رامین کامران – ما بسا اوقات صحبت از «مجسم» کردن این و آن چیز میکنیم، معمولاً وقتی میکوشیم درکاش را تسهیل کنیم، با امور دیگر در ارتباطاش بگذاریم، یا با جا دادناش در یک زنجیرهی منطقی پویا، تحولاش را در نظر بیاوریم.
این کار، چنانکه از همین ترکیب مجسم کردن، مستفاد میشود، اکثراً عبارت است از کوشش در ترجمهی آنچه میخواهیم مجسم کنیم، به شکلی هندسی و در نهایت سه بعدی ـ نه بیشتر. نه بیشتر چون آنهایی که ریاضیدان نیستند، یعنی اکثریت قریب به اتفاق مردم، در تجسم هندسی، به تجربهی حسی خود که دنیایی سه بعدی است، متکی هستند. حتی میتوان گفت که اکثر مردم میکوشند تا آنچه را میخواهند مجسم کنند، به دو یا ترجیحاً یک بُعد تقلیل بدهند. یعنی طوری در نظرش بیاورند که در سطحی صاف بگنجد، یا بهتر از آن، در امتداد خطی مستقیم قابل تجسم باشد. ساده کردن واقعیت برای مسلط شدن بدان، در حد امکانات ذهنی ما، امریست ناگزیر. ولی تمایل به ساده کردن بیش از حد واقعیت، حال چه در قالب فضایی و چه غیر از آن، میتواند به درک درستاش لطمه بزند. حتی سه بُعد برای بیان کردن معضلاتی که گاه با آنها سر و کار پیدا میکنیم، کافی نیست، چه رسد مراحل بعدی.
میدانم این حرفها مختصری انتزاعی است، ولی تصور میکنم طرحشان برای پرداختن به موضوعی که در نظر دارم، لازم است. در صورت تمایل، خوانندگان میتوانند این بخش را نوعی سرگرمی آخر هفته به حساب بیاورند، مثل همانهایی که گاه در برخی نشریات چاپ میشود (از نوع «این هشت مثلث را چگونه در این مربع جا بدهیم» و…).
بازی چند بُعدی
نقداً میخواهم از دو گروه صحبت بکنم که طرفداران براندازی و جایگزین کردن نظام فعلی با نظامی دمکراتیک و لیبرال و لائیک، باید در برابرشان تعیین موضع بکنند و به تصور من هیچ در این کار موفق نیستند.
یکی نومحافظه کاران که از طریق نمایندگان ایرانیشان با آنها سر و کار داریم، چه آنهایی که در اندیشکدههای مختلف به کار و در رسانهها به تبلیغ مشغولند و چه کسانی که پشتیبانی سیاسی میشوند تا در ایران به قدرت برسند؛ دیگر اصلاحطلبان که از امکانات مالی و نفری فوقالعاده برخودارند، چه در داخل و چه در خارج، چون از یاری دولتهای خارجی مخالف جمهوری اسلامی نیز بهره میبرند. ملی مذهبیها را بخشی از اصلاحطلبان به حساب میآورم، نه گروهی به تمام معنا مستقل از بابت فکری و نفری.
