روشنک آسترکی – وضعیت اقتصادی ایران سالهاست از شرایط نابسامانی رنج میبرد و بار این رنج به شکل مستقیم بر دوش اکثر جامعه ایران سنگینی میکند.
اقلیتی هم در این میان هستند که با توسل به سفرهی انقلاب توانستهاند از مواهب مادی حکومت اسلامی بهرهمند شوند.
مثلث بیکاری، فقر و گرانی هر روز تعداد بیشتری از مردم ایران را در بر میگیرد و درصد بیشتری از جمعیت کشور را درگیر مشکلات شدید معیشتی میکند.
در چهار سال گذشته با روی کار آمدن دولت «تدبیر و امید» و به ویژه با امضای توافق هستهای میان ایران و غرب، بسیاری امیدوار بودند گره از کلاف سر در گم بحران اقتصادی کشور گشوده و اگر رونقی بر نمیگردد دست کم رکود از بخشهای مختلف اقتصادی رخت بر بندد. در این میان اما دایره فشارهای اقتصادی روز به روز تنگتر شد، بسیاری از واحدهای تولیدی و تجاری ورشکسته شدهاند، تعداد زیادی از کارگران و کارمندان اخراج شده و ضمن افزایش روزافزون نرخ بیکاری، تورم و گرانی کالاها نیز ادامه دارد.
نرخ بیکاری واقعی ۲۱ درصد است
دولت روحانی که با شعارهای ویژه پیرامون بحران بیکاری در کشور و وعدهی داشتن راه حلهای صد روزه برای مشکلات کشور بر سر کار آمد در چهار سال گذشته نه تنها نتوانست به شعارهایش جامه عمل بپوشاند بلکه در این مدت نرخ بیکاری در ایران شیب فزایندهی صعودی پیدا کرد و آمار متقاضیان اشتغال افزایش یافت.
بر اساس آخرین آمارهای منتشر شده، در ایرانِ چهار سال پس از دولت «تدبیر و امید» و در تابستان ۹۶ نرخ بیکاری در ایران نزدیک ۱۳ درصد بوده و نرخ بیکاری جوانان ۲۴ تا ۱۵ ساله در تابستان سال ۱۳۹۵، معادل ۳۰.۲ درصد بوده که نسبت به فصل مشابه سال قبل ۴.۵ واحد درصد افزایش یافته است. همچنین اعلام شده در سالهای اخیر سالانه ۵۰ هزار زن از بازار کار ایران خارج شدهاند و ۹۰ درصد فارغالتحصیلان بخش هنرهای تجسمی بیکار میمانند.
یکی دیگر از آمارهای قابل توجه در مورد وضعیت اشتغال و بیکاری در ایران، اشتغال ناقص تعداد زیادی از کسانی است که دولت آنها را جزو گروه شاغلین کشور ارزیابی میکند. برای نمونه در سال ۱۳۹۴ مدت اشتغال در شغل اصلی ۱۸.۳ درصد از شاغلان، سه تا کمتر از شش سال و ۱۴.۳ درصد یک تا کمتر از یک سال بوده است.
وضعیت اشتغال ناقص نشان میدهد ۸.۷ درصد جمعیت فعال اقتصادی دارای اشتغال ناقص بودهاند. اشتغال ناقص شامل مشاغلی میشود که افراد به دلیل رکود و کم بودن فرصتهای شغلی راضی میشوند در طی یک هفته کمتر از ۴۴ ساعت کار کنند. پیرامون تعداد افراد با اشتغال ناقص در ایران، رییس مرکز آمار ایران معتقد است با کسر این افراد از جمعیت شاغل کشور، نرخ بیکاری در ایران به ۲۱ درصد میرسد.
جمعیت رو به افزایش تنگدستان و فقرا در ایران
با توجه به وضعیت اشتغال و در حالی که همراستا با افزایش تعداد بیکاران، خانوادهها فقیرتر میشوند آمار نشان میدهد اقشار کم درآمد ایران در یک دهه گذشته فقیرتر شدهاند و اکنون ۱۲ میلیون فقیر مطلق در ایران وجود دارد. قائم مقام وزیر رفاه نیز سال گذشته اعلام کرد ۴۰ درصد جمعیت ایران زیر خط فقر هستند.
این فقر در شرایط روند افزایشی قیمت کالاهای اساسی نمود بیشتری پیدا میکند. گزارشهای منتشر شده از ایران حکایت میکند در طی دوره یک ساله از زمستان ۹۴ تا زمستان ۹۵ قیمت برنج و حبوبات ۵۰ تا ۷۰ درصد افزایش پیدا کرده؛ آماری که به تأیید بانک مرکزی نیز رسیده است.
امید س. فروشنده مواد غذایی در منطقه پونک تهران در مورد گران شدن مواد غذایی در سالهای گذشته به کیهان لندن میگوید: «قیمت مواد غذایی در یک سال گذشته دست کم ۳۰ درصد گران شده. من نمیدانم دولت چطور از کم شدن نرخ تورم صحبت میکند چون اگر رشد تورم به معنای گران شدن کالاها باشد که هم مواد غذایی و هم اجاره خانه و هم بقیه مواد و کالاهای مصرفی مردم گران شده است!»
