[دیدگاه] [سخنرانی در انجمن بهایی ادب و هنر ایران]
کیهان آنلاین – ۲۳ دی ۹۳ – ۸۶ دلار آمریکا. در محلی در نزدیکی موصل در عراق، یک زن ایزدی را به این قیمت برای «ازدواج» میفروشند. این در صورتی است که او بین ۲۰ تا ۳۰ سال داشته باشد. در بازار بردهداری داعش ارزشِ مادیِ زن به سن وی بستگی دارد. اگر سن او بین ۱۰ تا ۲۰ سال باشد، قیمت بالاتر است؛ ۱۲۹ دلار آمریکا. بالاترین قیمت ۱۷۲ دلار است که فقط برای دختران زیر ۹ سال در نظر گرفته شده است. این زنان ایزدی در اوایل امسال از کوه سنجر ربوده شدند. آنها «غَنائمِ جنگی» به حساب میآیند. بسیاری از آنها شاهد بودند که پدر، برادر، و شوهرشان در برابر آنها به ضرب گلوله کشته شده و یا گردن زده شدند. این طریقۀ اجرای عدالت توسط داعش برای افرادی است که «کافر» و «شیطان پرست» محسوب میشوند.
اما بدبختانه برده کِشی زنان تنها به انحراف و فساد افراط گرایان محدود نمیگردد. بر طبق آمار سازمان بینالمللی کار از سال ۲۰۱۲، حدِاَقل ۹/۲۰ میلیون انسان بزرگسال و خردسال در سراسر جهان به منظور بردگی جنسی و کار اجباری خرید و فروش شدهاند. اکثریت این تعداد را زنان و دخترانی تشکیل میدهند که برای بهره کشی جنسی داد و ستد میشوند. نارینِ چهارده ساله دختر شجاع و خوش شانسی بود. وی توسط داعش ربوده شد و به عنوان «هدیه» به ابو احمد، یک فرماندۀ ریشوی ۵۰ ساله در فلوجه اهدا شد. اما از آنجا که دختر عاقل و هشیاری بود، توانست هر طور شده به بغداد فرار کند و از آنجا به خانواده خود در نزدیکی اربیل در ناحیۀ کردنشین عراق بپیوندد. اکنون وی نگران همسر برادرش میباشد که «زیباییِ» او را عاشقانه میستاید. نارین معتقد است که او هنوز زنده بوده و در محلی در موصل در اسارت به سر میبرد. رویای نارین این است روزی فرا رسد که باز آنها بتوانند به یکدیگر بپیوندند.
در ۲۹ آوریل ۲۰۱۱ در مکانی نه چندان دور، در سوریه، کابوس وحشتناک الما عبدالرحمن در بازداشتگاهی در دمشق آغاز شد. او به شورش علیه دولت اسد متهم شده بود. وی مکرراً و به طرز وحشیانه ای توسط سربازان مورد ضرب و شتم و تجاوز قرار گرفت. آنها با تمسخر بر سرش فریاد میزدند «اینهم آزادی ای که میخواستی!» او توضیح میدهد کلیه زنانی که در آنجا بودند چشمبند داشتند. «ما نمیدانستیم چه کسی به ما تجاوز میکند.» مردی که او را «رئیس» مینامد، آنجا در برابر تجاوزگران مینشست و به آنها فرمان میداد «چه اَعمالی با ما انجام دهند و چه به ما بگویند.» به گفتۀ الما «رئیس» به زیردستانش دستور میداد «این یکی را بِبَر، این سهمِ توست». گویی پس از یک روز طولانی کار به هر یک از آنها یک شیرینی جایزه میدهد. متأسفانه تجاوز تنها در مواقع مُنازعات مسلحانه متداول نیست، بلکه در جوامع به ظاهر معمولی و متعارف نیز رواج دارد. برای مثال مطالعه ای که توسط سازمان ملل متحد در سال ۲۰۱۳ در مورد مردان و خشونت در آسیا و منطقۀ پاسیفیک صورت گرفت نشان داد که از هر چهار مرد یک نفر اعتراف کرده که حد اقل به یک زن تجاوز نموده است. امروز الما داستان دلخراش خود را در حالی برای ما تعریف میکند که در بیمارستانی در عَمان، اُردن بستری است و به دلیل تأثیر مورفینی که درد او را در حدّ قابل تحمل نگاه میدارد، صدای لرزانش گاه شنیده و گاه مَحو میشود. او در آنجا در بستر افتاده زیرا قادر نیست بدن خود را از کمر به پایین حرکت دهد، زیرا استخوان گردنش در اثر ضربات کتک شکسته است. مهرههای ستون فقرات وی اکنون با پیچ به یکدیگر متصل نگاه داشته شدهاند. با وجود این وی شجاع و با شهامت است، وی یکی از معدود زنانی است که قدرت بیان آنچه بر وی گذشته است را دارد. وی میگوید «ما باید این وقایع را برای تمامی جهان بازگو کنیم تا نشان دهیم زنان موجودات مبارزی هستند. زن عرب خیلی قوی است. آنچه وی احتیاج دارد تنها کمی آزادی است.» شوهر وی که از تجاوز به او مشمئز گردیده است از آن زمان به بعد با زن دیگری ازدواج کرده و فرزندانشان را با خود برده است.
