انگیزهی این کشتار هر چه باشد، عناصر مهم معضلات کنونی را در خود دارد: تروریسم، افراطیگری مذهبی و سیاسی، مهاجرت، انزوا، اختلافات فرهنگی، فقدانِ تولرانس، و لابیهای اسلحهسازی!
ابزار و تکنیک دوگانه که از آنها بتوان هم استفاده مثبت و هم منفی کرد، کم نیستند. اما اسلحه گرم و تسلیحات نظامی ساخته میشوند تا بکُشند. مصرف دیگری برای آنها قابل تصور نیست. قانون «دفاع از خود» نیز که در صورت اثبات، قتل را «مشروع» قلمداد میکند، تغییری در هدف تولید این ابزار نمیدهد.

فاجعهی ارلاندو در ایالت فلوریدای آمریکا که در نخستین ساعات روز یکشنبه ۱۲ ژوئن روی داد و ۴۹ کشته و دهها زخمی بر جای گذاشت، قانون خرید و فروش و داشتن اسلحه در این کشور را دوباره به موضوع بحث تبدیل کرد بدون آنکه هیچ چشماندازی برای تغییر آن وجود داشته باشد. باراک اوباما پس از کشتار ارلاندو یک بار دیگر آزادی دسترسی به سلاح در آمریکا را مورد انتقاد قرار داد و یادآور شد که در این کشور هر کسی میتواند به سلاح گرم دست پیدا کند و به مردم در مدرسه و محل عبادت و کلوب شبانه تیراندازی کند.

اقدام فردی
حوادث مشابه در ابعادی کوچکتر در سراسر جهان، به ویژه در آمریکا، کم روی نمیدهد. اشخاصی که با انگیزههای مختلف و عمدتا فردی دست به کشتارهای جنونآمیز میزنند و خود نیز قربانی این جنون میشوند بدون آنکه بتوان پاسخ قاطعی برای پرسشی یافت که در یک کلمه، تشنهی یافتن دلایل این دیوانگی است: چرا؟! اما از آنجا که در اغلب این حوادث، مرتکب نیز کشته میشود، فرصت عینی برای کند و کاو در این پرسش از دست میرود.
کشتار ارلاندو از نظر شمار قربانیان، ویژگیهای شخصی که دست به این اقدام جنونآمیز زده، گروه اجتماعی که مورد حمله قرار گرفته، به میان کشیده شدن پای اسلام و «دولت اسلامی»، ضرورت بازنگری در قانون خرید و فروش و حمل اسلحه در آمریکا و همچنین از نظر تأثیر آن بر انتخابات ریاست جمهوری در این کشور، اهمیت مییابد.
عمر متین، جوانی ۲۹ ساله که در یک خانواده افغان در نیویورک متولد شده و پرورش یافته، در چه شرایطی به این تصمیم رسیده که باید جان خود را فدای کشتن دهها همجنسگرا کند؟ آنچه به نقل از خانوادهی وی، از جمله پدر و همسر دومش، منتشر شده، از متین تصویری مهاجم همراه با موضع شدید ضد همجنسگرایان به دست میدهد. عکسهایی که از او منتشر شده اما چنین خصوصیاتی را منتقل نمیکند. دلش میخواسته پلیس شود و در واقعیت نگهبان یک آسایشگاه سالمندان شد. تا زمان وقوع این حادثه، عمر متین، یکی از میلیونها جوان آمریکایی بود که نه تنها کسی او را نمیشناخت بلکه چه بسا حتی سالمندان آسایشگاهی که وی نگهبانی آن را بر عهده داشت نیز او را به جا نمیآوردند! پس از کشتار ارلاندو اما در صدر اخبار جهان قرار گرفت. او این واقعیت را درباره مرتکبان جنایات و کشتارهای دیگر تجربه کرده و میدانست یک شبه مشهور خواهد شد به ویژه اگر خود را به «داعش» منتسب کند. گروهی که با کمال میل حاضر است مسوولیت هر اقدام جنایتکارانهای را بپذیرد.
نیازِ تعلق به گروه
اف بی آی اعلام کرده است که دو بار در سالهای ۲۰۱۳ و ۲۰۱۴ در دو مورد مشکوک با عمر متین گفتگو کرده اما شاهد و دلیلی بر گرایش و یا ارتباط او با افراد و گروههای مهاجم اسلامی نیافته است. با این همه وقتی خبر کشتار ارلاندو پخش شد، افکار عمومی به خودی خود نخست متوجه تروریسم و اسلامیستها گشت، و پس از اعلام اینکه مهاجم یک افغانیتبار بوده، ارتباط گروهی وی نیز در افکار عمومی شکل گرفت حتی اگر واقعا چنین ارتباطی وجود نداشت!

