مأموران‬
‫میكردند كه بختیار اوضاع را نظم خواهد داد و دست‬                                                                        ‫سفارت آمریكا پس از عزیمت شاه‪ ،‬در گردهماییهایی كه‬
‫كم شهبانو خواهد توانست بهزودی بازگردد‪ .‬آنان‪ ،‬یا‬                                                                       ‫برای تدارك ورود خمینی و استقبال از او تشكیل میشد‪،‬‬
‫از حضور «هویزر» در ایران‪ ،‬و تحریكاتش آگاه نبودند‬
‫و یا این گونه وانمود میكردند‪ .‬بیگمان نمیدانستند كه‬                                                                                                    ‫شركت جستند‪.‬‬
‫بختیار‪ ،‬گفتگوهایی را با خمینی برقرار كرده تا در رژیم‬                                                                  ‫در آن شرایط‪ ،‬استعفای ژنرال «الكساندر هیگ»‪ ،‬فرمانده‬
‫آینده‪ ،‬مقامی برای خود بهدست آورد‪ .‬فقط افسران و‬                                                                        ‫مافوق هویزر‪ ،‬برای ابراز اعتراض خود به مأموریت محول‬
‫مأموران گارد خشمگین بودند‪ .‬حال و هوای كلی آن اندازه‬                                                                   ‫شده به معاونش‪ ،‬تقریباً هیچ توجهی را جلب نكرد‪ .‬وزیر‬
‫بههم ریخته بود كه برخی از آنان‪ ،‬در لفافه میگفتند‬                                                                      ‫خارجه آینده «ریگان» رئیس جمهوری بعدی آمریكا‪ ،‬با‬
‫شگفتزدهاند كه شاه بیچاره را تنها‪ ،‬رها كردهاند‪ .‬با این‬                                                                 ‫هر گونه پشتیبانی دولتهای غربی و آمریكا از انقلاب ایران‬
‫حال‪ ،‬همه چیز بی آن كه رویداد نامنتظری پیش آید‪،‬‬
‫گذشت‪ .‬و محمدرضا پهلوی‪ ،‬باز هم ساعات بسیاری را در‬                                                                                                        ‫مخالف بود‪.‬‬

             ‫تنهایی‪ ،‬و اسیر اندوه و ناامیدی گذراند‪.‬‬
      ‫شهبانو‪ ،‬بامداد روز ‪ ۱۴‬ژانویه به تهران بازگشت‪.‬‬

‫(ادامه دارد)‬
   8   9   10   11   12   13   14   15   16   17   18