با نزدیک شدن اسرائیل به ایالات متحده، چپ ایران به تدریج ضد اسرائیلی شد.
در ادامهی گفتگوهای رادیو اسراییل با امیر طاهری، بخش ششم از این گفت وگوها را در ادامه میخوانید. این گفتگو روز پنجشنبه ۳۱ تیرماه ۱۳۹۵ برابر با ۲۱ ژوئیه ۲۰۱۶ پخش شد.
منشه امیر: آقای طاهری، در برنامههای پیشین ما درباره لزوم همکاری بین اسرائیل و ایران سخن گفتیم و من علل و ریشههای این اندیشه را از شما پرسش کردم، و در گفت و گوی این بار میخواهم بپرسم از سال ۱۹۶۰ تا سقوط حکومت پهلوی در ایران، چه نوع همکاریهایی دقیقاً بین اسرائیل و ایران وجود داشت؟ میگویند این همکاریها نه تنها در زمینههای دفاعی، نظامی و امنیتی، بلکه در امور دیگری مثل پزشکی، آبیاری، کشاورزی و تعاون در ایران هم بوده است. آگاهیهای شما در این باره چیست؟
امیر طاهری: بله، البته همانطور که خودتان گفتید، همکاریهای متنوعی بین ایران و اسرائیل وجود داشت. اسرائیل تجربه زیادی در یک نوع کشاورزی متکی بر آبیاری قطرهای داشت که در کشورهای کمآب و خشک و از جمله در بخشهایی از ایران مهم بود.
این نوع کشاورزی و آبیاری برای ایران اهمیت داشت که در این زمینه چندین پروژه آزمایشی صورت گرفت. نمونهاش پروژه دشت قزوین بود که اسرائیلیها تکنولوژی کشاورزی مدرن و آبیاری قطرهای را در اختیار کشاورزان ایرانی گذاشتند.
در زمینههای پزشکی و علمی نیز همکاریهای گستردهای وجود داشت. ولی از اینها مهمتر، همکاریها در زمینه بینالمللی و دیپلماتیک بود؛ ایران از شبکه ارتباطی اسرائیل در سراسر جهان استفادههای خوبی میکرد. بخصوص موقعی که حکومت ایران تصمیم گرفت، یک حضور قوی در آفریقا پیدا بکند. در آن زمان اسرائیل که خود در بسیاری از کشورهای آفریقایی حضور داشت، به ایران کمک کرد تا وضع این کشورها را بفهمد و ارتباطهای مهمی را در این کشورها به وجود بیاورد و همچنین در آمریکای جنوبی به ایران کمک کرد.
میخواهم همکاریهای فرهنگی میان اسرائیل و ایران را هم که برقرار بود، مورد اشاره قرار بدهم.
بنا براین، دو کشور چون واقعاً منافع مشترک داشتند و در هیچ زمینهای با هم در تضاد نبودند، خیلی همکاریهای نزدیکی بین آنها برقرار شد، و اگر همکاریها در اثر انقلاب اسلامی و روی کار آمدن حکومت اسلامی به هم نمیخورد و قطع نمیشد، به نظر من اسرائیل و ایران هنوز هم کاملاً میتوانستند نزدیکترین دوستان و همکاران منطقه باشند.
منشه امیر: میخواهم در این رابطه به یک نکته دیگر هم اشاره بفرمایید و آن دوران اصلاحات ارضی در ایران است، که شاه میخواست زمینهای کشاورزی را از مالکان بزرگ بگیرد و به خود کشاورزان بدهد تا آنها آن را اداره بکنند. این نوع کشاورزی را بر اساس شرکتهای تعاونی بنا نهادند؛ همان امری که اسرائیل در آن تجربه بسیار داشت. چه نکاتی مایل هستید در این زمینه اضافه بفرمایید؟
امیر طاهری: بله، برنامه اصلاحات ارضی شاه در واقع با توزیع بخشهایی از زمینهای متعلق به «بنیاد پهلوی» شروع شده بود. ولی ایران در زمینه سازماندهی به این برنامه، تجربه زیادی نداشت.
بیشتر این زمینهایی که در آغاز تقسیم شد، در اطراف گنبد کاووس و ترکمن صحرا و غیره بود.
وقتی برنامه بزرگ اصلاحات ارضی آغاز شد، بخصوص موقعی که آقای (حسن) ارسنجانی وزیر کشاورزی (در سال ۱۳۳۹ خورشیدی در دولت علی امینی) شد، او پایه اصلاحات ارضی را گذاشت. ارسنجانی خیلی بر روی اجرای این نوع برنامهها در اسرائیل مطالعه کرده بود و چندین مقاله هم نوشته بود و خودش هم یکی دو بار به اسرائیل سفر کرده بود.
قبل از او هم آقای خلیل ملکی رهبر حزب «نیروی سوم» به اسرائیل سفر کرده بود و او هم درباره تحربیات اسرائیل در استفاده و بهرهبرداری از زمین و منابع کشاورزی مطالبی منتشر کرده بود.
