امروز زندگی می‌کنم…

جمعه ۲۵ تیر ۱۳۹۵ برابر با ۱۵ ژوئیه ۲۰۱۶


نسترن یوسفی – « امروز زندگی می‌کنم » (Today I live) بیتی از شعر پرویز اوصیاء است که الهام‌بخش عنوان نمایشنامه‌ای شد که اخیرا در لندن با نقش‌آفرینی هنرمندان ایرانی و ایرلندی و به کارگردانی دلیث جونز (Delyth Jones) به روی صحنه رفت.

نویسنده این نمایشنامه سوزان جین هریسون با الهام از اسطوره و فرهنگ فارسی- ایرلندی آن را به رشته تحریر در‌آورده است .

Today I Liveقصه نمایشنامه بین دو فرهنگ ایرلندی و ایرانی و در دو زمان گذشته و آینده در حرکت است. در این قصه روابط٬ احساسات٬ زبان٬ عقاید و بالاخره مجموعه زندگی بین دو زمان در تلاطم و فراز و نشیب است.

نخست، قصه‌ای که در آینده  اتفاق می‌افتد و بعد قصه‌ای که دیروز اتفاق افتاده است. این دو قصه در حال بازگویی هم‌زمان با یکدیگر هستند. در یک روایت، داستان زندگی یک خانواده مهاجر ایرانی را می‌بینیم  که  دو زن (مینا و نیاز) شخصیت‌های اصلی آن هستند.  سودابه فرخ‌نیا با بازی درخشانش٬ نقش‌ مینا را بازی می‌کند؛ مینا پروفسور و استاد ادبیات با سابقه سیاسی کمونیستی است  و دیگری نیاز٬ زن جوان هنرمندی است که مشغول نقاشی است که بین زندگی زناشویی و بچه و زندگی هنری با خودش در تضاد است و نمی‌تواند بین این دو توازن برقرار کند. این نقش را  ویس الیوت صفوی٬ بازیگر فیلم «بابا جون» با بازی زیبایش ایفا می‌کند. این داستان در سال ۲۰۱۷ اتفاق می‌افتد.

در روایت دیگر٬ داستان دو مهاجر پدر و پسر ایرلندی را شاهدیم که طراح و سازنده نقشه‌های کاغذی هستند و ماجرای آنها در سال‌های ۱۸۲۱ اتفاق افتاده است.

سوزان جین هریسون
سوزان جین هریسون

جین هریسون٬ نویسنده این نمایشنامه خود روایت داستان را این‌گونه بازگو می‌کند: «امروز زندگی می‌کنم» در آپارتمانی در لندن اتفاق می‌افتد. یک بانوی جوان  ایرانی هنرمند از شوهر و بچه‌اش فاصله گرفته تا به کار هنری‌اش بپردازد و نمایشگاه دایر کند. از سوی دیگر در همان آپارتمان٬  یک مرد ایرلندی میانسال که شغلش تهیه نقشه‌های کاغذی است به وسیله غریبه‌ای که از راه می‌رسد و معلوم می‌شود پسر اوست٬ آرامش و خلوتش به هم می‌خورد. این دو داستان در طول زمان و در فضا‌های بین یکدیگر بر روی هم تاثیر می‌گذارند. مرد میانسال ایرلندی و زن جوان هنرمند ایرانی گویی در این داستان یکدیگر را از طریق خواسته‌ها و کابوس‌هایشان بیدار می‌کنند و بدون اینکه از حضور هم باخبر باشند هر لحظه به هم نزدیک و نزدیک‌تر می‌شوند تا اینکه دو زمان در هم می‌آمیزد.»

در واقع بخشی از داستان این نمایش قصد دارد به مخاطب نشان دهد که که بدون حضور گذشته٬ امروز و آینده بی معنی است و ما نمی‌توانیم گذشته فرهنگی خود را انکار کنیم.

در این نمایشنامه٬  دو فرهنگ متفاوت (ایرانی-ایرلندی) و دو اسطوره شبیه به هم، یکی داستان رستم و سهراب و دیگری روایت کیشولن (Cúchulainn) در کنار یکدیگر به تصویر کشیده می‌شود. قسمت هیجان‌انگیز داستان زمانی اتفاق می‌افتد که با اینکه این دو گروه از شخصیت‌ها به فاصله قرن‌ها جدا از هم قرار گرفته‌اند اما رنج‌ها و احساسات مشترکی را با هم تجربه و با هم تقسیم می‌کنند. دو گروه کاراکتر نمایش‌نامه بر روی صحنه مانند ارواحی بازی می‌کنند که همدیگر را نمی‌بینند٬ چون در دو زمان مختلف زندگی می‌کنند.  اما مخاطب قادر است هر دو زمان و هر دو بازی را روی صحنه ببیند.