در عربستان صعودی، فاطمه توصیف میکند که چگونه در سال ۲۰۱۰ در حالیکه ۱۲ سال بیشتر نداشت، پدرش که معتاد و بیکار بود، وی را برای ازدواج فروخت. شوهرش مردی ۵۰ ساله بود که همسر و ده فرزند داشت. وی به عنوان هدیۀ ازدواج به فاطمه یک پلِی اِستیشن [Play station] داد. پدرش از پولی که با فروش دخترش به دست آورده بود، یک اتومبیل ارزان خرید. سازمان بهداشت جهانی تخمین میزند که در طول یک دهۀ آینده، یکصد میلیون دختر مانند فاطمه پیش از آنکه به سن ۱۸ سالگی برسند ازدواج خواهند کرد. در یک چنین شرایطی، دختران معمولاً به انجام آمیزش جنسی مجبور گردیده و نیز دچار زایمان زودرس میشوند. این امر سبب بروز مخاطرات بهداشتی شدید از جمله مرگ و میرهای مربوط به حاملگی میگردد که علت اصلی تلفات جانی در میان دختران ۱۵ تا ۱۹ سال میباشد. برای دختری با این سن کم، ازدواج پایانِ ناگهانیِ دوران کودکی است، پایان فرصتهای آموزشی است، از دست دادن دوستان و آزادی رفت و آمد است و غالباً به معنای آغاز یک زندگی برده وار و پر از خشونتِ خانگی است. فاطمه دختری شجاع و قوی بود. وی در تلاش برای به دست آوردن زندگیِ از دست رفته اش اخیراً توانست با کمک عمویش طلاق بگیرد. ماجرای او سبب بروز خشم عمومی شده و وزارت دادگستری عربستان سعودى را بر آن داشت تا توصیه کنند سن قانونى ازدواج به ۱۶ سال افزایش یابد.
اما بلعکس در ایران شورای نگهبان لوایح قانونی ارائه شده برای افزایش سن ازدواج از ۱۳ به ۱۵ سال را رد کرده است. حتی دختران خردسالی که زیر ۹ سال دارند نیز میتوانند در صورت صدور اجازه از دادگاه به ازدواج درآیند. بر طبق اظهارات دکتر احمد شهید، گزارشگر ویژه سازمان ملل متحد در مورد وضعیت حقوق بشر در ایران، «در سال ۲۰۱۱ حد اقل ۵۸۰ر۴۸ دختر بین سنین ۱۰ و ۱۴ سال ازدواج کردهاند که بر اساس گزارشها از آن میان ۵۶۷ر۴۸ تن از ایشان تا پیش از رسیدن به سن ۱۵ سالگی حداقل یک فرزند به دنیا آوردهاند.» وی در ادامه اظهار میدارد که «حداقل ۱۵۳۷ مورد ازدواج دختران زیر ۱۰ سال در سال ۲۰۱۲ به ثبت رسیده است.» این قوانین قهقرایی تنها بازتاب سیاستهای تبعیض آمیز گسترده تر علیه زنان میباشد که نشانگر ویژگیهای ایران امروز است. در همین اواخر در ماه دسامبر ۲۰۱۴ در شهر جهرم یک بسیجی ۲۲ ساله به نام محمد بهشتی فر به جرم چاقو زدن به زنان جوان، از جمله ۵ دانشجوی دانشگاه جهرم دستگیر شد. اَعمال او به دنبال حملات اسیدپاشی اخیر در اصفهان علیه چندین زن جوان صورت گرفت که چهرههای آنان را برای همیشه خراب و ناقص کرد. یکی از قربانیان به نام مریم در حال رانندگی بود و شیشه پنجره اتومبیل خود را پایین آورده بود که مردی موتورسوار در حدود ۲ لیتر اسید بر روی صورت، دستها و بدن او ریخته و سپس با سرعت فرار کرد. وی نابینا شده است و رویاهای او برای آینده همه نابود شدهاند. اعتراض کنندگان به این حملات در تهران شعار میدادند «اصفهان داعش نمیخواهد، اسیدپاشی را متوقف کنید.» جمهوری اسلامی اصرار میورزد که این حوادث با جوّ تنفر و خشونت علیه زنان «بدحجاب» هیچ ارتباطی ندارد. به دنبال سرکوب این تظاهرات، یکی از اعضاء کمیته امنیت ملی مجلس شورای اسلامی ایران به نام عباسعلی منصوری ادعا نمود که «سرویسهای اطلاعاتی بیگانه و صهیونیستی» مسئول این حملات هستند. در همین حال مجلس شورای اسلامی به بحث و تبادل نظر در باره «طرح اشاعۀ فریضۀ امر به معروف و نهی از منکر» پرداختهاند که در آن نقشی هم برای نیروهای بسیجی از قبیل محمد بهشتی فر از جهرم وجود دارد تا از اطاعت محض و بی چون و چرا از موضوع رعایت حجاب اطمینان حاصل گردد. مدافع والای حقوق بشر، نسرین ستوده، اینگونه اظهار نظر میکند که «ما با این لایحه مجلس مخالفیم. اگر این لایحه به اجرا درآید، افرادی که مرتکب خشونت علیه زنان میگردند مسلما احساس میکنند از آنها محافظت خواهد شد.»
