قدرت نفس مؤنث: مردانگى فارغ از خشونت علیه زنان (پیام اخوان)

سه شنبه ۲۳ دی ۱۳۹۳ برابر با ۱۳ ژانویه ۲۰۱۵


[دیدگاه] [سخنرانی در انجمن بهایی ادب و هنر ایران]

کیهان آنلاین – ۲۳ دی ۹۳ – ۸۶  دلار آمریکا. در محلی در نزدیکی موصل در عراق، یک زن ایزدی را به این قیمت برای «ازدواج» می‏فروشند. این در صورتی است که او بین ۲۰ تا ۳۰ سال داشته باشد. در بازار برده‏داری داعش ارزشِ مادیِ زن به سن وی بستگی دارد. اگر سن او بین ۱۰ تا ۲۰ سال باشد، قیمت بالاتر است؛ ۱۲۹ دلار آمریکا. بالاترین قیمت ۱۷۲ دلار است که فقط برای دختران زیر ۹ سال در نظر گرفته شده است. این زنان ایزدی در اوایل امسال از کوه سنجر ربوده شدند. آنها «غَنائمِ جنگی» به حساب می‏آیند. بسیاری از آنها شاهد بودند که پدر، برادر، و شوهرشان در برابر آنها به ضرب گلوله کشته شده و یا گردن زده شدند. این طریقۀ اجرای عدالت توسط داعش برای افرادی است که «کافر» و «شیطان پرست» محسوب می‏شوند.

اما بدبختانه برده کِشی زنان تنها به انحراف و فساد افراط گرایان محدود نمی‏گردد. بر طبق آمار سازمان بین‏المللی ‏کار از سال ۲۰۱۲، حدِاَقل ۹/۲۰ میلیون انسان بزرگسال و خردسال در سراسر جهان به منظور بردگی جنسی و کار اجباری خرید و فروش شده‏اند. اکثریت این تعداد را زنان و دخترانی تشکیل می‏دهند که برای بهره کشی جنسی داد و ستد می‏شوند. نارینِ چهارده ساله دختر شجاع و خوش شانسی بود. وی توسط داعش ربوده شد و به عنوان «هدیه» به ابو احمد، یک فرماندۀ ریشوی ۵۰ ساله در فلوجه اهدا شد. اما از آنجا که دختر عاقل و هشیاری بود، توانست هر طور شده به بغداد فرار کند و از آنجا به خانواده خود در نزدیکی اربیل در ناحیۀ کردنشین عراق بپیوندد. اکنون وی نگران همسر برادرش می‏باشد که «زیباییِ» او را عاشقانه می‏ستاید. نارین معتقد است که او هنوز زنده بوده و در محلی در موصل در اسارت به سر می‏برد. رویای نارین این است روزی فرا رسد که باز آنها بتوانند به یکدیگر بپیوندند.

در ۲۹ آوریل ۲۰۱۱ در مکانی نه چندان دور، در سوریه، کابوس وحشتناک الما عبدالرحمن در بازداشتگاهی در دمشق آغاز شد. او به شورش علیه دولت اسد متهم شده بود. وی مکرراً و به طرز وحشیانه ای توسط سربازان مورد ضرب و شتم و تجاوز قرار گرفت. آنها با تمسخر بر سرش فریاد می‏زدند «اینهم آزادی ای که می‏خواستی!» او توضیح می‏دهد کلیه زنانی که در آنجا بودند چشمبند داشتند. «ما نمی‏دانستیم چه کسی به ما تجاوز می‏کند.» مردی که  او را «رئیس» می‏نامد، آنجا در برابر تجاوزگران می‏نشست و به آنها فرمان می‏داد «چه اَعمالی با ما انجام دهند و چه به ما بگویند.» به گفتۀ الما «رئیس» به زیردستانش دستور می‏داد «این یکی را بِبَر، این سهمِ توست». گویی پس از یک روز طولانی کار به هر یک از آنها یک شیرینی جایزه می‏دهد. متأسفانه تجاوز تنها در مواقع مُنازعات مسلحانه متداول نیست، بلکه در جوامع به ظاهر معمولی و متعارف نیز رواج دارد. برای مثال مطالعه ای که توسط سازمان ملل متحد در سال ۲۰۱۳ در مورد مردان و خشونت در آسیا و منطقۀ پاسیفیک صورت گرفت نشان داد که از هر چهار مرد یک نفر اعتراف کرده که حد اقل به یک زن تجاوز نموده است. امروز الما داستان دلخراش خود را در حالی برای ما تعریف می‏کند که در بیمارستانی در عَمان، اُردن بستری است و به دلیل تأثیر مورفینی که درد او را در حدّ قابل تحمل نگاه می‏دارد، صدای لرزانش گاه شنیده و گاه مَحو می‏شود. او در آنجا در بستر افتاده زیرا قادر نیست بدن خود را از کمر به پایین حرکت دهد، زیرا استخوان گردنش در اثر ضربات کتک شکسته است. مهره‏های ‏ستون فقرات وی اکنون با پیچ به یکدیگر متصل نگاه داشته شده‏اند‏. با وجود این وی شجاع و با شهامت است، وی یکی از معدود زنانی است که قدرت بیان آنچه بر  وی گذشته است را دارد. وی می‏گوید «ما باید این وقایع را برای تمامی جهان بازگو کنیم تا نشان دهیم زنان موجودات مبارزی هستند. زن عرب خیلی قوی است. آنچه وی احتیاج دارد تنها کمی آزادی است.» شوهر وی که از تجاوز به او مشمئز گردیده است از آن زمان به بعد با زن دیگری ازدواج کرده و فرزندانشان را با خود برده است.