اگر بخواهیم موقعیت را با استمداد از اصطلاح رایج «میدان مبارزه» ترسیم کنیم، باید بگوییم که ما در این میدان و در کنار این دو، در سه نقطه قرار گرفتهایم و نظام اسلامی در نقطهی چهارمی که قرار است هدف ما باشد. خود این، یک درجه ساده کردن منظره است. به این دلیل که هر سهی ما در یک سطح قرار نداریم. یکی در همان سطحی است که نظام اسلامی، دیگری اصلاً در میدان سیاست خارجی آمریکا و متحداناش قرار دارد و ما هم در سطح ملی و متکی به مردم. از این دیدگاه، وجه اشتراکی بین ما نیست. اگر به این امر توجه نکنیم، تعاملهایی را بین این سه در نظر خواهیم آورد که در عمل ممکن نیست و بیشتر از ترتیبی که ما منظره را در ذهن خود ترسیم کردهایم برمیخیزد، نوعی خطای باصره است. وقتی موقعیت را همچون پراکندگی چند نقطه در سطحی واحد به حساب بیاوریم، میتوانیم تصور کنیم که فرضاً از سه جبههی مختلف، نظام اسلامی را مورد حمله قرار دادهایم. دنبالهی منطقی دل دادن به این تصویر، این توهم است که پیشروی هر گروه در تضعیف نظام، به نوعی کار دیگران را تسهیل میکند، مثل دژی که وقتی از سه طرف مورد حمله قرار گرفت، سریعتر در معرض تسخیر قرار میگیرد. آن بخش از واقعیت که در این تصویر آشنا و ذهنآویز، حذف شده، این است که دستاورد یکی فقط در حکم آسیب دیدن نظام نیست، در حکم ضرر دیگران نیز میتواند باشد. پیشروی یک گروه به رغم نظام اسلامی، دیگر هماوردان را میتواند عقب براند و مطلقاً مترادف تسهیل کار آنها نیست. موفقیت یکی در پاشاندن ایران، حتماً برای ما برد محسوب نمیگردد و موفقیت ما در پس راندن مذهب از سیاست، حتماً از دید اصلاحگرایان، امر مثبتی نیست و…
ولی برخی مایلند از این حد ساده کردن هم که خود مایهی هزار نوع خطاست، فراتر بروند و همهی طرفهای دعوا را در امتداد یک خط ردیف کنند، خطی که یک سرش نظام اسلامی قرار گرفته است و در نقاط دیگرش ما سه تا ـ یعنی منظره را تک بُعدی بکنند. این حداکثر ساده کردن جریان است و مایهی هزار اشتباه دیگر و متأسفانه رایج. این خط فرضی قرار است «راه مبارزه» باشد و طبعاً شکلاش موجد این تصور است که ما باید ببینیم تا کجای این راه میتوانیم با این دو همراه باشیم و جلو برویم، فرضاً در حمله به نظام موجود. در صورتی که ما با اینها به یک راه نمیرویم و تا هیچ کجا با اینها همراه نیستیم و نمیتوانیم باشیم.
هیچکدام این دو تجسم دو بعدی و تک بعدی، راهنمای خوبی برای درک عمل چندجانبه نیست، نه میدان مبارزه و نه راه مبارزهـ ولی میدانیم که هر دو بسیار رایج است.
موقعیت واقعی ما
در حقیقت، در هر مرحله از ساده کردن مطلب که به صورت فضایی آن اشاره کردم، ما، به طرز مکانیکی، مقداری از وجوه افتراق اساسی را کنار میگذاریم و وجوه اشتراکی را که گاه خیالی است، به صورت یکطرفه، برجسته میکنیم. این کار فقط عیب نظری ندارد، بلکه از بابت ترتیب عملی هم که تصور میکنیم میتوان در پیش گرفت، به کلی به اشتباهمان میاندازد و سر در گممان میکند. بسیاری از ناکامیهای پایان کار از سادهانگاریهای ابتدایش سرچشمه میگیردـ تصور نمیکنم حاجت به مثال باشد.
وقتی ذهنمان را از این تجسمهای فضایی و عبارات رایجی که ترجمانشان در گفتار روزمره است، خالی بکنیم، بهتر میتوانیم ابعاد مبارزه را که حتماً بیش از سه تاست در نظر بیاوریم و با کوشش در اشراف بر آنها، تکلیف خود را در این میانه روشن کنیم. بخش عمدهای از آنچه اندیشیدن یا گاه اندیشیدن انتقادی مینامند، همین کوشش در راه نقد قالبهای رایج فکری است، محض رهایی از آنها و فراتر رفتن.
نقطهی اشتراک ما سه، یک چیز است که تازه آنهم فقط از جنبهای مشترک است. آن چیزی که باعث میشود تا ما با هم تماس پیدا کنیم، داو بازی است، اینکه هر سه میخواهیم آیندهی ایران را رقم بزنیم، وگرنه توافقی بر سر این ایران آینده موجود نیست. وجود این نقطه است که برخورد نیروهای نامتجانس ما را با یکدیگر ممکن میسازد و وحدتی ایجاد میکند که در حقیقت از همین نقطه فراتر نمیرود. این داو، تعیین آیندهی ایران است و در این حد کلی و تعریفی است که مشترک است، وگرنه هر یک از ما در باب جایگزین نظام فعلی گزینهای متفاوت داریم.
از این که حداقل مطلق است اگر بگذریم، همه تفاوت است.
