خمینی برای همکاری با حزب توده و خوشامد سران عرب و جذب مسلمانان، بر شدت حملات ضد اسرائیلی افزود.
در ادامهی گفتگوهای رادیو اسراییل با امیر طاهری، بخش هفتم از این گفت وگوها را در ادامه میخوانید. این گفتگو روز پنجشنبه ۷ امرداد ۱۳۹۵ برابر با ۲۸ ژوئیه ۲۰۱۶ پخش شد.

منشه امیر: آقای امیر طاهری، شما در گفت و گوی پیشین، بر روی مطلب بسیار مهمی انگشت گذاشتید و گفتید سیاستمدارانی در دنیا هستند که برای پیشبرد منافع خودشان یهودستیزی میکنند و با اسرائیل ضدیت دارند، برای اینکه اسرائیل و یهودیت را دیوار کوتاه گیر آوردهاند و آسان میشود به این کشور و به این دین حمله برد و تلاش کرد که هدفهای سیاسی خودشان را پیش ببرند. شنیدن این سخنان شما مرا به یاد آیتالله روحالله خمینی انداخت که از سال ۱۹۶۳ به بعد، در پی نطقی در قم آمد و یهودستیزی و ایجاد تنفر نسبت به اسرائیل را به یکی از حربههای خود در مبارزه با حکومت پیشین ایران مبدل کرد. در این باره از شما میشنویم.
امیر طاهری: بله، ببینید آقای خمینی متاسفانه اطلاعات تاریخی و فرهنگی زیادی نداشت. اگر میداشت، میدانست که یهودستیزی در ایران و در فرهنگ ایرانی هیچوقت جای مهمینداشته است.
البته میدانید یهودستیزی در ایران و در فرهنگ ایران بوده و در آثار بعضی از شاعران ما هم پیدا میشود. میدانیم که یهودیها در ایران هم مورد تعرض بوده و در معرض زجر و آزار قرار گرفته بودند، ولی نسبت به کشورهای دیگر واقعاً این موارد بسیار اندک بوده است.
منتهی آقای خمینی در موقعی که دوران دوم سیاسی خود را شروع میکند، و یادآوری کنم که دوران یا کاریر اول او مرتبط با گروه «فداییان اسلام» بوده و او در این گروه عضویت داشته، و اعضای این سازمان کارشان قتل احمد کسروی و اقدامات دیگری از این قبیل بوده است.
کاریر دوم خمینی با جریان ۱۵ خرداد در سال ۱۳۴۲ خورشیدی شروع میشود. در این موقع، به خاطر برخی تماسهای «حواریون» او با گروههای عرب، روز به روز، یک عنصر شدیدتر ضد یهودی در جهانبینی ایشان شکل میگیرد. من موقعی که بیوگرافی آقای خمینی را مینوشتم، نوشتهها و گفتههای ایشان را تعقیب میکردم، میدیدم که اگر بخواهیم یک منحنی را ترسیم کنیم، با گذشت سالها این ضدیت با یهود و گرایشهای یهودستیزی در او شدیدتر میشود و این منحنی بالاتر میرود و اوج میگیرد.
در آغاز میدانیم که آقای خمینی کار زیادی با اسرائیل و یهودیان نداشت. گاه صحبتی از آن میکرد ولی هسته مرکزی صحبتاش این موضوع نبود.
ولی به تدریج زیر نفوذ گفتمان کلی در جهان عرب قرار گرفت، و این نفوذ بعد از رفتن ایشان به عراق شدت بیشتری گرفت– چون موقعی که ایشان در تبعید در عراق بود، عراق یکی از شدیدترین مواضع یهودستیزانه را در پیش گرفته بود و دیکتاتورهای عراق از این موضوع برای توجیه خودشان استفاده میکردند.
در آن موقع من به عنوان یک روزنامهنگار با بسیاری از این دیکتاتورها مصاحبه کردم، مثلاً با طاهر یحیی، احمد حسنالبکر و خود صدام حسین و غیره.
مرکز ثقل و کانون گفتمان تمام آنها این بود که معضل اصلی جهان عرب پیدایش اسرائیل است و تا موقعی که اسرائیل از بین نرود ما باید به صورت یک نیروی نظامی عمل بکنیم نه به عنوان یک کشور، که البته میدانید شما اگر در نجف نشستهاید و شب و روز این تبلیغات به گوشتان بخورد، مسلماً روی شما اثر میگذارد (اشاره به آیتالله خمینی در دوران اقامت او در نجف عراق است).