من صحبت خود را با این سرگذشتهای تأثرآور آغاز کردم زیرا تمام آنها واقعی هستند. آنها نمایانگر تصویری اِجمالی از واقعیت هولناک زندگی زنان در خاورمیانه و سراسر جهان است: رنجها و مشقات روزمره شان، انقیاد و فرمانبرداری، محرومیت از انسان بودنِ خود. مسلم است که این بی عدالتیهای نابخشودنی، اهانتی به شرافت همه زنان میباشد. آنها استعداد و توان بالقوۀ نیمی از جمعیت این کرۀ خاکی را سرکوب میکنند. اما مسئلۀ حقوق زن، مشکلی نیست که فقط به زنان مربوط باشد. چنین خشونتی برای هر مردی هم که مردانیتش بر پایه سرکوب زنان نباشد، به همان اندازه مایۀ شرم و ننگ است. یک چنین بی عدالتی، امکانات و استعدادهای مردان را هم تحت الشعاع قرار میدهد زیرا مانع از تحقق انسان بودن آنها نیز میشود. متاسفانه مردان بسیاری در قفس خشم و غضب مردانه اسیرند. تعداد بیشماری از آنها از خصائل زنانه که همانا ابراز عواطف و همدلی میباشد، سخت وحشت زدهاند و این آسیب پذیری، خود را در پسِ خشونت و پرخاشگری پنهان نموده است. فراوانند مردانی که در وادیِ توَهُماتِ خود بَرتر اِنگاریِ مردانهشان حیرانند و با هر حرکتی که غلبۀ آنها را نشان دهد، با هر تلاش مذبوحانه ای برای فرار از وحشت شدیدی که از شخصیت زن دارند، این ضعف و سستی خود را بیش از پیش آشکار مینمایند.
چگونه باید با این واقعیات برخورد کنیم؟ گویند که روزی در باغِ عَدَن حوّا خداوند را ندا نمود و عرض کرد «خداوندا میدانم که تو این باغ زیبا را برای من خَلق فرمودی و من قصد ناسپاسی به درگاهت ندارم اما من حقیقتاً احساس تنهایی میکنم. آیا میتوانم از پیشگاهت درخواست کنم به من رفیق و همدمی عطا فرمایی؟» خداوند پاسخ داد: «من مرد را به عنوان مونس و همدم تو خواهم آفرید. باشد که مشکل تو را حل نماید.» حوّا پرسید «مرد دیگر چیست؟» پروردگار توضیح داد: «مرد موجودی است بد اخلاق و یک دنده. او خودپسند خواهد بود، دائماً خود را ستایش خواهد کرد، و زندگی را برای تو دشوار خواهد ساخت. تو مجبور خواهی بود برای وی غذا بپزی و نظافت کنی. او اعتماد به نفس ندارد و مُدام محتاج تأئید و تصدیق تواست. چندان هم باهوش و زیرک نیست. او از کارهای بچه گانه مانند جر و بحث کردن، جنگیدن، و توپ شوت کردن لذت میبرد تا بتواند در بازی برنده شده و بر خود بِبالَد و احساس برتری کند. اما جنبههای مثبتی هم دارد؛ او بزرگتر، قوی تر و سریع تر است. او برای تو شکار خواهد کرد. از تو دفاع خواهد نمود. نیازهای جسمانی تو را برآورده کرده و تولید مثل را برای تو مُیسر خواهد ساخت. تو میتوانی او را به دست آوری اما به یک شرط.» حوّا محتاطانه پرسید «چه شرطی؟» خداوند فرمود «چون او موجودی مغرور است و من نمیخواهم احساساتش را جریحه دار کنم، تو باید طوری وانمود نمایی که او باور کند من ابتدا او را آفریدم. لطفاً به یاد داشته باش، این راز کوچکی است میان من و تو، میان دو زن!»