(اشاره آقای طاهری به «حزب زحمتکشان ملت ایران- نیروی سوم» است، که خلیل ملکی و همفکرانش ابتدا از حزب توده منشعب شده و با مظفر بقائی «حزب زحمتکشان ایران» را ایجاد کردند اما خلیل ملکی از این حزب نیز منشعب شده و «حزب زحمتکشان ملت ایران- نیروی سوم» را اعلام کرد).
خلیل ملکی هم در زمینه استفاده دسته جمعی و گروهی در اسرائیل از اراضی کشاورزی مطالعه کرده و علاقمند شده بود. بنابراین، اسرائیل در سه زمینه به ایران در زمینه اصلاحات کمک کرد:
یکی از نظر حقوقی و اداری به طور کلی،
دوم از نظر تبدیل زمینها به بیعانه برای پیدایش سرمایه لازم جهت سرمایهگذاری در بهبود باز یافتِ زمینها که به ایجاد بانک عمران و تسهیلات مالی و بانکی منجر شد،
و زمینه سوم، تعلیم و آموزش افرادی بود که گرداننده این تعاونیها باشند.
در آغاز تعداد تعاونیها کم بود ولی با گذشت بیست تا بیست و پنج سال، تعاونیها بخش مهمی از کشاورزی ایران را در بر گرفت، چیزی بین هفده تا بیست درصد، و ایران از تجربیات و همکاریهای اسرائیل در این زمینهها استفاده کرد.
منشه امیر: در مورد کیبوتس Kibutz و موشاو Moshav که دو نوع آبادی اشتراکی در اسرائیل است هم بگوییم. کیبوتس به معنی دهکده و مزرعهای که در آن هر کس به اندازه توانایی خویش کار میکند و از نتیجه کار در حدی که نیاز دارد بهره میگیرد. موشاو هم یک نوع آبادی کشاورزی اشتراکی است. اما تا چه حد این دو شیوه زندگی کشاورزی میتوانست در ایران ریشه بدواند و مورد استقبال قرار بگیرد؟
امیر طاهری: این الگو در سالهای دهه پنجاه و شصت میلادی خیلی در ایران محبوب شده بود.
خیلی از نویسندگان و روشنفکران ایرانی که به اسرائیل سفر کرده بودند، در بازگشت در این زمینه مینوشتند.
از جمله خود جلال آل احمد، که الان یکی از برجستهترین نویسندگان اسلامی در ایران به حساب میآید. او در مجله «علم و زندگی» که آن موقع سردبیرش بود، در این زمینه مشاهدات خود را نوشته بود و آقای احسان نراقی هم همینطور.
آقای ابوالحسن بنی صدر هم که بعداً رییس جمهوری ایران شد و خیلیهای دیگر که در آن موقع به اسرائیل سفر میکردند، تحت تاثیر این الگو قرار میگرفتند.
ولی این الگو به نظر من در ایران به طور کامل قابل پیاده کردن نبود، برای آنکه نیازمند آن بود که یک زمینه فرهنگی و ایدئولوژیک برای آن وجود داشته باشد که در اسرائیل بود ولی در ایران وجود نداشت.
مساله دیگر، امر تساوی میان زن و مرد بود که هنوز در ایران مطرح نبود ولی در اسرائیل نه تنها مطرح بود بلکه اجرا هم میشد.
یادم هست صحبت از این بود که چطور دخترها و پسرهای اسرائیلی در کیبوتس آزادانه و راحت در کنار هم فعالیت و کار میکنند و حتی دخترها سختترین کارها را میکنند و مانند مردها یک شورت راحت به پا دارند و این خیلی عادی است و همه سرشان به کار مشغول است و انگار نه انگار.
اما تکرار این الگوی مساوات کار، و فرهنگ آن، به دشواری میتوانست در ایران پیاده شود. به طور کلی اسرائیل یک موقعیت استثنایی داشت.
این را هم بگویم که برای اسرائیلیها رابطه فرد یهودی با زمین اسرائیل یک رابطه خیلی پیچیده است که ریشههای عمیق معنوی و ریشههای دینی دارد که در هیچ جای دیگر، به نظر من، قابل اطلاق نیست.
ایرانیها هم مثل هر ملت دیگری البته به خاکشان علاقمند هستند و ما این شصت هزار روستایی که داشتیم و هنوز داریم، هر کس به آن روستای خود علاقمند است و عشق دارد– ولی پیوندهای عمیق و تعلق خاطرهای شدید عاطفی و دینی با زمین در یهودیان اسرائیل، به هیچ کشور دیگری قابل انتقال نیست.