این نمایش به زبان انگلیسی و با استفاده از برخی جملات فارسی و زبان بومی ایرلندی و در ۶ روز مختلف در سالن نمایش «رادا» در لندن  به روی صحنه رفت و مورد استقبال فراوان تماشاچیان قرار گرفت.

گفت‌وگویی صمیمانه با سودابه فرخ‌نیا

سودابه فرخ نیا
سودابه فرخ‌نیا

به بهانه اجرای نمایش « امروز زندگی می‌کنم»٬ با خانم سودابه فرخ‌نیا٬ بازیگر با استعداد و با تجربه تئاتر و تلویزیون٬ که یکی از نقش‌های اصلی و کلیدی این نمایش را ایفا می‌کرد گفت‌وگویی صمیمانه داشتم.

در آغاز از فعالیت‌های هنری وی می‌پرسم از سال‌های قبل و بعد از مهاجرت از ایران…

فرخ‌نیا می‌گوید:  «تحصیلاتم را در مقطع لیسانس در رشته تئاتر در سال‌های ۱۹۷۵-۱۹۷۶ در تهران به پایان رساندم . مدتی بعد از لیسانس و بعد از انقلاب جمهوری اسلامی به دلایل شخصی به فرانسه مهاجرت کردم.

در ایران من فقط کارصحنه می‌کردم.  و نقش‌های بسیاری را روی صحنه اجرا کردم که از مهمترین آنها می‌توان به جادوگران شهر سلیم٬ اثر آرتور میلر٬  تسخیرشدگان٬ ترجمه‌ای از کار آلبرکامو اشاره کرد که در این اجراها نقش‌های اصلی را بر عهده داشتم. ده سال در فرانسه بودم و تحصیلات عالیه‌‌ام را در آنجا تکمیل کردم٬ تصمیم گرفته بودم در فرانسه بمانم و سعی خودم را کردم که وارد عرصه بازیگری شوم اما متاسفانه در فرانسه کار در محیط فرانسوی امکان‌پذیر نبود چرا که برخلاف اسمش که می‌گویند؛ سرزمین مهاجران است٬ اینطور نیست و همه چیز آنجا برای خارجی‌ها بلوکه بود و در واقع  بین فرانسوی‌ها این فرصت به من  داده نشد که بتوانم کار کنم. به زبان فارسی هم٬ خودم ترجیح می‌دادم که کار نکنم.»

فرخ‌نیا ادامه می‌دهد: «مانند بسیاری از هنرمندان و یا مهاجران٬ در سال‌‌های اول مهاجرت به خصوص پس از انقلاب جمهوری اسلامی٬ گویی به یکباره از اتمسفری که داشتیم٬ به بیرون پرتاب شدیم و ضربه انقلاب اسلامی نیز ما را سر در گم کرده بود. بنابراین هفت- هشت سالی طول می‌کشید که خودم را در کشور مقصد پیدا کنم ٬ درضمن باید زبان یاد می‌گرفتم و خیلی مسایل دیگر که زمان‌بر بود.»

او درباره آمدنش به انگلیس توضیح می‌دهد: «بعد از ۱۰ سال به پیشنهاد یک کانال تلویزیونی انگلیس به عنوان بازیگر در فیلمی به نویسندگی ایرج جنتی عطایی و راب ریچی که کار مشترک ایرانی- انگلیسی بود به انگلیس مهاجرت کردم.  اگرچه به دلایل اختلافاتی  که با کارگردان آن فیلم داشتم٬ موفق نشدم در آن فیلم بازی کنم٬ اما بهانه‌ای شد برای مهاجرتم به انگلیس. اما در همان مدت٬ اولین کار صحنه‌ام را باعنوان پرومته در اوین نوشته جنتی عطایی اجرا کردم.»

سودابه فرخ نیا درباره ادامه فعالیت‌هایش می‌گوید: «بعد از آن٬ تصمیم گرفتم در انگلیس بمانم به این دلیل که خوشبختانه در انگلیس برخلاف فرانسه برای هنرمندان خارجی آغوش بازی داشتند.  دلم می‌خواست وارد تئاتر  انگلیس شوم و به زبان انگلیسی در این زمینه فعالیت کنم که همین‌ طور هم شد و دراین زمینه موفق شدم .

پرومته در اوین در عرض یک سال به انگلیسی ترجمه شد و من نقش اصلی زنی را که در اجرای فارسی داشتم٬ در اجرای انگلیسی نیز بازی کردم.»