تعبیر مفهوم برابری به عنوان یک نبرد قدرت میان مردان و زنان، استنباطی اشتباه است. راه رهایی این است که رابطه متقابل و تفکیک ناپذیر میان قدرت مردانه و لطافت زنانه را درک کنیم، جنبههای گوناگون شخصیت مان که باید برای نیل به یک هویت انسانی کامل، تعادلی موزون یابد را درک کنیم. این نوع دیدگاه البته تا حد زیادی بخشی از تعلیم و تربیت من در یک خانواده بهایی بود. هر کودک بهایی میدانست که تساوی حقوق مرد و زن یکی از اصول بنیادین دیانت اوست: ما همه از دلاوری طاهره قره العین که به جرأت میتوان گفت پیشگام نهضت مدرن آزادی زن در ایران است، آگاهیم و آن گروه از ما که در کلاسهای درس اخلاق به خوبی توجه میکردند، این بیان حضرت عبدالبهاء را از حفظ کرده بودند که:
عالم انسانی را دو بال است: یک بال ذکور و یک بال اُناث، باید هر دو بال قوی باشد تا عالم انسانی پرواز کند. امّا تا یک بال قوی و یک بال ضعیف، مرغ پرواز نکند. تا مساوات تامّه بین ذکور و اُناث در حقوق حاصل نشود عالم انسانی ترقّیات خارق العاده ننماید.
البته ما همیشه بهاندازه کافی به عمق معانی این تعالیم در خانوادهها و جوامع خودمان پی نبردیم. خانمها در ضیافات نوزده روزه معمولا مسئول پذیرایی بودند در حالیکه آقایان مثل خود بنده، سخنرانی میکردند. اما حد اقل موضوع تساوی هنوز آرمانى بود که ما به عنوان یک جامعه در آرزوی به دست آوردنش بودیم. اما بُعد دیگری هم وجود داشت که فراتر از تساوی بود و آن از اهمیت اصلی برخوردار بود، ولى درک آن هم مشکل بود. و پی بردن به آن ما را به جریان آدم و حوّا باز میگرداند و اینکه مفهوم ما از مرد، یک شکارچی است، نان آورِ خانواده، و محافظ زن است، موجودی که ویژگی او قابلیّات جسمانی است نه کیفیّات روحانی.
هنگامی که حضرت عبدالبهاء در ۱۱ آوریل ۱۹۱۲ با کشتی اس. اس. سدریک به نیویورک تشریف فرما شدند، یکی از خبرنگاران بیشماری که در آنجا حضور داشتند از ایشان پرسید: «نظر شما نسبت به داشتن حق رأی برای زنان چیست؟» در آن هنگام اعتصاب غذای امیلین پانکهرست (Emmiline Pankhurst) ، فعال معروف حقوق زنان در لندن جنجال زیادی به راهانداخته بود. وی که در جهت کسب حق رأی برای زنان انگلیسی مبارزه میکرد، فردی افراطی به حساب آمده و دستگیر شده بود. در یک چنین شرایطی ایشان در پاسخ به خبرنگار مزبور بیانی میفرمایند که مضمون آن به شرح زیر میباشد: «مدافعان امروزی حق رأی برای زنان، برای آنچه که حق ایشان است مبارزه میکنند … اگر نساء مانند رجال تربیت شوند در جمیع مراتب مساوی گردند زیرا هر دو بشرند و در جمیع مراتب مشترک.» فقط میتوان تصور کرد که این دیدگاه چه تأثیری در آمریکائیانی گذاشت که در آن روز در سال ۱۹۱۲ تجمع کرده بودند تا به پیامبر صلح که از مشرق زمین آمده بود خیر مقدم بگویند. تصور کنید مردی که در اوایل قرن بیستم از جهان اسلام آمده است و حامی و مدافع حقوق زنان میباشد، حقوقی که مطرح کردن آن در آن زمان حتی در جهان اروپا امری افراط گرایانه به نظر میرسید حضرت عبدالبهاء در ادامه فرمودند که علت اصلی عدم تساوی فکری و جسمی زنان و مردان، تفاوت در نحوۀ رفتار با آنها و آموزش ایشان بوده است که از قرنها پیش زن را به عنوان مظهر ضعف و ناتوانی تصویر نموده است. بدین ترتیب ایشان علت تبعیض علیه زنان را شرایط اجتماعی و تربیت ذکر میفرمایند نه نحوۀ آفرینش ایشان.
