بخش دو
کیهان آنلاین – ۲۸ فروردین ۹۳ – هویت برساختهای از بود و نمود آدمی در آگاهی به خودیت خویش است؛ طرح مساله هویت تُرکان ایران و خودآگاهی تاریخی- فرهنگی به آن، سخنی پدیدارشناختی و فراتر از جنجالهای سیاسی و احساسات قومی است؛ سخنی از حقیقتی زنده و تاریخمند و در برآمدی از پذیرش آن در گستره فرهنگی و اجتماعی ایران زمین به زمانه دگردیسی ذهنی و فکری.
در واقع با خروج از سنّت فرهنگی و الگوهای دانایی قدمایی، سخن هویت و بحرانهای آن (خودآگاهی) موضوعیت پیدا میکند. چرا که آدمی تا در همان هویت زندگی میکند و حامل امانت خاطره قومی خویش است، نمیتواند هویت را به پرسش بگیرد و مسائل و مفاهیم آن را مطرح کند.
هویت(identity) در واژهشناسی به معنای الف) همسانی و یکنواختی، و ب) تمایزی با لحاظ تداوم زمانیاست. همین مشخصهها و دگردیسی که در هویت زمانه مدرن پدید آمدهاند، معنای سنّتی و ازلی و ابدی هویت را با تکثیر آن به زمینههای چندگانه، به پرسشهای جدی در ساحتهای وجودیـ معرفتیـ اجتماعی و اخلاقی گرفتار کردهاند؛ هویت در دنیای سنّتی مفهومی از پیش داده شده و در میان مقولات متافیزیکی فهمیده میشد که از گزند تغییرات زمانه در امان بود، پیش از وجود انسان در نهاد آدمی به ودیعه گذاشته شده و تا ابد و حتی بعد از اتمام حیات جسمانی انسان و مرگ او از یک معنای دائمی برخوردار بود.
هویت در زمانه مدرنیته جهانی شده متاثر از تحقیقات علمی و زمینههای اجتماعی تعریف میشود و بر اختراعی بودن آن بیش از هر مفهوم و مقولهای تاکید میشود. از دیدگاه مدرنیته، مؤلفههای هویت عبارتند از: ۱) گشودگی. ۲) تفکیکشده. ۳) اندیشنده. ۴) فردیتیافته. با فرهنگ جهانی شده مدرنیته است که هویت نقشی دیگر مییابد. «در بافت اجتماعی ماقبل جدید، سنت نقشی اساسی در پیوند بین کنشو چارچوبهای وجودی ایفا میکند. سنت وسیله معینی برای سازماندهی زندگی اجتماعی ارائه میدهد که چرخدندههای آن به طرزی خاص با احکام و فریضههای وجودی درگیر میشوند. سنت، قبل از هر چیز، زمان را چنان تنظیم میکند که گشادگی افق ممکنات آینده حتیالمقدور محدود گردد. در تمام فرهنگها، حتی در سنتیترین آنها، مردم آینده، حال و گذشته را از هم تمیز میدهند، و بر اساس ملاحظات آینده محتمل روندهای عملیاتی مختلف را با یک دیگر میسنجند. در جوامعی که روشهای عملیاتی سنتی حکمفرما است، گذشته طیف پهناوری از «روشهای مرسوم» را به آینده میکشاند. زمان تهی نیست، و نوعی «شیوه هستی» قاطع و بیچونو چرا آینده را به گذشته متصل میسازد. افزون بر این، سنت مفهوم خاصی از استواری و قوام امور را به وجود میآورد که به طور معمول عناصر شناختی و اخلاقی را درهم میآمیزد. دنیا چنین است که هست، چون عملاً همان طور است که باید باشد. البته، در بسیاری از فرهنگهای سنتی، و عملاً در همه نظامهای مذهبی عقلایی، مفاهیم وجودی صریح یافت میشود ـ هر چند ممکناست اینگونه مفاهیم با برقراری روشهای اجرایی سنتی در تعارض کامل باشند.»
در واقع، جهان پیشین هویت را در پیوند با باورها، انگارهها، وقایع و حوادث میفهمید و لایههای آن را از یک سو به آموزههای متافیزیکی میکشاند و از سوی دیگر در کنشها و ایدههای عینی میفهمید؛ هویت جدید که حاصل معناسازی در فرایند فرهنگیاست، در چندین صورت فرصت بروز یافته است: هویت اجتماعی که شامل حضور خویشتن در میان افراد دیگر است و ناظر بر چگونگی روابط بین شهروندان است؛ تطابق خود با دیگران، درونی کردن هنجارهای جمعی و کنشهایی که در جامعه به منصه ظهور میرسند، نشانگر هویت اجتماعی هستند. بنابراین «موجود اجتماعی، همانند موجودی فردی خود محیط سازمان دهنده است.»
بر اساس پدیدارشناسی، هویت تاریخی نیز ناظر به کنشها و کارکردهایی است که انسان در طول چندینهزار سال از خود بروز داده و دورانهای متفاوتی از هم در جهت گسترش ذهنیت خود به وجود آورده است؛ رویدادها، ایدهها، اسطورهها و باورها را میتوان سازنده هویت تاریخی دانست.
از این دیدگاه میتوان از هویت قومی سخن گفت که با ورود به عصر جهانی شدن و گسترش روابط بین فرهنگی، به عرصه آمده و از قومیت فراموش شده و به عقب راندهشدهای حمایت میکند که با سیطره مدرنیته کلاسیک و غرب گرایی مفرط به محاق فراموشی سپرده شده بود.
از این دیدگاه است که به تعریف و حضور هویت ترکان ایران اشاره کردم. بر پایه آن میتوان به نقش فعال ترکان در تاریخ ایران پرداخت؛ از هنر و ادبیاتشان نوشت. به تحلیل سیاست و حکومت تُرکان رسید و از فرهنگسازیشان روایت کرد. نادیده گرفتن تُرکان در تاریخ ایران، حاصلی از نگره سنتی و الحاقگرایی است که بر ذهن و زبان بخش عمدهای نخبگان فرهنگی و کوشندگان ادب و هنر چیره شده و اقتدار سخن ایران زمین را در شکل تمامیتخواهی آن پدیدار ساخته است.