او همچنین در مقایسه کار تئاتر ایرانی‌ در لندن و کار با انگلیسی‌ها  به دردسر‌های تامین بودجه و مسایل مالی در  تئاتر ایرانی اشاره می‌کند و می‌گوید: «کار با انگلیسی‌ها راحت‌تر است چرا که  با آنها قرار داد می بندیم و به مدت ۳ یا ۴ هفته روزی ۶ یا ۷ ساعت به شکل فشرده کار می‌کنیم  و این کار یک تداوم عالی پیدا می کند بعد هم ۶ ۷٬ اجرا داریم. اما در کار ایرانی یا باید تامین بودجه کنیم و یا از طریق مراکز خیریه پول جمع کنیم  و به فروش بلیط باید اکتفا کنیم که معمولا  کارهای فارسی فقط  توانسته خرج حدالاقل سالن و تبلیغات را در بیاورد ولی ما هنرپیشه‌ها و کارگردان و یا دست‌اندرکاران هیچ‌گاه خودمان مبلغی دریافت نکرده‌ایم.»

سودابه فرخ نیااز او درباره بازی در کنار هنرمندان انگلیسی‌ می‌پرسم. اینکه آیا از لحاظ  زبان و بیان احساسات و انتقال مفاهیم شاعرانه در تئاتر‌های انگلیسی احساس راحتی دارد؟ او ابتدا از لحاظ زبانی می‌گوید که به دلیل تسلطش به این زبان و به دلیل داشتن همسر انگلیسی و زندگی با انگلیسی‌ها٬ و برقراری ارتباط احساسی با مردم و ارتباط  کاری٬ دیگر فاصله‌ای بین خودش و انگلیسی‌زبان‌ها احساس نمی‌کند.

در زمینه بیان مفاهیم اسطوره‌ای همچون مفاهیم رستم وسهراب و یا انتقال مفاهیم شاعرانه می‌افزاید: «این‌گونه مفاهیم٬ یک حس دیگری دارد و درست است که به زبان انگلیسی است ولی وقتی مربوط به فرهنگ اصلی من می‌شود٬ من آن بخش را در اجراهایم با یک آهنگ دیگر و حس دیگری به زبان می‌اورم. همان طور که در اجرای اخیر هم  این مساله را اکثر تماشاچی‌های انگلیسی نیز متوجه شده بودند و همان طور که خودشان می‌گفتند یک برداشت حسی دیگر و عمیق‌تری از این بخش از داستان داشتند و دلیلش هم این بود که من می‌خواستم که این عمق حتما برای تماشاچی‌ها قابل لمس باشد. الان دیگر در شرایطی هستم که خیلی راحت در این زمینه با مخاطب ارتباط برقرار می‌کنم  و می‌توانم مفاهیم و احساساتم  را راحت‌تر در ذهنم هضم کنم و در نقش‌هایم  انتقال دهم٬ بقیه ماجرا هم به تکنیک معمولی که همه جای دنیا از ان استفاده می‌کنند٬ مربوط می‌شود.»

از او در مورد اجرای بخش فرهنگ ایرانی نمایشنامه و اینکه آیا وی در نوشتن این بخش از نمایشنامه نقشی داشته است یا نه می‌پرسم.

سودابه فرخ نیا در پاسخ از سوزان جین، نویسنده‌ی نمایش، می‌گوید که چگونه در اثر ارتباطات گسترده‌ای که با ایرانیان داشته، قصه نمایشنامه را نوشته  و او هیچ نقشی در نوشتن قصه نداشته و سوزان جین به تنهایی نویسنده آن است. سوزان جین انگلیسی‌‌تبار و مقیم آمریکاست و به گفته سودابه فرخ‌نیا، با ایرانی‌ها خیلی سر و کار داشته و با یک خانم ایرانی خیلی دوست بوده که از فرهنگ آن خانم در نوشتن این نمایشنامه تاثیر گرفته است و با یکی از نمایشنامه‌نامه‌نویسان  معروف ایرانی هم در ارتباط بوده  و همچنین از شعر پرویز اوصیاء که بر  نیمکتی در پارک حک شده نیز الهام گرفته است.  او با فردوسی نیز از طریق یکی دیگر از دوستانش آشنا شده است. سپس رفتار و فرهنگ ایرانی‌ها را در محل  زندگی خود (لس‌آنجلس) از نزدیک لمس کرده و در عین حال چندین دوست ایرلندی هم داشته که از فرهنگ آنها هم تأثیر گرفته است.

سودابه فرخ‌نیا در مورد نقش مینا می‌گوید که در واقع نقش اصلی بود که همه  داستان‌ها را در این نمایش را، از داستان خانوادگی٬ مشکلات زن هنرمند و قضیه شاهنامه‌ تا روابط بین دو نسل متفاوت را به هم متصل می‌کرد.