حضرت عبدالبهاء با آینده نگری فوق العادۀ خویش، نقطۀ تعادل در تکامل هویت مرد و زن را در یک پیش زمینۀ وسیعتر مورد بررسی قرار میدهند، یعنی ایجاد تعادل بر اساس انتقال از تمدنی که بر پایۀ خشونت بنا شده، به تمدنی که بر پایه عواطف و همدلی میباشد:
در قدیم دنیا با زور اداره میشد و مرد چون جسماً و فکراً از زن قویتر و زورمندتر بود بر او غالب و مسلّط بود ولی حال وضع عوض شده و اِعمال زور و عُنف تسلّط خود را از دست داده است و اکنون هوشیاری و فهم و فِراست فطری و خصائل روحانی محبّت و خدمت که در زن قوی است تفوّق و غلبه یافته است. و به این مناسبت عصر جدید بیشتر با عواطف و نَوایای زنان آمیخته است تا با صَلابت مردان یا اگر بخواهیم روشنتر و صحیحتر بگوئیم عصری خواهد بود که در آن دو عنصر مرد و زن در ایجاد تعادل و هم آهنگی در مدنیّت بطور یکسان مؤثّر خواهند بود.
واقعاً شگفت انگیز است که یک مرد ایرانی در سال ۱۹۱۲ چنین نظراتی داشته باشد و به آمریکائیان در باره جایگاه زن در آنچه که وی «عصر جدید» مینامد آموزش دهد. دقیقاً ۷۰ سال بعد یعنی در سال ۱۹۸۲، کارول گیلیگان (Carol Gilligan) روانشناس دانشگاه هاروارد، اثر جدید خود را به نام «با بیانی متفاوت: تئوری روانشناسی و رشد زنان» (In a Different Voice: Psychological Theory and Women’s Development) منتشر ساخت. این اثر را «کتابی کوچک که انقلاب به راهانداخت» توصیف کردهاند. پروفسور گیلیگان این کتاب را در پاسخ به تئوری پروفسور لارنس کُلبِرگ در مورد مراحل رشد اخلاقی مینویسد. برداشت کلبِرگ از تئوری ژان پیاژه، روانشناس سوئیسی به این شکل بود که مراحل رشد اخلاقی در کودکان مربوط به درک عدالت میشود و اینکه منطق و استدلال اخلاقی پایۀ اخلاقیات و رفتارهای شایسته است. آن بخش از یافتههای وی که نتیجه گیری میکرد به طور متوسط سطح رشد اخلاقی دختران پایین تر از پسران است، بحثهای زیادی به راهانداخت. پروفسور گیلیگان یافتههای وی را مورد انتقاد قرار داده و اینگونه استدلال کرد که روش امتیاز گذاری مورد استفادۀ پروفسور کُلبِرگ، استدلال اخلاقی منطقی را که بیشتر در پسران متداول است به استدلال اخلاقی رایج درمیان دختران که بر پایه احساس و روابط انسانی میباشد، ترجیح داده است. بدین ترتیب، تئوری رشد اخلاقی پروفسور گیلیگان بر این اساس بود که در هنگام مواجهه با مُعضلات اخلاقی، نحوۀ تفکر و صحبت کردن زنان با مردان متفاوت است. وی نتیجه گرفت که «در نحوۀ متفاوت ابراز و بیان زنان، یک دلسوزی اخلاقی حقیقی که پیوندِ میانِ رابطه و مسئولیت میباشد و نیز خاستگاههای خشونت در صورت عدم موفقیت رابطه، دیده میشود.» در این عبارات ملاحظه میکنیم چگونه آن چیزی که وی آن را «عدم موفقیت رابطه» مینامد، یعنی ناتوانی در ایجاد پیوندهای عمیق عاطفی، سبب بروز ترس از داشتن روابط صمیمانه و در نتیجه خشونتهای مردانه میشود. با توجه به این حقایق، خشونت، قطبِ مخالفِ همدلی و همدردی است: انگیزۀ آن، میلِ آنی به ترس میباشد. به عبارت دیگر مردی که مردانگی اش به خشونت علیه زنان وابسته است، اساساً آدم بزدل و ترسویی است که از عظمت و قدرت شخصیت زنانۀ خود در هراس است.