در عربستان صعودی، فاطمه توصیف می‏کند که چگونه در سال ۲۰۱۰ در حالیکه ۱۲ سال بیشتر نداشت، پدرش که معتاد و بیکار بود، وی را برای ازدواج فروخت. شوهرش مردی ۵۰ ساله بود که همسر و ده فرزند داشت. وی به عنوان هدیۀ ازدواج به فاطمه یک پلِی اِستیشن [Play station] داد. پدرش از پولی که با فروش دخترش به دست آورده بود، یک اتومبیل ارزان خرید. سازمان بهداشت جهانی تخمین می‏زند که در طول یک دهۀ آینده، یکصد میلیون دختر مانند فاطمه پیش از آنکه به سن ۱۸ سالگی برسند ازدواج خواهند کرد. در یک چنین شرایطی، دختران معمولاً به انجام آمیزش جنسی مجبور گردیده و نیز دچار زایمان زودرس می‏شوند. این امر سبب بروز مخاطرات بهداشتی شدید از جمله مرگ و میرهای مربوط به حاملگی می‏گردد که علت اصلی تلفات جانی در میان دختران ۱۵ تا ۱۹ سال می‏باشد. برای دختری با این سن کم، ازدواج پایانِ ناگهانیِ دوران کودکی است، پایان فرصت‏های ‏آموزشی است، از دست دادن دوستان و آزادی رفت و آمد است و غالباً به معنای آغاز یک زندگی برده وار و پر از خشونتِ خانگی است. فاطمه دختری شجاع و قوی بود. وی در تلاش برای به دست آوردن زندگیِ از دست رفته اش اخیراً توانست با کمک عمویش طلاق بگیرد. ماجرای او سبب بروز خشم عمومی شده و وزارت دادگستری عربستان سعودى را بر آن داشت تا توصیه کنند سن قانونى ازدواج به ۱۶ سال افزایش یابد.

اما بلعکس در ایران شورای نگهبان لوایح قانونی ارائه شده برای افزایش سن ازدواج از ۱۳ به ۱۵ سال را رد کرده است. حتی دختران خردسالی که زیر ۹ سال دارند نیز می‏توانند در صورت صدور اجازه از دادگاه به ازدواج درآیند. بر طبق اظهارات دکتر احمد شهید، گزارشگر ویژه سازمان ملل متحد در مورد وضعیت حقوق بشر در ایران، «در سال ۲۰۱۱ حد اقل ۵۸۰ر۴۸  دختر بین سنین ۱۰ و ۱۴ سال ازدواج کرده‏اند‏ که بر اساس گزارش‏ها ‏از آن میان ۵۶۷ر۴۸ تن از ایشان تا پیش از رسیدن به سن ۱۵ سالگی حداقل یک فرزند به دنیا آورده‏اند‏.»  وی در ادامه اظهار می‏دارد که «حداقل ۱۵۳۷ مورد ازدواج دختران زیر ۱۰ سال در سال ۲۰۱۲ به ثبت رسیده است.» این قوانین قهقرایی تنها بازتاب سیاست‏های ‏تبعیض آمیز گسترده تر علیه زنان می‏باشد که نشانگر ویژگی‏های ‏ایران امروز است. در همین اواخر در ماه دسامبر ۲۰۱۴ در شهر جهرم یک بسیجی ۲۲ ساله به نام محمد بهشتی فر به جرم چاقو زدن به زنان جوان، از جمله ۵ دانشجوی دانشگاه جهرم دستگیر شد. اَعمال او به دنبال حملات اسیدپاشی اخیر در اصفهان علیه چندین زن جوان صورت گرفت که چهره‏های ‏آنان را برای همیشه خراب و ناقص کرد. یکی از قربانیان به نام مریم در حال رانندگی بود و شیشه پنجره اتومبیل خود را پایین آورده بود که مردی موتورسوار در حدود ۲ لیتر اسید بر روی صورت، دست‏ها ‏و بدن او ریخته و سپس با سرعت فرار کرد. وی نابینا شده است و رویاهای او برای آینده همه نابود شده‏اند‏. اعتراض کنندگان به این حملات در تهران شعار می‏دادند «اصفهان داعش نمی‏خواهد، اسیدپاشی را متوقف کنید.»  جمهوری اسلامی اصرار می‏ورزد که این حوادث با جوّ تنفر و خشونت علیه زنان «بدحجاب» هیچ ارتباطی ندارد. به دنبال سرکوب این تظاهرات، یکی از اعضاء کمیته امنیت ملی مجلس شورای اسلامی ایران به نام عباسعلی منصوری ادعا نمود که «سرویس‏های ‏اطلاعاتی بیگانه و صهیونیستی» مسئول این حملات هستند. در همین حال مجلس شورای اسلامی به بحث و تبادل نظر در باره «طرح اشاعۀ فریضۀ امر به معروف و نهی از منکر» پرداخته‏اند‏ که در آن نقشی هم برای نیروهای بسیجی از قبیل محمد بهشتی فر از جهرم وجود دارد تا از اطاعت محض و بی چون و چرا از موضوع رعایت حجاب اطمینان حاصل گردد. مدافع والای حقوق بشر، نسرین ستوده، اینگونه اظهار نظر می‏کند که «ما با این لایحه مجلس مخالفیم. اگر این لایحه به اجرا درآید، افرادی که مرتکب خشونت علیه زنان می‏گردند مسلما احساس می‏کنند از آنها محافظت خواهد شد.»

