شاهین فاطمی- هانس کریستین اندرسن داستانی دارد درباره لباس نامرئی پادشاه که در آن داستان، خیاطان شیاد مدعی میشوند اگر به اندازه کافی طلا و نقره در اختیار داشته باشند، توانائی دوختن لباسی را دارند که هم برازنده پادشاه باشد و هم پادشاه بتواند با پوشیدن آن میان افراد لایق و وفادار از سوئی، و دیگران از سوی دیگر تمایز قائل شود زیرا تنها انسانهای لایق و خادم به پادشاه قادر به دیدن این لباس سحرآمیز هستند. پادشاه به خاطر جامهای زرین و نو و به گمان اینکه راهی برای شناخت بهتر وزیران خود یافته است در این دام افتاد و هر چه خواستند از سیم و زر در اختیار آن دوخیاط شیاد قرار داد تا جامه سحرانگیز را برای وی بدوزند.
از آنجا که دوختن چنین لباسی نه ممکن بود و نه در برنامه خیاطهای حیلهگر، پس از گذشت چند هفته در روز موعود پادشاه را لخت به میان مردم آوردند. در حالی که خود او میدانست که برهنه است چون دیگران که او را برهنه و عریان میدیدند نمیخواستند نالایق و خائن شناخته شوند، همه با شوق و شعف از لباس فاخر پادشاه تجلیل و تعریف میکردند و پادشاه هم با لبخند به سوی مردم دست تکان میداد و گمان میکرد دیگران او را برهنه نمیبینند. تا آنکه سرانجام در “مسیر راهپیمائی” کودکی بند را آب داد و فریاد زد “پادشاه برهنه است!”
در مورد قبای هستهای هم قرارنبود کسی سخنی به میان آورد و در طول بیست سال گذشته به ندرت حتی اشارهای انتقادی به این برنامه مرموز در ایران نخواهید یافت. پس چه شده است که ناگهان در وسط شهر تهران و در صحن دانشگاه چند شخصیت شناخته شده دانشگاهی زبان به انتقاد صریح از برنامهای که تا کنون از خط قرمزهای اصلی رژیم بود میگشایند و کم و بیش همان ایرادهای اصولی راکه در این ستون و ستونهای مشابه سالهاست مورد بحث بوده است مطرح میکنند؟ چگونه است که ناگهان خط قرمزها کمرنگتر و کمرنگتر میشوند و کسانی اجازه و یا فرصت ایفای نقش نقادی مییابند؟ معمولا در مورد کشورهائی که انواع آزادیها در آنها محدود است تحلیل مسائل سیاسی به صورت معمول و متداول امکانپذیر نیست و ناگزیر باید به تأویل و تفسیر پرداخت. اما آنچه در مورد آن جائی برای شک و تردید باقی نمیگذارد تغییرسیاست یا نحوه برخورد رژیم با این مشکل خودآفریده هستهایست.
آغاز داستان از آنجاست که روز چهارشنبه گذشته ۲۶آذر (۱۷ دسامبر) به ابتکار انجمن اسلامی دانشکده ادبیات در تالار فردوسی آن دانشکده نشستی به نام “میزگردی درباره یک توافق” برگذارشد. صادق زیبا کلام، احمد شیرزاد و داود هرمیداس سه مهمان این میز گرد بودند. این سخنان غیرمنتظره و فاشگوئیهای زیبا کلام و شیرزاد بود که سُنتشکن و خبرساز شد. خبرگزاری فارس متعلق به سپاه پاسداران از قول شیرزاد تیتر زد: انرژی هستهای به درد ایران نمیخورد، و نوشت «زیبا کلام هم مشکلات هستهای را به گردن جمله امام خمینی انداخت که فرموده بودند “اسرائیل باید ازصحنه روزگار محو شود.”