با توجه به این نکته که اینها تئوریهای روانشناسی پیشگام در ایام اخیر بودهاند، دیدگاه استثنایی و پر ارزش حضرت عبدالبهاء حتی بیشتر بر ما آشکار میگردد. همانطور که ایشان در سال ۱۹۱۲ فرمودند: « عصر جدید بیشتر با عواطف و نَوایای زنان آمیخته است تا با صَلابت مردان». سپس فرمودند «مرد چون جسماً و فکراً از زن قویتر و زورمندتر بود بر او غالب و مسلّط بود». این بیان همان تضاد میان تئوری رشد اخلاقی پروفسور کُلبِرگ است که بر اساس استدلال هوشمندانۀ مطلق میباشد تا بر اساس دیدگاه پروفسور گیلیگان که بر پایه ارتباطات عاطفی است. همانطور که ایشان میفرمایند: «حال وضع عوض شده و اِعمال زور و عُنف تسلّط خود را از دست داده است و اکنون هوشیاری و فهم و فِراست فطری و خصائل روحانی محبّت و خدمت که در زن قوی است تفوّق و غلبه یافته است.» و سپس توضیح میدهند که «عصر جدید بیشتر با عواطف و نَوایای زنان آمیخته است تا با صَلابت مردان یا اگر بخواهیم روشنتر و صحیحتر بگوئیم عصری خواهد بود که در آن دو عنصر مرد و زن در ایجاد تعادل و هم آهنگی در مدنیّت بطور یکسان مؤثّر خواهند بود.»
واقعاً حیرت انگیز است که چندین دهه بعد، اعتراض خانم گلوریا استاینِم (Gloria Steinem)، یکی از مدافعان آمریکایی حقوق زن در عصر حاضر، نسبت به نهضت خشن آزادی زنان، این بود که فمینیسم خشن به جای آنکه صدای واقعی و اصلی زنان را به گوش همگان برساند، از ویژگیهای جنس مذکر تقلید میکند. وی میگوید «ما اکنون سعی میکنیم دخترانمان را مانند پسران پرورش دهیم … اما افراد کمی هستند که شجاعت آن را داشته باشند که پسرانمان را بیشتر شبیه دخترانمان تربیت کنند.» واقعاً اغراق نیست اگر بگوییم که صرف نظر از شخصیتهای معروف تاریخی مانند حضرت طاهره، حضرت عبدالبهاء نیز یکی از نخستین پیشگامان نهضت آزادی زن در ایران بودند که حقیقتاً خیلی جلوتر از زمان خود میاندیشیدند. این واقعیت که ایشان به عنوان یک مرد در مورد ایده آلهای فمینیسم سخن میگفتند، ارزش ادراک و شهامت ایشان در بیان این موضوع را حتی بیشتر آشکار میسازد.
