جهانبخش پاکزاد – سالهاست ایرانیانی که رژیم جمهوری اسلامی را نمیخواهند، انقلاب اسلامی و ایدئولوژی خمینی را شوم و سبب ویرانی کشورمان و دربهدری میلیونها ایرانی میدانند و روزشماری میکنند که چه زمانی رژیم از میان خواهد رفت.
این روزها بیش از پیش از سرنگونی رژیم سخن میرود و انتخاب پرزیدنت ترامپ در آمریکا و سیاستی که در پیش گرفته و یا میتواند در پیش بگیرد، بسیاری را درباره دگرگونیهای احتمالی دلگرم نموده است.
هشت سال بر سرکار بودن باراک اوباما و عملی شدن سیاستهایش باعث شد آمریکا از اَبرنیرو به چیزی شبیه هیچ، به ویژه در خاورمیانه، فرو آید. اینک، پرزیدنت ترامپ در پی برنامه و روندی دیگر است. شاید برخی بگویند که ترامپ برنامه درست، اندیشیده و روشنی ندارد، ولی شاید هم به راستی، راه و روش حساب شدهای در پیش دارد و میتواند آن را، کم کم به اجرا بگذارد.
به هر رو، در هیچ کجای گیتی کوشش شایسته و دقیقی نشده تا ترامپ، برنامهی پیشنهادی و یا آنچه را میتواند در مناسبات بینالمللی دنبال کند، به خوبی بشناساند. به ویژه در اروپا، به گفتن و بازگفتن کلیشههای هزاران بار تکرار شده و با انگهای پر از پیشداوری درباره ترامپ بسنده شده است.
اندوهبار اینکه در میان ما ایرانیان، بسیارند، از «مردم ساده» تا «کارشناسان» که بر پای انگارهایی نسنجیده و کهنه، «دید» خود را ریخت میبخشند. دید بسیاری بر این استوار شده که:
– هر کشور و دولتی دنبال سود خودش است.
– کسی دلش برای ایران و ایرانی نسوخته و نمیسوزد.
– تنها مردم درون کشورند که میتوانند و حق دارند درباره آینده کشور سخن بگویند.
– تضادهای درونی رژیم اسلامی آن را نابود خواهد کرد و تنها میبایست چشم به راه باشیم، رژیم که افتاد، سر بزنگاه آماده میوه چیدن شویم.
و…
پرسشهای فراوانی را این گونه دیدگاهها و پنداشتها بر میانگیزند، از جمله آنکه:
– اگر کشورها در پی سود خویشند، یا انگار میکنند در پی آنند، آیا از سود راستین خود، سود امروز، فردا و آینده دور آگاهی دارند؟
– آیا میدانند چه میکنند؟ آیا سود دولت یا دولتمردان آلمان یا فرانسه و … همان سود مردمشان است؟
– آیا گاه، بدبختانه، بسیار زمانها، سیاستگران و دستاندرکاران رژیمهای دمکراتیک اروپایی، بیشتر به سود ادامهی در دست داشتن نیرو و قدرت خودشان تلاش نمیکنند؟ سود خود را سود همگان وانمود نمیکنند؟
نه اینکه همه نهادها و دولتزنان و دولتمردان دودوزه باز و فریبکار باشند، ولی، چون برنامههایشان همیشه سنجیده نیست، آب و رنگ دکترینها، باورها و ایدئولوژیها را دارند و در کارزار انتخاباتی در رقابت با دیگر گروهها و حزبها ناچار به قول و وعده میشوند، سپس، هنگام به قدرت رسیدن بیشتر، در رفرمها و تغییرها درمیمانند و ناگزیر به گونهای بازیهای چیرهدستانه میشوند که خودشان را توجیه نمایند.
مگر نمیبینیم که در کشورهای آزاد اروپایی، با همه شایستگی و ارجگذاری، هنگام کارزار انتخاباتی همه بر ضرورت تغییر و دگرگونی انگشت گذاشته و آن را ممکن میدانند و پس از آن، با به قدرت رسیدن، میگویند: «شرایط سختتر و نابسامانتر از آنی بود که میپنداشتیم، دولت پیشین وضع را چنان بد کرده که بهبود بخشیدن به کارها بسیار دشوار شده و بس بیشتر از آنچه میاندیشیدیم زمان میبرد.»
یا اینکه انگشت میگذارند بر شرایط و بحرانهای جهانی، که همه چیز و همه دشواریها گناه دیگران است، چین، روسیه، امریکا، اتحادیه اروپا و… نمیگذارند برنامههای ما نتیجه بخش شود!
پس درمییابیم که خود سیاستگرانی که به ریاست جمهوری، نخست وزیری، وزیری، نمایندگی شورا و سنا و… میرسند، چندان آگاهی از سود و زیان کشور و میهنشان ندارند و بیشتر «ماجراجویانه» رفتار کرده، بی آنکه توان سامان دادن به مسئلهها را داشته باشند.
