علی دهباشی: حوزه نقد و ادبیات سیاسی در ایران حیرت انگیز است

- علی دهباشی سردبیر «بخارا» مجموعه‌ای از قلم بزرگان ادب، هنر و سیاست را گرد‌آوری کرده است.
- او می‌گوید در برگزاری شب‌های بخارا با مشکلات بسیاری مواجه بود‌ه‌اند ولی به کار خود ادامه داده‌اند.

دوشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۵ برابر با ۰۶ مارس ۲۰۱۷


آزاده کریمی (+عکس) علی دهباشی نویسنده، پژوهشگر و سردبیر مجله «بخارا» می‌گوید نویسندگان و خوانندگان ایرانی آثار نویسندگان آمریکای لاتین و غربی را می‌شناسند ولی نویسندگان و شعرای معاصر فارسی‌زبان، افغان مثل  محمدآصف فکرت و واصف باختری را نمی‌‌شناسند.

برنامه سخنرانی علی دهباشی نویسنده و سردبیر مجله بخارا به همت انجمن دوستداران اندیشه و با همکاری جامعه ایرانیان در برلین برگزار شد.

دهباشی نزدیک به ۲۸۰ برنامه ادبی و فرهنگی درباره شخصیت‌های موثر ادب و هنر ایران و جهان برگزار کرده

در این برنامه علی دهباشی با اشاره به پیشنیه‌ای که منجر به انتشار مجلاتی چون «کلک» و «بخارا» شده، گفت: «آنچه در دوران مجله «کلک» به مدت ۷ سال و بعد «بخارا» که جمعا ۳۲ سال می‌شود، منتشر کردیم به این دلیل بود که از سنین خیلی پایین، افتخار معاشرت با اساتید بزرگی را داشته باشم و نفس آنها به من بخورد و سعی کردیم مجله متفاوتی منتشر کنیم. چون گاهی این اتفاق می‌افتد که مجلات شبیه هم می‌شوند.»

وی در این باره که «بخارا» ادامه‌دهنده مجلات ادبی پیش از خود بوده، افزود: «به ما می‌گویند ادامه‌دهنده راه «یغما»، «راهنمای کتاب» و «سخن» هستیم. خودم را از نظر اعتبار ادامه‌دهنده آنها نمی‌دانم ولی به نوعی شاید این حرف درست است. سرلوحه و اصل اساسی کار ما مسائل ادبیات ایران و ادبیات جغرافیای تاریخی زبان‌فارسی بود.»

این نویسنده و ناشر با بیان اینکه «مجلاتی که آثار نویسندگان افغانستان، تاجیکستان و فارسی‌زبانان هند و پاکستان را منتشر کنند، تقریبا وجود ندارند و اگر هم باشند به ندرت به این ادبیات توجه می‌کنند» اضافه کرد: «ما تنها نشریه فارسی‌زبان داخل کشور بودیم که هر شماره بخش‌هایی از مجله را به چاپ آثار این نویسندگان و انعکاس فعالیت‌های ادبی و فرهنگی‌شان اختصاص دادیم. این کار را تا حدودی مجله «سخن» انجام می‌داد؛ دکتر خانلری این کار را در مجله «سخن» انجام می‌داد و در بنیاد فرهنگ با آنها به ویژه با افغانستان ارتباط داشت و در چندین کنفرانس در این باره شرکت کرده بود و سفری هم به تاجیکستان داشت.»

دهباشی با انتقاد از توجه نویسندگان و خوانندگان داخلی نسبت به ادبیان معاصر کشورهای فارسی‌زبان گفت: «ولی روی هم رفته نویسندگان و خوانندگان مطبوعات ما، فلان نویسنده آمریکای لاتینی را حتی اگر از زبان دیگری کتاب‌شان ترجمه باشد می‌شناختند؛ فلان نویسنده غربی را می‌شناختند ولی شاعر معاصر افغانستان مثل محمدآصف فکرت و واصف باختری را نمی‌‌شناختند.»