اگر به آنچه که بر سر نارین در عراق، الما در سوریه، فاطمه در عربستان سعودی، و مریم در ایران آمده باز گردیم، ملاحظه خواهیم کرد که سرگذشتهای ناگفتۀ شکنجه گران آنها از طریق درک مختصری که اکنون از خشونت جنس مذکر داریم، حد اقل تا حدی آشکار میشود. به گفتۀ پروفسور گیلیگان، خشونت اساساً «ناتوانی در برقراری ارتباط» است. برده کشی جنسی، تجاوز، ازدواج با کودکان، حملات با چاقو و اسید، تحمیل حجاب به زنان، همۀ این سرکوبها که توسط جنس مذکر انجام میشود، بروزات و ظهوراتِ ضعف، و ترس از وجود یک اختلال عمیق عاطفی و ترس از صمیمیت است نه جلوۀ قدرت و شجاعت. این نوع رفتارها فرار از همان ویژگی و شخصیت زنانه است؛ یعنی یک اظهار وجود کاذب و خود تخریب گرِ مردانه که از طریق اِعمالِ خشونت علیه زنان ابراز میشود. اما هنوز بُعدِ حیرت انگیز دیگری هم در تحلیل مفهوم «عناصر مربوط به خصوصیات زنانه در تمدن» وجود دارد که حضرت عبدالبهاء به آن اشاره میفرمایند. و آن بُعد مهم این است که چگونه در ماورای نمونههایی از اِعمال خشونت در روابط نزدیک که در ابتدای سخنم به آنها اشاره کردم، اصولاٌ پدیده سرکوب زنان به نفسه، بخشی لایَنفَک از مُخاصمات مسلحانۀ گسترده تر و خشونتهای سیاسی است که چنین اَعمالی اغلب در آنها گنجانده شدهاند. در بیانیۀ وعدۀ صلح جهانی، بیانیۀ الهام بخشی که توسط مرکز جهانى جامعه بهائى در سال ۱۹۸۵ صادر شده و به کلیه رهبران جهان تحویل داده شد، این نکته عنوان گردید که رعایت حقوق زنان و حُصول صلح در جهان، پیوند تنگاتنگی با یکدیگر دارند:
دیگر آنکه آزادی زنان و وُصول به تساوی میان زن و مرد هر چند اهمّیتش چنانکه باید هنوز آشکار نباشد، یکی از مهمترین وسائل حصول صلح جهانی محسوب است. انکار تساوی بین زن و مرد نتیجه اش روا داشتن ظلم و ستم به نیمی از جمعیت جهان است و چنان عادت و رفتار ناهنجاری را در مردان به وجود میآورد که اثرات نا مطلوبش از خانه به محلّ کار و به حیات سیاسی و مآلاً به روابط بینالمللی کشیده میشود. انکار مساوات میان زن و مرد هیچ مجوّز اخلاقی و عملی یا طبیعی ندارد و فقط زمانی که زنان در جمیع مَساعی بشری سهمی کامل و متساوی داشته باشند از لحاظ اخلاقی و روانی جوّ مُساعدی خلق خواهد شد که در آن، صبحِ صلحِ جهانی پدیدار گردد.
با توجه به مطالب فوق، خشونتهای داعش و افراط گرایان دیگر، صرفاً یک پدیدۀ مجزا و مُنفَرِد نیست بلکه نقطه ای است که در منتهای طیف خشونتهای جنس مذکر قرار دارد. بنا بر این خشونت علیه زنان صرفاً نمادی آشکار از یک واقعیت بسیار گسترده تر است که تعریف قدرت و نحوۀ اِعمالِ آن را شکل داده و بر آن تأثیر میگذارد؛ خشونت علیه زنان، بازتابِ ساختارهای اجتماعی و سیاسیِ واقعیاتی است که به جنگ و سرکوب منتهی میشود.
در سال ۱۹۹۷ پروفسور مارک تسلر(lerMark Tess) از دانشگاه میشیگان به همراه اینا وارینر(Ina Warriner)، محقق درجۀ دکترا در دانشگاه پنسیلوانیا، اثر نوین خود را به نام جنسیت، فمینیسم، و نگرشهای موجود نسبت به مُخاصمات بینالمللی (Gender, Feminism, and Attitudes Toward International Conflict) که مطالعه ای تجربی بود، منتشر ساختند. این مطالعه، دادههایی که در سنجشهای انجام شده در نواحی مختلف خاورمیانه، از جمله اسرائیل، مصر، فلسطین و کویت جمع آوری شده بود را مورد بررسی قرار داده تا پیوندهای میان نقش اجتماعی و سیاسی زنان و تأثیر آن بر روابط بینالمللی را پیدا کند. این یکی از نخستین تحقیقات در زمینه تئوری تأثیر زنان در روابط بینالمللی بود. با توجه به ارتباطی که ممکن بود میان منازعات شدید در خاورمیانه و طرز نگرش نسبت به زنان وجود داشته باشد، این ناحیه به ویژه از ارزش پژوهشی خاصی برخوردار بود. در میان یافتههای این مطالعۀ تحقیقاتی، سه نتیجۀ زیر بخصوص به بحث ما مربوط میشوند:
نخست آنکه درطرز تلقی و برخوردشان نسبت به مخاصمات بینالمللی، زنان از مردان صلحجوتر و آرام تر نیستند.
