رضا مقصدی – ای خاطره! خانه را چراغان کن!
وقتی که دلم ز ابرها خالی ست
وقتی که هوای دلکشِ باغم
چون چهرهی شادمانهی شالیست-
این شبزده را ستارهباران کن!
ای خاطره! با تو همنشینم من
آنگونه که آن ستاره، با مهتاب.
شب، در همه شب که در، فرو بندم
جُز با نفَسِ تو نیست، پیوندم.
یک بار دگر بیا مرا دریاب!
آبست غزلسرای این خاکست.
خاکست ترانهخوانِ افلاکست.
تو خاکِ منی! یگانه با من باش!
ای خاطره! ای ترانه! با من باش !