من صحبت خود را با این سرگذشت‏های ‏تأثرآور آغاز کردم زیرا تمام آنها واقعی هستند. آنها نمایانگر تصویری اِجمالی از واقعیت هولناک زندگی زنان در خاورمیانه و سراسر جهان است: رنج‏ها ‏و مشقات روزمره شان، انقیاد و فرمانبرداری، محرومیت از انسان بودنِ خود. مسلم است که این بی عدالتی‏های ‏نابخشودنی، اهانتی به شرافت همه زنان می‏باشد. آنها استعداد و توان بالقوۀ نیمی از جمعیت این کرۀ خاکی را سرکوب می‏کنند. اما مسئلۀ حقوق زن، مشکلی نیست که فقط به زنان مربوط باشد. چنین خشونتی برای هر مردی هم که مردانیتش بر پایه سرکوب زنان نباشد، به همان اندازه مایۀ شرم و ننگ است. یک چنین بی عدالتی، امکانات و استعدادهای مردان را هم تحت الشعاع قرار می‏دهد زیرا مانع از تحقق انسان بودن آنها نیز می‏شود. متاسفانه مردان بسیاری در قفس خشم و غضب مردانه اسیرند. تعداد بیشماری از آنها از خصائل زنانه که همانا ابراز عواطف و همدلی می‏باشد، سخت وحشت زده‏اند‏ و این آسیب پذیری، خود را در پسِ خشونت و پرخاشگری پنهان نموده است. فراوانند مردانی که در وادیِ توَهُماتِ خود بَرتر اِنگاریِ مردانه‏شان حیرانند و با هر حرکتی که غلبۀ آنها را نشان دهد، با هر تلاش مذبوحانه ای برای فرار از وحشت شدیدی که از شخصیت زن دارند، این ضعف و سستی خود را بیش از پیش آشکار می‏نمایند.

چگونه باید با این واقعیات برخورد کنیم؟ گویند که روزی در باغِ عَدَن حوّا خداوند را ندا نمود و عرض کرد «خداوندا می‏دانم که تو این باغ زیبا را برای من خَلق فرمودی و من قصد ناسپاسی به درگاهت ندارم اما من حقیقتاً احساس تنهایی می‏کنم. آیا می‏توانم از پیشگاهت درخواست کنم به من رفیق و همدمی عطا فرمایی؟» خداوند پاسخ داد: «من مرد را به عنوان مونس و همدم تو خواهم آفرید. باشد که مشکل تو را حل نماید.» حوّا پرسید «مرد دیگر چیست؟» پروردگار توضیح داد: «مرد موجودی است بد اخلاق و یک دنده. او خودپسند خواهد بود، دائماً خود را ستایش خواهد کرد، و زندگی را برای تو دشوار خواهد ساخت. تو مجبور خواهی بود برای وی غذا بپزی و نظافت کنی. او اعتماد به نفس ندارد و مُدام محتاج تأئید و تصدیق تواست. چندان هم باهوش و زیرک نیست. او از کارهای بچه گانه مانند جر و بحث کردن، جنگیدن، و توپ شوت کردن لذت می‏برد تا بتواند در بازی برنده شده و بر خود بِبالَد و احساس برتری کند. اما جنبه‏های ‏مثبتی هم دارد؛ او بزرگتر، قوی تر و سریع تر است. او برای تو شکار خواهد کرد. از تو دفاع خواهد نمود. نیازهای جسمانی تو را برآورده کرده و تولید مثل را برای تو مُیسر خواهد ساخت. تو می‏توانی او را به دست آوری اما به یک شرط.» حوّا محتاطانه پرسید «چه شرطی؟» خداوند فرمود «چون او موجودی مغرور است و من نمی‏خواهم احساساتش را جریحه دار کنم، تو باید طوری وانمود نمایی که او باور کند من ابتدا او را آفریدم. لطفاً به یاد داشته باش، این راز کوچکی است میان من و تو، میان دو زن!»