منشه امیر: آیا به دلایلی که اشاره کردید، از دیدگاه شما برنامه شیوه زندگی و کار کشاورزی و اصلاحات و تحولات اجتماعی در اسرائیل، در ایران زیاد موفقیتآمیز نبود؟. در ضمن، آقای طاهری، شما به سفر گروهی از روشنفکران ایرانی به اسرائیل اشاره کردید مانند آقایان جلال آل احمد، ابوالحسن بنی صدر، و شماری دیگر. در این باره یادآوریهای دیگری اگر دارید، بفرمایید.
امیر طاهری: ببینید، اسرائیل خیلی مورد پسند چپگرایان ایران بود برای آنکه اسرائیل به عنوان یک الگوی سوسیالیسم آمیخته شده با فرهنگ و مذهب شکل گرفته بود.
بنا بر این، نه تنها روزنامههای هوادار چپ و غیر اسلامی، بلکه روزنامههای اسلامگرا هم مثل روزنامه “چلنگر” نسبت به اسرائیل سمپاتی خوبی داشتند؛ اسرائیل را سمبل و نماد مبارزه با امپریالیسم بریتانیا میدانستند و در آن موقع، تا سالهای ۱۹۶۰ اسرائیل بیشتر در چپ ایران محبوبیت داشت تا در جناح راست ایران.
خیلیها آن موقع به اسرائیل سفر میکردند و مینوشتند، که البته خود مسالهای است که میتواند سوژه کتاب خوبی باشد که چگونه تصویر اسرائیل در ایران در دورههای مختلف شکل گرفت و چگونه عوض شد.
منشه امیر: در مورد دگردیسی که بعدها در ابوالحسن بنی صدر و جلال آل احمد و برخی دیگر از روشنفکران به وجود آمد، بفرمایید.
امیر طاهری: بله، با گذشت زمان، نظر آنها به اسرائیل برگشت. البته در مورد جلال آل احمد او چیز مشخصی علیه اسرائیل ننوشت و هیچ وقت هم به آن صورت موضع ضد اسرائیلی نگرفت، ولی به تدریج اسرائیل را جزیی از غرب به شمار میآورد.
آخر اسرائیل به ایالات متحده نزدیک شد و ایالات متحده هم به رژیم شاه نزدیک شده بود. در نتیجه، اسرائیل هم تا اندازهای تاوان این نزدیکی را میپرداخت. از این روی، آنها دید خوشی به این نداشتند. همین طور بقیه گروههای چپگرا و گروههای اسلامگرای متعادل در ایران.
به نظر من یک بخش مهمی از احساسات ضد اسرائیلی که در ایران شکل گرفت، به خاطر نزدیکی اسرائیل به ایالات متحده بود. اسرائیل قبلاً به کشورهای اروپایی بیشتر نزدیک بود تا به آمریکا، بخصوص با فرانسه روابط خوبی داشت و بعد با شوروی روابط حسنهای پیدا کرد، و در آغاز تاسیس اسرائیل، به نوعی جزو کشورهای بلوک شرق، و به طور کلی یک کشور نیمه سوسیالیستی به شمار میرفت.
با گذشت زمان، و بعد از جنگ ۱۹۶۷ میلادی، (جنگ «شش روزه» اعراب و اسرائیل) اسرائیل اندک اندک در این چرخه جنگ سرد به عنوان متحد ایالات متحده شکل گرفت و خیلی کمک کرد به ایالات متحده برای جلوگیری از نفوذ اتحاد شوروی و برای جلوگیری از تسلط متحدان عرب اتحاد شوروی بر تمام منطقه.
اسرائیل در کشیدن دندانهای مصر، که آقای جمال عبدالناصر میخواست یک امپراتوری درست کرده و بر یمن و سوریه و حتی بر لیبی مسلط شود، نقش مهمیداشت. این اسرائیل بود که باعث شد این برنامه عقیم بماند و ناصر شکست بخورد.
در مجموع، اسرائیل کارهای بسیار مهمیدر جنگ سرد به نفع ایالات متحده در منطقه انجام داد. در نتیجه، تصویر اسرائیل در ایران هم عوض شد و آنهایی که به طرف شوروی و غیره گرایش داشتند، اندک اندک ضد اسرائیلی شدند و به سهولت ضدیت با اسرائیل، به ضد یهودی بودن هم مبدل شد.
همیشه برای آدمهایی که از تعقل و تفکر به دور هستند، هیچ چیزی از یهودستیزی آسانتر نیست.
در همه جوامع و برای قرون متمادی، این یهودیستیزی «مد» بوده و هر جنبش و ایدئولوژی که شکست خورده و هر ملتی که به بن بست رسیده، گناهش را به گردن یهودیها انداخته است.
منشه امیر: من هنوز پرسشهای بسیاری دارم. در برنامه آینده از شما خواهم پرسید که این یهودستیزی و ضدیت با اسرائیل که به آن اشاره کردید، چگونه در سیاستها و رفتارهای آقای خمینی و حکومت اسلامی ایران ترجمان یافت.