کیهان آنلاین – ۱۴ آذر ۹۳ – شانزده سال است در میان ما نیست اما نام وُ خاطرهی معطرش پیوسته در ما، سینه به سینه ورق میخورَد.
با مرگ پردریغ اش، شعر امروزایران وعرصهی پژوهشهای تاریخی و شعر و ادبیات گیلکی، یکی از ستیهندگانِ فرزانه وُ فرهیختهی خود را از دست داده است.
استاد محمود پاینده از چهرهپردازان صمیمی ِگُسترهی ادبیات گیلک و از پیشتازانِ جنبشِ شعر نیمایی، ما را با داغی بلند تنها گذاشت.
محمود پاینده در سال ۱۳۱۰ در لنگرود چشم به جهان گشود و از سال ۱۳۳۲ به تهران کوچ کرد. همکاری با مطبوعات را نخست با کار شعر در مجله “امید ایران” آغاز میکند سپس در نشریات دیگر، به ویژه، کیهان ادامه میدهد و در همین سالها نخستین مجموعهی شعرش را با نام “گُل عصیان” که مجموعهای از شعرهای نیمایی و کلاسیک، با حال و هوای آزادیخواهانه وُ عدالتجویانه است انتشار میدهد. زبانِ حماسی وُ بیان شورانگیزِ آن، نام محمود پاینده را بر ذهن وُ زبان مردم آن سا لها، سبز نگاه میدارد.
پس از آن، بیشتر زماناش را در زمینهی کنکاشِ فرهنگِ زادگاهاش اختصاص میدهد که نخستین رهآوردش: “مثلها واصطلاحات گیل وُ دیلم” در سال ۱۳۵۲ و “آیینها و باورداشتهای گیل وُ دیلم” در سال۵۵ است که به همت و حمایت استاد پرویز ناتل خانلری از سوی بنیاد فرهنگ ایران انتشار مییابند.
در چند سال پیش، “فرهنگ گیل وُ دیلم” که نخستین فرهنگ فارسی به گیلکی است و نتیجهی بیش از ۲۵ سال کوشش جانانهی اوست یکی از برندگانِ ششمین دورهی کتاب سال میشود و با این کتاب، خود را به عنوان فرهنگمردی برجسته، به جامعهی ادبی ایران میشناسانَد.
وی در مصاحبهای دربارهی این اثر ارجمند میگوید: “کار بر روی فرهنگها و گویشهای محلی میتواند در غنی کردن وُ تکمیل فرهنگ ایران اهمیتِ به سزا داشته باشد. اگر گیلان بخشی از ایران است پس فرهنگ گیلانی هم بخشی از فرهنگ این ملت و کارهای تحقیقاتی بر روی آن یک ضرورت است”. و نیز در پیشگفتار این کتاب مینویسد: “واژگان ِ گویشهای اقوام گوناگون، نمایندهی شیوهی اندیشههای آنان، در گذرگاهِ روزگاران است و فرهنگ گیل و دیلم نیز از گردنفرازان وُ آرزومندان وُ زندگیسازانِ آن سامان حکایت دارد”.
پاینده به پشتوانهی روحیهی مردمدوستانهاش در تدوین این مجموعهی نفیس فرهنگی- که نیمی از عمر درخشاناش را بر سر آن گذاشت- چنان عاشقانه به جان کوشید که از هر کسی که شیفتهی ادب وُ آدابِ مردمانِ این سرزمین بود چیزها پرسید ودر همنشینی با زنانِ دیرینهسال وُ مردانِ سالخوردهی ولایتاش که با رنج وُ شادی، گفتار وُ پندارِ پدران وُ مادرانشان را به یاد میآوردند نکتهها آموخت و این همه را با باریکبینی ویژهی یک محقق ژرفاندیش، در راهِ اعتلای این کار عظیم به کار بست. با این همه، معتقد است که این کتاب بزرگ، بخشی کوچک از فرهنگ گستردهی مردم گیلان وُ دیلمستان است و به درستی یادآور میشود: “دریا به ظرف در نیاید و با زورق شکسته، از اقیانوس، گذشتن نشاید”.
محمود پاینده علاوه بر تحقیق در فرهنگ وُ واژگان گیلکی، به فراز وُ فرودِ تاریخِ زادگاهاش عمیقا آشنایی داشت. “قیام غریب شاه گیلانی”، “یادی از دکتر حشمت جنگلی” و “خونینههای تاریخ ِ دارالمرز” (گیلان ومازندران) ژرفای تامل تاریخیاش را از گذشتهی سرزمین نیاکانش به نمایش میگذارد.
اما او را با شعر، جانی دیگر است. او در این گُسترهی توفانی، پایی در خاک و جانی در افلاک دارد و چشماندازش: آرزومندیهای انسانِ نوین است.
از این روی، از سالهای دور، صدای بشارتآمیز ِ”نیما” را به درستی میشناسد وُ باز میشنود.
او هیچگاه در حال گریز از واقعیتهای زمان وُ زمانه نبود و آسمان ِ کلام شاعرانهاش از آزادی وُ انتظارِ روزهای بهتر، رنگ یافته است.
نگاهش در زخمها، فرودِ کبودِ تازیانهها را میبیند وجان ِ شیفتهاش در باغ، از هراس ِداس، آشفته میشود. چرا که او انسانگرایی فرهیخته وُ فروتن وُ فرزانه است.
شعرش از سکوت، بیزار و با فریاد، دوستی ِ دیرینه دارد. پس بی سبب نیست عناصر اصلی شعرهایش پدیدههای پُر خروش وُ فریادآفرینند: کوه، رود، آسمان وُ دریا.
به این بند از شعر “بندر چمخاله”اش نگاه کنید:
“درعَرقریزان ِ سنگینپاترین روزان ِتابستان
آسمان ِ بندر چمخاله، بارانی ست.
باد، میتازد به پشتِ موج
موج ، میگیرد ز دریا اوج
تا افق، دریا خروشان ست، توفانیست”.
کلام محمود پاینده، آنجا که به زبان ِ مادریاش سخن میگوید رنگین وُ شیفته وُ تماشاییست. در این زبان- علاوه بر شعرهای بسیار- دو منظومهی بلندِ ماندگار از او به یادگار مانده است: “لیله کوه” (نام کوهی مشهور در شرق گیلان) و “یه شو بُوشُوم روخونه” (شبی به رودخانه رفتم).
اگر ادبیات آذری به منظومهی “حیدر بابایه سلام ِ” شهریار افتخار میکند، ادبیات گیلک، به دومنظومهی یاد شده، به خود میبالد وُ مینازد.
باری، جان ِ شوریدهی محمود پاینده را به خاک سپردیم اما- چنان که شیوهی عاشقان است- او خود با کارهای شورانگیزش نام وُ آثار ماندگارش را به آیندگان سپُرد.
بدرود ای گُلخندهی جاری!
-ای آنکه پیغامات سرود وُ سبزه وُ گل بود-
مهمان ِ آب وُ آینه!
بدرود…