تعبیر مفهوم برابری به عنوان یک نبرد قدرت میان مردان و زنان، استنباطی اشتباه است. راه رهایی این است که رابطه متقابل و تفکیک ناپذیر میان قدرت مردانه و لطافت زنانه را درک کنیم، جنبه‏های ‏گوناگون شخصیت مان که باید برای نیل به یک هویت انسانی کامل، تعادلی موزون یابد را درک کنیم. این نوع دیدگاه البته تا حد زیادی بخشی از تعلیم و تربیت من در یک خانواده بهایی بود. هر کودک بهایی می‏دانست که تساوی حقوق مرد و زن یکی از اصول بنیادین دیانت اوست: ما همه از دلاوری طاهره قره العین که به جرأت می‏توان گفت پیشگام نهضت مدرن آزادی زن در ایران است، آگاهیم و آن گروه از ما که در کلاس‏های ‏درس اخلاق به خوبی توجه می‏کردند، این بیان حضرت عبدالبهاء را از حفظ کرده بودند که:

عالم انسانی را دو بال است: یک بال ذکور و یک بال اُناث، باید هر دو بال قوی باشد تا عالم انسانی پرواز کند. امّا تا یک بال قوی و یک بال ضعیف، مرغ پرواز نکند. تا مساوات تامّه بین ذکور و اُناث در حقوق حاصل نشود عالم انسانی ترقّیات خارق العاده ننماید.

البته ما همیشه به‏اند‏ازه کافی به عمق معانی این تعالیم در خانواده‏ها ‏و جوامع خودمان پی نبردیم. خانم‏ها ‏در ضیافات نوزده روزه معمولا مسئول پذیرایی بودند در حالیکه آقایان مثل خود بنده، سخنرانی می‏کردند. اما حد اقل موضوع تساوی هنوز آرمانى بود که ما به عنوان یک جامعه در آرزوی به دست آوردنش بودیم. اما بُعد دیگری هم وجود داشت که فراتر از تساوی بود و آن از اهمیت اصلی برخوردار بود، ولى درک آن هم مشکل بود. و پی بردن به آن ما را به جریان آدم و حوّا باز می‏گرداند و اینکه مفهوم ما از مرد، یک شکارچی است، نان آورِ خانواده، و محافظ زن است، موجودی که ویژگی او قابلیّات جسمانی است نه کیفیّات روحانی.

هنگامی که حضرت عبدالبهاء در ۱۱ آوریل ۱۹۱۲ با کشتی اس. اس. سدریک به نیویورک تشریف فرما شدند، یکی از خبرنگاران بیشماری که در آنجا حضور داشتند از ایشان پرسید: «نظر شما نسبت به داشتن حق رأی برای زنان چیست؟» در آن هنگام اعتصاب غذای امیلین پانکهرست (Emmiline Pankhurst) ، فعال معروف حقوق زنان در لندن جنجال زیادی به راه‏اند‏اخته بود. وی که در جهت کسب حق رأی برای زنان انگلیسی مبارزه می‏کرد، فردی افراطی به حساب آمده و دستگیر شده بود. در یک چنین شرایطی ایشان در پاسخ به خبرنگار مزبور بیانی می‏فرمایند که مضمون آن به شرح زیر می‏باشد: «مدافعان امروزی حق رأی برای زنان، برای آنچه که حق ایشان است مبارزه می‏کنند … اگر نساء مانند رجال تربیت شوند در جمیع مراتب مساوی گردند زیرا هر دو بشرند و در جمیع مراتب مشترک.» فقط می‏توان تصور کرد که این دیدگاه چه تأثیری در آمریکائیانی گذاشت که در آن روز در سال ۱۹۱۲ تجمع کرده بودند تا به پیامبر صلح که از مشرق زمین آمده بود خیر مقدم بگویند. تصور کنید مردی که در اوایل قرن بیستم از جهان اسلام آمده است و حامی و مدافع حقوق زنان می‏باشد، حقوقی که مطرح کردن آن در آن زمان حتی در جهان اروپا امری افراط گرایانه به نظر می‏رسید  حضرت عبدالبهاء  در ادامه فرمودند که علت اصلی عدم تساوی فکری و جسمی زنان و مردان، تفاوت در نحوۀ رفتار با  آنها و آموزش ایشان بوده است که از قرن‏ها ‏پیش زن را به عنوان مظهر ضعف و ناتوانی تصویر نموده است. بدین ترتیب ایشان علت تبعیض علیه زنان را شرایط اجتماعی و تربیت ذکر می‏فرمایند نه نحوۀ آفرینش ایشان.