در نمایش «امروز زندگی می‌کنم» صحنه‌ای را می‌بینیم که هر دو شخصیت داستان در برابر مشکلی به دعا روی می‌آورند٬ مینا با زبان فارسی و در حالی که چادرنماز سپید به سر می‌کند به راز و نیاز می‌پردازد و جوان ایرلندی آیه‌ای از انجیل را زمزمه می‌‌کند و به روش مسیحیان دعا می‌کند.

از سودابه فرخ‌نیا در مورد نقش مینا در این صحنه سوال می‌کنم که آیا در این نقش خود شما هم مانند مخاطب همذات‌پنداری داشتید و یا قصه صرفا متعلق به نویسنده بود و شما هم آن را اجرا می کردید؟

وی می‌گوید: «من وقتی یک نقشی را بازی می کنم معنی آن اینست که من آن نقش نیستم ولی از چیزهایی که در خود من است و تجارب و حس‌هایی که دارم مخصوصا احساسات و ذهنیاتم استفاده می‌کنم  تا آن نقش را بیافرینم.

نقش مینا نقشی قابل درک بود برای من چرا که نمونه‌های مینا را در اطراف خودم زیاد دیده بودم.  فکر می‌کنم  تماشاچی‌ها (چه انگلیسی‌زبا و چه فارسی‌زبان) این همذات‌پنداری را داشتند. من ابتدا باید در این نقش مینا را درک می‌کردم. او که یک خانم تحصیل‌کرده٬ پروفسور و  استاد دانشگاه است  و عضو گروه کمونیستی در ایران بوده٬ حتی  همسر او در این ماجرا ترور شده است،  چنین زنی  چطور می‌شود که وقتی سنش رفته بالا بعد از این همه سال زحمت٬ ناگهان به این شکل به مدیتیشن روی می‌آورد و احتیاج دارد که پناه ببرد به خدای خودش.»

پرویز اوصیا
نیمکتی که شعر پرویز اوصیاء بر آن نوشته شده

فرخ‌نیا ادامه می‌دهد: «خود نویسنده فکر می‌کرد که مینا واقعا باید نماز بخواند ولی من این را مطرح کردم که من این خانم را می‌فهمم  ولی این خانم با چنین پیشینه‌ای به زبان عربی  با خدای خودش رابطه برقرار نمی‌کند و با مذهب کاری ندارد٬ او به خدا ایمان دارد؛ به چیزی که بتواند به آن پناه ببرد که قوی‌تر از خودش باشد. و این را عنوان کردم تا توانستم آنها را قانع کنم که این صحنه به زبان فارسی بیان شود و آن چیزی که از دلش برمی‌آید را که در واقع  به عقیده من نوعی مدیتیشن بود را بیان کند. دقیقا همین مدیتیشن را  پسرجوان  ایرلندی به لهجه ایرلندی می‌کند ولی آنها نیازی ندارند به زبان دیگری دعا کنند و به زبان خودشان دعا می‌کنند. در نتیجه، این ذکاوت نویسنده بود که این وحدت را بین این دو ایجاد کرد و از مساله مذهب هم استفاده کرد تا بگوید ماجرایی که در تاریخ ۱۸۲۱ بوده با حال و آینده چه از لحاظ تاریخی و چه از لحاظ مذهبی می‌تواند یک وحدت و انسجام ایجاد کند چرا که نویسنده  خودش نیز در نمایشنامه‌اش این را مطزح می‌کند که آیا ما می‌توانیم بدون گذشته زندگی کنیم.»

از دیگر کار‌های  سودابه فرخ نیا که در لندن به زبان انگلیسی و فارسی اجرا شده است می‌توان به  I miss my war (آه جنگ من، آه)٬  In broad daylight (در روشنایی روز)٬  Happy days (روزهای خوشحالی)٬  Women of Troy ( زنانِ تروی)٬  bear and proposal (خرس و خواستگاری)٬  Swan song (آوای قو) و کارهایی به زبان فارسی همچون «پرومته در اوین»٬ «رستم و اسفندیار»٬ «بازگشت»٬ «یک زن تنها»٬ «نوآوری»٬ «خورشید در قفس»٬ «باقی مانده‌ی عشق» اشاره کرد.

یادآوری می‌شود که «فردا به دنیا آمدم/ امروز زندگی می‌کنم/ دیروز مرا کشت» قطعه‌ای از شعر زیبای پرویز اوصیاء نویسنده و حقوقدان ایرانی است. وی یکی ازنخستین قربانیان اهل قلم و هنر در سال‌های نخست حکومت جمهوری اسلامی بود که تجربیات خود را از زندان در کتابی زیر عنوان «زندان توحیدی ـ قصر در بهار آزادی» به‌رشته‌ی تحریر درآورد.

این شعر بر نیمکتی در گوشه‌ای در پارک همستد در شمال لندن حک شده است.

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=47529