بزرگترین ویژگی اسلامیستهای مهاجم که شاید بتوان «القاعده» و سیاستهای بینالمللی غلط مبارزه با تروریسم را بنیانگذار آن دانست، همانا به وجود آوردن احساس تعلق گروهی، آن هم در سطح جهانی، در میان هوادارانشان است بدون آنکه اصلا چنین ارتباطی وجود داشته باشد و یا نیازی به ایجاد هیچ گروهی باشد! انگیزهی عمر متین برای اقدام جنایتکارانهاش هر چه بوده، این نیاز طبیعی انسان را به مثابه یک موجود اجتماعی، در آخرین لحظات زندگی در تماس با شماره ۹۱۱ اورژانس آمریکا و اعلام همبستگیاش با داعش به نمایش گذاشت. نمونهای از تنهایی غمانگیز خیل جوانانی که به دلایل مختلف در حاشیهی جوامع قرار میگیرند. دلایلی که برای یک مهاجر یا مهاجرتبار الزاما از جامعهی میزبان ناشی نمیشود چرا که هزاران نفر در شرایط مشابه، دست به هیچ جنایتی نمیزنند! بلکه میتواند زاییدهی تناقضات فرهنگی درون خود گروههای اجتماعی باشد که در یک جامعه به طور موازی در کنار یکدیگر زندگی میکنند بدون اینکه قادر به درک و تفاهم یکدیگر بوده و هیچ نقطهی وصلی چه با یکدیگر و چه با جامعه داشته باشند.
نفرت علیه همجنسگرایان
آنچه در رسانهها بسیار مورد بحث قرار گرفت، این بود که آیا انگیزهی عمر متین، نفرت وی علیه همجنسگرایان بوده و یا باشگاه همجنسگرایان ارلاندو محلی تصادفی برای انجام عملیات در جهت اهداف تروریستهای اسلامی بوده که همواره به هواداران خود گفتهاند، به ویژه در جوامع غربی، از هر کس هر چه میتوانید بکُشید! چنان که در بسیاری از حملات انتحاری، به ویژه در خود کشورهای مسلماننشین، حتی مسلمانان نیز کشته میشوند و تا کنون دیده نشده که جهادیستها از این بابت ابراز تأسف بکنند و یا در عملیات خود این نکته را در نظر بگیرند که دست کم همکیشان خودشان کشته نشوند!

گذشته از اینکه علیه همجنسگرایان بودن هیچ منافاتی با عقاید اسلامی ندارد، به نظر نمیرسد که انتخاب محل تصادفی بوده باشد به ویژه پس از آنکه اعلام شد عمر متین از چند سال پیش به این باشگاه نه تنها رفت و آمد داشته بلکه از طریق چت با چند تن از آنها آشنایی و رابطه برقرار کرده بود (به گزارشهای کیهان لندن «حمله به کلوب همجنسگرایان» و «عامل کشتار کلوب همجنسگرایان ارلاندو خود مشتری آنجا بود» مراجعه کنید). در نگاه نخست برای این آشنایی دو دلیل میتوان در نظر گرفت: یکی اینکه متین چنان هدفمند فکر و عمل میکرده که از مدتها قبل برای عملیات مرگبار خود برنامهریزی میکرده است. و یا اینکه وی با وجود دو ازدواج، خودش گرایش همجنسگرایی داشته و در چنگال تناقضات فکری و فرهنگی خانوادگی و اجتماعی، قادر به کنار آمدن با آن نبوده است. اینها مسایلی است که متین میتوانست پاسخگوی آنها باشد و چه بسا با پرس و جو از افراد خانواده و به ویژه همسر دومش که تحت بازجویی است، بتوان به پاسخهایی دست یافت. پاسخهایی که هیچ نقشی در فاجعهای که روی داده نخواهد داشت، اما قطعا بیانگر معضلاتی خواهد بود که بیتردید در چهارچوب تناقضات جهان امروز قرار میگیرند. تناقضاتی که افراط و بنیادگرایی اسلامی و افراطیگری دست راستی، از پیامدهای ناگزیر آن هستند.
در این میان، همجنسگرایی با اینکه همواره واقعیتی عملا موجود بوده است، اما در تفکرات سنتی و مذهبی، از جمله در جمهوری اسلامی مشمول مجازاتهای مختلف تا حد اعدام میشود. مجازات رسمی همجنسگرایی در کلیسای قرون وسطا، مرگ بوده است اگرچه گرایش به همجنس میان روحانیان ادیان مختلف امر پنهانی نبوده و نیست. همجنسگرایان در دوران فاشیسم در اروپا تحت پیگرد قرار گرفته و مورد مجازاتهای مختلف از جمله اعزام به جبهههای جنگ و «اخته شدن» قرار میگرفتند. امروز نیز در بسیاری از کشورها از جمله در روسیه همجنسگرایان از حقوق قانونی برخوردار نیستند و مورد آزار و اذیت و نفرت قرار میگیرند.
این همه نکاتی هستند که نشان میدهند حتی در جامعهی متناقضی مانند آمریکا که از یک سو همجنسگرایان از حقوق قانونی برخوردارند و از سوی دیگر یک راست افراطی مانند دونالد ترامپ میتواند نامزد ریاست جمهوری شود، نمیتوان انگیزهی ضد همجنسگرایی را در فاجعهی ارلاندو نادیده گرفت.
واکنشهای سیاسی و اجتماعی
جوامع تقریبا در سراسر جهان، معمولا با بهت به چنین حوادثی مینگرند، همراه با شمعی و شاخه گلی و پرسشی که همواره تکرار میشود: چرا؟!
سیاستمداران اما در کنار پرچمهای نیمهافراشته، تلاش میکنند از این حوادث نیز به سود سیاستهای خود بهرهبرداری کنند. بعید است باراک اوباما پس از این همه سال که از «جنگ علیه تروریسم» میگذرد، نداند که برای دست زدن به چنین جنایاتی هیچ نیازی به داشتن رابطه تشکیلاتی با گروههای تروریستی و یا هدایت شدن از سوی آنها نیست. با این همه وی پس از گفتگو با مقامات اف بی آی اعلام کرد در مورد «هدایت» کشتار ارلاندو از سوی شبکههای تروریستی بزرگ، شواهد قطعی وجود ندارد اما تأکید نمود که این یک «اقدام تروریستی» و «زاییده نفرت» بوده و باید برای کشف ارتباط مهاجم با گروههای تروریستی تلاش کرد.