حضرت عبدالبهاء با آینده نگری فوق العادۀ خویش، نقطۀ تعادل در تکامل هویت مرد و زن را در یک پیش زمینۀ وسیعتر مورد بررسی قرار می‏دهند، یعنی ایجاد تعادل بر اساس انتقال از تمدنی که بر پایۀ خشونت بنا شده، به تمدنی که بر پایه عواطف و همدلی می‏باشد:

در قدیم دنیا با زور اداره میشد و مرد چون جسماً و فکراً از زن قوی‌تر و زورمندتر بود بر او غالب و مسلّط بود ولی حال وضع عوض شده و اِعمال زور و عُنف تسلّط خود را از دست داده است و اکنون هوشیاری و فهم و فِراست فطری و خصائل روحانی محبّت و خدمت که در زن قوی است تفوّق و غلبه یافته است. و به این مناسبت عصر جدید بیشتر با عواطف و نَوایای زنان آمیخته است تا با صَلابت مردان یا اگر بخواهیم روشنتر و صحیحتر بگوئیم عصری خواهد بود که در آن دو عنصر مرد و زن در ایجاد تعادل و هم آهنگی در مدنیّت بطور یکسان مؤثّر خواهند بود.

واقعاً شگفت انگیز است که یک مرد ایرانی در سال ۱۹۱۲ چنین نظراتی داشته باشد و به آمریکائیان در باره جایگاه زن در آنچه که وی «عصر جدید» می‏نامد آموزش دهد. دقیقاً ۷۰ سال بعد یعنی در سال ۱۹۸۲، کارول گیلیگان (Carol Gilligan) روانشناس دانشگاه هاروارد، اثر جدید خود را به نام «با بیانی متفاوت: تئوری روانشناسی و رشد زنان» (In a Different Voice: Psychological Theory and Women’s Development) منتشر ساخت. این اثر را «کتابی کوچک که انقلاب به راه‏اند‏اخت» توصیف کرده‏اند‏. پروفسور گیلیگان این کتاب را در پاسخ به تئوری پروفسور لارنس کُلبِرگ در مورد مراحل رشد اخلاقی می‏نویسد. برداشت کلبِرگ از تئوری ژان پیاژه، روانشناس سوئیسی به این شکل بود که مراحل رشد اخلاقی در کودکان مربوط به درک عدالت می‏شود و اینکه منطق و استدلال اخلاقی پایۀ اخلاقیات و رفتارهای شایسته است. آن بخش از یافته‏های ‏وی که نتیجه گیری می‏کرد به طور متوسط سطح رشد اخلاقی دختران پایین تر از پسران است، بحث‏های ‏زیادی به راه‏اند‏اخت. پروفسور گیلیگان یافته‏های ‏وی را مورد انتقاد قرار داده و اینگونه استدلال کرد که روش امتیاز گذاری مورد استفادۀ پروفسور کُلبِرگ، استدلال اخلاقی منطقی را که بیشتر در پسران متداول است به استدلال اخلاقی رایج درمیان دختران که بر پایه احساس و روابط انسانی می‏باشد، ترجیح داده است. بدین ترتیب، تئوری رشد اخلاقی پروفسور گیلیگان بر این اساس بود که در هنگام مواجهه با مُعضلات اخلاقی، نحوۀ تفکر و صحبت کردن زنان با مردان متفاوت است. وی نتیجه گرفت که «در نحوۀ متفاوت ابراز و بیان زنان، یک دلسوزی اخلاقی حقیقی که پیوندِ میانِ رابطه و مسئولیت می‏باشد و نیز خاستگاه‏های خشونت در صورت عدم موفقیت رابطه، دیده می‏شود.» در این عبارات ملاحظه می‏کنیم چگونه آن چیزی که وی آن را «عدم موفقیت رابطه» می‏نامد، یعنی ناتوانی در ایجاد پیوندهای عمیق عاطفی، سبب بروز ترس از داشتن روابط صمیمانه و در نتیجه خشونت‏های ‏مردانه می‏شود. با توجه به این حقایق، خشونت، قطبِ مخالفِ همدلی و همدردی است: انگیزۀ آن، میلِ آنی به ترس می‏باشد. به عبارت دیگر مردی که مردانگی اش به خشونت علیه زنان وابسته است، اساساً آدم بزدل و ترسویی است که از عظمت و قدرت شخصیت زنانۀ خود در هراس است.