حتی نمره کفش احمدشاملو را هم می‌دانستیم

وی افزود: «دو ماه پیش که سفری به دعوت اتحادیه نویسندگان افغانستان به این کشور داشتم، یکی از بزرگترین نویسندگان افغانستان، «رهنورد زریاب» در سخنرانی که در آن مجلس کرد گفت: «ما حتی نمره کفش احمدشاملو، اندازه پیراهن فروغ فرخزاد و اینکه اخوان ثالث چه نوشیدنی می‌نوشید را می‌دانستیم، ولی هموطنان ما در ایران نمی‌دانستند «واصف باختری» کیست و گله کرد چرا آثار ما خوانده نمی‌شود. اغلب آثار افغانستان یا هند خوانده نمی‌شود؛ مگر ترجمه شده باشد که توجه ما را جلب کند. »

برنامه سخنرانی علی دهباشی سردبیر مجله بخارا

این پژوهشگر همچنین تاکید کرد: «ما به همسایگان‌مان توجه نمی‌کردیم یا فکر می‌کردیم اینها که چیزی ندارند. اما اگر میزان کتاب‌ها، رسانه‌ها، روزنامه و رادیو و تلویزیون را ببینید، حکایت می‌کند که اینها یک شبه به وجود نیامده. در گذشته یک ارتباط باریکی بود ولی محدود به عناصر خاصی از فرهنگ بود. ما شبی را به شاعران و نویسندگان افغانستان اختصاص دادیم که از رهنورد زریاب نیز تقدیر شد تا فاصله‌ای که به نوعی بوده برطرف شود.»

دهباشی گفت: «ما از اندراب که اتومبیل نمی‌رود تا بلندی‌های پامیر و بدخشان مخاطب داریم؛ مدرسان زبان فارسی و علاقمندان زبان فارسی به ویژه در افغانستان، ازبکستان و تاجیکستان خواننده ما هستند.»

وی همچنین با اشاره به دربرگیرندگی گرایش‌های ادبی «بخارا» اضافه کرد: «در داخل کشور سعی کردیم فضایی ایجاد کنیم که در برگیرنده تمامی گرایش‌های ادبی موجود در جامعه باشد. به نوعی که عده‌ای می‌گفتند ما فقط در بخارا می‌توانیم در کنار هم باشیم. این حسن و افتخار را داشتیم که مهم‌ترین نویسندگان هر دوره‌ای از مجله کلک، به مجله بخارا یک حسن ظنی داشته‌اند؛ داریوش شایگان، شفیعی کدکنی، ژاله آموزگار، محمدعلی موحد و بسیاری از نویسندگان دیگر. سعی کردیم حد و حدود علمی این آثار را از جهت ارزش‌هایی که باید داشته باشد؛ حفظ کنیم.»

حدود ۲۸۰ شب بخارا برگزار کردیم

دهباشی درباره برگزاری «شب‌های بخارا»، گفت: «پسری ۱۶-۱۷ ساله بودم که از طرف مرحوم اسلام کاظمیه در انستیتو گوته، نمایشگاه کتاب‌های صمدبهرنگی، جلال آل‌احمد و دکتر شریعتی برپا می‌شد و من مواظب اینها بودم چون اولین کتاب‌ها بودند. این همیشه در ذهن من بود تا اینکه برگزاری شب‌های بخارا را شروع کردیم و حالا به شب حدودا ۲۸۰ رسیدیم.»

وی افزود: «۵۰ شب هم در خانه هنرمندان برگزار کردیم که روزنامه کیهان [تهران] حملات شدیدی کرد و عذر ما را خواستند؛ شب امیرهوشنگ کاووسی را برپا کردیم که نوشتند از کسی که فیلم فارسی را در ایران درست کرده، تقدیر کرده‌اند؛ در صورتی که ایشان اصطلاح «فیلمفارسی» را ابداع کردند. بعد ما به سالن‌های مختلف می‌رفتیم و یک مدتی هم در خانه خودمان جلسات را برگزار کردیم.»

دهباشی از کودکی کلکسیونی از خودنویس جمع آوری کرده و قلم‌ شناخته‌شده‌ترین چهره های ایران را گردآورده

دهباشی درباره برگزاری برنامه‌های ادبی «بخارا» با همکاری بنیاد موقوفات دکتر ایرج افشار، گفت: «دکتر ایرج افشار خانه پدر و مادرشان را وقف کردند و یک سالن درست کردن و یک کتاب‌فروشی. یادم است روزهای سخت بیماری ایشان بود، داشتند ساختمان را گچکاری می‌کردند، پرسیدم که می‌خواهید با اینجا چه کنید، گفتند می‌خواهیم اگر بشود جلسات ادبی راه بیندازیم. عمر ایشان وفا نکرد به اولین جلسه ولی در وصیت‌نامه خود نوشتند که جلسات را بسپارید به دست فلانی. ما شروع کردیم به برگزاری جلسات.»

