Page 55 - (کیهان لندن - سال چهل و یکم ـ شماره ۴۹۰ (دوره جديد
P. 55
صفحه۵۵شماره1۹۵۶
جمعه ۲۹نوامبر تا پنجشنبه ۵دسامبر ۲۰۲4
مجبور شد به کار زیرزمینی روی آورد .او از سال داریم تا بتوانیم آنرا در خود پیدا و ح جی کنیم و سپس بیانیهای دیگری اینبار با نام گروه آواک منت کردم که منجر
۱۳۸۶تا ۱۴۰۱تقریبا هیچ کار مجوز داری را به روی صحنه از آن فاصله بگیریم .ممنوعیتها ،محدودیتها ،فشارها ،به دستگیری و احضار چند نفر از اعضای گروه شد و خودم
ن د ولی گروه »آواک« حدود ۵۰کار به صورت زیرزمینی زندان رف ها بازجویی شدنها همه و همه در ما تاثیرات سه ماه از بابل رفتم و در تهران مخفی شدم .قبل از اسفند
خود را گذاشته و سانسور در یههای درونی ما نفوذ کرده ۱۴۰۱به بابل برگشتم چون قرار بود دخ م به دنیا بیاید .در اجرا کرد.
نهایت در ۲مرداد سال ۱۴۰۲ساعت ۹صبح به خانه من در سعید پرسا در سال ۱۳۸۸بیانیه »مانیفست تئاتر مستقل« است«.
سعید پرسا در مورد تصمیم به ترک ایران پس از سالها شهر بابل حمله کردند و پس از ۸ساعت بازجویی در اداره را منت کرد که در آن به عدم وابستگی به حکومت برای
سابقه کار میگوید» :در سال ۱۴۰۱قبل از کشتهشدن مهسا اط عات برایم قرار بازپرسی تعیین کردند .فرزند من در آن مدیریت رسانه تئاتر پرداخت.
در سال ۱۳۹۶بیانیهای به نام »تئاتر خارج از سیستم« امینی تئاتری را در شهر بابل به روی صحنه برده بودم .یک زمان تازه به دنیا آمده بود و یتوانستم هم و فرزندم را
را منت کرد که به خاطر آن مورد بازجویی اط عات قوه
قضایه و حفاظت سازمان اط عات سپاه )ساس( قرار گرفت.
او انجام پس از سالها فعالیت در ایران در سال ۱۴۰۲
پس از پیگیری مکرر سازمان حفاظت اط عات سپاه ،توسط
اداره اط عات شهرستان بابل دستگیر شد ولی در فرصت
به وجود آمده قبل از بازپرسی ،از شهر خارج شد و بعد
از یک هفته مخفیانه و بدون پاسپورت ایران را ترک کرد.
او حا حدود ۸ماه است که به همراه هم ش مهدیه
نیاستی )نویسنده و بازیگر( و کودک خردسالش در پاریس
زندگی میکند.
صحنهای از اجرای ایش »مستانگی« در ایران ۱۳۸۳ /
سعید پرسا درباره کار جدیدش در پاریس میگوید:
ه مندانی که در تئاتر »ماشین سانسور« با من همکاری
کردند خانم استارلت ماتاتا از کشور کنگو و آقای ژ
شیپیتسین)جینو( بازیگر و استاد کارگردانی از دانشگاه سن
پ زبورگ بودند .هر دو کشورشان را به دلیل دیکتاتوری
و کوب ترک کردهاند ،اما در زمان رین وقتی من از
ﺻﺤﻨﻪای از ﺎﯾﺶ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺳﺎﻧﺴﻮر میزان سانسور در ایران حرف میزدم آنها متعجب میشدند
و درک یکردند .به عنوان مثال به آنها میگفتم استفاده
از واژه دوست دخ در م ممنوع است و ما یتوانیم هفتهی پایانی اجرا مصادف شد با کشتهشدن ژینا .به دلیل در ایط خطرناکی قرار بدهم .به ناچار مخفیانه و بدون
استفاده کنیم باید بگوییم نامزد و یا کلمه سوتین و یا هزاران پیشفروش شدن بلیتها یتوانستیم کار را متوقف کنیم .پاسپورت ایران را زمینی و از میان کوهها ترک کردم .چند
کلمه و موقعیتهایی که یک نویسنده یتواند در م اش اما در ح یت از اع اضات مردم چند ش ِب باقی مانده ماه در کردستان عراق اقامت داشتم و پس از آن به کشور
استفاده کند .برخی از نویسندهها اص موقعیتهایی را از ایش را با این جم ت وع کردیم .تقدیم به همه فرانسه آمدم«.
