پیروزی ترامپ، چند ماه بعد از رای مردم بریتانیا برای خارج شدن از جامعه اروپا، «انتهای تاریخ» به صورتی که میشناسیم نیست، «تکرار تاریخ» است و بازگشت به آنچه ادیان ابراهیمی گناه آدم و حوا خواندهاند و دلیل خروج اجداد برهنه ما از بهشت، و تبعید آنها به زمین معرفی میکنند.
دو جامعه بزرگ اروپایی و آمریکایی در نتیجه «وسوسهای شیطانی»، با رای به «برکسیت Brexit» و انتخاب ترامپ، به خویشتن تشنهی خود بازگشتند برای تغییر، و رسیدن به لذت میوهی حرام.

در کتابهای ادیان الهی، مجموعه کتابهای وصایای عهد عتیق (کتاب پیدایش)، انجیل، همچنین قرآن، خداوند «درخت ممنوع» را وسیلهی تشخیص «خوب و بد» از سوی انسان قرار داده است.
در زندگی انسان امروز که عینی و واقعی است و زمین تا آسمان متفاوت با دنیای خیالی تصویر شده در کتابهای آسمانی، نه یکی، بلکه هزاران «درخت ممنوع» مقابل انسان قد کشیدهاند برای تمیز روشنی و تاریکی، تداوم و تغییر، لذت و درد، عبادت و گناه، خیانت و خدمت، ازدواج و طلاق، همجنسگرایی و انکار آن، سیاه و سپید، پوشیدگی و برهنگی، انتخاب نام دخترانه برای پسرها و برعکس، فقر و ثروت، فرار و قرار، صدا و سکوت، خشم و خونسردی، غم و شادی، اعتراض و رضایت، زیبایی و زشتی، دمکراسی و دیکتاتوری، وطنگرایی و جهانوطنی، و صدها خط و مرز دیگر که شماری از آنها عمیقاند و پارهای سطحی و قابل گذر.
آنها که بیشتر قراردادی هستند، و محتاط تر، تفاوتها را با تحمل و همسویی چاره میکنند، و شماری دیگر تفاوتها را تحمل نمیکنند، میایستند، میوه ممنوع را میچینند، و حتی برای رسیدن به خواستهی خود به جنگ میروند. یک نماد اشتهای انسان به تنوع و تغییر، ۷۵ درصد زنانی هستند در غرب، که بعد از ازدواج و تن دادن به یک پیمان، دست کم یک بار با غریبه و یا آشنایی به جز همسر خود همبستر میشوند. درصدِ این میل سرکش نزد مردها البته قویتر است.
انسان و شهوت تمرد
در بهشت موعود که خداوند آفریده، همه چیز برای رضایت خاطر دو انسان (آدم و حوا) فراهم آمده است. در بهشت خیالی، بیماری و سلامت، جوانی و پیری، فقر و ثروت مفهوم نیست، زمان در آن متوقف است، سردی و گرمی و روز و شب یکی است، نیازی به کار و اشتغال نیست، تفاوتی میان سکون و حرکت دیده نمیشود، همه چیز ثابت است و هیچ چیز متغیر نیست و چیدن میوه درخت ممنوع تنها وسیله تشخیص «خوب و بد» برای انسان برتر از فرشته است.

با این وجود، ابتدا حوا «با وسوسه شیطان» به حکم خدا پشت میکند و به سیب حرام گاز میزند، و بعد آدم، بر همان سیب گاز دیگری. در جوامع همیشه در حال تغییر امروزی، که قراردادهای اجتماعی هر روز متفاوت با دیروز میشوند، و دنیایی که در آن «مدینه فاضله»، آرمانشهر افلاطون، مورد استهزاء و انتقاد متفکران و مردم شده، ترک زندگی قراردادی فرزندان آدم و حوا را بر زمین که دارای هزاران تفاوت است با بهشت عدن، میتوان رجعت انسان به طبیعت خود و نتیجه اشتیاق به «تغییر» خواند.
میل فرزندان امروزین آدم و حوا برای پشت کردن به لیبرال دمکراسی، انتخاب رهبران اقتدارگرا، خط کشی دوباره مرزها، بر افراشتن دیوارها، و بستن درهای خانه پدری به روی غریبهها را باید درک کرد؛ آنچه در دو قاره قدیم و جدید روی داده و میدهد، نتیجه طبیعت تنوعطلب انسان و میل به تغییر است.
ادیان ابراهیمی انسان را جایزالخطا می دانند، و اسلام به استثناء «معصوم» و « معصومین»، انسان را گناهکار بالقوه میخواند و با همین نگاه مشترک است که همگی در کنار بهشت، جهنم را قرار دادهاند با دیواری به نام برزخ در میان آن.
جداییهای ماندگار
یک هفته بعد از شکست انتخاباتی ۸ نوامبر، هیلاری کلینتون طی سخنرانی در یک جمعیت خیریه، ضمن تائید تلویحی پذیرفتن بازنشستگی سیاسی خود، تاکید کرد که جدال هواداراناش با یک فرد و یک انتخابات پایان نمیگیرد. او همچنین اظهار داشت: «دوپارگی و جدایی جامعه آمریکا عمیقتر شده است.»
اشاره کلینتون به وضع موجود در جامعه آمریکا، اعتراف آگاهانه، و یا سطحی، به واقعیتی است که در همه جوامع امروزی دنیا به صورت فعال و یا خفته دیده میشود. جاذبه تغییر در جوامع، وضعیت مطلوب را برای انفجار انتظار میکشد؛ نظیر رویداد ۲۳ ژوئن سال جاری در بریتانیا و رای غیر منتظره مردم آن کشور برای بریدن از اتحادیه اروپا و پشت کردن به قراردادهایی که بیش از ۴۰ سال به آنها تن داده بودند.
پیش از طلاق مسالمتآمیز بریتانیا از اروپا، شمار بزرگی از مردم اسکاتلند طالب ترک ازدواج با انگلیس شدند که حدود ۳۰۰ سال دوام کرده است. میل به تغییر، پشت کردن به قراردادهای اجتماعی و سیاسی، بروز انقلاب، روی گرداندن از رهبران کهنهکار، جنگ داخلی، جداییخواهی و تجزیه در طبیعت انسان و جوامع بشری است.
انسان طی چند هزاره زندگی اجتماعی و شهری، متحول شده، و به نسبت توسعه علم و افزایش سرعت ارتباطات، تغییرات اجتماعی در جوامع امروزی سرعت بیشتری گرفتهاند.

انتخاب ترامپ و «برکسیت»، نشانه مرگ «لیبرال دمکراسی»، تعطیل روند جهانی شدن، و رویکرد به درونگرایی نیست، بلکه شکستن قراردادهایی است که حتی بدون محاسبه سود و زیان، گروهی به آن روی میآورند.
با آمدن ترامپ، و قبیله او به واشنگتن، که ممکن است سلسلهای شوند مشابه کندیها، بوشها و کلینتونها در پایتخت بزرگترین قدرت جهان، آزادیهای اجتماعی، حقوق بشر و لیبرال دمکراسی، حتی تمایل به چپ، که روزی به نوبه خود وسیله شکستن ساختارهای سنتی تلقی میشد، نه در آمریکا و نه در قاره قدیم لگدکوب نمیشوند، بلکه پوست میاندازند، نو میشوند و در آیندهای نه چندان دور، با شتابی بیش از پیش و در شکل و شمایلی دیگر، باز میگردند.