با توجه به این نکته که اینها تئوری‏های ‏روانشناسی پیشگام در ایام اخیر بوده‏اند‏، دیدگاه استثنایی و پر ارزش حضرت عبدالبهاء حتی بیشتر بر ما آشکار می‏گردد. همانطور که ایشان در سال ۱۹۱۲ فرمودند: « عصر جدید بیشتر با عواطف و نَوایای زنان آمیخته است تا با صَلابت مردان». سپس فرمودند «مرد چون جسماً و فکراً از زن قوی‌تر و زورمندتر بود بر او غالب و مسلّط بود». این بیان همان تضاد میان تئوری رشد اخلاقی پروفسور کُلبِرگ است که بر اساس استدلال هوشمندانۀ مطلق می‏باشد تا بر اساس دیدگاه پروفسور گیلیگان که بر پایه ارتباطات عاطفی است. همانطور که ایشان می‏فرمایند: «حال وضع عوض شده و اِعمال زور و عُنف تسلّط خود را از دست داده است و اکنون هوشیاری و فهم و فِراست فطری و خصائل روحانی محبّت و خدمت که در زن قوی است تفوّق و غلبه یافته است.» و سپس توضیح می‏دهند که «عصر جدید بیشتر با عواطف و نَوایای زنان آمیخته است تا با صَلابت مردان یا اگر بخواهیم روشنتر و صحیحتر بگوئیم عصری خواهد بود که در آن دو عنصر مرد و زن در ایجاد تعادل و هم آهنگی در مدنیّت بطور یکسان مؤثّر خواهند بود.»

واقعاً حیرت انگیز است که چندین دهه بعد، اعتراض خانم گلوریا استاینِم (Gloria Steinem)، یکی از مدافعان آمریکایی حقوق زن در عصر حاضر، نسبت به نهضت خشن آزادی زنان، این بود که فمینیسم خشن به جای آنکه صدای واقعی و اصلی زنان را به گوش همگان برساند، از ویژگی‏های ‏جنس مذکر تقلید می‏کند. وی می‏گوید «ما اکنون سعی می‏کنیم دخترانمان را مانند پسران پرورش دهیم … اما افراد کمی هستند که شجاعت آن را داشته باشند که پسرانمان را بیشتر شبیه دخترانمان تربیت کنند.» واقعاً اغراق نیست اگر بگوییم که صرف نظر از شخصیت‏های ‏معروف تاریخی مانند حضرت طاهره، حضرت عبدالبهاء نیز یکی از نخستین پیشگامان نهضت آزادی زن در ایران بودند که حقیقتاً خیلی جلوتر از زمان خود می‏اندیشیدند. این واقعیت که ایشان به عنوان یک مرد در مورد ایده آل‏های ‏فمینیسم سخن می‏گفتند، ارزش ادراک و شهامت ایشان در بیان این موضوع را حتی بیشتر آشکار می‏سازد.

اگر به آنچه که بر سر نارین در عراق، الما در سوریه، فاطمه در عربستان سعودی، و مریم در ایران آمده باز گردیم، ملاحظه خواهیم کرد که سرگذشت‏های ‏ناگفتۀ شکنجه گران آنها از طریق درک مختصری که اکنون از خشونت جنس مذکر داریم، حد اقل تا حدی آشکار می‏شود. به گفتۀ پروفسور گیلیگان، خشونت اساساً «ناتوانی در برقراری ارتباط» است. برده کشی جنسی، تجاوز، ازدواج با کودکان، حملات با چاقو و اسید، تحمیل حجاب به زنان، همۀ این سرکوب‏ها ‏که توسط جنس مذکر انجام می‏شود، بروزات و ظهوراتِ ضعف، و ترس از وجود یک اختلال عمیق عاطفی و ترس از صمیمیت است نه جلوۀ قدرت و شجاعت. این نوع رفتارها فرار از همان ویژگی و شخصیت زنانه است؛ یعنی یک اظهار وجود کاذب و خود تخریب گرِ مردانه که از طریق اِعمالِ خشونت علیه زنان ابراز می‏شود.  اما هنوز بُعدِ حیرت انگیز دیگری هم در تحلیل مفهوم «عناصر مربوط به خصوصیات زنانه در تمدن» وجود دارد که حضرت عبدالبهاء به آن اشاره می‏فرمایند. و آن بُعد مهم این است که چگونه در ماورای نمونه‏هایی ‏از اِعمال خشونت در روابط نزدیک که در ابتدای سخنم به آنها اشاره کردم، اصولاٌ پدیده سرکوب زنان به نفسه، بخشی لایَنفَک از مُخاصمات مسلحانۀ گسترده تر و خشونت‏های ‏سیاسی است که چنین اَعمالی اغلب در آنها گنجانده شده‏اند‏. در بیانیۀ وعدۀ صلح جهانی، بیانیۀ الهام بخشی که توسط مرکز جهانى جامعه بهائى در سال ۱۹۸۵ صادر شده و به کلیه رهبران جهان تحویل داده شد، این نکته عنوان گردید که رعایت حقوق زنان و حُصول صلح در جهان، پیوند تنگاتنگی با یکدیگر دارند:

دیگر آنکه آزادی زنان و وُصول به تساوی میان زن و مرد هر چند اهمّیتش چنانکه باید هنوز آشکار نباشد، یکی از مهمترین وسائل حصول صلح جهانی محسوب است. انکار تساوی بین زن و مرد نتیجه اش روا داشتن ظلم و ستم به نیمی از جمعیت جهان است و چنان عادت و رفتار ناهنجاری را در مردان به وجود می‏آورد که اثرات نا مطلوبش از خانه به محلّ کار و به حیات سیاسی و مآلاً به روابط بین‏المللی ‏کشیده می‏شود. انکار مساوات میان زن و مرد هیچ مجوّز اخلاقی و عملی یا طبیعی ندارد و فقط زمانی که زنان در جمیع مَساعی بشری سهمی کامل و متساوی داشته باشند از لحاظ اخلاقی و روانی جوّ مُساعدی خلق خواهد شد که در آن، صبحِ صلحِ جهانی پدیدار گردد.

با توجه به مطالب فوق، خشونت‏های داعش و افراط گرایان دیگر، صرفاً یک پدیدۀ مجزا و مُنفَرِد نیست بلکه نقطه ای است که در منتهای طیف خشونت‏های ‏جنس مذکر قرار دارد. بنا بر این خشونت علیه زنان صرفاً نمادی آشکار از یک واقعیت بسیار گسترده تر است که تعریف قدرت و نحوۀ اِعمالِ آن را شکل داده و بر آن تأثیر می‏گذارد؛ خشونت علیه زنان، بازتابِ ساختارهای اجتماعی و سیاسیِ واقعیاتی است که به جنگ و سرکوب منتهی می‏شود.

در سال ۱۹۹۷ پروفسور مارک تسلر(lerMark Tess) از دانشگاه میشیگان به همراه اینا وارینر(Ina Warriner)، محقق درجۀ دکترا در دانشگاه پنسیلوانیا، اثر نوین خود را به نام جنسیت، فمینیسم، و نگرش‏های ‏موجود نسبت به مُخاصمات بین‏المللی (Gender, Feminism, and Attitudes Toward International Conflict) ‏که مطالعه ای تجربی بود، منتشر ساختند. این مطالعه، داده‏هایی ‏که در سنجش‏های ‏انجام شده در نواحی مختلف خاورمیانه، از جمله اسرائیل، مصر، فلسطین و کویت جمع آوری شده بود را مورد بررسی قرار داده تا پیوندهای میان نقش اجتماعی و سیاسی زنان و تأثیر آن بر روابط بین‏المللی ‏را پیدا کند. این یکی از نخستین تحقیقات در زمینه تئوری تأثیر زنان در روابط  بین‏المللی ‏بود. با توجه به ارتباطی که ممکن بود میان منازعات شدید در خاورمیانه و طرز نگرش نسبت به زنان وجود داشته باشد، این ناحیه به ویژه از ارزش پژوهشی خاصی برخوردار بود. در میان یافته‏های ‏این مطالعۀ تحقیقاتی، سه نتیجۀ زیر بخصوص به بحث ما مربوط می‏شوند:

       نخست آنکه درطرز تلقی و برخوردشان نسبت به مخاصمات بین‏المللی، زنان از مردان صلحجوتر و آرام تر نیستند.