به این موضوع باید ارتباطاتی را اضافه کنیم که به تدریج خمینی، به ویژه از طریق پسرانش، مصطفی و احمد، با گروههای فلسطینی در عراق و لبنان برقرار کرد و بسیار تحت تاثیر آنها قرار گرفت و هیچوقت موفق نشد که یک تجزیه و تحلیل مستقلی از مساله اسرائیل، و به طور کلی از مساله یهود در متن کلی خاورمیانه برای خود داشته باشد.
در نتیجه، مواضعی که آقای خمینی در این مورد میگرفت، مواضع وام گرفته شده از اعراب بود.
در آن موقع هم میدانیم که اعراب واقعاً بیشتر بر پایه احساسات، و نه از روی عقل و منطق، با این مساله استقلال کشور اسرائیل روبرو شده بودند.
از آن گذشته، چون ضدیت با اسرائیل و یهودستیزی برای آقای خمینی خرجی نداشت و به عکس منافع زیادی از دیدگاه او نصیباش میساخت، برایش کار آسانی بود، و اندک اندک هم به ایشان یک موقعیتی در متن وسیعتر منطقه داد و توانست شنوندگان و مخاطبانی در عراق و در لبنان داشته باشد و توانست با لیبی در زمان حکومت معمر قذافی ارتباط برقرار کند؛ یک مدتی هم سوریها با او تماس گرفتند، و به طور کلی موقعیتی برای خود پیدا کرد و در این بحبوحه هم چون اسرائیل همپیمان ایالات متحده شده بود، چپ ایرانی طرفدار شوروی هم به مواضع آقای خمینی علاقمند شد.
مثلاً دبیر اول وقت حزب توده ایران (رضا رادمنش که در سالهای ۱۳۲۴ تا ۱۳۴۹ خورشیدی دبیر اول حزب توده بود)، که حزب کمونیست او متکی به اتحاد شوروی بود، به عراق سفر کرد و با آقای خمینی مذاکره کرد، و یکی از موضوعات مورد بحث، مبارزه مشترک روحانیون و چپ ایرانی علیه امپریالیسم آمریکا و نماینده اصلیاش یعنی اسرائیل در منطقه بود.
بنابراین، این مجموعه واقعاً یک آش شله قلمکاری بوده که عناصر مختلفی درآن دخیل بودند و چون آقای خمینی به هیچ وجه یک ناسیونالیست ایرانی نبود و مسایل و امور را از دید منافع ملی ایران نگاه نمیکرد، بلکه از دید منافع اسلام و آنچه که خودش میدید نگاه میکرد، بنابراین، فکر میکرد که الان منفعت مسلمانان این است که علیه اسرائیل و نیروی اصلی که اسرائیل به آن متکی است، یعنی ایالات متحده همپیمان بشوند.
این همان سیاستی بود که وقتی که به حکومت رسید، آن را ادامه داد و تا حال هم جمهوری اسلامی ایران، البته کمابیش با تغییراتی، این سیاست را ادامه داده است.
به نظر من، این سیاست با منافع ایران به عنوان یک ملت و یک کشور سازگار نیست و منعکس کننده یک ایدئولوژی است که میتوان به آن گفت «خمینیسم» و آمیزه و معجونی از تعصبات اسلام بد فهمیده شده با احساسات یهودستیزانه اعراب در یک موقعیت خاص و جاهطلبیهای شخصی آقای خمینی از سوی دیگر است.
منشه امیر: آقای طاهری، این توضیحات شما را با شکیبایی بسیار شنیدم. میخواهم مطلبی را اضافه کنم و به صورت سئوال مطرح کنم. ولی پیش از آن خواستم به آگاهی شنوندگان برسانم که کتاب شما درباره خمینی، با نام «روحالله» به زبانهای مختلف از جمله زبان عبری در اسرائیل هم منتشر شد و در دورانی که اسرائیلیها درباره حکومت ایران و آنچه در ایران میگذشت اطلاعات بسیار کمیداشتند، مورد استقبال بسیار قرارگرفت.
امیر طاهری: خواهش میکنم.
منشه امیر: بازمیگردم به پاسخی که شما دادید و میخواهم بپرسم آن زمینه ذهنی که در ایران وجود داشت، در مورد یهودستیزی و مقابله با اسرائیل، تا چه حد این واقعیت موجب شد که آقای خمینی بیش و بیشتر بیاید و حملات خود را علیه شاه از طریق ابراز تنفر نسبت به اسرائیل اجرا کند؟
امیر طاهری: به نظر من یهودستیزی در ایران ریشههای عمیق ندارد. البته همانطور که خدمتتان گفتم یهودستیزی در ایران بوده و یهودیان را خیلی هم اذیت کردند. وقایع شرمآور هم در تاریخ ایران هست.