اول و مهمتر از همه، هدف هیچکدام این دو با ما یکی نیست. گروهی در سودای تجزیهی ایران هستند، آنهایی هم که در خدمتشان قرار گرفتهاند، چه آگاه باشند و چه نه و چه تمایلی به این آگاهی داشته باشند و چه نه، مهرههایی هستند که در این بازی بزرگ جا به جا میشوندـ به دست دیگری. گروهی دیگر اصلاً برنامهای جز جایگزینی جمهوری اسلامی با جمهوری اسلامی ندارد و از این بابت حتی آنقدر با رقبای داخلیشان تفاوت ندارند که بخواهیم بگوییم «جمهوری دوم اسلامی» را تأسیس خواهند کرد، هرچند خودشان بدشان نمیآید که از این شهرتها بدهند. خیر! همان اولی را که سر جایش هست، برقرار نگاه خواهند داشت.
هر کدام هدفی داریم که نه فقط با هدف دیگران مغایر، بل متضاد است و در نهایت هم فقط یکی از ما میتواند برنده باشد چون تقسیم داو و دادن سهمی به هر کس، ممکن نیست. نابودی نظام فعلی، برای ما وسیله است برای برقراری نظامی که میخواهیم. برای نومحافظه کاران، برداشتن مانع دولت است محض از هم پاشاندن ایران. اصلاحطلبان هم که اصلاً از نابودی نظام گریزانند، چون هدفشان حفظ آن است.
هر کدام به بخشی از نظام حمله میکنیم. ما کلیتاش را هدف گرفتهایم. جز به این ترتیب نمیشود چیز دیگری جایاش گذاشت. اصلاحطلبان با نظام کاری ندارند و جناحی را که سر کار است، نشانه رفتهاند و بسیار هم مواظباند تا یک وقت تلفات جنبی داده نشود. نومحافظهکاران اقتدار نظام بر جامعه و کل کشور را هدف گرفتهاند. آنچه میخواهند نابودی نظام نیست، کم شدن و نابود شدن تسلطاش بر ایران است تا بتوان مملکت را از همه طرف کشید که از هم بپاشد. این ایران است که باید نابود بشود، نه نظام اسلامی.
از سوی دیگر، برنامهی زمانی عمل ما با هم متفاوت است. اصلاحطلبان تابع همان قالب زمانی هستند که خود نظامـ ابدمدتاش میخواهند. ما نابودی کلاش را به صورت یکپارچه و سریع، تا جایگزیناش به سرعت هر چه بیشتر، مستقر گردد. نومحافظهکاران به نوعی طالب ماندن نظام هستند تا فرآیند فروپاشی مملکت کامل شود. اغمای درازش را میخواهند، چون آگاهاند که تغییر نظام و روی کار آمدن جایگزینی که مطلوب مردم باشد، مانع فروپاشی مملکت خواهد شد. همهی ایرانیها و در درجهی اول خدمتگزاران خودشان، در این راه وسیله به شمار میآیند. نقششان را که ایفا کردند، باید از صحنه بیرون بروند. اینکه فکر کنیم دیگران هم با مبارزهی خود حکومت را تضعیف میکنند، درست نیست، برای خودشان تضعیف میکنند، نه برای ما. این هم که در نهایت از همراهی مردم محروم خواهند ماند، ضامن شکست نهایی آنهاست، نه مانع ایجاد مزاحمت برای ما.
توجه داشته باشیم که این خواستنها و نخواستنها قرینه نیست. تمایل به قرینهسازی هم یکی از عادات ذهنی رایج است که جذاب است، ولی در عمل خطازاست. در این حالتی که توصیف شد، جلو رفتن یکی و نزدیک شدناش به هدف، در حکم جلوتر رفتن دیگران نیست و حتی آنها را از هدفشان دور هم میکند. این جادهایست که رفت و برگشتاش یکی نیست.
حکومت هم البته در برابر این هر سه حمله واکنش نشان میدهد و از خود دفاع میکند، چون در کانون آنها قرار گرفته است. اما جواب نومحافظهکاران راـ چنانکه منطقی استـ خطاب به اسرائیل میدهد که صاحبکار آنهاست، جواب اصلاحطلبان را با فشار روی رهبرانشان و بخصوص نگاهداری رهبران دوقلو و پاسخ ما را با سرکوب جدی اعتراضات. از ما اگر کسی را زندانی بکنند از مزایای زندانیان اصلاحطلب برخوردار نمیشود. میبینیم که اینجا هم قرینهای در کار نیست.