وی به مشکلات برگزاری این شب‌های ادبی و فرهنگی اشاره کرد و گفت: «می‌شد یک جلسه برگزار کرد، درش را بست و تقاضای پناهندگی کرد. ولی با توجه به تمامی مسائل یادم است، شب رونمایی کتاب آیدین آغداشلو را برگزار کردیم که مصادف با تولد ایشان بود. دکتر محقق داماد رئیس شورای تولیت بنیاد ایرج افشار، خبر دادند که از بسیج تجریش تماس گرفته‌اند که عده‌ای فاحشه در آنجا جمع شده‌اند و آنجا چه خبر است. گفتم خبری نیست. از شاگردان و دانشجویان آقای آغداشلو آمده بودند، چون ایشان استاد گران‌قیمتی است شاگردانشان از طبقات مرفه جامعه هستند و مثل مراسم اسکار از ماشین پیاده می‌شدند. خلاصه آقای محقق داماد به آنها گفته بودند که خودشان می‌روند و رسیدگی می‌کنند و نیازی به حضور آنها نیست.»

از کسانی که جامعه فراموش کرده یاد کردیم و هیچ تعصبی به خرج ندادیم

دهباشی تاکید کرد: «سعی کردیم در این شب‌ها کسانی که جامعه به نوعی فراموش کرده و دم دست نبودند را انتخاب کنیم. همچنین در ایران رسم است بعد از مرگ تجلیل می‌کنند، ولی ما این رسم را برگرداندیم و ۷۳ شب تولد افراد را برگزار کردیم؛ جشن تولد ۹۸ سالگی دبیرسیاقی تنها یار دهخدا و یکی از شریف‌ترین‌ها بود که ادامه‌دهنده کار دهخدا، دکتر شهیدی و معین بودند. دکتر محمود صناعی که در غرب درگذشت و  واژه‌های روان‌شناسی را ایشان معادل‌سازی کردند و زبان فارسی مثل موم در دست‌شان بود.»

وی افزود: «ما هیچ تعصبی به خرج ندادیم، اسماعیل فصیح، فریدون مشیری، آنا آخماتوآ، هانا آرنت، سهروردی، مالاپارتل، اومبرتو اکو، پیتر هانتکه، گونترگراس را مد نظر قرار دادیم. امروز کتاب‌فروشی‌ها، جلسات ادبی در سطوح کوچک و بزرگ دارند. ما جلسات کتاب‌مان را با ۱۵ نفر شروع کردیم و حالا ۵ شنبه صبح‌ها به ۱۵۰ نفر رسیدیم. کامران فانی، محمد تقی غیاثی، فاطمه معتمدآرا، صادق زیباکلام، جمال میرصادقی در این جلسات حضور داشتند.»

این پژوهشگر برنامه‌های بخارا را معنا دادن به گذران زندگی دانست و گفت: «کار دشواری است، خصوصا که بیماری آسم دارم و در تهران بودن برایم سخت است ولی ادعایی هم نداریم. پاسخی به کنجکاوی و ادای دین است و حتما اشتباه هم داشتیم. دکتر شفیعی که سال به سال جایی نمی‌رود در مراسم‌های بخارا حضور دارند. یکی از آرزوهای من برگزاری شب شهریار است که گفته‌ام بدون «سایه» معنا ندارد و ایشان باید باشند.»

حوزه نقد و ادبیات سیاسی در ایران

علی دهباشی، نویسنده، پژوهشگر و سردبیر مجله بحارا در برلین

سردبیر مجله «بخارا» در تشریح وضعیت نقد سیاسی در ایران گفت: «نقد سیاسی در ایران به کل فرق می‌کند. ما قبل از انقلاب، ادبیات سیاسی و نقد ادبیات سیاسی نداشتیم و محدود بود؛ دکتر مهدی سمسار، تورج فرازمند، امیر طاهری و فرامرزی بودند که مفسر سیاسی بودند ولی الان نقد سیاسی و ادبیات سیاسی جهش عجیب و غریب و موفقی کرده که نویسندگان موفق و حرفه‌ای در حوزه مسائل سیاسی ایران و جهان می‌بینید که در رادیو و تلویزیون فعال‌اند. بنابراین حوزه نقد سیاسی، ادبیات سیاسی و ترجمه آثار مسائل سیاسی در ایران حیرت‌انگیز است. با مراجعه آنی به فهرست کتاب‌های سیاسی ترجمه و تالیف شده، متوجه خواهید شد.»

وی در عین حال حوزه نقد ادبی را نسبت به گذشته دچار کاستی‌ دانست و افزود: «در گذشته در مجلاتی مثل آرش و راهنمای کتاب نویسندگانی چون سیروس پرهام، محمدجعفر محجوب، نجف دریابندری و داریوش آشوری نقد می‌نوشتند. اما در این سال‌های اخیر دچار کاهش هستیم. کتاب‌های شعر به وسعت اقیانوس منتشر می‌شود ولی به عمق بند انگشت. راحت شدن چاپ هم مسئله است، چون چاپ کتاب یک مراحلی داشت، معرفی‌هایی می‌شد، یک زمینه ایجاد می‌شد تا یک نویسنده کتاب‌اش را منتشر کند.»