از قرار معلوم در این میزگرد سؤالهایی مطرح شده که طرح آنها در درونمرز تا به امروز بیسابقه بوده است. شیرزاد میگوید: “هیچ کس در ایران نمیداند که ما به چه دلیلی به مسیر هستهای شدن پا گذاشتهایم و این امر دقیقاً به مانند ادامه جنگ بعد از آزادسازی خرمشهر بود در حالی که برخی افراد شعارهایی مانند راه قدس از کربلا میگذرد را بیان میکردند.” وی همچنین رآکتور آب سنگین اراک را خطرناک خواند و نصب آن را مورد انتقاد قرار داد. لازم به یادآوری است که وی استاد فیزیک در دانشکده صنعتی اصفهان و نماینده ادواری پیشین مجلس در رژیم اسلامی است. سخنپرداز دیگر این میزگرد، صادق زیبا کلام، استاد علوم سیاسی در دانشگاه تهران ، معتقد است ضرر انرژی هستهای برای ایران از جنگ هشت ساله بیشتر بوده است. وی معتقد است که “نگاه وقتی ایدئولوژیک میشود آن وقت مسائلی مانند اینکه چه به خیر و صلاح مردم و مملکت است خیلی مطرح نمیشود. آن چیزی ارزش پیدا میکند که با ایدئولوژی میخواند.” وی سپس در همین رابطه مسائل سیاست خارجی، دخالت در سوریه و لبنان و اشغال سفارت آمریکا را مطرح میسازد. همه مسائلی که تا امروز حتی یادآوری آنها مشکل آفرین بوده است.
آیا این دگرگونی سیاسی است یا بازی دیگر؟
اکنون باید پرسید چه شده است که ناگهان همانند دوران ” گلاسنوست” شوروی پارهای از ناگفتنیهای سی و پنج شش ساله نظام اسلامی، از اشغال سفارت آمریکا گرفته تا جنگ هشت ساله و حریم اختصاصی هستهای در مجامع عمومی به بحث و اظهار نظر گذاشته میشود؟ آیا این هم نوعی “فضای باز سیاسی” است و یا نوعی بازی زودگذر سیاستپیشگان؟ چه فکر و اندیشه یا طرح و نقشهای در پشت این نیرنگ نهفته است؟ چگونه میشود از روی این مسئله به سادگی گذشت در حالی که صدها و شاید هزارها جوان معترض ایرانی که هم اکنون در سیاهچالهای رژیم با مرض و مرگ دست به گریبانند حتی یکصدم این چنین ایرادهائی را در مورد سیاستهای رژیم به زبان یا به قلم نیاورده بودند؟
آیا فراهم آوردن این گونه مناسبتها جهت آماده ساختن افکارعمومی برای استقبال از نوعی توافق هستهای است؟ آیا در میان دو یا چند جناح حکومت نوعی توافق حاصل شده است که برمبنای آن میخواهند با کاستن از فشارهای سیاسی فضای سالمتر و آرامتری برای اعلام توافق با غرب آماده شود؟ از سوی دیگر این امکان وجود دارد که در پشت این صحنه برنامه دیگری نهفته باشد که بر مبنای آن با عکسالعمل شدید علیه دانشجویان و استادان منتقد وارد عمل شوند و با ایجاد فضائی نظامی- کودتائی بر میزان سرکوب و اختناق بیافزایند.
آنچه مسلم است در صحنه بینالمللی رژیم به دلایلی که هنوز کاملاً روشن نیست یک فرصت مرغوب دیگر را برای تفاهم با غرب و به ویژه با آمریکا از دست داده است. ماه نوامبر گذشته برای دستیابی به نوعی تفاهم با آمریکا بهترین و شاید آخرین فرصت رژیم بود. با در نظر گرفتن اوضاع سیاسی آمریکا که از این هفته به بعد دولت اوباما را با یکی از بحرانیترین و آسیبپذیرترین بخش از عمر سیاسی دولتاش روبرو خواهد کرد، آثار منفی این فضای نامناسب در روند مذاکرات هستهای با ایران بیگمان مشاهده خواهد شد. بهترین فرصت برای دستیابی به نوعی تفاهم در مذاکرات میان ایران و آمریکا پائیزگذشته درعمان روی داد که متاسفانه باز هم یک بار دیگر منافع ملی فدای نزاعهای فرقهای و کوتهبینیهای جناحی در تهران شد.
اگر در آغاز سال نو میلادی بنا را طبق معمول بر خوشبینی قرار دهیم، و مباحثی را که در این نوشته مرور کردیم به عنوان یک حادثه استثنائی تلقی نکنیم، این امید وجود دارد که در این سال حوادثی مثبت و آزادیآفرین یکی پس از دیگری نوید روزهای بهتر سیاسی و اقتصادی را برای هممیهنان ما به ارمغان آورد.
پاریس، ۵ ژانویه ۲۰۱۵