سعید پرسا در ارتباط با سوگوار ِی زمی ِن ترک شده خلق یکنند که نیاز باشد که در اداره ارشاد حذف شود و کسانی که کشته شدهاند و همه کسانی که کشته میشوند
میتوان گفت خود سانسورچی کار خویش هستند .بعد از و ما که در نوبت کشته شدن هستیم .پس از اع اضات میگوید» :تجربه مهاجرت برای ما که دیگر تا زمان برقراری
مهاجرت هم ش فکر میکنید در کشوری آزاد هستید و هر بیانیهای نوشتیم که زین پس ما دیگر هیچگونه کار با رژیم جمهوری اس می یتوانیم به ایران برگردیم بسیار
کاری را که دوست دارید میتوانید انجام دهید .اص اینطور حجاب بازیگران به روی صحنه یبریم و هیچ کاری بر غریب است .چیز بسیار بزرگی را از دست میدهیم و آن
نیست؛ متاسفانه با وجود ام مقاومتی که میکنیم کسانی مبنای قواعد سانسور نیز اجرا نخواهیم کرد و از دیگران هم هم زمین است .از آنجا گریختیم و شتاب این گریز فرصت
که سالها در کشورهای دیکتاتوری و کوبگر زندگی دعوت کردیم که به ما بپیوندند .صبح فردای انتشار بیانیه از سوگواری را از ما گرفت .این سوگواری نکردن تبدیل به یک
به روحی بسیار بزرگ میشود .برای من یک ماه وقت کردهاند بدون اینکه بفهمند سانسور درونشان نهادینه شده اداره اط عات اس گرفتند .بیانیه را برداشتیم .شب بیانیهای
و آن را همراه خود به کشور آزاد هم میبرند .ما نیاز به زمان دیگری نوشتم با ه ن مضمون و منت کردم .پسفردایش برد تا بفهمم که چه اتفاقی افتاده .یک روز متوجه شدم
که من به کنار رود سن میروم اما از دیدنش لذت یبرم.
برج ایفل را میبینیم اما هیچ احساسی ندارم .در خیابانهای
پاریس قدم میزنم و هیچ حسی در من بر یانگیزد .وع
کردم به بازشناسی کردن و متوجه شدم که من تنها نیستم
برای خیلی از ما این اتفاق افتاده اما در موردش حرف
یزنیم .شاید این ه ن اف دگی پس از ترک ایران است.
چیز عظیمی را از دست دادی و آن تنها خاک ایران نیست
مجموعه ای از روابط ،زبان ،تاریخ و فرهنگ است .تا خود
را پیدا کنیم و با زبان و فرهنگ کشور میزبان خو بگیریم
زمان زم است .جایی که کسانی از تو آدرس میپرسد ولی
زبانشان را یدانی ،تجربه غریبی میکنید که من اسمش را
گذاشتم »زندان زبان« که برای من نخست در کردستان عراق
اتفاق افتاد و سپس در پاریس«.
وی در پایان میگوید» :در ایش ماشین سانسور حتی این
وجه زندان بودن را به این نحو که خود زبان مایهی سانسور
میشود سعی کردم نشان بدهم .جایی که سانسورچی اصلی
)که خودم نقشاش را بازی میکنم( اجازه یدهد آنها به
زبانی غیر از فرانسوی حرف بزنند و با تحکم میگوید فقط ﺻﺤﻨﻪای از اﺟﺮای ﺎﯾﺶ »ﻣﺴﺘﺎﻧﮕﯽ« در اﯾﺮان ۱۳۸۳ /
فرانسوی!«