نه همراه، نه متحد، حریف
خلاصه اینکه این دو گروهی که صحبتشان را کردم، مانند نظام اسلامی، در موقعیت حریف ما قرار دارند، نه همراه و نه متحد. وقتی از نزدیک وضعیت را بسنجیم، میبینیم که خودشان هم به ما به این چشم نگاه میکنند و متأسفانه از بابت پیشه کردن رفتار منطبق با موقعیت، از ما جلو هستند.
در مبارزهی سیاسی باید این نکتهی نه چندان دلچسب را در نظر داشت که قدم اول درک سیاسی، تشخیص حریف است. اگر ندانیم با که طرفیم، تمامی ادعاها و کوششهای سیاسیمان، به کلی بی ارزش خواهد بود. از این بدتر، تصور نابجای همراه شمردن یا متحد شمردن حریفان است که به نهایت گران تمام میشود. اگر امروز با دقت به این مسئله نپردازیم، بهایاش کمرشکن خواهد شد. باید تأخیر خود را جبران کنیم و از حریفان جلوتر برویم.
در این میان، وضع دمکراتها یا به عبارت دیگر «ملیون» ایران از دیگران نگران کنندهتر است. خواستاران دمکراسی، هنگام گام گذاشتن به حوزهی رقابت سخت، از دیگران عقباند. دلیل امر هم روشن است. ایدئولوژی آنها نه فقط بدین کار تشویقشان نمیکند، بل حتی از آن بازشان میدارد. بخصوص که طرح اجتماعی آنها بر جمع کردن دیگران استوار است، نه حذفشان. لزوم پس زدن کسی یا گروهی را در ذهن نمیاورند، مگر فشار بیرونی به حدی برسد که بدین کار وادارشان کند، وگرنه خود قدم در این راه نمیگذارند. علاوه بر این، خلق و خویشان هم معمولاً در جهت بازدارندگی عمل میکندـ کدخدامنشی سنتی. اگر آزادیخواهان این بار هم، به جای تحلیل سرد موقعیت و عمل کردن با واقعبینی، باز طبق عادت، به خیالات آشتی و مدارای بی حساب، دل بدهند و نرمخویی را روش سیاسی بشمارند، بدترین رفتار را نه فقط در حق خانوادهی سیاسی خود، بل در حق کشورشان ایران، پیشه کردهاند.
آنچه موقعیت را تنگتر میکند این است که بین دو دستهای که حتماً متحد ما نیستند، نوعی همیاری هست که حتماً شامل حال ما نمیشود. اتحادی حداقل ضمنی و به احتمال قوی صریح بینشان برقرار است. اگر چنین نبود، رسانههای دولتی آمریکا که نفوذ نومحافظه کاران در آنها مشهود است، این طور انحصار سخنگویی را به نمایندگان جناح اصلاحطلب واگذار نمیکردند که شاهدیم. هرچند تشدید حضور تبلیغاتی رضا پهلوی را که میگویند از آمریکاییها وعدههایی گرفته، باید مقدمهای شمرد برای باز شدن بیشتر پای سلطنت طلبان که بعد از تصفیهی پیامد جنبش سبز، از این رسانهها بریده شده بود. پشتیبانی مستقیم و غیر مستقیم مالی از هر دو گروه را هم باید در نظر داشت. دلیل ندارد که از یکی دریغ و فقط نثار دیگری گردد.
تصویری که به شما عرضه کردم، اگر هم در ابتدا به برخی سرگرمیها شباهت داشت، در نهایت خیلی مایهی دلگرمی نیست، قرار هم نبود باشد چون چنین هدفی را تعقیب نمیکردم. بزرگترین خدمتی که بتوان به مبارزان واقعی راه آزادی ایران عرضه نمود، تشویقشان به واقعبینی است. کار مشکل است چون باید در سه جبهه جنگید، ولی حقیقت این است و روبرگرداندن از آن تغییرش نمیدهد. تا وقتی تکلیفتان را با این دو همراهنما روشن نکنید، نخواهید توانست از پس نظام اسلامی بربیایید و هر چه دیرتر روشن کنید، بر بخت پیروزی رقیبان خواهید افزود.
*منبع: ایران لیبرال