برچسب: رضا مقصدی
«یلدا» از رضا مقصدی
شعر حافظ به کجای نفَست میریزد؟
ای که در عاطفهها باز، شناور شدهای!
شبِ یلدا ز پیِ خاطرهها میآید
تا به هر واژهی حافظ، نفَسی تازه کنی
تپشت...
اصلان اصلانیان از میان ما رفت
رضا مقصدی - نسل ما ترانهی شورانگیزش را با صدای شجریان به خاطر دارد:
شب است و چهرهی میهن، سیاهه
نشستن ،در سیاهیها گناهه
تفنگم را بده...
شعری از رضا مقصدی: این دلِ من است، عطرِ شاعرانهی شمال میدهد
تشنه نیستم.
از شمال ِ چشمههای عشق آمدم.
کوزهام پُراز ترانههای تازه است.
با زبان ِ مردمان ِ «گیل».
بیدلیل نیست
شعر ِعاشقانهام معطر است.
بوی...
شعری از رضا مقصدی: با یک سبد، سلام
پاییز را برای تو میخواهم
وقتی که شالِ زرد
بر گردنات دوباره فرو افتد.
وقتی...
مرضیهی خاطرهها! تنها صداست که میمانَد…
رضا مقصدی - اما زمانی که به ترکِ خاکِ غمناکِ وطن، ناچار شدم، مُشتی از آن خاک و یک نوار با من بود کهیک...
شعری از رضا مقصدی: هلا….حماسهی کوبانی!
ستاره آمد وُ با من، یگانه گشت وُ نشست
و شعرِ تازهی جانِ مرا به کُرد سپُرد.
و کُرد با من گفت:
کدام برگ؟ کدامین درخت میداند؟
که...
شعری از رضا مقصدی: منشورِ انتظارِ مرا منتشر کنید
ای واژهها! بهار مرا منتشر کنید
مضمونِ روزگارِ مرا منتشر کنید
در صبح ِ شاعرانهترین شاخسار ِ سبز
اقرار ِ سایه سارِ مرا منتشر کنید...
ای...
شعری از رضا مقصدی: دریغا دریغا دریغا
سه نامی شکفتند بر سینهی آب.
سه نامِ درخشنده از خندهی ناب.
سه نامی که از رنگ وُ آهنگِ بارانِ باغاند.
و بر جانِ تاریکِ آن خاکِ...
آن «خاطره»، ز عاطفه میگفت
(رضا مقصدی)
به عزیز شورانگیزم: هبت معینی
بُغضی که در گلوی کبودش فرو شکست
در سینهی معطرِ هر آینه، نشست.
بغضی که تلخ وُ سرد
پاییز را دوباره، به...
غم تو چیست نگارا؟
رضا مقصدی - پس از بازجويیهای سخت شش ماهه در زندان اوين، در ظهری غمناک در سال ۵۳ خورشیدی چشمم به بندِ ۲ و۳ زندان...
آه… میکشم برای آب
|رضا مقصدی|
دستهای من، تُهیست.
چشمهای من پُر از نگاهِ حسرتست.
آه... میکشم برای آب.
زخم میزند دوباره روزگار
بر جهانِ جانِ خُرّمام.
خنده از لبانِ من گُریخت.
برگ وُ بارِ...
دلم تا همیشه، برای تو تنگست
(رضا مقصدی)
تو از پیش ِ شمشادها میگذشتی.
من از جویباران ِ باریک.
تواز روشنای ِ شگفتآفرین ِ علفهای عاشق
ومن از کنا ر ِ نفَسهای تاریک.
ولی اعتماد...
یک قصه بود، هرچند ناتمام
(رضا مقصدی)
مردی شِگفت بود.
با مردمش پیاله زد وُ از زمانه گفت.
در «قیصر»ش، شکُفت.
از سالهای دور
درد ِ بلند ِ تیغهی چاقو را
در پُشت ِزخمخوردهی خود...
تنها، صدای توست
(رضا مقصدی)
سبزینههای جنگل
باور نمیکنند
باران ِ مهربان ِ نگاهت را
بر برگ برگ ِ من.
من، تازه میشوم
چون آب، در روایت ِ یک چشمه، یک طلوع.
آن نسترن...
اردیبهشتِ «رشت»
(رضا مقصدی)
یک کوچهی خلوت
یک کوچهی بیانتها، با اندکی باران
یک کوچهی با حوصله، ما را فراخواندهست.
برخیز وُ چترِ روشنت را- شادمان- بردار!
شاید که از فردای...
من شمالیام
(رضا مقصدی)
من شمالیام
خاطرات من ، سپید وُ سرخوشست.
چون سرودههای دلکش ِ سپیدرود.
شعرهای من
بوی مهربان ِ بوتههای چای
بوی خوشههای تازهی برنج میدهند.
من شمالیام
شعر ِعاشقانهی همان...
عاطفهی «دیلم» وُ «گیل»
(رضا مقصدی)
دوست شورانگیزم فریدون پوررضا از استادان برجسته موسيقی آوازی ايران، شش سال پیش در چنین روزهایی ناگهان ما را در ميان اينهمه تنهايی،...