دوم آنکه صرف نظر از جنسیت … افرادی که در مورد وضعیت ونقش زنان و به ویژه تساوی میان مردان و زنان ابراز نگرانی بیشتری میکنند، بیشتر از دیگران احتمال دارد معتقد باشند که اختلافات بینالمللی که کشور ایشان نیز در آن درگیر میباشد باید از طریق مذاکره و مُصالحه حل و فصل شود؛ و
سوم آنکه ترویج ارزشهای پیشرو و بالَنده … احتمالاً پشتیبانی از صلح از طریق مذاکره و مصالحه در خاورمیانه را افزایش خواهد داد.
بار دیگر این مطلب آشکار میشود که تعادل میان آرمانهاى مردانه و زنانه در تمدن بشری، چندان راجع به رویارویی مردان و زنان نیست بلکه در بارۀ شناخت ارزشهای ویژۀ اخلاقی و روحانی مشترک در قلمرو سیاسی و اجتماعی است، در باره اصول اخلاقیِ همدلی و دلسوزی و مهربانی است که پروفسور گیلیگان در باره آن سخن میگوید. بدین ترتیب نمونههای خشونت جنسی که من در شروع سخنانم مطرح کردم، خود بخشی ذاتی از همان مُنازعات مسلحانه ای است که زنان قربانیان آنها هستند.
در واقع بخش زیادی از تئوری روابط بینالمللی شامل گفتمانهای تئورتیک خشکی میباشد که به نظر میرسد از واقعیاتی که سعی دارد بیان کند خیلی دور است. اگر ما نتوانیم تئوریهای صِرف را بر استدلالات اخلاقی که بر پایه روابط انسانی قرار دارند، ترجیح دهیم، درک ما از واقعیات به کلی متفاوت خواهد بود. در این مورد بهتر است بار دیگر از نگرش حضرت عبدالبهاء نسبت به سیاست و قدرت در یک قرن پیش بیاموزیم که در وعدۀ صلح جهانی انتشار یافته و برخی از آخرین یافتههای تئوری تأثیر زنان در روابط بینالمللی را منعکس میسازد:
ملل را میتوان قیاس بر افراد عائله کنیم. عائله متشکّل از افراد است و هر ملّتی نیز متشکّل از افراد و اشخاص، و اگر جمیع ملل را جمع کنید یک عائلۀ عظیمه گردد. و این واضح است که نزاع و جدال بین افراد یک عائله سبب خرابی است، همین نوع جنگ و حرب مابین ملل مورث انهدام عظیم است. خلاصۀ کلام جمیع کتب الهی و جمیع انبیاء الهی و جمیع عقلاء بشر جمیعاً متّحد و متّفق بر آنند که جنگ سبب خرابی است و صلح سبب آبادی. کلّ متّفقند که جنگ بنیان انسانی بر اندازد.
بنا براین تلاش ما برای ساختن دنیایی عادل، آرمان ما برای رسیدن به آزادی زنان، در دالانهای قدرت و در مباحثات سازمان ملل متحد یا در سالنهای سخنرانی دانشگاهها شروع نمیشود بلکه در درجۀ اول و پیش از هر چیز دیگر در روابط صمیمانۀ ما با دیگران آغاز میگردد. این همان نگرشها و مفاهیم ابتدایی و اساسی است که پایه و بنیاد قدرت میباشد، در جنگها و خشونتهایی که ما در جهان امروز شاهد آن هستیم تکرار میشود، و یا بلعکس در جوامع عادل و صلحجو انعکاس مییابد. نارینها، الماها، فاطمهها و مریمهای این جهان، عواقب هولناک مفهوم مردانگی که به تسلط بر زنان به منظور خود برتر اِنگاری وابسته است را به ما یادآور میشوند. اما به جای آن باید این حقیقت را فهمید که مردها برای تکمیل شخصیت انسانی خود به زنان وابستهاند. مردان با دریغ نمودن شأن و حرمت زنان از ایشان، خود را نیز از کیفیات بالقوۀ انسانیِ خود محروم میکنند. این وظیفۀ ماست که مردانگی را از نو تعریف کنیم، تعریفی که بر پایه خشونت قرار ندارد بلکه قدرتی است که هدفش سرکوب زنان نیست. این تعریف، شخصیتی است که به حدی قوی و دارای اعتماد به نفس است که نیاز به غلبه بر دیگران ندارد. در این راه، رهایی زنان و رهایی مردان یک عملِ واحد و غیر قابل تفکیک است؛ عملی است در بابِ محبت و بزرگواری که همانا اس اساسِ انسان بودن است.
لندن، ۳۰ دسامبر ۲۰۱۴