دیگر اینکه، به جای نشستن و بدبینانه نگریستن به تضاد میان سود و زیان کشورها، یک شهروند، یک کنشگر، یک سیاستشناس و سیاستگر، میبایست از خودش بپرسد چگونه میتوان کاری کرد که جستار سود خویش از سوی دولتهای دیگر همسو و همخوان با سود ما باشد؟ چگونه میتوانیم از هر فرصتی برای سود خودمان بهره ببریم و بهرهبرداری کنیم؟ چگونه بیندیشم، کنشمان را پیاده کنیم و برنامه بریزیم تا دیگران سود خود را در اینکه ما کامیاب به تأمین سود مردممان شویم بدانند؟
این پرسشها ما را میتواند به بهتر برنامه ریختن و همکاری با قدرتها و کشورها راهنمایی نموده و یاری رساند. هر ایرانی در هرکجای جهان میتواند نقش بزرگی در دگرگونیها بیافریند و بازی کند.
ترامپ چه میخواهد؟ چه میتواند بخواهد؟ چه میکند؟ چه میتواند بکند؟ و با آمدنش، با برخوردها، جنب و جوشهای برانگیخته شده، چه کنش- واکنشهایی میتواند رخ دهد و سرانجام به چه جور دگرگونیها در گیتی برسیم.
ترامپ میخواهد دستگاه غولپیکر دیپلماتیک و ارتشی را به شیوهای بازسازی کند که با آماجی تازه، در روابطی دیگر بر پایهها و موضعگیریهای تازه، صرفهجویانهتر و کاراتر پیش برود. نمیخواهد همه بار ژاندارمی گیتی را تنهایی و با هزینه امریکا بر دوش کشد. بر آنست که هر کس سهم خویش را بپردازد و به جوری پاسخگو و همبسته باشد.
رئیسجمهور تازه آمریکا نرمش در برابر اسلامگرایی را بس خطرناک میداند و با اسلام سیاسی سر ستیز دارد. مانند یک شهروند ساده سر در نمیآورد که مثلاً داعش و گرایشهای اسلامی خاورمیانه و کم کم همه جای گیتی را به خاک و خون بکشند و دولتها نتوانند جلوگیرش باشند.
ترامپ و رایزنانش با جمهوری اسلامی هیچگونه همخوانی ندارند و رژیم آخوندی- اسلامی در ایران را دشمن ایرانیان، دشمن آزادی و آرامش در جهان میشمارند. چرا که این رژیم از روز روی کار آمدنش تنشزا و تروریست پرور و ویرانگر بوده و تا پایان چنین خواهد ماند. در برنامهی او، به روشنی، پایان دادن به این رژیم در دستور کار است و میماند چگونگی آن و هنگام آن، با کمک و همآوازی با نیروهای دیگر. ترامپ میتواند چین و روسیه را خریده و سترون سازد تا دست و بالش باز باشد.
هنگامی که پس از رفراندوم اردوغان در ترکیه، ترامپ به او شادباش میگوید، در پی آن شرایط خود را با اردوغان در میان میگذارد و وی را برای صفآرایی تازه به کار میگمارد.
سیاست خارجی، همچون سیاست داخلی میوه خواست، برنامه، ابتکار و بسیار پیشامدهای خواسته و یا ناخواسته است. دادههای تازه میتوانند جهان را به سوی تنشهای بیشتر و ستیزهای گشودهتر و یا آرامش بیشتری بکشانند.
سران جمهوری اسلامی نگرانند و دمی از دست و پا زدنهای خویش نمیکاهند تا بازار را آشفتهتر نموده و کمی بیشتر بر سر کار بمانند. در برابر برنامهی تحریمهای تازه، تهدیدهای نظامی و ضد برنامهی هستهای، ولایت فقیه ناگزیر به کوتاه آمدن و سرانجام جاخالی کردن میشود. سست و ناتوانتر شدن رژیم تهران یک فرصت طلایی برای جویندگان راه ایران نو است و یا میتواند باشد ولی این در خود و برای خود بس و بسنده نیست.
آنچه امروز ولایت فقیه را هنوز بر پا نگه داشته، پراکندگی، بیبرنامگی و نداشتن سازمان همگن نیرومندی است که مردم را به میدان بکشد، چاره و راهکار نشان دهد و با کادرها و مسئولان آماده بتواند جنبشی گسترده را راه انداخته، رهبری نموده و به پیروزی برساند. هرچند امید میرود که در میان این همه ایرانیان که به آینده کشورشان دلبستهاند و در راه دگرگونی میکوشند، همراهی، هماندیشی و همزبانی و همکنشی پیدا شود و جای تهی نبود سازمان گسترده را روشن و تیز گرفته و پر کند.
پیشداوریها بزرگترین دشواری نیروهای سیاسی میتوانند باشند.