بلاهایی که بر سر یهودیان مشهد آمد و امثال آن، همه به جای خود، ولی در میان توده مردم ایران واقعاً تا آنجا که من تحقیق کردهام و در زندگی خود هم دیدهام، یهودستیزی به آن صورتی که در بعضی کشورهای عرب و بسیاری از کشورهای اروپایی وجود داشت و جزو فرهنگ و به طور کلی توده عمومی جامعه بوده، در ایران وجود نداشت- امیدوارم که من اشتباه نکنم.
ولی آقای خمینی با تکیه بر یهودستیزی و ضدیت با اسرائیل سعی میکرد در چند جا برای خود پایگاه درست بکند: یکی ایجاد پایگاه در میان پان اسلامیستها بود، که برایشان ایران مطرح نبود و اسلام به طور کلی برای آنها مطرح بود، که با استفاده از مساله اسرائیل به اعراب و بقیه مسلمانان که اکثریت سنی هستند بگویند که شیعه بودن ما را فراموش کنید زیرا ما یک «دشمن مشترک» داریم که اسرائیل است و با این دستاویز بگویند که بیایید با هم همکاری بکنیم. این، هم یک تاکتیک بود وهم یک درک ایدئولوژیک از یک موقعیت خاص بود.
گروه دومی که خمینی میخواست به دنبال خودش بکشاند، گروه ایرانی چپهای طرفدار شوروی بود که در متن جنگ سرد، اسرائیل را همانطور که گفتیم، متحد آمریکا میدانستند و در نتیجه، ضدیت با اسرائیل برای آنها هم جالب بود.
آقای خمینی کاری نداشت به این که اکثریت مردم ایران چه فکر میکنند و یا چه میخواهند. برنامه او این نبود که انتخاباتی آزاد انجام بدهد یا کاندیدا بشود یا نظر مردم ایران را بخواهد. میخواست این دو گروه را متحد خود کند و این کار را کرد و اسلامگرایان و گروه چپ طرفدار شوروی را به دنبال خودش بکشاند و با خود متحد کند.
او در انقلاب اسلامی موفق شد با جمع کردن فداییان اسلام و گروههای مختلف، چون حزب موتلفه اسلامی، گروههای مختلف پاناسلامیسم و گروههای چپگرا مانند حزب توده ایران را در کنار خود بیاورد. حزب توده یکی از موثرترین پشتیبانهای آقای خمینی بود؛ چه پیش از انقلاب و چه بعد از انقلاب، که البته بعداً خود آنها هم قربانی شدند.
بنا بر این، از دید آقای خمینی این یک مسئله تاکتیکی سیاسی بود و ربطی به این که آیا یهودستیزی در ایران خریدار دارد یا ندارد، نداشت و الان هم ندارد.
یعنی اگر در ایران نظرسنجی واقعی بشود و از ایرانیان بپرسند که خواستار نابودی [اسراییل] هستند یا نه، به نظر من اکثریت مردم ایران خواستار نابودی اسرائیل نیستند، و اگر برایشان توضیح داده بشود، حتما به نظر من، خواستار دوستی با اسرائیل هم خواهند شد، و به همین دلیل پیشنهاد کردم مساله اسرائیل مطرح شود و این کوششی که الان (از طریق این برنامه رادیویی) میکنیم، این است که دشمنان اسرائیل بیایند و برای مردم ایران توضیح بدهند که چرا ما باید با اسرائیل دشمن باشیم. اگر این بحث را همانطور سربسته باقی بگذاریم نخواهیم فهمید که نظرعموم اکثریت ملت ایران در باره این مسئله مهم چیست.
منشه امیر: آقای امیر طاهری، از شما سپاسگزارم. هنوز در این رابطه از شما پرسشهایی دارم که آنها را برای برنامههای بعدی میگذارم، و قدردانی میکنم از این که با فضل خود این آگاهیهای مهم را در اختیار ما و شنوندگان قرار دادید.
[بخش نخست] [بخش دوم] [بخش سوم] [بخش چهارم] [بخش پنجم] [بخش ششم]
آقای طاهری باز هم ممنون (بار دوم است که مقاله را می خوانم). جایکاه یهودیان در ایران را خیلی خوب بیان کرده اید. من اهل شهر کوچکی در غرب ایران هستم. درشهر ما محله ای به نام یهودی ها وجود داشت که در یک کتاب معتبر تاریخی خواندم که بیش از یک سوم خانه های شهر در اواخر قاجار و دوران رضا شاه متعلق به یهودیان بوده است. پدربزرگم پارچه فروش بود و صاحب مغازه روبروی او یهودی و پرمشتری بود.