مریم ر. نیز که بازنشسته و ساکن منطقه پونک تهران است تجربه شخصی خود از گرانی و تورم در ایران را برای کیهان لندن اینگونه بازگو میکند: «دولت با عدد و آمار میخواهد بگوید نرخ تورم کم شده که حقوق کارمندان را زیاد نکند و مردم را الکی امیدوار نگه دارد. تورم در این مملکت اینطور است که گوشت کیلو ۲۸ هزار تومان در طی یکی دو ماه میشود نزدیک ۳۶ هزار تومان. تورم این است که دوربین عکاسی که من سال پیش برای دختر دانشجوی هنرم خریدم دو میلیون و صد هزار تومان بود و امسال همکلاسیاش خریده دو میلیون و هشتصد هزار تومان. مردم ایران گول آمار دولت را که نمیخورند اما چه میتوانند بکنند؟»
در آن سوی ماجرای گرانی و بیکاری، وضعیت درآمدی شاغلان هم چندان تعریفی ندارد و بسیاری از کسانی که بیکار نیستند نیز در مرز باریک فقر راه میروند.
برای نمونه دستمزد کارگران در سال جاری مبلغ ۸۱۲ هزار تومان تعیین شده. این در حالیست که ابتدای سال جاری خط فقر برای یک خانواده ۴ نفره در تهران ماهانه ۳.۵ میلیون تومان اعلام شد.
غیر از کارگران، کارمندان نیز وضعیت نامناسبی دارند و بسیاری از آنها درآمد خود را ناکافی میدانند. حسام با تحصیلات کارشناسی ارشد مدیریت، کارمند یک شرکت خصوصی با ۱۴ کارمند در تهران است. او به کیهان لندن میگوید دریافتی او پس از کسر بیمه نزدیک به یک میلیون و دویست هزار تومان است و همسرش که با سمت کارشناس علوم آزمایشگاهی در یک آزمایشگاه خصوصی کار میکند نیز ماهیانه همین حدود درآمد دارد. این زوج ماهی یک میلیون و صد و پنجاه هزار تومان اجاره برای یک آپارتمان یک خوابه در محله متوسط تهران پرداخت میکنند و میگویند با مبلغ باقیمانده از حقوقشان به سختی هزینههای خورد و خوراک، رفت و آمد و قبوض خود را پوشش میدهند و اگر حمایتهای والدینشان نبود که مبلغ ودیعه خانه را هم پرداخت کنند، نمیدانستند چطور باید زندگی میکردند. حسام میگوید با این وضعیت پیشبینی میکند شاید در سن هفتاد سالگی بتوانند یک آپارتمان یک خوابه در تهران خریداری کنند. وی با خندهای تلخ این را اوج انگیزه برای امید به زندگی در ایران میداند.
پیامدهای خاموش اما خانمانسوز
بیکاری و فقر شاید در اولین تصور گرسنگی را به ذهن انسان بیاورد اما این پدیده شوم در ایران دارای پیامدهای خاموشی نیز هست که شاید در ابتدا چندان به نظر نیاید. رئیس سازمان بهزیستی ایران اواخر آذرماه نسبت به فقر و بیکاری به عنوان مهمترین تهدیدهای حوزه اجتماعی کشور هشدار داد.
فقر در سالهای گذشته باعث مهاجرت بسیاری از روستاییان و شهرستانیها به شهرهای بزرگتر شده که به دلیل عدم توانایی این خانوارها در یافتن شغل مناسب، آنها ناچار به زندگی در حاشیه شهرها شدهاند. این پدیده باعث گسترش جمعیت حاشیهنشین شهرها شده که بدون در نظر گرفتن بسیاری از این مناطق حاشیهای در آمار محلههای شهری، این مناطق از کوچکترین امکانات رفاهی، بهداشتی و آموزشی برخوردار نبوده و برخی از آنها از دسترسی به آب آشامیدنی، سیستم فاضلاب، برق و گاز شهری نیز محرومند.
از سوی دیگر فقر باعث افزایش بزهکاری در این مناطق شده و با افزایش بزهکاری، امنیت این مناطق کاهش مییابد. بسیاری از کودکان ساکن این مناطق به دلیل فقر والدین نه تنها از تحصیل باز میمانند بلکه مجبورند به مشاغل کاذب روی آورده و به اصطلاح خرج خود را در بیاورند.
محسن رنانی اقتصاددان اصلاحطلب در ایران چندی پیش تعداد جمعیت حاشیهنشین ایران را ۱۰ میلیون نفر اعلام کرد و هشدار داد: «اگر میلیونها بیکار، حاشیهنشین و فقیر دست به اعتراض بزنند و شورش پابرهنگان شکل بگیرد آنان دیگر نه مذاکرهپذیرند و نه رهبریپذیر. آنان هدف روشنی نخواهند داشت. آنان فقط وضع موجود را نمیخواهند و تا درهمریزی وضع موجود به شورش خویش ادامه میدهند. در قرن بیست و یکم هیچ ظلمی عظیمتر از راندن یک ملت به سوی ناامیدی، شورش، انقلاب و درهمریزی نیست. عصر «انقلابهای انتقالی» در قرن بیستم پایان یافت. در قرن بیست و یکم اگر شورشی و انقلابی رخ دهد از جنس «انقلابهای انهدامی» خواهد بود. تجربه سوریه و لیبی در پیشچشم ماست.»