دهباشی همچنین ادامه داد: «در حوزه سینما هم خوب هستیم، فقط در زمینه رمان و شعر فارسی در حیطه نقد کاستی داریم. قبلا نویسندگان به ۱۰ نفر نمی‌رسیدند ولی الان هر روز یک نفر ظهور می‌کند و مرتب در حال خلاقیت و ارائه تجربیات‌شان هستند.»

این نویسنده حوزه نقد هنرهای تجسمی را مثبت ارزیابی کرد و افزود: «قبلا دو سه نفری چون دکتر جواد مجابی، فیروز شیروانی و آیدین آغداشلو بیشتر نبودند ولی الان ۱۴ نشریه تخصصی هنرهای مختلف منتشر می‌شود که نویسندگان‌شان بیست تا سی‌و هفت، هشت ساله‌ هستندو نگاه هنری‌ فوق‌العاده‌ای دارند.»

از قلم‌ صادق هدایت و صادق چوبک تا خودنویس صادق زیباکلام

این روزنامه‌نگار ادبی درباره کلکسیون قلم‌هایش اظهار داشت: «ششم ابتدایی بودم که پدرم مرا برد پشت سفارت‌انگلیس، قلم‌فروشی «لطیفی» که هنوز هم هست. همیشه دلم می‌خواست دست‌هایم جوهری شود. آقای لطیفی گفت این بچه است و نمی‌شود؛ نشستم کف مغازه و گریه کردم، دل‌اش به رحم آمد و یک خودنویس سناتور به من داد. این علاقه باعث شد تا یک مجموعه قلم گردآوری کنم.»

وی در این باره که قلم‌های چهره‌های ادبی و هنری را جمع‌آوری کرده، بیان داشت: «پیش هر کسی می‌روم یکی از سوالاتم این است که فلان کتاب‌شان را با چه قلمی نوشته‌اند. به دیدن صادق چوبک که رفتم، پرسیدم تنگسیر را با چه قلمی نوشته. گفت، با قلم واترپروف آلمانی. صادق چوبک بینایی‌اش دچار مشکل شده بود و نه می‌نوشت و نه می‌خواند؛ کتاب‌های خاصی از کتابخانه دانشگاه برایش می‌آورند تا بخواند. گفت، قدسی برو توی کمد و کشو بیاورش؛ گشت و پیدا نکرد؛ حالا من در حول و التهاب تصاحب خودنویسی که تنگسیر با آن نوشته شده، گفتم خانم حالا دوباره بگردید، ولی پیدا نشد. حتی یک روز بیشتر هم در شهر ماندم ولی پیدا نشد. تا اینکه ۱۰ سال بعد یک نفر تماس گرفت که قدسی چوبک یک پاکت برای تو فرستاده. دیدم خودنویس را فرستاده و نوشته بعد از صادق اداره کردن خانه برایم سخت بود، میز کار صادق را که خالی می‌کردیم این خودنویس را پیدا کرده‌ام و این قلم صادق برای شما.»

وی همچنین درباره قلم‌ صادق هدایت اضافه کرد: «یک قلم صادق هدایت در موزه رضا عباسی است هنوز، ابوالقاسم انجوی شیرازی گفت در جلسه خداحافظی که به ژنو می‌رفتم، به دلیل تیره‌شدن روابط ایران و فرانسه به هدایت ویزا نداده بودند؛ «توپ مروارید» را پرت کرد و گفت این هم آخرین تفی که به مملکت‌ات کردم. این نسخه سال‌های بعد در سانفرانسیسکو به دکتر محجوب می‌رسد که منتشر می‌شود. قلم را هم سمت تقی تفضلی پرت کرده و گفته من دیگه با این کاری ندارم. این قلم را در سفری که به کمبریج داشتم از دکتر تفضلی گرفتم؛ شوق مرا که دید از زیرزمین یک صندوق آورد که قلم هدایت و یک کارت ویزیت او هم بود. در مونترال هم یک خانمی یک مداد شکسته آورد و گفت این مداد برای پدربزرگم معجز شبستری است. آخرین قلم هم از صادق زیباکلام بود که می‌گفت به کسی نمی‌دهم و در دانشگاه به همه می‌گفت جوهر ندارد.»

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=68944