محمد قرهباغی – در سال ۸۴ انتخاباتی در ایران برگزار شد که در نتیجهی آن شخصی پوپولیست که هیچ امیدی در بین نامزدها برای انتخاب شدن نداشت، بر مسند ریاست جمهوری نشست.
این فرد که با وعدههای عوامگرایانه خود آرای مردم را در دوره نخست جذب کرد بعد از اتمام دولت نهم در دور دوم دوباره به مدت ۴ سال دیگر با هر ترفندی بر مسند ریاست جمهوری نشست . بعد از پایان دوره هشت ساله، در سال ۹۲ انتخابات دوره یازدهم برگزار شد که از میان نامزدها روحانی توانست به طور قاطع بر جلیلی که نامزد مورد حمایت اصولگرایان بود، پیروز شود.
در این دوره از انتخابات در بیشتر محافل سیاسی و کنشگران سیاسی اجتماعی سخن بر این بود که جامعه نیاز به تغییرات زیربنایی در تمام عرصهها دارد و باید شخصی بر مسند ریاست جمهوری تکیه زند و دولت تشکلیل دهد که توانایی اصلاح ویرانههای دو دولت قبل را دارا باشد چرا که شرایط در عرصههای مختلف نیاز به دگرگونی اساسی دارد. به طور تقریبی می شد حدس زد که برنده این انتخابات حسن روحانی باشد، چرا که در میان نامزدهای ریاست جمهوری تنها گزینه موجود که توانایی برونرفت از برخی مشکلات جاری در کشور را دارا بود روحانی بود و از طرفی او تنها نامزدی بود که برنامههای مدونی داشت. به نظر می رسید سایر نامزدها بیشتر تلاش میکردند که تنها تنور انتخابات را روشن نگه دارند.
حال این سوال مطرح است که آیا در سال ۹۲ خواست مردم بود که شخص میانهرو و اعتدالگرا به ریاست دولت یازدهم برسد یا خواست نظام ؟
پیش از پاسخ به این سوال باید گفت که بی شک در دولت نهم، ایران در شرایط بسیار خاصی قرار گرفت. درآمدهای نفتی ایران به بیشترین سطح خود در طول تاریخ رسید (بیش از ۱۲۰ دلار). عرض اندام سیاسی ایران در عرصه بینالمللی به علت خلاء قدرتهای جهانی گسترش یافت. ماجراجوییهای حکومت ایران در کشورهای حوزه امریکای جنوبی، و نفوذ آن عراق و افغانستان و… افزایش پیدا کرد.
در این شرایط در عرصه بینالمللی و شرایط داخلی خود ایران (اعم از اقتصادی و اجتماعی و سیاسی) و همین طور روی کار آمدن رئیس جمهوری عوامگرایی همچون احمدی نژاد و تشکیل کابینهای پوپولیستتر از خود وی، باعث شد در ۴ سال نخستین دولت وی با حمایت بی قید و شرط رهبری و گروههای طرفدارش، نظام ولایت مطلقه به این خودباوری کاذب برسد که میتواند شعارهای اوایل انقلاب را بعد از سالها پیاده کند و کاخ سفید را به حسینیه تبدیل کرده و پرچم اسلام را بر فراز سازمان ملل برافراشته کند.
با پایان دولت اول احمدی نژاد (دولت نهم) و فرارسیدن دوره بعدی انتخابات، با توجه به یکهتازیهای احمدی نژاد و مشاهده شرایط سیاسی داخلی و بینالمللی و اقدامات سیاسی و اجتماعی و از طرفی آگاهیرسانی از طرف گروههای روشنفکر و مدنی میل به تغییر و تحول در دولت در مردم ایجاد شد و بخش مهمی از آنها در سال ۸۸ برای تغییر و تحول در کشور به پای صندوقهای رأی رفتند تا بتوانند با اتکا بر رای خود دولت دهم را با مشارکت گستردهی خود تعیین کنند.
اما نتیجه این اقدام مردم، حکومت را وادار به مهندسی انتخابات کرد و بار دیگر ریاست دولت دهم را به مدت ۴ سال به احمدی نژاد سپرد.
دولت دهم پس از مخالفت با آرای بخشی از مردم بسیار نامبارک بود و همین موضوع تظاهرات و اعتراضات گسترده را موجب شد و حکومت تا آستانه فروپاشی پیش رفت. از سوی دیگر به خاطر ماجراجوییهای دولت نهم و هوادارانش، سازمان ملل قطعنامههای علیه ایران تصویب کرد و قیمت جهانی نفت نیز کاهش چشمگیری پیدا کرد و ایران با انزوای سیاسی– اقتصادی غیرقابل تصوری مواجه شد. به طوری که هر روز دامنه تحریمها یک بخش از بدنه کشور را تحت تاثیر قرار میداد و بار آن هر روز بر دوش مردم سنگین و سنگینتر میشد.
دامنه تحریمها آنقدر پیش رفت که در یک دروه ایران مجبور به مبادلهی کالا در برابر کالا برای دست پیدا کردن به نیازهای خود شد که البته این پایان ماجرا نبود. گسترش دامنه تحریمها فراتر رفت به طوری که سادهترین عملکردهای دولت با مشکل مواجه شد و عملا دولت از شدت میزان تحریمهای اعمال شده به بنبست رسید تا اینکه حکومت متوجه ایراد و اشتباه خود شد و تصمیم به اصلاح گرفت. اما چگونه و چطور میتوانستند راهی را که سالها صرف هزینههای سرسامآور پوپولیستی کرده بودند، به عقب برگردانند و به اشتباه خود اعتراف کنند؟
با پایان دوره ۴ ساله دوم ریاست جمهوری احمدی نژاد در سال ۹۲ حکومت با یک «نرمش قهرمانانه» بهموقع و بجا و با یک چرخش ۱۸۰ درجهای نسبت به آرمانهای جاهطلبانهی خود تصمیم گرفت راه مصالحه با جهان در پیش گرفته و دست از ماجراجویی بردارد. مردم هم چنان در شرایط اضطرار قرار گرفته بودند که تنها درمان درد خود را برونرفت از شرایط جاری کشور میدانستند.
به این ترتیب، برگی از تاریخچهی جمهوری اسلامی با نام حسن روحانی و کلید «تدبیر و امید» و «اعتدال» رقم خورد و وی در سال ۹۲ رئیس دولت یازدهم شد و سکان یک کشور ورشکسته را در دست گرفت.
پاسخ سوالی که در بالا مطرح شده این است که به واقع این اضطرار و نیاز به بقا و جلوگیری از فروپاشی نظام و حکومت مطلقه فقیه بود که «رهبر» را مجاب به «نرمش قهرمانانه» و تن دادن به مصالحهی اتمی کرد و نه خواست و میل مردم. اگر قرار بود مطابق میل و خواست مردم عمل شود، میبایست در سال ۸۸ نیز به رأی مردم احترام میگذاشتند. اما آن زمان ولی فقیه تمایلی به نرمش و مصالحه با غرب نداشت.