       دوم آنکه صرف نظر از جنسیت … افرادی که در مورد وضعیت ونقش زنان و به ویژه تساوی میان مردان و زنان ابراز نگرانی بیشتری می‏کنند، بیشتر از دیگران احتمال دارد معتقد باشند که اختلافات بین‏المللی ‏که کشور ایشان نیز در آن درگیر می‏باشد باید از طریق مذاکره و مُصالحه حل و فصل شود؛ و

       سوم آنکه ترویج ارزش‏های ‏پیشرو و بالَنده … احتمالاً پشتیبانی از صلح از طریق مذاکره و مصالحه در خاورمیانه را افزایش خواهد داد.

بار دیگر این مطلب آشکار می‏شود که تعادل میان آرمانهاى ‏مردانه و زنانه در تمدن بشری، چندان راجع به رویارویی مردان و زنان نیست بلکه در بارۀ شناخت ارزش‏های ‏ویژۀ اخلاقی و روحانی مشترک در قلمرو سیاسی و اجتماعی است، در باره اصول اخلاقیِ همدلی و دلسوزی و مهربانی است که پروفسور گیلیگان در باره آن سخن می‏گوید. بدین ترتیب نمونه‏های ‏خشونت جنسی که من در شروع سخنانم مطرح کردم، خود بخشی ذاتی از همان مُنازعات مسلحانه ای است که زنان قربانیان آنها هستند.

در واقع  بخش زیادی از تئوری روابط بین‏المللی ‏شامل گفتمان‏های ‏تئورتیک خشکی می‏باشد که به نظر می‏رسد از واقعیاتی که سعی دارد بیان کند خیلی دور است. اگر ما نتوانیم تئوری‏های ‏صِرف را بر استدلالات اخلاقی که بر پایه روابط انسانی قرار دارند، ترجیح دهیم، درک ما از واقعیات به کلی متفاوت خواهد بود. در این مورد بهتر است بار دیگر از نگرش حضرت عبدالبهاء نسبت به سیاست و قدرت در یک قرن پیش بیاموزیم که در وعدۀ صلح جهانی انتشار یافته و برخی از آخرین یافته‏های ‏تئوری تأثیر زنان در روابط بین‏المللی ‏را منعکس می‏سازد:

ملل را میتوان قیاس بر افراد عائله کنیم. عائله متشکّل از افراد است و هر ملّتی نیز متشکّل از افراد و اشخاص، و اگر جمیع ملل را جمع کنید یک عائلۀ عظیمه گردد. و این واضح است که نزاع و جدال بین افراد یک عائله سبب خرابی است، همین نوع جنگ و حرب مابین ملل مورث انهدام عظیم است. خلاصۀ کلام جمیع کتب الهی و جمیع انبیاء الهی و جمیع عقلاء بشر جمیعاً متّحد و متّفق بر آنند که جنگ سبب خرابی است و صلح سبب آبادی. کلّ متّفقند که جنگ بنیان انسانی بر اندازد.

بنا براین تلاش ما برای ساختن دنیایی عادل، آرمان ما برای رسیدن به آزادی زنان، در دالان‏های ‏قدرت و در مباحثات سازمان ملل متحد یا در سالن‏های ‏سخنرانی دانشگاه‏ها ‏شروع نمی‏شود بلکه در درجۀ اول و پیش از هر چیز دیگر در روابط صمیمانۀ ما با دیگران آغاز می‏گردد. این همان نگرش‏ها ‏و مفاهیم ابتدایی و اساسی است که پایه و بنیاد قدرت می‏باشد، در جنگ‏ها ‏و خشونت‏هایی ‏که ما در جهان امروز شاهد آن هستیم تکرار می‏شود، و یا بلعکس در جوامع عادل و صلحجو انعکاس می‏یابد. نارین‏ها، ‏الما‏ها، ‏فاطمه‏ها ‏و مریم‏های ‏این جهان، عواقب هولناک مفهوم مردانگی که به تسلط بر زنان به منظور خود برتر اِنگاری وابسته است را به ما یادآور می‏شوند. اما به جای آن باید این حقیقت را فهمید که مردها برای تکمیل شخصیت انسانی خود به زنان وابسته‏اند‏.  مردان با دریغ نمودن شأن و حرمت زنان از ایشان، خود را نیز از کیفیات بالقوۀ انسانیِ خود محروم می‏کنند.  این وظیفۀ ماست که مردانگی را از نو تعریف کنیم، تعریفی که بر پایه خشونت قرار ندارد بلکه قدرتی است که هدفش سرکوب زنان نیست. این تعریف، شخصیتی است که به حدی قوی و دارای اعتماد به نفس است که نیاز به غلبه بر دیگران ندارد. در این راه، رهایی زنان و رهایی مردان یک عملِ واحد و غیر قابل تفکیک است؛ عملی است در بابِ محبت و بزرگواری که همانا اس اساسِ انسان بودن است.

لندن، ۳۰ دسامبر ۲۰۱۴

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=3709