این جنایت از سوی روسا و وزرای خارجهی کشورهای مختلف نیز محکوم شد. وزارت خارجه جمهوری اسلامی هم روز دوشنبه ۲۴ خرداد در یک جمله «حمله تروریستی اخیر در ارلاندوی آمریکا» را محکوم کرد. به این ترتیب همه آن را بر خلاف موارد مشابه، نه یک اقدام جنونآمیز، بلکه در شمار عملیات تروریستی قرار دادند.
اما این حادثه شاید به هیچ کس به اندازهی مواضع دونالد ترامپ مدعی ریاست جمهوری آمریکا یاری نرسانده باشد که چندی پیش خواستار ممنوعیت ورود مسلمانان به آمریکا شده بود. وی در بیانیهای اعلام کرد: «من میدانستم چنین اتفاقی میافتد» و هشدار داد: «از این بدتر هم خواهد شد». حسین علیزاده از اعضای OUTRIGHT که یک سازمان بینالمللی مدافع حقوق دگرباشان در نیویورک است در گفتگویی با بیژن فرهودی به کیهان لندن با اشاره به همین نکته که جریانهای مختلف از این حادثه سوء استفاده خواهند کرد میگوید: «این حادثه باعث میشود که یک تصور منفی در رابطه با مسلمانان به وجود بیاید. داعش هم اول تبلیغات زیادی را به راه انداخت و گفت که برادر مجاهد عمر متین این عملیات را انجام داد. وقتی که گروهی از رهبران مسلمانان در ارلاندو این عمل را محکوم کردند، خلافت اسلامی یک بیانیه منتشر کرد و آنها را متهم به یهودی بودن کرد. بنا بر این جامعه مسلمانان که اصلا نقشی در این قضیه ندارد از دو طرف تحت فشار قرار میگیرد، هم از جانب تندروها و هم از طرف جامعهی آمریکا که آنها را یک خطر تلقی میکند.»
جریانهای افراطی با تحرکات خود همواره به رشد یکدیگر یاری رساندهاند. از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ به این سو راست افراطی در اروپا و آمریکا اگر چه نه با همان شدت بنیادگرایی اسلامی، اما گام به گام رشد کرده است تا با شیوههای دمکراتیک و قانونی، مردمی را زیر چتر خود بگیرد که بیش از نیم قرن پس از جنگ جهانی دوم در امنیت و رفاه نسبی بسر بردهاند.
به نظر نمیرسد عمر متین هنگامی که آتش به روی قربانیان خود میگشود، به پیامدهای این جنایت اندیشیده باشد. محمد عطا، چهرهی مشهور ۱۱ سپتامبر، بنا بر وصیتنامهاش، به چیزی جز بهشت فکر نمیکرد، در حالی که در آن لحظه که هواپیما را به سوی یک رویداد تصورناپذیر هدایت میکرد، در آتش جهنمی دمید که نه برجهای دو قلو و آمریکا و غرب، بلکه اتفاقا کشورهای مسلماننشین را فرا گرفت.